responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 107

بلک او را پیش جوسلین و همرزمانش زندانی کرد.

 

بلک، حلب را به تصرف خود درآورد. بلک پس از این واقعه، روانه حلب شد و آن را از تصرف عموزاده اش، سلیمان بن عبدالجباربن ارتق درآورد؛ سپس به انطاکیه حمله کرد. بلک پس از چیرگی بر حلب، بالدوین را به همراه دیگر اسیران، به قلعه حلب نقل مکان داد.

 

فرار جوسلین: جوسلین توانست از قلعه حلب بگریزد و خود را به بیت المقدس برساند. او سپاهی از صلیبیان را گرد آورد. او رهسپار جنگ با بلک و آزادی دیگر اسیران شد.

 

نبرد منبج و کشته شدن بلک: جوسلین با سپاه خود روانه حلب شد و زمانی که به منبج رسید، عیسی بن کمشتکین، حاکم منبج به او پیوست و در نبردی که میان آنان و بلک رخ داد، عیسی با تیری بلک را نشانه گرفت و او را کشت. بلک را به حلب بردند و به خاک سپردند.

 

درگذشتگان

 

ابن خیاط دمشقی؛

 

ابن ساره شنترینی؛

 

عثمان بن نظام الملک.

 

ابن خیاط دمشقی

 

ابوعبداللّه، احمدبن محمد بن علی بن یحیی بن صدقه تغلبی، به ابن خیاط و ابن سنان الدوله معروف بود. ازجمله شاعرانی است که شعر نیکو می سرودند. او به گردش در شهرها و ستایش و مدح مردم پرداخت و چون سلاجقه در سال 468ق بر دمشق چیره شدند، ترس و گرسنگی در آنجا فراگیر شد و مردم، دمشق را ترک گفتند. ابن خیاط به حلب رفت و با ابن حیوس شاعر دیدار کرد و با نوشتن دو بیت از او درخواست بخشش کرد، و آن دو بیت این است: «چیزی نزد من نمانده است که ارزش دانه گندمی داشته باشد؛ چهره من تو را از گفته من بی نیاز می کند. مگر اندکی از آبرو که آن را نگه داشتم از آنکه فروخته شود. کجاست مشتری ؟ کجاست ؟».

 

چون ابن حیوس بر این دو بیت آگاه شد، او را گرامی داشت و از قریحه شاعر شگفت زده شد و گفت: اگر به جای «أین المشتری» (مشتری کجاست) می گفت: «وانت نعم المشتری» (تو مشتریِ خوبی هستی) بهتر بود. وی شاعر یگانه شام در زمان خود به شمار می آمد. شعر او بی تکلف، فصیح، با الفاظی روان و معانی روشن بود و در شعرش زندگی اجتماعی و مجالس لهو، قصرها و بستان های آن دوران را به تصویر کشیده است. ابن خلکان می گوید: بیشتر قصیده های ابن خیاط شیوا و درخشان است و مشهورترین قصیده او قصیده بائیه است که مطلع آن چنین است: «از باد صبا که از سمت نجد وزیدن گرفت، پیمانی برای دل او بگیرید؛ چراکه بوی خوش آن نزدیک بود هوش و خرد از وی برباید».

 

در آن قصیده می گوید:

 

«از آن نسیم دوری کنید؛ چرا که هر گاه وزیدن گیرد، کمترین گرفتاری آن سوختن است. یاران ! اگر شما خاطرخواه می شدید، می دانستید جایگاه عشق در قلب شیدا و عاشق سرگشته کجاست. او را (محبوب) به خاطر آورد و یاد او شوق و آرزو را زنده می کند. آدم عاشق آرزومند است، و کسی که عشق دامنگیرش شود، عاشق پیشه می شود. به امید و نومیدی شیفته و دلباخته است؛ چه خانه محبوب دور باشد یا نزدیک، اشتیاق و آرزومندی است.

 

در میان کاروان کسی است که عشق و شوریدگی او را فرا گرفته است؛ هر گاه منادی عشق او را بخواند، پاسخ می دهد».

 

در جایی نیز به خود و شعرش می بالد و می گوید: «جوانی، نیازهاو آرزوهای او را برآورد، و در جامه عشق و آرزو خرامیدن گرفت. ولی پیری جز باقیمانده جهل جوانی نیافت؛ همان طور که باده نوش ته مانده جام را رها می کند. من به کسی که عشق و شیفتگی او را سرگردان کرده، رشک می برم؛ کسی که رشته های شوق و آرزومندی او را به خود کشیده اند و او گرفتار شده است. ناتوانی این است که خواسته هایی که روی می آورند را رها کنم، و چون پشت کردند، در صدد جستجوی آن برآیم. در چنگ روزگار اسیر و گرفتارم؛ دور از وطن، آواره و غریبم. به گل فرورفته ای می مانم که وقتی رنجش افزون شد، هر لحظه خیزشی کند که برخیزد، ولی بیشتر فرو می رود. مرا اراده و اندیشه های استواری است که اگر با حوادث روزگار روبرو شوم، آنها شتابان پشت می کنند و می گریزند».

 

از شعرهای اوست در پاسخ نامه ای:

 

«نامه ات چون بهترین قاصد خوشحالی به دستم رسید؛ زیرا خواسته مرا اجابت می کند. از شوق نامه را تا می کردم و باز می کردم و این شوق بود که مرا در نامه تا می کرد و باز می کرد».

 

در قصیده ای نیز به نکوهش روزگار خود پرداخته، می گوید:

 

«هر گاه من از حوادث بد روزگار در امان باشم، گویا حوادث و دگرگونی، حوادث به شمار نمی آیند. اگر غیر از روزگار به من ستم روا می داشت، چون اسب، چموشی می کردم؛ ولی چه کنم که افسار من در دست روزگار است. گرفتار شده ام که اشعار خود را به هر شخص بخیلی بفروشم که به وعده هایش وفا نمی کند و دچار خواهش ها و آرزوهای دروغین شده ام. چه کسی است از من [شعر] بخرد و من برای آبروی خود، بازار خواری به پا کرده ام. هر گاه می خواهم با آن گروه روبرو شوم، فقر و حیای من به جنگ با یکدیگر می پردازند. ترس دارم که از بخیلان درخواستی کنم، و من چون آدم ترسویی می مانم که

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 107
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست