نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 538
کینه توزی هایی
پدید آمد که سرانجام به جنگ «تل السلطان» در شش فرسخی حلب و پیروزی
تتش انجامید. برکیاروق ناگزیر به عقب نشینی شد و به
اصفهان رفت تتش با سپاه خود، او را تعقیب کرد و جنگی درگرفت که به
کشته شدن تتش انجامید و وزیرش فخرالملک علی بن نظام الملک دستگیر
شد که سلطان برکیاروق به احترام برادرش مؤیدالملک پسر نظام الملک که
وزیر خویش بود او را بخشید.(4)
حصری قیروانی
ابوالحسن، علی بن عبدالغنی
حصری فهری قیروانی، از مردم قیروان و بدان شهر منسوب
و نابینا بود. در قیروان نزد استادان زمان خود، دانش آموخت و به تدریس
و سرودن شعر پرداخت. در سال 449ق هنگامی که عرب های بیابانی
(عرب های بنی هلال و بنی سلیم) به قیروان هجوم
بردند و آن را بر خود مباح دانستند، حصری به سبته رفت و به تدریس
پرداخت و در آن جا در شعر درخشید. معتمد بن عبّاد او را دعوت کرد، ولی
او نخواست از دریا بگذرد، اما در سال 432ق به اندلس رفت و به دربار معتمد پیوست
و از دربار پادشاهان ملوک الطوایف دیدار و آنان را مدح کرد. هنگامی
که اندلس نابسامان شد و مرابطین به آن جا آمدند، حصری اندلس را به سوی
طنجه ترک کرد و در آن جا ماند تا در 68 سالگی درگذشت. ابوالحسن حصری
شاعر، ادیب، دبیری ماهر، دارای شعری روان، بدیهه
گو و پربار بود و روشی درست داشت. قصیده مشهوری دارد که مطلع آن
چنین است:
«ای شب! دلدادگی را بامدادی
نیست؟ مگر موعد پایان این شب روز محشر است؟
شب نشینان همه خوابیدند،
اما این شیدای دل خسته را حسرت دوری، بیدار نگه
داشته است.»
در ادامه می گوید:
«آری! این عاشق سینه
چاک، دلداده آهویی میان باریک شده، اما چه سود که از ترس
سخن چینان، محبوب را از خود رانده است.
چشمان من در عالم خواب برای او
دام گسترده، اما شکار او ناممکن بود.
او بت سراپا شهر آشوبی است؛ به او
عشق میورزم، اما نه این که آن بت را بپرستم.
با این که هوشیار است، اما
شراب از لبانش می چکد و نیز چشمان مست او آشوب به پا می کند.
با دیدگانش (نگاه هایش) شمشیر
برمی کشد و گویا فقط هنگام خواب است که این تیغ را به نیام
می برد.
خون عاشقان را با آن شمشیر می
ریزد؛ وای برکسی که این شمشیر را حمایل خویش
کند( عاشق او بشود)!
آن که چشمانش می کشد، اما دستانش
گناهی مرتکب نمی شود را هرگز گناهی نیست.
ای آن که چشمانش خون ریخته
مرانمی بیند! بنگر این خون رنگین مرا که رخسارت را گلگون
کرده است!
آری! گونه های سرخ فامت به
خونِ ریخته من اقرار دارند؛ پس چرا دیدگانت این را منکراست؟
پناه می برم به تو از این
که دستت را به خونم بیالایی! گمان من درباره تو این است
که در این عاشق کشی تعمّدی نداری.
تو را به خدا! عاشق خاکسار را خواب نوشین
نصیب کن! باشد که رؤیای شیرین تو وی را دل
خوش آید.
چه می شود که عاشق بیمار را
درمان کنی؟ او به تو نزدیک می شود و تو او را دور می سازی.
عشق تو دیگر رمقی برای
این عاشق باقی نگذاشته؛ چونان که باید عیادت کنندگان همه
بر وی زاری کنند.
و همین فردا یا پس فردا است
که جان ببازد؛ آیا نگاه و توجّهت را توشه راهش نمی سازی؟»
این قصیده 99 بیت
دارد که آن را در مدح امیر ابوعبدالرحمان محمد بن طاهر، امیر «مرسیه»
سرود، زیرا حریفان از او نزد امیر سخن چینی کرده
بودند و او با سرودن این قصیده از خود رفع اتهام کرد. و آن را با
مقدّمه ای از غزل رقیق آغاز کرد. حصری در مسجد شهر «مرسیه»
درس می داد. او پسرخاله ابراهیم حصری، نویسنده زهر الاداب
است.(5)
حمیدی
ابوعبدالله، محمد بن فتّوح بن عبدالله
بن حمید ازدی میّورقّی حمیدی، تاریخ
نگار، محدّث اندلسی، از مردم جزیره «میورقه» و اصل او از قرطبه
وظاهری مذهب بود. او مبانی آن مذهب را از ابن حزم آموخت. هنگامی
که پیروان مذهب ظاهری به سختی سرکوب شدند، حمیدی در
سال 448ق به مشرق مهاجرت کرد و به حج رفت و در مکّه، مصر، شام و عراق حدیث
شنید و در بغداد اقامت گزید.
الجمع بین الصحیحین
البخاری و مسلم، تاریخ علمای اندلس به نام جذوة المقتبس فی
ذکر ولاة الاندلس، الذهب المسبوک فی وعظ الملوک، الاشعار الحسان، نوادر
الاطباء و... از آثار اوست. او در 68 سالگی در بغداد درگذشت و در سال مرگ او
اختلاف است. می گویند: در سال 491ق درگذشته است.(6)
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 538