نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 81
درآوردند؛ سپس بر معرّه و قلعه اتارب و
عسقلان چیره شدند.
حاکم عسقلان با صلیبیان
سازش کرد: «شمس الخلافه» حاکم عسقلان در دولت فاطمیان با پادشاه صلیبیان
بالدوین مکاتبه می کند و با او مصالحه می نماید تا به پشت
گرمی او از تعرض مصریان محفوظ بماند.
آمر باحکام اللّه، خلیفه فاطمی،
سپاهی برای نبرد با شمس الخلافه تجهیز کرد. شمس الخلافه [برای
دفاع] گروهی از ارمنیان را گرد آورد که مردم عسقلان بر او شوریدند
و او را به قتل رساندند.
درگذشتگان
عزّالدوله صمادحی؛
کیاهراسی طبری.
عزّالدوله صمادحی
عبداللّه بن محمد معتصم بن معن بن
صمادح، عزّالدوله: پدرش محمد معتصم از ملوک الطوایف و حاکم المریه (Almeria)
بود. عبداللّه به جانشینی پدر، حکم راند و چون یوسف بن تاشفین
به سال 484ق «المریه» را اشغال کرد، او را دستگیر نمود؛ ولی او
توانست بگریزد و خود را به «بجایه» که در قلمرو حکومت بنی حماد
در افریقیه (الجزایر) بود، رسانید و در آنجا ایمن زیست
و دست از مبارزه و جنگ کشید و به نوشیدن شراب و معاشرت با زیبا
رویان روی آورد و در همان جا درگذشت. عزّالدوله شاعری بود که در
شعرش واژه های روان و فصیح به کار می برد. قصیده ای
دارد که در آرزوی وطن و یاد دوران باعزت گذشته اش سروده است:
«خدایا ! تو را سپاس، پس از
پادشاهی اکنون در سرزمین غربت گمنام و بی حاصل می زیم.
شمشیر من، از ماندن در یک
جا زنگار گرفته است و پای من، دویدن اسبان تیزتک را به دست
فراموشی سپرده است. دیگر، نوای هیچ شاعری به گوش من
نمی رسد، و دست من به بخشش دراز نمی شود. آواره و رانده ـ از وطن ـ که
امیدی به بازگشت به وطن و خاندانم که از آن دور افتاده ام نیست.
سالار بودم و اکنون طفیلی در کنار گروهی که همال من نیستند
و با من سنخیّت ندارند. آن روز، کارم استوار و سخنم اعتبار داشت؛ امروز سخن
و کارم بُردی ندارند. آن روز، روزگار و حوادث آن را نشناخته بودم؛ امروز
ارجمندی و خواری را می شناسم».
در همین زمینه نیز
گفته است:
«اگر مردم، از حزن و اندوه نهانی
رهایی دارند؛ من حزن و اندوه نهانی را یک جا جمع کرده ام.
من از اندوه چیزی برای
دیگران باقی نگذاشتم و دیگر کسی از اندوه نترسد که جز من
کس دیگر را نشان نمی گیرد».(2)
کیاهراسی طبری
ابوالحسن، علی بن محمدبن علی
طبری، عمادالدوله: از مردم طبرستان و منسوب به آنجاست. به نیشابور رفت
و نزد امام الحرمین، ابوالمعالی جوینی فقه آموخت و در این
علم سرآمد شد. به خدمت پادشاه برکیارق پسر ملک شاه سلجوقی درآمد و
مورد عنایت او قرار گرفت و به مال و منال رسید و پادشاه او را بر مسند
قضاوت گماشت. کیاهراسی، محدثی بود که در مناظرات و مجالس خود از
احادیث کمک می گرفت و از فقهای بزرگ شافعی به شمار می
رفت. به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه عهده دار تدریس شد. وی
اشعاری لطیف دارد؛ از اشعار اوست:
«به یارانم که ساغر، آنان را گرد
هم جمع کرده است و عاشق شیدا به سرودخوانی پرداخته است، می گویم:
بهره خود را از نعمت ها و لذت ها برگیرید؛ چرا که اینها ـ هرچند
به درازا کشد ـ نمی پاید. روز شادی را به فردا تأخیر میندازید؛
چون فردا معلوم نیست که چه ها کند».
در 54 سالگی در بغداد درگذشت (کیا
در فارسی به معنای بلندمرتبه است). ابراهیم بن عثمان غزی
در قصیده زیبایی به رثای او پرداخته است و در آن می
گوید:
«حوادث روزگار چیزی باقی
نمی گذارد و هیچ کس را رها نمی کند و مردم از قضای حتمی
آن پناهگاهی ندارند. اگر بلندمرتبه ای از بلاها و آفت های
روزگار در امان می ماند، نباید دست خسوف و کسوف به دامن خورشید
و ماه رسد. آن گاه که خورشید او غروب کرد، اسلام بر او با اشک هایی
ـ که باران در مقابل آن کم می نماید ـ گریست. دانشمندی که
او را با گشاده رویی و تبسم می شناختیم، و بهترین
خُلقی که انسان با آن روبرو می شود، خوش رویی است. اگر
مرگ، او را زیر گام های خود پنهان کرد، دانش او در همه آفاق منتشر
است. ای عمادالدین ! پیوسته ابرهای باران زا بر تربت تو
سرازیر باد».(3)
پی نوشت ها:
[1] سه شنبه اول محرم 504ق / 19 ژوئیه
1110م؛ یکشنبه 19 جمادی الثانی 504ق اول ژانویه 1111م.
[2] المغرب فی حلی المغرب،
ج2، ص201؛ الحلة السیراء، ج2، صص89 و 92؛ فروخ، تاریخ الادب العربی،
ج5، ص77.
[3] تاریخ ابن اثیر، ج10،
ص484؛ البدایه و النهایه، ج12، ص172؛ وفیات الاعیان، ج3،
ص286؛ النجوم الزاهره، ج5، ص201؛ العبر، ج4، ص8.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 81