responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 540

فریفت وبه دوری از ما تشویق کرد؟

از آن وقتی که شما را می شناسیم به ما بی مهری کرده اید؛ و از آن دم که دوستی شما را پاس داشته ایم به ماخیانت ورزیده اید.

چشمم جز به شما دوخته نشد و دلم طاعت غیر از شما را روانداشت.

اگر شما نباشید راز و نیاز با اختران شبانگاهی نیز مرا دلداری و تسلّی نمی دهد.

می توانید از رؤیای خود بپرسید که آیا دیدگان من پس از کوچ شما هیچ گاه خواب به خود دیده است.»

و درباره شکیبایی خود چنین سروده است:

«در عشق تو به ظاهر اظهار شکیبایی می کنم؛ در حالی که درون قلبم سوزش و تشنگی برپا است.

گمان مبر که من عشقت را فراموش کرده ام!؛ چه بسا انسانی را به ظاهر سالم و تندرست است، ولی بیمار است.»(8)

شاشی (چاچی)

 

ابوبکر، محمد بن مظفر بن بکران شاشی (چاچی)، در شهر چاچ به دنیا آمد و پرورش یافت و به آن جا منسوب شد. فقه را در شهر خود فراگرفت و در سال 417ق پس از انجام مناسک حج به بغداد آمد و نزد ابوالطیب طبری فقه آموخت و در این شهر حدیث شنید. المقتدی، خلیفه عباسی قضا را به او سپرد و از پاک ترین و پرهیزکارترین مردم بود و از پادشاه یا دوستی، هدیه ای نپذیرفت و لباس خود را تغییر نداد و کسی را به جای خود نگماشت، بلکه خود به قضا می پرداخت و از کسی باک نداشت. به قرائن حکم می کرد و در این باره کتابی نوشت و درآن به سخن خدای متعال: (وإن کان قمیصه قدّ من قبل...)(9) استدلال کرد. او شهادت مرد حاضر در دادگاه با لباس حریر و زربفت را نپذیرفت. قاضی گفت: به خدا اگر چنین افرادی نزد من بر یک دسته سبزی شهادت دهند، شهادت آن ها را نمی پذیرم. در مدرسه ای تدریس می کرد که تاج الملک ابوالغنائم معروف به دارست، وزیر ملک شاه ساخته و آن را بر پیروان مذهب شافعی وقف کرده و نام آن را «تاجی» گذاشته بود. چاچی در بغداد درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.(10)

 

معتمد بن عبّاد

 

أبوالقاسم، محمد بن عباد بن محمد بن اسماعیل لخمی، ملقب به الظافر المؤیدبالله المعتمد علی الله، امیر اشبیلیه و قرطبه و اطراف آن، عرب و از یک خاندان عربی اصیل بود. از عریش به اندلس رفت و در اشبیلیه مسکن گزید. در سال 432ق به دنیا آمد و در سال 461ق جانشین پدرش و فرمانروای اشبیلیه شد. در این هنگام جوانی سی ساله و مانند پدرش به قدرت و شجاعت معروف بود و هر دوی آنان بخشنده و شاعر و دوستدار ادب بودند. با پدرش دولتی پدید آوردند که نیرومندترین دولت دوران ملوک الطوایف در اندلس شد. در زمان او قلمرو حکومت گسترش یافت و قرطبه و بسیاری از بخش های سرزمین اندلس را گرفت و قدرت او تا بلنسیه و مرسیه معروف به تدمیر رسید.

معتمد، قبله آمال عالمان و شاعران و ادیبان شد و آنان از عطایای او بهره ای تمام یافتند. در دربار هیچ یک از پادشاهان به اندازه دربار او، ادیبان بزرگ گرد نیامده بودند. او یاران مجلس خویش را از اینان برمی گزید و دوران جوانیش را با این ها تا اندازه ای به هرزگی گذراند؛ اینان عبارتند از: ابوبکر بن عمار، ابن زیدون وابن حمدیس. در زمان او صفا و صمیمیت حکمفرما بود تا آن که دشمنی میان او و بنی ذی النون، امیران طلیطله پدید آمد؛ هر یک از آنان می کوشید بر سرزمین دیگری دست یابد؛ آلفونسوی ششم، پادشاه قشتاله می خواست بر کشور هر دوی آن ها دست اندازد و در کمین آن ها نشسته بود. آلفونسو کنار بنی ذی النون بود و آنان او را در جنگ با برادرش سانچو یاری کرده بودند. در سال 476ق بنی ذی النون بر قرطبه تاختند و آن را در دست گرفتند و سراج الدوله، ابوعمر عباد بن معتمد را کشتند. وی جانشین پدرش در آن جا بود. وزیر ابن عمار به معتمد پیشنهاد کرد از آلفونسو، پادشاه قشتاله کمک بگیرد و دل او را به دست آورد تا بتواند بر بنی ذی النون پیروز شود و آنان را به زانو در آورد، از این رو با کوشش ابن عمار وزیر، با او پیمانی پنهانی بست. به موجب آن، معتمد دست آلفونسو را در جنگ با بنی ذی النون باز می گذاشت و سالانه به او خراج می پرداخت. آلفونسو به حملات پی درپی به قلمرو طلیطله پرداخت و به این ترتیب توانست قرطبه، مرسیه و بلنسیه را از دست آنان بگیرد و کشور خود را گسترش دهد. به این ترتیب معتمد بزرگ ترین دژ اسپانیای اسلامی؛ یعنی «طلیطله» را فدا کرد، زیرا در سال 478ق آلفونسو طلیطله را گرفت و حکومت بنی ذی النون را برانداخت. سقوط این ولایت به دست اسپانیایی های مسیحی، بسیار سخت بود و شعرا بر آن گریستند. از جمله یحصبی شاعر معروف، با ابیاتی پر از سوز در سوگ آن گفت:

«ای اندلسیان! بار سفر ببندید! زیرا اقامت در این سرزمین اشتباه است. جامه از اطراف و کناره هایش ریش ریش می شود، اما من می بینم جامه جزیره(اندلس) از وسط ریش ریش شده است.»

سقوط طلیطله ضربه ای سهمگین بر تفاهم میان آلفونسو، پادشاه

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 540
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست