نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 120
سال 519ق آمر، بطائحی را کشت و
خودکامگی پیش گرفت. ذهبی در کتاب تاریخ دول الاسلام می
نگارد: آمر مردی فاسق، ظالم، متظاهر به منکرات، لهو و لعب و متکبر و خودخواه
بود. در دوران او، صلیبیان در سال 497ق شهر عکا را و در سال 502، 503
و 504ق به ترتیب شهرهای طرابلس، بیروت و صیدا، و در سال
518ق شهرهای عرقه، بانیاس و صور را تصرف کردند. 9 آمر هنگام عبور از
پلی که به جزیره روضه می پیوست، مورد سوءقصد اسماعیلیان
باطنی قرار گرفت و در گزارش دیگری که مقری (م. 1041)،
مؤلف کتاب نفح الطیب آورده آمده است: «آمر به عشق دختران عرب گرفتار شده بود
و در بادیه ها جاسوسانی داشت. شنید که در شهر صعید دختری
شیرین گفتار، زیبا و شاعر هست که در عرب کسی به ویژگی
های او نمی رسد. می گویند او لباس چادرنشینان پوشید
و خود را به صورت آنان درآورد و به گردش در محله ها و قبایل عرب درآمد تا به
محله و قبیله آن دختر رسید و شب را در آنجا به سر برد و با نیرنگ
و حیله دختر را در آنجا دید که صبر و اختیار را از کفش ربود.
آمر به دارالخلافه برگشت. قاصدی را به آنجا فرستاده که از آن دختر خواستگاری
کرده و به عقدش درآورد. چون دختر نزد آمر آمد، از زندگانی شهری محصور
در چارچوب دیوارها خوشش نیامد و زندگی متعارف خود را در صحرا ـ
که می توانست به هر نقطه از فضا که دوست داشت بنگرد ـ برآن ترجیح می
داد؛ ازاین رو آمر آن قصر عجیب و شگفت انگیز معروف خود را برای
او ساخت.
قصر «هودج»، در جزیره روضه، کنار
رودخانه نیل بنا شده بود. ولی این دختر با وجود اینکه به
ازدواج آمر درآمده بود، علاقه قلبی خود را به پسرعمویش، معروف به ابن
میّاح که با هم بزرگ شده بودند، حفظ کرده بود و در قصر آمر اشعاری
نوشت و برای او فرستاد.
در آن اشعار می گوید:
«ای پسر میّاح ! به تو شکوه
می کنم؛ پس از شما کسی مرا تصاحب کرده است. من میان قبیله،
آزاد و فرمان دهنده بودم؛ هر چه می خواستم از شما به من می رسید.
اکنون من در قصری در بسته هستم؛ خود را چون زندانی که او را باز داشته
اند می بینم. [یاد آن روزها به خیر] که چون شاخه های
درخت می چمیدیم؛ و هیچ ترسی به خود راه نمی
دادیم». پسرعمویش نیز با اشعاری به پاسخ پرداخت:
«ای دختر عمو ! ای کسی
که او را با دلدادگی پرورش داده ام تا بالید و استوار شد ! تو شکوه
نزد من آوردی ؟ اگر شکوه کردن سودی داشته باشد من دوبرابر شکوه دارم.
باید به خدا که زمام همه کارها در دست اوست شکوه برد؛ اوست که نیستی
[متجاوزان] به دست اوست».
در قبیله طی10 مردی
به نام طرادبن مهلهل بود. چون اشعار ابن میّاح به گوشش رسید، چنین
سرود:
«به آمر، آن برگزیده، سخن مرا که
نیکوسخنی است برسانید. رشته عشق دو یار از هم گسستی؛
عشقی که قصه گو برای مردان قبیله بازگو می کرد. پدران
بزرگوار تو نیز چنین بودند؛ به من بگو پاسخ سؤال من چیست ؟».
چون این اشعار به گوش آمر رسید،
گفت: پاسخ، بریدن زبان اوست.
در قبایل عرب به جستجوی
طراد برآمدند و به او دست نیافتند و ابن میّاح نیز مخفی
شد و مردم دراین باره داستان ها گفتند.
آمر پیوسته به هودج آمدوشد می
کرد تا اینکه در روز سه شنبه، برابر با چهارم ذی القعده سال 524ق سوار
بر قایق شده و به عزم هودج حرکت کرد. جماعتی از اسماعیلیان،
سر پل، در گوشه ای از روضه کمین کرده و بر او حمله بردند و با ضرباتی
او را از پای درآوردند که بمرد. هودج ویران شد و به جای آن، قصر
روضه را ساختند. 11
بارع بغدادی
حسین بن محمدبن عبدالوهاب دباس
بدری، مشهور به بارع بغدادی، نسب او به سلیمان وهب بن حارث، وزیر
معتمد علی اللّه (256 ـ 279)، خلیفه عباسی می رسد. وی
از اهالی بغداد، نحوی، لغوی و به گونه های مختلف ادب به
خوبی آشنا بود. گروه بسیاری در قرائت قرآن از وی بهره بردند.
اشعاری نیکو دارد، از آن جمله:
«آبروی خود را با سؤال بسیار
از شخص بی آبرو بردم. شرح حال خود را به او بازگو می کنم؛ ای
کاش می مردم و بازگو نمی کردم. از عطای او چیزی
بهره من نشد و از برخورد بد وی در امان نماندم. مرگ بر روزگاری که
دانشمندانش به سوی نااهلان و نابخردان دست دراز کند !».
از اشعار او در نسیب12 این
است:
«نازنین، خواب را به من بازگردان،
آن گاه از من کناره گیر، من به دیدار تو در خواب خرسندم. خواب را فقط
برای این می خواهم که با خیال و شبح تو مأنوس باشم. مرا
با عشق تنها گذاشته ای که با آن در ستیزه ام؛ شب های تو از
اندوهی که مرا بیدار نگاه می دارد بی خبر است».
وی در 81 سالگی درگذشت. 13
بدیع دمشقی
ابوفراس، طرادبن علی بن عبدالعزیز
سُلمی، معروف به بدیع دمشقی. او نخست به آموزش و تربیت
اسب اشتغال داشت؛ سپس در کسب ادب رنج ها کشید و در آن مهارت یافت و از
راه شعر، به کسب و ارتزاق پرداخت. آن گاه به نگارش روی آورد. به مصر رفت و
بعضی از
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 120