responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 76

هنگامی که از بازی فارغ شد، به سر نگاهی کرد و فرمان داد آن را دفن کنند. سپس به سعید پنجاه هزار درهم و سرپرستی امور اقتصادی بصره را بخشید.

طبری نقل می کند: هنگامی که با المستعین به عنوان خلیفه بیعت کردند، احمدبن خصیب را به عنوان کاتب و اوتامش را به وزارت برگزید و فرمان ولایت عهدی را به نام فرزندش عباس صادر کرد. او المعتز و برادرش المؤید فرزندان المتوکل را زندانی کرد و آنان را به فروش املاک و ثروتشان واداشت. حسن بن مخلد (صاحب دیوان غیرمنقول) از سوی مستعین دارایی آنان را خرید. همین که معتز خلیفه شد و مستعین را کشت، اموال او و مادرش را مصادره کرد.

هنگامی که مستعین خلیفه شد. بحتری با قصیده ای به مطلع ذیل او را ستود:

«]خدا کند[ برای مسلمانان پایدار بمانی و به عنوان خلیفه خدا میان ما زندگی کنی!»

در این قصیده، بحتری چنین می سراید:

«با عدل و بخشش خود، پدران هدایتگر و راه یافته خود را از خاطرمان محو کردی.

خداوند می خواست تو «مُعان» (یاری شده) باشی، لذا چنین مقدر کرد که «مستعین» (یاری خواه از خدا) نامیده شوی.

اگر همه خلفا گوی مفاخرت و مباهات به میان افکنند، این تویی که گوی سبقت را آشکارا از شریفانشان هم خواهی ربود.»

و هنگامی که مستعین برکنار و دولتش سپری شد، بحتری طی قصیده ای با مطلع ذیل او را هجو کرد:

«از دوستی ما روی برمی تابد آن که از او روی برنمی تابیم. از ما دوری می کند آن که در محبت به او نزدیک می شویم.»

بحتری در بخشی از این قصیده می گوید:

«در شگفتم از سختی های روزگار که چگونه آدمی را از پای در می آورد! هر چند روزگار چیزی جز همین سختی ها و شگفتی ها نیست.

از کجا آن خروس باز آرزوی سلطنت دارد و امید بسته که تاج خلافت تقدیم وی شود.

چگونه غاصبی مدعی حق خلافت شد؛ در صورتی که خویشاوندان او تنها مالک ارث پیامبر بودند؟!

هنگامی که گاوی با غبغب های آویزان برمنبر شرقی قرار گرفت و بر مردم بانگ زد، منبر گریست.

به سوی کاری (خلافت) گام برداشت که سزاوار آن نبود و در این راه گاه به نرمی سخن می گفت و گاه به ستیز برمی خاست.

اینک دیدی چگونه حق به حق دار رسید و در جای خود قرار گرفت و دیدی سرانجام ظلم چه شد!»

پس از کشته شدن مستعین، همه قدرت به دست سرداران ترک افتاد و دیگر توانی برای خلیفه باقی نماند.

شاعری که شاهد این بی تابی و ترس مردم بود، در این باره گفته است:

«خدا را، چه پرخیرند این گروهِ ترکان که مشکلات روزگارشان را با شمشیر حل کردند.

خلیفه احمد بن محمد را کشتند و به تن همه مردم، لباس هراس و وحشت پوشاندند.»(6)

المؤید عباسی

ابراهیم فرزند خلیفه متوکل علی الله ملقب به المؤیَّدبالله و مادرش کنیزی اندلسی به نام سحر بود. مستعین خلیفه عباسی او را همراه برادرش معتز در سامرا زندانی کرد. هنگامی که مستعین به بغداد رفت، سپاهیان سامرا بر او شوریدند و ابراهیم و معتز را از زندان آزاد کرده، با معتز بیعت کردند. میان معتز و مستعین جنگی درگرفت که ماه ها طول کشید و به کناره گیری مستعین از خلافت به نفع معتز انجامید.

معتز برادرش مؤیَّد را ولی عهد خود کرد، اما بعدها بر او خشم گرفت و او را زندانی ساخت و به او فرمان داد خودش را از ولایت عهدی برکنار کند. دیرزمانی نگذشت که در زندان مُرد و شایع شد که او را خفه کرده اند؛ اما معتز قضات و بزرگان شهر را شاهد گرفت که مرگ مؤید طبیعی بوده است.(7)

پی نوشت ها:

[1] سه شنبه اول محرم سال 252 = 22 دسامبر سال 866؛ چهارشنبه بیستم ذیحجه سال 252 = اول ژانویه سال 867.

[2] تهذیب التهذیب، ج 9، ص 227؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 357؛ الاعلام، ج 7، ص 32.

[3] تاریخ طبری، ج 9، ص 346-374؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 9؛ العبر، ج 4، ص 98؛ الاعلام، ج 1، ص 328.

[4] تاریخ الخلفاء، ص 359؛ تاریخ طبری، ج 8، ص 558؛ ج 9، ص 62-66؛ مروج الذهب، ج 3، ص 467-472؛ النجوم الزاهره، ج 2، ص229 به بعد.

[5] تاریخ بغداد، ج 6، ص 366؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 126؛ العبر، ج 2، ص 3؛ الاعلام، ج 1، ص 286.

[6] تاریخ طبری، ج 9، ص 258 به بعد؛ تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 37 به بعد؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 11 به بعد؛ مروج الذهب، ج 4، ص 50 و 60 به بعد؛ العبر، ج 2، ص 2 و 3؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 84؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 124؛ الاعلام، ج 1، ص 193.

[7] تاریخ طبری، ج 9، ص 361-362؛ تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 171؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 11.

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 76
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست