responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 114

ترتیب آراسته است. این کتاب را برای مأمون بن بطائحی وزیر آمر باللّه فاطمی تألیف کرده بود و کتاب های: برّالوالدین، الفتن، رساله ای به یوسف بن تاشفین که در آن رساله، پایبندی به دستورهای دینی و دورشدن از بدعت توصیه شده است، نیز نفائس الفنون و جز آن، از اوست. وی در قصیده ای تمنا و آرزوهای خود را بیان کرده است.

 

در این قصیده می گوید: «نگاهم را به اطراف آسمان می چرخانم؛ باشد ستاره ای که تو نظاره گر آن هستی را ببینم. همه کاروانیان را از هر سو که بیایند، زیر نظر می گیرم؛ باشد کسی که عطرخوش تو را بوییده است، دریابم. هنگام وزیدن بادها به پیشوازشان می روم؛ باشد که نسیم، خبری از تو گزارش کند. همین طور بی هدف راه می روم؛ باشد نغمه ای به نام محبوب نواخته شود. هر کس را ببینم به او خیره می شوم، بدون اینکه با او کاری داشته باشم، که چهره او گوشه ای از زیبایی تو را باز نمایاند. در این روز عید هر کس با دلداده خود خنده و شادی می کند؛ ولی من با که گفتگو کنم و به چه کسی نظر افکنم ؟ هر کسی که دور از وطن است، به وطن باز می گردد و بهره من از وطن جز یادکردن آن نیست. هر کسی در وطن است، به یاران خود پناه می برد و یاران من فرسنگ ها از من دورند. گویا ما برای جدایی آفریده شدیم و گویا خط جدایی، سطرهایی برای افتراق و پراکندگی ما نگاشته است. یاران ! آیا خدا پراکندگی ما را به اجتماع مبدل می کند ؟ به این امید که پیش از مرگ به دیدار هم نایل آییم. آیا سخن چین از افکندن و زمین زدن روزگار ترسی به خود راه نداد ؟! چرا که روزگار نیز سخن چینی دارد که نمی خوابد و بیدار است».

 

از اشعاری که منسوب به اوست:

 

«اگر قاصدی در پی نیازی می فرستی و تو مصمم هستی که آن نیاز برآورده شود، قاصدی بفرست که گنگ، کر، کور، دلربا و فریبنده باشد. قاصدی جز آنکه درهم خوانندش نفرست».

 

هنگامی که کتاب خود سراج الملوک را به ابن بطائحی، وزیر آمر باللّه فاطمی اهدا کرد، دو شعر در آن نوشت و آن دو شعر این است:

 

«مردم به اندازه ارزش خودشان ارمغان می دهند و من نیز به اندازه خودم ارمغان می دهم. مردم چیزی را که فانی است، هدیه می دهند و من چیزی که با گذشت روزگاران باقی می ماند، هدیه می دهم».

 

غزل هایی نیز سروده است:

 

«ماهی برآمد که وعده قبلی در میان نبود؛ اخلاق و خوی او به میمنت آراسته بود. او را بوسیدم و باده و شهد از لبان او مکیدم. دهان او را از غروب تا پگاه بوسیدم. از نوشیدن باده سرخ فام کنار گل ها و در زیر درخت خوشبوی آس سرمست شدم. دهان خود را از دهان او برداشتم و گونه ام را بر گونه اش نهادم. بوی خوش مشکین و گلاب او را چون نسیم روح افزا بوییدم، و از بوی خوش او در میان گل ها به هوش آمدم. دل پذیرتر از وصال او، شکوه او از اندوهی چون اندوه من بود». 9

 

طلحه نعمانی

 

طلحه بن احمد بن طلحه بن حسین نعمانی از شهر نعمانیه و به آنجا منسوب است. وی ادیب، لغوی، شاعری نیکوسرا و بدیهه گویی برجسته بود. طبعی لطیف داشت. اشعار بسیار و طولانی به رشته نظم کشیده است. حریری با او مکاتبه داشت. طلحه نثری به شیوه مقامات وی دارد. در قصیده ای به مدح فرمانروای زبید (از شهرهای یمن) پرداخته، می گوید:

 

«هنگامی که مسافران نزدیک به سرزمین یار شدند و سپاه خواب بر چشمان یورش آوردند، به ستاره سعد گفتم: آهسته و مرا در آن ریگ زار ساعتی نگه دار؛ اگر تو مرا یاری کنی، من خوشبخت خواهم بود. تا به جستجوی قلبی برآیم که بامدادان در این ریگ زار گم کرده ام؛ قلبی که کسی عهد و پیمان او را نگه نداشته است».

 

قصیده را ادامه می دهد تا به مدح امیر می رسد و می گوید: «پادشاهی که دست های بخششگر او برای نوال خواهانش، دهش پی درپی را آشکار می کند. رادمردی که در گهواره، شهرها را از کران تا کران سامان می داد و درحالی که نوزاد بود، سرنوشت و قَدَر تحت فرمان او بود».

 

وی درباره تحمل سختی ها نیز می گوید: «هرگاه روزگار، حوادث و رخدادهای ناگوار خود را به تو چشاند، دل محکم دار و استوار و تسلیم ناپذیر باش. اگر برای نفس خود ارزش قایلی، هنگام حوادث نفس خود را خوار مکن. به خدا سوگند چیزی بهتر از کرامت نفس و جوانمردی در برخورد با شماتت گران نیست». 10

 

غزالی (ابوالفتوح)

 

ابوالفتوح، احمدبن محمد بن محمدبن احمد مجدالدین طوسی غزالی، برادر ابوحامد غزالی است. وی فقیهی شافعی است و آن گاه که ابوحامد، زهد را پیشه ساخت و تدریس را کنار گذاشت، به نیابت از او در مدرسه نظامیه بر کرسی تدریس نشست. کتاب احیاء علوم الدین را تلخیص کرد و آن را به لباب الاحیاء نام گذاشت و در تصوف، کتاب الذخیرة فی علم البصیره را تألیف کرد. وی در قزوین درگذشت.

 

این اشعار منسوب به اوست: «در کنار عشق به او نه از سرزنش هراسی دارم و نه از سخن دشمنان که مرا هرزه و پرده در بخوانند. هر گاه مرا با نام خودم صدا زنند، کرم و هر گاه مرا برده معشوق صدا زنند، شنوا هستم». 11

 

مطامیری

 

ابوالجوائز، مقداربن محمد مطامیری (منسوب به مطامیر، روستایی در

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 114
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست