responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 54

«بهار دلنواز خندان از این همه زیبایی خرامان آمد؛ چنان که گویا اینک زبان به سخن می گشاید.

و اینک نوروز غنچه هایی را که تا دیروز از سرما در خواب بودند، از تاریکی رهانیده و آن ها را بیدار کرده است.

خنکای حیات بخش ژاله ها که اینک برغنچه ها نشسته، آن را شکوفا می کند. گویا با غنچه ها و شکوفه ها راز ناگفته را نجوا می کند.

بهار را می نگری که لباس سبز درختان را از نو بر تنشان پوشانده است؛ همان گونه که پارچه مزیّن و پرنقش و نگار را بگسترانی.

آری! درختان در قبای سبز و خرم خویش پدیدار شده، با این ظهور، شادمانی و خرمی را برای دیدگان، به ارمغان آوردند.

در حالی که پیش از شکوفا شدن، چشم بیننده را می آزردند.

نسیم صبحگاهی چنان ملایم وزید که گویا با این وزشِ ملایم، انفاس نیکوی دوستان را با خویش می آورد.

در این میان، دیگر شرابی را که تو همدم آنی، محبوس نمی ماند و سازها نیز از ترنم باز نمی ایستند.»

وصف بحتری را بشنو که برکه آبی را که در محوطه کاخ بود، وصف می کند و در این وصف، تشبیهات مبتکرانه به کار گرفته، می گوید:

«هان! که برکه (حوض) و دوشیزگان را هنگام آشکار شدن زیبایی های چشم نوازشان می بینی.

در برتری و زیبایی این برکه همین بس که آن (برکه) مرتبه نخست، و دریا مرتبه دوم را دارد.

جویبار آب چنان با شتاب به آن می ریزد که گویا خیل اسبان است که افسار آن ها از دست سواران رها شده و باشتاب پیش می روند.

گاهی خورشید با او می خندد و گاهی قطرات باران برآن می گرید. هنگامی که ستارگان شب در کناره های آن نمایان می شوند، گویا آسمانی است که ستارگان را در آن افشانده اند.»

بحتری با این وصف هنرمندانه، مجالس می گساری و خوشگذرانی را که خلفا با آن دمساز بودند، برای ما به تصویر می کشد. در واقع بحتری با قصایدش که با آن ها از خلفا و وزیران ممدوح خویش صله می گرفت، این صحنه ها را که ویژه طبقات بالای جامعه آن عصر بود، برابر دیدگانمان قرار می دهد.

ابن رومی نیز از معاصران و شاعران همسنگ بحتری بوده است و از جهت توان شعری، نه تنها چیزی از بحتری کمتر نداشته، بلکه می توان گفت در لطافت احساس، نوآوری معانی و بیان آن ها، از او پیشی می گیرد. اگر بحتری در وصف، هنرمند است و چهره بهار را با همه جلوه و شکوه و جذابیتش وصف می کند، ابن رومی نیز عطر آن بهار را می پراکند و چنان در آن روح زندگی می دمد که مخاطب را سرمست زیبایی ها و جلوه های آن فصل می کند؛ به گونه ای که می توان گفت با این هنرمندی به نقاش ماهری شبیه است که با قلم مویش بهار و مناظر آن را چنان ترسیم کرده و فراسویت می نهد (تو را در حالتی قرار می دهد) که گویا با چشمانت آن را می بینی و با دستانت آن را لمس می کنی. به هنرش بنگرید که چگونه در شعرش تصویری زیبا از کار نانوایی ارائه می دهد که چانه خمیر را به دست می گیرد، سپس به گونه ای آن را پهن می کند که همچون قرص ماه گسترده می شود. آن گاه سرعت عمل آن خبّاز را در پهن کردن خمیر وصف می کند و آن را در سرعت به دایره ای از امواج تشبیه می کند که پس از انداختن سنگ در آب پدید می آید؛ او می گوید:

«هیچ گاه آن نانوا را فراموش نمی کنم که بر او می گذشتم و دیدم در یک چشم به هم زدن، چانه خمیر را با مهارت پهن می کند.

گویا آن هنگامی که آن را چون گلوله در دستش می بینی و هنگامی که آن را همچون قرص ماه پهن می کند، به اندازه زمانی است که امواج دایره در پی پرتاب سنگ در آبِ دریا به سرعت ظاهر و گسترده می شود.»

هم چنین وی مرد گوژپشتی را به تصویر می کشد که در خود جمع شده، و گویا ضربه ای بر او زده اند و اینک (با جمع کردن خویش) منتظر ضربه ای دیگر است:

«رگ های طرفین گردنش جمع شده و گردنش بلند شده است؛ گویا منتظر است ضربتی پشت گردنِ او بنوازند.

گویا یک بار پشت گردنش زده اند و منتظر است به زودی ضربه دوم را به او بزنند و این گونه در خودش فرورفته است.»

سپس ابن رومی، بخل همسایه اش عیسی را به تصویر کشیده است:

«عیسی برخودش بسیار سخت می گیرد؛ در حالی که خوب می داند هیچ گاه جاودانه نخواهد بود.

او چنان بخیل است که اگر می توانست، به جای دو سوراخ بینی از یک سوراخ آن نفس می کشید.»

و هم چنین درباره چشم پزشکی که هرگاه بخواهد چشم بیمارانش را درمان کند، آنان را کور می کند و هر گاه بخواهد معالجه کند، می میراند، می گوید:

«این طبیب با طبابتش بینایان را نابینا می کند و نابینایان را از بین می برد.

چون بنگری، می بینی کسانی که او نابینا کرده بر گور مردگانی که به دست او دنیا را وداع گفته اند قرآن می خوانند.»

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 54
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست