نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 57
وصف می کند:
«یاران! در رنجی به سر می
برم که دست و پای مرا برای هر کاری بسته است.
آخر تا کی زمانه نابکار درباره من
این گونه پستی کرده، مرا رنج می دهد؟
آری! او ستمگری سیاه
دل است که بر من ستم کرده است. او زندگی ام را پس از رفاه و سرخوشی
اکنون این گونه تیره کرده است.
من پیش از این خویشتن
داری می کردم، اما روزگار بدکردار با وجود این خویشتن داری
و تحمل دشواری ها باز به من خیانت و ستم می کند.
در خانه ای جایم داده که
وقتی به آن پناه می برم، جز عورت، جای دیگرم را نمی
پوشاند.
آری! می روم و در منزلی
اقامت می گزینم. گویا پیش از مرگ، در قبر خود مسکن گزیده
ام.
اگر دوستی بخواهد برای دیدار
به خانه ام بیاید، هرآینه به جای فرش، درد دل ها را از در
تا ایوان خانه برایش می گسترانم.
و هنگامی که مشغول صحبتم، معده اش
با قرقرکردن از شدت گرسنگی گویا نزد معده من شکوه می کند و از
تهی بودنش می نالد.»
آن گاه ضمن پرداختی کاریکاتورگونه
برخورد مردم با خود و تحقیری را که از سوی ایشان می
بیند ترسیم کرده، می گوید:
«رو به سوی هر خانه ای می
کنم، دربان آن خانه فقط به دیگر همراهان توجه می کند و به من هیچ
توجهی نمی کند.
اگر هم بخواهم فشار بیاورم و به
زور داخل شوم، می توانم، اما از شدت فشار مردم، قالب تهی می
کنم.
وقتی به آن جماعت می رسم،
در اثر فشارِ حاضران، دستار از سرم فرو می افتد.
و چون حاضران برمی خیزند،
من نیز شتابان در پی آنان به راه می افتم.
و چون برای سوار شدن، مرکب هایشان
را به خدمت شان می آورند، من هم بر پاهایم سوار شده، روانه می
شوم.
غلامی هم ندارم که گاه رفتن، او
را به خدمت فراخوانم؛ تنها غلام و خدمتکار من کسی است که پدرش برادر عمه من
است ]یعنی خودش[.»(119)
ابوشمقمق نیز از قافله عقب
نمانده، ضمن قصیده ای، حال و روز خویش را این گونه وصف می
کند:
«آیا می شود آن روز را ببینم
که مرکبی جز پاهایم در اختیار دارم؟
آخر هر گاه میان جمعی می
گویند مرکب هایتان را برای کوچ پیش بیاورید،
من به جای مرکب بر نعلین (کفش های) خود سوار می شوم.
اما با این حال، دیگر هیچ
گاه بیم سفر و خطرهای آن را ندارم، چون هر که مرا با همین مرکب
اختصاصی ببیند، از من چشم می پوشد.»(120)
این سه شاعر و همگنان آنان زندگی
توده مردم و ستم و محرومیتی را که بر آنان روا می شد، به تصویر
می کشند. این تصویرپردازی دقیق، نشان از همدردیِ
آنان در مصایبی دارد که با آن دست به گریبان بوده اند. ما معتقدیم
حسّ شاعرانی که پشت درهای بسته کاخ ها در وصف سختی زندگی،
فقر، ستم و محرومیت شعر سروده اند، از حس شاعرانی که درهای کاخ
ها بر ایشان گشوده بود، کمتر نیست. آری! آن شاعران با کاخ نشینان
زندگی مرفهی داشتند و از خوشی ها در قصرها بهره می بردند،
از این رو در وصف آنچه می دیدند یا می چشیدند،
قافیه اشعارشان لطیف می آمد. اما این شاعران محروم با
توده مردم که همانند ایشان بودند و بدنه جامعه را تشکیل می
دادند، دمساز و همنشین بودند، از این رو در سروده هایشان بهترین
نمونه صداقت در شعر را در وصف زندگی آن ها آشکار می کردند. آری!
این گونه وصف صادقانه با فطرت پیوند خورده، در جهت آن حرکت می
کند، زیرا از احساس واقعی سرچشمه می گیرد؛ در حالی
که ستایش سرخوشان و نبست دادن صفاتی همچون شجاعت، گرانقدری و
بزرگواری به آنان، وصف زندگی پربهره و نعمت هایی که آنان
در قصرها داشتند، مسلماً در سرودن قصیده، نوعی تکلف و بی صداقتی
همراه داشت و شاعر نیز می کوشید به گونه ای چهره ممدوح را
خلاف واقع نشان دهد تا از این گذرگاه هر چه بیشتر صله و انعام بگیرد.
از سوی دیگر اگر این ستایشگر به آنچه امید داشت دست
نمی یافت یا به کمتر از آن می رسید و یا
روزگار، ممدوح را به زیر می کشید، با زبانی زهرآگین
و چون نیزه به سرزنش و بدگویی او می پرداخت، او را هجو
کرده، هر چه ذوق و طبع شاعری اش می آفرید، صفات آبروبر و نکوهیده
به آن بدبخت نسبت می داد.
به عنوان مثال: بحتری، نخست،
المستعین خلیفه عباسی را هنگام عهده داری خلافت در قصیده
ای می ستاید و می گوید:
«امیدواریم همیشه برای
مسلمانان سالم بمانی و هم چنان به عنوان خلیفه الهی بر ما حکومت
کنی. خواست خدا این است که سربلند و معزّز باشی، و حضرتش این
گونه مقرّر داشته که «مستعین» نامیده شوی.»
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 57