نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 87
بسیاری از او گرفت و او را
در سال 230ق به جندی شاپور تبعید کرد. بعدها واثق بیمار شد و او
را فراخواند؛ اما پیش از رسیدنش خلیفه درگذشت.
هنگامی که متوکل خلیفه شد،
او را به خود نزدیک کرد و جایگاه او را بالا برد؛ ولی بعدها بر
او خشمگین شده، املاکش را مصادره کرد و او را از شهر «جعفریه» به
بغداد فرستاد. سپس متوکل بیمار شد و او را فراخواند. بختیشوع او را
درمان کرد. متوکل از او خشنود شده، املاک و اموالش را به او بازگرداند. عزیز،
خلیفه فاطمی از او خواست به قاهره رفته، در آن جا بماند؛ ولی
بختیشوع نپذیرفته، درخواست حاکم «میافارقین»، ممهّدالدوله
ابومنصور سعید بن مروان را پذیرفت و برای درمان او رفت.
ابومنصور، به او اجازه بازگشت نداد و سرانجام در «میافارقین» درگذشت.(5)
زبیر بن بکّار
ابوعبدالله، زبیر بن بکّار بن
احمد بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر قرشی مکی، راوی
حدیث، نسب شناس و عالم به اخبار و رویدادهای عرب بود. ابن ماجه،
ابن ابی الدنیا و دیگران، از او حدیث نقل کرده اند. در مدینه
زاده شد. قاضی مکه شد و سپس به بغداد رفت. متوکل او را برای تربیت
فرزندانش به سامرا فراخواند و فرمان داد او را ده هزار درهم و ده صندوق پیراهن
(که ده استر آنها را حمل می کرد) بدهند. او نیز این هدایا
را پذیرفت و به تربیت فرزندان متوکل همت گماشت و کتاب الموفقیات
را (که درباره شاعران بود) به نام الموفق فرزند متوکل تألیف کرد.
بعدها زبیر به مکه بازگشت. اخبار
العرب و ایامها، کتاب انساب قریش و اخبار هم و... از آثار اوست. او در
مکه و در 84 سالگی درگذشت.(6)
صالح بن وصیف
صالح از سرداران ترک بود و همراه پدرش،
از طراحان قتل خلیفه عباسی، المتوکل علی الله شمرده می
شد. هنگامی که پدرش در سال 253ق کشته شد، جای او را گرفته، به
المعتزبالله مقرب شد؛ ولی بعدها بر او شوریده، برکنارش کرد و او را به
کسی سپرد تا شکنجه اش دهد. معتز چند روز پس از صدور این حکم درگذشت.
پس از معتز، محمد بن واثق، خلیفه شد و به المهتدی بالله ملقّب شد. در
این هنگام، صالح زمامدار حقیقی بود. او منشیان را شکنجه
داد و اموالشان را مصادره کرد. بعدها با موسی بن بغا و بایکباک،
سرداران ترک اختلاف پیدا کرد و آنها او را کشتند.(7)
المهتدی بالله عباسی
ابواسحاق (ابوعبدالله) محمد بن هارون
(الواثق بالله) بن محمد (المعتصم بالله) بن هارون الرشید، چهاردهمین
خلیفه عباسی بود و المهتدی بالله لقب داشت. مادرش کنیزی
به نام قُرب بود. در سال 222ق در ایام حیات جدش معتصم در سامرا زاده
شد. پس از برکناری المعتزبالله از خلافت، با او به عنوان خلیفه بیعت
شد؛ اما چندی نگذشت که سرداران ترک به رهبری موسی بن بغای
کبیر در بغداد پیمان بیعتش را شکستند و از اطاعت او سر باززدند؛
زیرا پی برده بودند خلیفه درصدد رهایی از چنگ آنان
است.
خلیفه برای نبرد با آنان از
شهر خارج شد و میان طرفین جنگی درگرفت که در پی آن، سپاهیان
خلیفه (که آنان نیز ترک بودند) او را رها کرده، به دوستان خود پیوستند
و مهتدی با گروهی اندک از یاران خود باقی ماند. در این
هنگام، خلیفه فریاد زد: «ای مسلمانان! من امیر مؤمنان
هستم؛ از خلیفه خود دفاع کنید!»، ولی کسی پاسخ نداد. آن
گاه احمد بن خاقان، سردار ترک به سوی او شتافت و تیری به او
پرتاب کرد و با نیزه، ضربه ای کشنده به پهلویش زد که براثر آن
جان سپرد.
مهتدی جنگاوری دلیر،
راست کیش ترین، بخشنده ترین و پارساترین خلیفه بود.
او در اصلاح امور، روش عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموی را پیش
گرفت و دستور داد مطربان و خنیاگران را از سامرا بیرون کنند، جانوران
درنده در کاخ سلطنتی را بکشند، رد مظالم کنند و به شکایات مردم برسند
و برای شنیدن مشکلات مردم بارِعام صورت گیرد. مدت خلافت مهتدی
یازده ماه و بیست و پنج روز بود. بحتری در جشن بیعت با او
قصیده ای با مطلع ذیل سرود:
«دوستان! کوتاه کنید که من نیز
این چنینم. و کم گویید! که پرگویی سودی
ندارد.»
وی در بخشی از این قصیده
می گوید:
«خداوند برای خلیفه این
پادشاهی را که تقدیر در اختیارش نهاده است، مبارک سازد.
خداوند سیره و روش مهتدی را
می دانست؛ لذا او را برای خواسته اش برگزید.
خلیفه بر زیبایی
خلافت فروغی افزود و او برای مردم چون خورشید است و خلافت چون
روز.
اینک مردم از دیدن تو
شادمانند و مژده دیدار تو را می دهند.
همگان می دانند تو میان
آنان نعمتی هستی که تقدیر به فراهم شدن آن کمک کرده است.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 87