نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 59
ای ملک! تو محبوب و ممدوح منی،
اما خدای آن روز را نیاورد که دوستدارت باشم ولی محبوب تو
نباشم.»
از جمله قصاید دیگری
که در مدح کافور گفته این است:
«هان ای ابوالمسک! (کنیه
ممدوح اوست) آیا در آن جا می که سرمی کشی، کمی باقی
خواهد ماند تا من هم از آن بنوشم؟ زیرا که من ترانه می خوانم و شعر می
سرایم، و تو هم چنان می نوشی (یعنی از آنچه در اختیار
داری به ما نیز ببخش).
ای بزرگوار! تو فقط به میزان
دستان روزگار (اندکی) به من بخشیدی؛ در حالی که من آن
مقدار از صله و انعام را می خواهم که دستان تو به عطای آن خو گرفته
است (یعنی دستان تو بخشنده تر از روزگار است).
اگر کرم ننمایی و ملک یا
ولایتی را به من وانگذاری، باز هم چنان خواهم بود که همیشه
جود و کرمت شامل حالم می شود، اما توجه تو به کاری دیگر، آن عطا
را از من دریغ داشته است.»
چون عنایت کافور به وی کم
شد و او از رسیدن به آرزویش ناامید شد، به سوی عراق رفت و
این گونه کافور را هجو کرد:
«هر کجای این زمین
قدم می گذارم، ملت هایی را می بینم که چونان گله
گوسفند، توسط اجیران (بندگان) چرانیده می شوند.
این اجیر(بنده) اینک
وقتی پارچه خز را لمس می کند، آن را زبر و خشن می یابد؛
در صورتی که پیش از این، با ناخن هایش قلم تراشیده
می شد.»
و باز در هجو او می گوید:
«واقعاً امورِ خنده آوری در مصر دیده
می شود؛ اموری که اگر به آن ها دقت شود، گریه آور است.
و آن این است که مرد بی
سوادی از نبطیان آمده و علم انساب و شرافتِ نژاد بزرگان را به ایشان
می آموزد (در عین بی اصل و نسبی و بی شخصیتی،
می خواهد این امور را به بزرگان یاد دهد).
این مرد سیاه چرده که لبانش
نیمی از چهره اش را فراگرفته است، ولی به او گفته می شود
تو چون ماه شب چهارده در سیاهی شب می درخشی.»
البته این شاعران خود نیز
باور دارند که ستودنشان برای جلب منفعت و کسب مالی است که به آن امید
بسته اند. بحتری در این باره می گوید:
«شما ممدوحان، ما را به گفتن چیزی
مکلف می کنید که می پندارید عین صدق است؛ در حالی
که هر چه ما می گوییم، شعر است.»
و ابن رومی می گوید:
«ما، نه از این جهت که خلفا و
بزرگان را می ستاییم جوایز آن ها را می گیریم؛
بلکه آن ها از بیم این که ایشان را هجو نکنیم به ما بخشش
می کنند.»
بحتری به صراحت می گوید
که آنچه در باره ممدوح گفته می شود و او می پندارد که عین صدق
است، چیزی جز دروغ پردازی شعری نیست. ابن رومی
نیز می گوید که جوایز ممدوحان را فقط از این جهت می
گیرد که آن ها می ترسند وی زبان به هجو ایشان بگشاید
و ماهیّت آنان را از این طریق بر همگان آشکار سازد. آری!
این راهی بود که شاعران مدیحه سرا در آن سیر می
کرده اند.
حیات علمی
اسلام مردم را به فراگیری
علم فراخواند و آن را تا حد وجوب رساند، و در این وجوب، مرد و زن را مساوی
قرار داد. در این باره، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
می فرمایند: «کسب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.» پیامبر(صلی
الله علیه وآله) مردم را به کوچ کردن برای کسب علم تشویق کرد و
فرمود: «دانش بجویید! اگرچه در چین باشد». اسلام، دانشور را بر
نادان برتری داده است، لذا خدای متعالی می فرماید:
(... قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون...)(121)
اسلام، دانش را به بینایی، و نادانی رابه نابینایی
تشبیه می کند، از این رو خدای متعالی می فرماید:
(و مایستوی الأعمی و البصیر).(122) اسلام هم چنین
عقل را وسیله ای برای فراگیری دانش و کشف اسرار و زیبایی
شگفت و نشانه های محکم و استوار هستی و نیز تفکر در دقایق
آن برای درک آفریدگار بزرگ و قدرت او قرار داده است.
در قرآن کریم دعوتِ انسان به اندیشه
در نشانه های هستی ـ اندیشه ای برپایه دانستن رازهای
آفرینش ـ تکرار شده است؛ از آن جمله این آیه کریمه است:
(إنّ فی خلق السموات و الارض و
اختلاف الیل و النهار و الفلک الّتی تجری فی البحر بما ینفع
الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحیا به الارض بعد موتها و بثّ فیها
من کلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و
الارض لآیات لقوم یعقلون).(123) باز می فرماید: (هو الذی
جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البرّ و البحر قد فصّلنا الآیات
لقوم یعلمون).(124) و در جای دیگر می فرماید: (هو
الذی انزل من السماء ماءً فاخرجنا به نبات کلّ شیء فاخرجنا مِنه
خَضِراً نخرج منه حبّاً متراکباً و من النخل من طلعها قنوانٌ دانیةٌ و جنّات
من اعناب و الزیتون و الرمّان مشتبها و غیرمتشابه انظروا الی
ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لآیات لقوم یؤمنون).(125)
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 59