نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 87
باطنیان او را در سال 508ق به قتل
رساندند و برادرش، سلطان شاه را به جای او بر تخت نشاندند. لؤلؤ حاجب، امور
حکومت را به دست گرفت و فرمانروای دولت شد. (7)
شاشی [چاچی] (ابوبکر)
ابوبکر، محمدبن احمدبن حسین بن
عمر، فخرالاسلام، شاشی فارقی در میافارقین متولد شد و به
آنجا منسوب است. او بزرگ شافعیان و از زاهدان و حافظان ماهر در دانش حدیث
بود. به بغداد سفر کرد و از سال 504ق عهده دار تدریس در مدرسه نظامیه
شد و تا هنگام درگذشتش ادامه یافت.
وی در 78 سالگی وفات یافت.
از تألیفات اوست: حلیة العلماء بمعرفة الفقهاء معروف به المستظهری
که آن را برای خلیفه مستظهر باللّه نوشت و الشافی فی شرح
الشامل. به دلیل پارسایی بسیار و فروتنی، طلاب علوم
دینی به او لقب «جنید» دادند. (8)
مودودبن تونکین
سردار ترک و از فرماندهان سلطان محمدبن
ملک شاه سلجوقی. سلطان او را به موصل فرستاد و او موصل را که در دست یاران
جاولی سقا بود، به تصرف خود درآورد و در سال 507ق سلطان او را به همراه
فرماندهان دیگر مناطق به کمک طغتکین، حاکم دمشق، برای جنگ با صلیبیانی
فرستاد که دست به حملات گسترده به دمشق زده بودند و چپاول و تخریب را به نهایت
رسانده بودند. سردار مودود با یاران خود ـ فرماندهان دیگر مناطق ـ
روانه دمشق شد و طغتکین به استقبال وی رفت و همگی برای
نبرد با صلیبیان حرکت کردند. دو سپاه در طبریه به هم رسیدند
و نبردی سخت در گرفت. دو طرف از خود پایداری نشان دادند و صلیبیان
با دادن اسیر و کشته بسیار شکست خوردند و مسلمانان اموال و اسلحه آنان
را به غنیمت گرفتند.
امیر مودود بی آنکه بیاساید
و یا نبرد را از سر گیرد، به دمشق بازگشت. روز آدینه ای
به مسجد جامع اموی درآمد و پس از نماز، یکی از باطنیان بر
او حمله کرد و با خنجر به او زد. پس همان روز درحالی که روزه بود، درگذشت.
گفته اند طغتکین ترسید مودود بر دمشق چیرگی بیابد،
پس کسی را پنهانی فرستاد تا او را بکشد. مودود دادگر، نیکوکار و
دلاور بود. ابن اثیر در تاریخ خود آورده است: بالدوین در یادداشتی
آورده است: «ملتی که سردار خود را در روز عید و در خانه خدای
خود بکشد، سزاوار است خدا آن ملت را نابود کند».
مودود نخست در دمشق دفن شد؛ سپس او را
به بغداد بردند و در جوار ابوحنیفه دفن کردند و پس از مدتی او را به
اصفهان منتقل کردند. (9)
پی نوشت ها:
1. سه شنبه اول محرم 507ق / 17 ژوئن
1113م؛ پنج شنبه 22 رجب 507ق / اول ژانویه 1114م.
2. قلائدالعقبان، صص64 و 79؛ المغرب فی
حلی المغرب، ج2، ص247؛ الاعلام، ج6، ص207؛ فروخ، تاریخ الادب العربی،
ج5، ص88.
4. شذرات الذهب، ج4، ص20؛ العبر، ج4،
ص15؛ فروخ، تاریخ الادب العربی، ج5، صص80 و 85؛ الاعلام، ج7، ص214.
5. معجم الادباء، ج7، ص145.
6. وفیات الاعیان، ج4،
ص444؛ الوافی بالوفیات، ج2، ص91؛ انباه الرواة، ج3، ص49؛ شذرات الذهب،
ج4، ص18؛ البدایة و النهایه، ج12، ص176؛ تاریخ ابن اثیر،
ج10، ص500؛ العبر، ج4، ص14؛ الاعلام، ج6، ص209؛ زیدان، تاریخ آداب
اللغه العربیه، ج3، ص29؛ فروخ، تاریخ الادب العربی، ج3، ص216.
7. تاریخ ابن اثیر، ج 10، ص
499؛ النجوم الزاهره، ج 5، ص 205؛ ابن العدیم، زبده الحلب، ج2، ص117 به بعد؛
ابنالقلانسی، ذیل «تاریخ دمشق»، ص189؛ العبر، ج4، ص13.
9. تاریخ ابن اثیر، ج10،
ص497؛ النجوم الزاهره، ج5، ص207؛ الدررالکامنه، ج4، ص13.
508 ق / 1114 / 1115م(1)
رویدادها
غزنویان و نزاع بر سر تخت سلطنت:
درگذشت علاءالدوله مسعود، نواده محمودبن سبکتکین غزنوی، امیر
غزنه و جانشینی پسرش، ارسلان شاه. برادران با ارسلان بر سر قدرت به
نزاع برخاستند. او آنان را زندانی کرد و از میانشان برادری که
نامش بهرام شاه بود، گریخت و به سلطان سنجر سلجوقی، پادشاه خراسان
پناه برد و از او درخواست کمک کرد. سلطان سنجر با لشکر کشی به حمایت
از او برخاست. دو برادر در نزدیکی غزنه درگیر شدند و ارسلان شاه
شکست خورد.
سنجر، سلطان سلجوقی به همراه
بهرام شاه به شهر غزنه وارد شد و بهرام شاه را بر تخت قدرت نشاند و از او پیمان
گرفت پس از بردن نام خلیفه عباسی و سلطان محمدبن ملک شاه، نام او را
ببرد، و این گونه شد که غزنه به فرمان سنجر درآمد.
ارسلان شاه در صدد باز پس گیری
قدرت برآمد، ولی ناکام ماند و بهرام شاه او را دستگیر و در 27 سالگی
خفه کرد. این رویدادها از سال 508ق آغاز شد و تا سال 555ق با زوال
دولت غزنویان پایان یافت.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 87