responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 132

از مرگ برادرش، سلطان محمود در سال 525ق بر تخت سلطنت نشست. مدت سلطنت وی کوتاه بود. کار را با جنگ با برادرش، سلطان مسعود آغاز کرد و در این جنگ شکست خورد و مسعود بر همدان مرکز حکومت چیره شد. طغرل به شهر ری رفت؛ یارانش را گرد آورد و به نبرد برادرش مسعود رفت و بر او پیروز شد و همدان را باز پس گرفت. مسعود شکست خورده وارد بغداد شد. خلیفه، مقدم او را گرامی داشت و سپاهیانی برای او گرد آورد و به همراه او فرستاد تا سلطنت را از چنگ برادرش به درآورد. پیش از آنکه مسعود حرکت کند، خبر درگذشت برادرش طغرل به او رسید. او بی درنگ به همدان رفته و سلطنت را در دست گرفت. طغرل خرسند، دادگر و در برابر رعیت نیکوکار بود. 10

 

ظافر حداد

 

ابومنصور، ظافربن قاسم بن منصوربن عبداللّه بن خلف جذامی اسکندری. وی در اسکندریه به پیشه آهنگری مشغول بود؛ لذا به حداد معروف شد. در ادبیات چیره بود و شعر می سرود. به دربار بعضی از فرمانروایان و بزرگان، ازجمله افضل بن بدرالجمالی، طلایع بن رزیک11 پیوست و به ستایش آنان پرداخت و هنگامی که وارد اسکندریه شد با ادیبان و ازجمله ابوصلت امیه بن عبدالعزیز اندلسی آشنا و میان شان رابطه مودت و دوستی برقرار شد. او را دیوان شعری است که بیشتر اشعارش نیکوست. در مدح برخی اعیان و بزرگان چنین سروده است:

 

«اگر پناهگاه او شکیبایی نیکو می بود، هیچ گاه چشم او قطره های درشت و ریز فرو نمی بارید. پیوسته سپاه عشق بر قلب او می تازد؛ او را ناتوان و پاره های جگرش را از هم گسیخته است. کسی که خواستار سلامتی خود می باشد، باید از خمار چشمان زیبارو پرهیز کند. ای آهوی خوش خرام که با نگاه خود تیر پرتاب می کنی و دل ها را هدف گرفته ای ! هاروت که پیشوای جادوگران است توانایی تو را در جادوی عاشقان ندارد، به من بگو استاد تو کیست ؟».

 

و چون خواست اسکندریه را ترک کند، قصیده ای که بیانگر اشتیاق، اعجاب و دوستی او به امیه بن ابوصلت بود، نزد وی فرستاد که آغازش چنین است:

 

«جداشدن من از تو چون زهر می ماند، و دیدار تو چون پادزهر. ای خورشید دانش و فضیلتی که غروب کرده است و پرتو آن در شرق همه جا را نورانی کرده است».

 

در ادامه می گوید:

 

«تو را اخلاق پسندیده و نیکوی والایی است؛ درحالی که اخلاق بیشتر مردم بی ارزش است. آن گاه که سرای من از سرزمین تو دور شد، اندوه و شوق مرا فرسود».

 

در توصیف دو هرمی که ابوالهول میان آن دو قرار گرفته بود، چنین سروده است:

 

«چهره دو هرم را نظاره کن که ابوالهولِ شگفت میان آن دو قرار گرفته است.

 

چون دو عماری می ماند که در حال کوچ کردن دو معشوقی است که میان آنها مراقبی قرار دارد. آب دریا کنار آن دو هرم، اشک هایی است، و صدای بادی که میان آن دو می پیچید، آه و ناله است. شکل ظاهری زندان یوسف، بسان عاشق وامانده است که اندوهناک و محزون است». 12

 

عبدالغافر فارسی

 

ابوالحسن، عبدالغافربن اسماعیل بن عبدالغافربن محمد فارسی نیشابوری، در حدیث و علوم عربی (ادبیات) برجسته بود. فقه را نزد امام الحرمین جوینی و حدیث را نزد امام عبدالکریم قشیری، نیای مادر خود آموخت. از نیشابور به خوارزم و از آنجا به غزنه و سپس به هند رفت و به روایت حدیث پرداخت. پس از مدتی به نیشابور بازگشت و در آنجا بر کرسی خطابه و وعظ نشست. کتاب های بسیاری تألیف کرد؛ ازجمله: المفهم لشرح غریب صحیح مسلم، تاریخ نیشابور، مجمع الغرائب در تفسیر واژه مبهم حدیث و جز آن. در 78 سالگی و در نیشابور درگذشت. 13

 

مسترشد باللّه

 

ابومنصور، فضل بن احمد مستظهرباللّه، مادرش ام ولد و موسوم به لبابه بود. پس از مرگ پدرش در سال 512ق با او به عنوان خلیفه بیعت کردند. او در سال 516ق سپاهی برای نبرد با دبیس بن صدقه، حاکم حله آراست؛ زیرا صدقه علیه او قیام کرده و دست به غارت و چپاول می زد. در جنگی که میان آنان رخ داد، دبیس شکست خورد و به قبیله «غزیّه» از عرب های نجد پناه برد؛ ولی آنان او را یاری نکردند. او پیوسته در شهرها نقل مکان می کرد و خلیفه با جدیت به تعقیب او پرداخت تا آن گاه که به همدان رفته و به سلطان مسعود پسر محمد سلجوقی پناه برد. چون خلیفه از این موضوع آگاه شد از سلطان مسعود خواست دبیس را تسلیم او کند و چون امتناع ورزید، برای جنگ با سلطان مسعود آهنگ همدان کرد. در این جنگ سپاه خلیفه شکست خورد و خود خلیفه به اسارت درآمد. او را نزد سلطان مسعود بردند. سلطان مسعود، خلیفه را در خیمه خود جای داد و نگهبانی بر او گماشت. نگهبانان، خلیفه را تنها گذاشتند و خیمه ای که خلیفه در آن بود از سپاه فاصله داشت. در این حال مردانی مسلح بر او

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 3  صفحه : 132
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست