نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 110
منزلش بوستان و حمامی بود که ابن
خازن را وارد هر دوکرد. در اینجا بود که قریحه شاعر شکفت و اشعاری
سرود:
«به منزل او درآمدم. خادم و دربانی
ندیدم مگر اینکه با چهره خندان با من روبرو شد.
چهره خندان و گشاده رویی
خادم نشانه حیا و خوشرویی سرور اوست. به بهشت (باغ) او درآمدم و
جهنمش (حمام) را دیدم؛ از رضوان و از مهربانی مالک2 تشکر کردم». 3
ابن برهان
ابوالفتح، احمدبن علی بن محمد،
معروف به ابن برهان، فقیهی اهل بغداد بود. اهتمام و عنایت او بیشتر
به علم اصول و فروع آن بود. نزد ابوحامد غزالی، ابوبکر چاچی و کیاهراسی
فقه آموخت و در فقه کتاب های البسیط، الوسیط و الوجیز را
تألیف کرد. در مدرسه نظامیه به تدریس پرداخت و در 39 سالگی
در بغداد وفات یافت. 4
ابن عطیه (ابوبکر)
غالب بن عبد الرحمان بن غالب بن عطیه
محاربی غرناطی، اهل غرناطه و به آن منتسب است. دانش را در همان جا
فراگرفت. در سال 469ق به شرق سفر کرد و حج گزارد. با تنی چند از دانشمندان دیدار
کرد. چون به اندلس بازگشت، بر مسند فتوا نشست. مردم از وی روایت نقل
کرده اند. ابن عطیه دانشمند و محدث بود. اشعاری در زهد، شکایت و
عتاب دارد.
از اشعار او در شکایت این
است:
«با گرگ گرسنه انس بگیر و اگر
انسانی دیدی بگریز. انسان دریایی بی
ساحل است؛ از فریب و نیرنگ او پرهیز کن. همه مردم را در یک
نفر بنگر؛ سپس از همان یک نفر دوری کن».
در سرزنش نیز چنین می
سراید:
«می پنداشتم کوه های رضوی
زایل می شوند و دوستی تو پایدار است. ولی روزگار
دگرگونی هایی دارد و حالات انسان نیز متغیر است.
اگر رشته زیبای مودت میان ما پا برجاست، چه بهتر و گرنه به خوبی
جدایی پیشه کن».
پاره شعر زیر نیز از غزل های
اوست:
«چگونه آرامش یابم درحالی
که هر دوستی کناره می گیرد و با دل سخت خود به شکنجه من می
پردازد. چون او دانست که در خواب به وصل او می رسم، نگهبان بیداری
را بر چشمانم گماشت». 5
ابن مالک معافری
ابومحمد، عبدالرحمان بن مالک معافری،
یکی از وزیران اندلس در
دوران مرابطون بود. در کتاب نفح الطیب او را چنین می ستاید:
ابن مالک بسیار نیکوکار، بخشنده و دارای صفات برجسته بود و به
مذاکره و گفتگوی فقه و حدیث می پرداخت. شاعری نیکوسرا،
شیوانویس و در ادب برجسته بود. آثار بسیاری در غرناطه از
خود بر جای گذاشت و در آنجا درگذشت. از اشعار او در مجلسی که سماع، وی
را به طرب انداخت، این است:
«مرا سرزنش نکن ! آن گاه که از یاد
محبوب به طرب آمدم. یاد او شادی را برمی انگیزد و جوانمرد
بسیار دل زنده و شاد است. سزاوار ما نیست گریبان چاک دهیم؛
تنها چاک دادن دل سزاوار ماست». 6
حسن صباح
حسن صباح بن علی بن محمدبن جعفربن
حسین بن صباح حمیری اسماعیلی، زیرک و دلاور
بود. برخی او را در اصل یمنی و از قبیله حمیر
دانسته اند. حسن به هندسه، حساب و نجوم دانا بود. در شهر توس متولد شد. نزد احمدبن
عطاش (متوفای500ق) دانش آموخت. او در زمان ملک شاه، سلطان سلجوقی، از
بزرگان باطنی بود؛ سپس پیشوای اسماعیلیان اصفهان
شد.
پس از مدتی از اصفهان کوچ کرد و
به گردش در شهرها پرداخت. وارد مصر شد و مستنصر، خلیفه فاطمی مقدم او
را گرامی داشت و اموالی به او داد و از او خواست مردم را به امامت او
دعوت کند. حسن به شام، جزیره و دیاربکر رفت و به گردش در شهرهای
روم (آسیای صغیر) پرداخت؛ سپس به خراسان بازگشت و وارد شهر
کاشغر و ماوراءالنهر شد و مردم را به امامت مستنصر فاطمی دعوت کرد. آن گاه
بر قلعه الموت (از نواحی قزوین) چیره شد و چندین قلعه دیگر
را نیز به آن پیوست و تا هنگام درگذشت، در آنجا بود.
فرقه اسماعیلیه، موسوم به
نزاریه ـ که حسن از اینان بود ـ براین باور بود که مستنصر
باللّه فاطمی خلافت پس از خود را به پسرش نزار واگذار کرد و چون وفات یافت،
مستعلی باللّه، برادر نزار خلافت را تصاحب کرد و نزار را کشت، و از
بازماندگان فرقه نزاریه تا امروز فرقه آغاخانی در هند است.
اسماعیلیان با کارهایی
که شاخه ای از آنان در سرزمین شام، مقارن جنگ های صلیبی
انجام داد، توانستند چهره ای وحشتناک از خود بسازند تا آنجا که به «حشاشین
/ assassins» موسوم شده بودند. این واژه در زبان فرنگ به معنای
آدم کشان است. بسیاری از پادشاهان، امیران و دانشمندان به دست
اسماعیلیان ترور شدند و ایشان هر کس را که از آنان خواسته می
شد ترور شود، ترور می کردند. حسن صباح 39 سال حکم راند و در نود سالگی
در شهر توس درگذشت. 7
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 110