نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 113
ابن هبه اللّه به مصر رفت و به مدح امیرالجیوش
[سردار سپاهیان] ابوالقاسم شاهنشاه ملک افضل پرداخت. او ادیب و آگاه
به انساب قریش بود و شعر بسیار می سرود. واژه های درست به
کار می برد و سبکی استوار داشت. اشعاری در مدح بنی عمّار
ـ حاکمان طرابلس ـ دارد و در قصیده ای به مدح ملک افضل پرداخته است که
مطلع آن با غزلی شروع می شود. در آن قصیده می گوید:
«ای کاش باد صبا بوی خوش
تربت یاران را که در سرزمین دوردست واقع است، با خود می آورد.
سرای ایشان در جای فرودین [ساحل حجاز] است؛ جایی
که آنان همسایگانند و دوری، اجتماع آنان را پراکنده نساخته است.
افسانه گوی من در شب تاریکی، نازنینی است که ماه به
او می نازد؛ چون شبیه آن است. خلوت هایی که در آن اتّهام
راه ندارد؛ بهترین عشق آن است که از پاکی برخاسته باشد. از پاک دامنی
من از او بپرس. اگر آب دهان او از می نمی بود، دهان او را می
بوسیدم. ای کاش می دانستم چه چیز نظر او را درباره من
دگرگون کرده است یا به او وانمود کرده خوب است من او را نبینم». 5
ابوبکربن رحیم
محمدبن احمدبن رحیم از خاندانی
برخاست که دارای مقام و وزارت بودند. شاعری بود که شعر بسیار می
سرود. بیشتر به گونه های مدح، توصیف، غزل، نسیب و موشّحات
شعر می گفت. از اشعار او در نسیب این است:
«دوستان بروید و در کنار چشمه ها
منزل گزینید و پاسخ سلام های یاری که از شما جدا می
شود، بدهید. اگر یاران از روی شوق جویای حال من
شدند، بگویید: او را با خیال ها و افکار پریشانش رها کردیم.
شاید باد صبا وزیدن گیرد و با وزیدن خود دلم را زنده کند؛
از جانب کسی که او قاتل من است. ای کاش بادها مرا بر دوش خود سوار می
کردند و مرا در میان آن خانه ها پیاده می کردند».
همچنین در قصیده ای
که ابواسحاق، ابراهیم بن یوسف بن تاشفین را مدح می کند،
از حوادث و دگرگونی های روزگار شکوه می کند و می گوید:
«چون دیدم روزگار ناکسان را به
خود نزدیک می کند و به بلندمرتبگان حمله می کند، بر روزگار خشم
گرفتم به سان خشم گرفتن یتیم بر سرپرست خود. در جستجوی یار
برآمدم و شخص آگاهی نیافتم که مرا به یاری مهربان و یا
مخلص رهنمون شود. چنانچه به جستجوی رادمردی نیز برآمدم؛ ولی
کسی را با خوی پسندیده نیافتم». 6
اثاربی
ابوالفوارس، حمدان بن عبدالرحیم
بن حمدان تمیمی اثاربی (منسوب به اثارب، روستایی در
غرب حلب)، پزشک، مورخ، شاعر و ادیب بود. او در دوران امیر طغتکین،
حاکم دمشق (متوفای 522ق) می زیست. کتاب القوت در تاریخ
حلب از سال 490ق به بعد را نوشته است که دربردارنده سرگذشت فرنگی ها و دوران
حکومت شان و رفتن آنان به شام است. اشعاری نیکو دارد که در آن اشتیاق
خود را بر معره مصرین (شهرکی در غرب حلب) ابراز داشته است و در آن می
گوید:
«باران بر معره مصرین سرازیر
شد؛ همان طوری که اشک از چشمان من به سبب جدایی آنان باریدن
گرفت. شب ها (روزگار) با دگرگونی هایش با معره از در سازش وارد شد و
درختان سرسبز و باران با آن روی بوسی کردند. دست باران در شاخه های
درختان آن از هر شکوفه خوشبوی خندان جامه هایی بافته است. آن
گاه که باد صبا شکوفه ها را به اهتزاز درآورد، آنها هم آغوش می شدند و لب بر
لب گذاشته، یکدیگر را می بوسند». 7
آقسنقر برسقی
ابوسعید، آقسنقر برسقی یا
سیف الدین قسیم الدوله، غلامی ترک تبار بود. چون امیر
برسق از غلامان و فرماندهان بزرگ سلطان طغرل بیک، او را خریده بود، به
او منتسب شد. سلطان محمود سلجوقی در سال 507ق پس از کشته شدن امیر
مودود، او را به ولایت موصل گمارد. در سال 510ق مردم حلب با او مکاتبه کردند
و از او برای مقابله با صلیبیان یاری طلبیدند.
آقسنقر به حلب رفت. آنجا را تصرف کرد و
امنیت کامل را برقرار ساخت. میان او و صلیبیان در شهرهای
اعزاز، اتارب و سرمدا، نبردهایی رخ داد و صلیبیان از آن
شهرها بیرون رانده شدند. در سال 520ق به موصل بازگشت و حکومت حلب را به پسرش
عزالدین مسعود واگذاشت. آقسنقر در حال نماز، در مسجد جامع به دست یکی
از باطنیان ترور شد و درگذشت. پسرش مسعود به جای او نشست. 8
طرطوشی (ابوبکر)
ابوبکر، محمدبن ولید بن محمدبن
خلف قرشی فهری اندلسی، معروف به ابن رندقه، اهل «طرطوشه (Tortosa)
و به آنجا منسوب است. او فقیهی مالکی مذهب بود. در سرزمین
خود فقه آموخت و در سال 476ق به شرق سفر کرد و پس از به جاآوردن مراسم حج، به بصره
و بغداد وارد شد و مدتی در شام رحل اقامت افکند. در اسکندریه سکونت گزید
و در آنجا تا پایان عمر به تدریس پرداخت. وی دانشمندی
برجسته و زاهدی پارسا و فروتن بود. از تألیفات اوست: کتاب سروج الملوک
که در آن سیره پیامبران، آثار اولیا، پندهای دانشمندان،
حکمت حکیمان و نوادر خلفا را گرد آورده، به زیباترین
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 113