responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 541

قشتاله و معتمد، امیر اشبیلیه بود، زیرا پادشاه قشتاله، به گرفتن طلیطله، آن پایتخت مهم بسنده نکرد، بلکه همه سرزمین های اطراف نهر «تاجه»، قلعه های مادرید، وادی الحجاره و قلعه رباح را گرفت و قرطبه، مارده و بطلیوس را نیز تهدید می کرد و پادشاهان و امیران آن ها را به وحشت انداخته بود. آنان احساس کردند این دشمن، کشورهای آنان را یکی پس از دیگری خواهد گرفت، لذا متحد شدند و از برادران مسلمان خود در مغرب و نیز یوسف بن تاشفین، امیر مرابطین کمک خواستند و او نیز پذیرفت و با سپاهی گران از دریا گذشت و روز جمعه دوازدهم رجب 479ق(11) سپاه مرابطین به فرماندهی ابن تاشفین همراه سپاه ابن عباد با سپاه اسپانیا به رهبری آلفونسو رویارو شدند و جنگ با شکست سخت آلفونسو پایان یافت. این جنگ در جایی به نام زلاّقه(12) نزدیک شهر بطلیوس رخ داد. آن روز را «یوم العروبه»(13) (روز عربیت) نام نهادند. ابن تاشفین پس از آن روز به مغرب بازگشت و از نزدیک می دید که کار اندلس به کجا انجامیده و چگونه دچار پراکندگی شده و پادشاهان زورگوی آن به جای پیوند دوستی با یکدیگر، به خود خواهی و حسد دچارند و با یکدیگر می جنگند و از پادشاهان اسپانیایی مسیحی کمک می گیرند و در برابر، به آن ها امتیاز می دهند.

در سال 481ق فتنه هایی در اندلس روی داد و ابن عباد دوباره از ابن تاشفین کمک خواست. ابن تاشفین او را یاری کرد و به مغرب بازگشت و سپاهی با چهارهزار سوار از مرابطین به فرماندهی داوود بن عایشه را در آن جا برجای گذاشت. در سال 482ق ابن تاشفین سپاهی گردآورد و به قصد استیلا بر اندلس از دریا گذشت و به اندلس وارد شد؛ این بار کسی او را دعوت نکرده بود. او غرناطه را گرفت و امیر آن عبدالله بن بلکین بن بادیس را اسیر کرد و او را با خانواده اش به زندانی در اغمات نزدیک مراکش فرستاد و تمیم بن بلکین را دستگیر کرد و فرمانروای مالقه را گرفت و به عنوان زندانی به افریقیه فرستاد و مرابطون به شهر مالقه دست یافتند. ابن تاشفین سپس به افریقیه آمد و در شهر سبته ماند تا هر چه زودتر سپاهی به اندلس بفرستد و سیر بن ابی بکر، سردار سپاه خود را در رأس سپاه مرابطین در غرناطه به جای گذاشت. هنگامی که سپاه فراهم آمد، سردار سپاه، آن سپاه را به اشبیلیه بُرد و دید معتمد برای جنگ با او آماده است. سرانجام معتمد خود و شهر را تسلیم کرد. سقوط آن شهر در رجب 484ق بود. فرمانده سپاه مرابطین، معتمد و زنان و فرزندان و دخترانش را دستگیر کرد و به افریقیه فرستاد.

ابوعمرو، عثمان بن سعید معروف به ابن صیرفی شاعر، شاهد این ساعات تعیین کننده در تاریخ اشبیلیه بود و این حوادث او را آزرد و اندوه و تأسف او را برانگیخت. معتمد بر سرور خویش نوحه سرایی کرده، قصیده دالیه خود را سرود که مطلع آن چنین است:

«آسمان با اشک ریزانِ روزان و شبانِ خویش، گویا بر پهلوانان (فرزندان عبّاد) می گرید.»

و در آن می گوید:

«همه اندوه هایم فراموش کردم؛ جز اندوه آن روزی که این عزیزان، چونان مردگان در گور (به ذلّت) سوار بر کشتی ها و از دیار خود رانده می شدند.

در آن روز مردم بر ساحلِ رودخانه گرد آمده بودند و از کنار مرواریدها (این خاندان ارجمند) که بر امواج شناور بودند و دور می شدند عبرت می گرفتند.

نقاب از چهره زنان کنار زده شده بود و بانوان پرده نشین بی پوشش مانده بودند و چهره ها چون جامه های دریده، برهمگان نمایان بود.

هنگام وداع رسید و فریاد و فغان از هر زن و مرد بدرقه کننده و بدرقه شده برخاست که جان را نثار یکدیگر می کردند.

آن گاه کشتی نشینان در حالی که ناله و زاری بدرقه راهشان بود دور شدند و کشتی آن ها در این سیر به سان شتری بود که ساربان با نوای خود آن را پیش می راند.

در آن جا چه اشک ها که برآب دریا ریخت و پاره جگرهای بدرقه کنندگان بود که همرا خود می بردند.»

ابن عبّاد شاعر، نویسنده، دبیر، دارای منشور زیبا و دیوان شعری بود. شعر، جلوه ای از زندگی او بود، از این جهت شعرش دو بخش دارد: بخشی که پیش از اسارت سروده و سرشار از سرخوشی است و به هنرمندی و صناعت و انواع شعر از مدح، غزل، وصف و مرثیه گرایش دارد. و بخشی که پس از اسارت سروده و این بخش، عاطفی ترین و مؤثرترین اشعار او را در بردارد. قصاید او در تبعیدگاه «اغمات»، نشان دهنده تلخی زندان و دردهای او در تبعید و از زیباترین نمونه های شعر جهان است.

درباره غزل و شراب می گوید:

«چه بسا ساقیِ میان باریک و پرناز و کرشمه ای برخاست تا به مجلسیان باده بنوشاند و شگفتی بیافریند.

حکمت های بدیع و پسندیده به ما عرضه کرد؛ چونان طلای مذاب در آب منجمد.»

درباره معشوقه ای که به او نامه نوشته می گوید:

«این نامه را در حالی به تو می نویسم که رنج فراق، جانم را می کاهد و در آتش عشق و شوق وصلت می سوزم.

سطری از این نامه با قلم من نگاشته نمی شود، جز این که همراه آن،

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 541
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست