responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 84

محمد بن صالح علوی

محمد بن صالح بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن ثانی، فرزند حسن بن علی بن ابی طالب است. واثقِ عباسی او را به امارت مدینه گماشت، و متوکل عباسی او را از امارت برکنار کرد؛ از این رو محمد با گروهی از طالبیان بر او خروج کرد و متوکل هم چنان به فکر حیله ای بود تا آن که او را در سال 240ق دستگیر و سه سال زندانی کرد. سپس او آزاد کرد و محمد به حجاز بازگشت. شعر ذیل را در زندان سروده است:

«پس از آن که بیماری عشق بهبود یافته بود، برقی از منزلگاه محبوب درخشید.

که دست یابی به آن آسان به نظر می رسید؛ ولی به غایت، دشوار بود.

نزدیک رفت تا ببیند این درخشش از کجاست؛ اما نتوانست و زندانبان، او را بازداشت کرد. پس در حقیقت، آتش، همان است که در سینه اش زبانه می کشد و آب، آن است که پیوسته از چشمانش فرو می بارد.»

محمد در حجاز درگذشت. در تاریخ وفاتش اختلاف است؛ در برخی اقوال، تاریخ فوتش سال 248ق و در پاره ای دیگر سال 255ق آمده است.(15)

المعتزّ عباسی

محمد (المعتزبالله) بن جعفر (المتوکل علی الله) بن محمد (المعتصم بالله) بن هارون الرشید (ابوعبدالله)، سیزدهمین خلیفه عباسی است. مادرش کنیزی رومی به نام قبیحه بود. پدرش متوکل ابتدا فرزند بزرگش محمد (المنتصربالله) و سپس فرزند دیگر خود محمد (المعتزبالله) را به ولایت عهدی برگزیده بود؛ ولی فتح بن خاقان که بسیار مورد توجه و احترام متوکل بود، متوکل را به منتصر بدبین کرد؛ از این رو معتز را در ولایت عهدی بر منتصر مقدم کرد. کوشش قبیحه مادر معتز و کمک به فتح بن خاقان در مقدم داشتن فرزندش و عشق متوکل به این زن، در انتخاب معتز مؤثر بود.

محمد (منتصر) با سرداران ترک که در رأس آنان وصیف و باغر بودند، برای کشتن متوکل توطئه ای چیدند و او را در چهارم شوّال 248 کشتند و با منتصر به عنوان خلیفه بیعت کردند. چندی نگذشت که منتصر را مسموم کردند و او در ربیع الثانی 248ق درگذشت و آنان با پسرعمویش احمد بن محمد (المعتصم بالله) به عنوان خلیفه بیعت کردند و به او لقب المستعین بالله دادند. نخستین کار مستعین زندانی کردن محمد (المعتزبالله) و برادرش ابراهیم (المؤیدبالله) بود. آن دو همچنان در زندان بودند تا آن که در غیبت مستعین از سامرا و هنگامی که در بغداد به سر می برد، سپاهیان سامرا شوریدند و معتز و برادرش مؤید را از زندان آزاد کرده، با معتز به عنوان خلیفه بیعت کردند. پس از جنگی میان معتز و مستعین درگرفت مستعین به نفع معتز از خلافت کناره گرفت و معتز خلیفه شد و او را به واسط تبعید کرد و سپس دستور داد او را بکشند.

سراسر دوران خلافت معتز سرشار از آشوب و شورش بود. هنگامی که سرداران ترک دیدند معتز مردم مغرب و فرغانه را به خود نزدیک می کند، بر او شوریدند و در حالی که صالح بن وصیفپیشاپیش آنان بود، بر او وارد شده، عطایا و حقوقشان را خواستند. خلیفه اظهار ناداری کرد؛ لذا پاهایش را گرفته، او را بر زمین کشیدند و از خلافت برکنار و زندانی اش کردند و به او غذا ندادند. سپس او را به زیرزمینی بردند و درِ آن را گچ گرفتند و در نتیجه، خلیفه درگذشت. آن گاه محمد بن الواثق بالله را آوردند و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند و به او لقب المهتدی دادند.

قبیحه مادر معتز پنهان شده بود؛ ولی او را یافتند و اموالش را مصادره و خودش را به مکه تبعید کردند. قبیحه در همان شهر در سال 264ق درگذشت. معتز در 24 سالگی پس از سه سال و شش ماه و چهارده روز خلافت درگذشت.

برخی شاعران با قصایدی هلاکت معتز و زورگویی ترکان بر حکومت و استبدادشان را وصف کرده اند؛ قصیده ذیل از آن جمله است:

«ای چشم! از ریختن سرشک دریغ مکن و بر بهترین مصیبت دیده مویه کن!

اندرزگوی یکرنگ به او نیرنگ زد و چنگال هلاکت او را با مرگی سریع ربود.

ترکان خشمگین صبحگاهان بر او یورش برده، برکنارش کردند؛ جانم فدای آن برکنار شده باد!

او را ظالمانه و جابرانه کشتند؛ اما هنگام مرگ، او را بردبار و خوش اخلاق و بزرگ منش یافتند.

زیبایی اش زیبایی ماه تمام را پنهان می کرد. با این حال، او را مظهر فروتنی می یافتی.

خورشید نیز هنگامی که هنگام طلوع، او را می دید، از شرمساری (برابر جلوه چهره اش دیگر پرتوافشانی نمی کرد و) به جای خود بی حرکت می ماند.

قاتلان نه از سپاه ترسیدند و نه از شمشیر اندیشناک شدند؛ ای دریغ و درد برآن کشته مخلوع!

خدا را میان آنان صاحب امر حقیقی خواهی دید که به زودی آنان را با مرگی دردناک رسوا خواهد کرد.»

قصاید دیگری نیز در وصف محل کشتن خلیفه و مویه به خلیفه

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 84
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست