حسینیۀ ارشاد \ hoseyniy(yy)e-ye eršād\ ، نهادی غیرانتفاعی برای تبلیغات، تحقیقات و انتشار کتابهای دینی که در 1343 ش تأسیس شد. در 1343 ش در حاشیۀ جادهای که تهران را به شمیران متصل میساخت، در منطقۀ چالهرز و در جایی که بعدها خیابان قبا نامیده شد، عدهای از متدینان در ایام سوگواری ماه محرم چادری برافراشتند و حسینیهای برپا کردند و برای سخنرانی در این حسینیه از روحانیانی دعوت شد که بتوانند پیرامون مسائل روز و جهان اسلام سخن بگویند؛ شهید مرتضى مطهری از جملۀ این روحانیان بود (حسینیه ... ، هفت).
سخنان مطهری برای برخی از شنوندگان که تلقی سنتی از حسینیه داشتند، مقبول واقع نشد، اما بانیان و اقشار تحصیلکرده را چنان مجذوب ساخت که او سخنران اصلی و دائمی حسینیه شد و بانیان حسینیه را مصمم ساخت تا با احداث بنایی مناسب، حسینیه را گسترش دهند و بهعنوان نخستین مؤسسۀ دینی به ثبت رسانند. ناصر میناچیمقدم (اولین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نخستین دولت بعد از انقلاب اسلامی)، و محمد همایون از نخستین کسانی بودند که تصمیم داشتند برای این حسینیه تشکیلات مناسبی دایر کنند تا ادارۀ آن از حالت سنتی موجود آن زمان به شکلی نو و منطبق با نیاز روز تغییر یابد و از آن برای تبلیغات مذهبی به صورتی سازمانیافته استفاده شود. بانیان ابتدا برای برگزاری سخنرانیهای دینی و تبلیغات مذهبی، در اندیشۀ تأسیس تالار بزرگی در محل کافهرستوران لقانته واقع در میدان بهارستان بودند، اما به عللی از تشکیل چنین تالاری منصرف شدند (میناچی، تاریخچه ... ، 3-5). سرانجام، در حاشیۀ خیابان زمرد (شهید گلنبی امروزی)، 000‘2 مـ2 زمین از باغی به مساحت 000‘4 مـ2، برای تأسیس حسینیه خریداری شد، اما بعدها با گسترش حسینیه، باقیماندۀ آن باغ نیز ضمیمۀ حسینیه گشت (میناچی، مصاحبه ... ؛ نک : دنبالۀ مقاله). در ساخت این حسینیه کوشش بسیار شد تا بنای آن به صورتی مدرن و امروزی ساخته شود. در اواخر سال 1344 ش کارهای ساختمانی حسینیه پایان یافت. در 1346 ش، اعضای هیئتمدیرۀ حسینیه، تصمیم گرفتند برای حفظ موقعیت تالار حسینیه، یک مسجد (شبستان) هم بنا سازند، از اینرو، 000‘2 مـ2 باقیماندۀ آن باغ را که در ضلع شمالی حسینیه قرار داشت، خریداری کردند و به ساخت مسجد اهتمام ورزیدند. بعدها طبق وصیت علی شریعتی، طبقۀ زیرین این مسجد بـه کتـابخانه اختصاص یـافت (نک : ه د، حسینیۀ ارشاد، کتابخانه). در همان سال 1344 ش بانیان حسینیه مشغول تنظیم طرحی بودند که حسینیه را به ثبت برسانند. این طرح مستلزم راهبردی محتاطانه بود که باید با دقت و ظرافت تهیه میشد. تأسیس انجمنی خیریه به کمک سرمایههای خصوصی چیزی نبود که رژیم پهلوی را نگران سازد و بنیانگذاران حسینیه نیز بر غیرسیاسی بودن آن تأکید کرده بودند؛ بهخصوص آنکه درخواست صدور پروانۀ ساختمان از سوی افراد غیرمذهبی داده شده بود. قدرت حاکم آن روزگار از یکسو روحانیان را در برابر تغییرات اجتماعی موسوم به «انقلاب سفید» ناتوان میدید و از سوی دیگر، اندیشههای کمونیستی نیز در میان جوانان و روشنفکران در حال نضج و توسعه بود. در چنان اوضاعی قدرت حاکم احساس میکرد شکلگیری جریان سوم که هم با روحانیان سنتی درگیر شود و هم مارکسیسم را به نقادی کشد، خطری نخواهد داشت؛ بلکه چهبسا بتوان جبههای در مقابل آن دو خطر جدی گشود و آنها را تضعیف کرد؛ ازاینرو، اتحاد مؤمنان روشنفکر و روحانیان غیرسنتی را مثبت تلقی میکرد و وجود محلی برای فعالیت اسلامی مورد پسند خویش را موافق طبع میشمرد (یاوری، 384؛ غنی، 14). بانیان حسینیه برای ثبت آن، یک نفر حقوقدان با نام عبدالحسین علیآبادی را که استاد دانشگاه بود، نیز به هیئت مدیرۀ خود دعوت کردند. آنها برای ادارۀ امور علمی، تبلیغی و تحقیقاتی خود، از دانشمندان برجستۀ آن زمان چون محمدتقی جعفری، حجتالاسلام علی شاهچراغی و شهید مرتضى مطهری هم دعوت به عمل آوردند تا در هیئت مدیرۀ حسینیه شرکت کنند (میناچی، تاریخچه، 5). حسینیۀ ارشاد در دی 1346 در ادارۀ ثبت شرکتها و دایرۀ مؤسسههای غیرانتفاعی به ثبت رسید (همانجا). اعضای هیئتمدیرۀ حسینیۀ ارشاد عبارت بودند از: محمد همایون رئیس هیئت مدیره، ناصر میناچیمقدم خزانهدار، مرتضى مطهری نایبرئیس، و حجتالاسلام علی شاهچراغی و محمدتقی جعفری اعضای علیالبدل. همچنین آیتالله محمود طالقانی، یدالله سحابی و مهدی بازرگان اعضای هیئت علمی و از محققان حسینیۀ ارشاد بـودند (نک : حسینیه، هشت ـ نه؛ میناچی، مصاحبه). ترتیب هیئت مدیره و سخنرانان حسینیه و همچنین بنای باشکوه آن از همان آغاز تأسیس، توجه ساواک را به خود جلب کرد و این سازمان برآن شد که مأموران خود را بهطور گسترده در حسینیه نفوذ دهد تا گزارش جلسههایی را که در آنجا تشکیل میشد، به آگاهی مقامات مربوط برسانند. نخستین گزارشی که از ساواک دربارۀ حسینیۀ ارشاد در دست است، مورخ 22 شهریور 1344 است. گزارشگر ساواک در این گزارش به خطا چنین نوشته است: «با توجه به اینکه سابقاً آیتالله خمینی نیز در این حسینیه سخنرانیهایی میکرده، موضوع قابل توجه به نظر میرسد»، حال آنکه حسینیه پس از تبعید امام خمینی تأسیس یافته بود (حسینیه، همانجا) و این مطلب حاکی از ناآگاهی مأمور ساواک بوده است. همچنین حضور محمدتقی شریعتی بنیادگذار کانون نشر حقایق اسلامی مشهد، با دعوت از سوی مرتضى مطهری به حسینیۀ ارشاد، از دیگر عللی بود که ساواک را نسبت به حسینیه حساس کرده بود (همان، هشت؛ رهنما، 329). فعالیتهای حسینیۀ ارشاد شامل تحقیق، تدریس و تبلیغ بود. آموزش در آنجا به دو گونه صورت میگرفت: 1. در سخنرانیهای عمومی، که در آنها سعی میشد زن و مرد جدا از یکدیگر بنشینند و موضوعهای منتخب طوری مطرح میگردید که موجب رنجش گروههای سنتی نشود؛ این سخنرانیها بهویژه در عیدهای مذهبی برپا میشد. 2. آموزش به گروهی که دانشجویان این مؤسسه به شمار میرفتند. بیشتر این گروه را دانشآموزان دبیرستانها و دانشجویان دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت اسلامی تشکیل میدادند. حسینیۀ ارشاد از بدو تأسیس، دست به ابتکارها و نوآوریهایی زد که در جامعۀ سنتی آن زمان نوعی بدعت قلمداد میشد. یکی از این اقدامات، احداث سالن سخنرانی مبله در این حسینیه بود. سخنران خواه روحانی و خواه غیرروحانی به جای منبر، پشت تریبون قرار میگرفت و سخن میگفت. موضوع دیگر که سخت مورد اعتراض واقع شد، این بود که شرکتکنندگان در طی سخنرانیها وقتی با نکتهای جالب روبهرو میشدند و میخواستند گوینده را تشویق و یا احساسات خود را ابراز کنند، به جای صلوات فرستادن که در محافل مذهبی سنتی رایج بود، به کفزدن میپرداختند. تا آن زمان در هیچ محفل مذهبی چنین امری سابقه نداشت. کف زدن نوعی تجددطلبی و لهو و لعب به شمار میرفت و مبادرت به این امر در یک مکان مذهبی، نوعی توهین به مقدسات تلقی میشد (غنی، همانجا). با وجود جو مذهبی در این حسینیه، رعایت حجاب اسلامی اجباری نبود و جدایی میان دختر و پسر رسماً مراعات نمیشد. در آخر هفتهها، طلاب علوم دینی بهویژه از قم برای حضور در این حسینیه به تهران میآمدند. به این ترتیب، نفوذ حسینیۀ ارشاد به سرعت در حوزههای علمیه احساس شد و بحثهای پیشآمده در حسینیه حتى در نحوۀ بیان و انشای طلبههایی که مجذوب روش و محتوای آن شده بودند، انعکاس یافت (یاوری، 387- 388). در تداوم کلاسها تحول بزرگ دیگری که صورت گرفت، وارد شدن حسینیۀ ارشاد به عرصۀ هنر بود. نقاشی، تئاتر، فیلم و موسیقی از حوزههایی بود که حسینیۀ ارشاد وارد آن شد و این هنرها را به خدمت پیامرسانی خود گرفت؛ نمایش ابوذر و سربداران دو تئاتر موفقی بود که در آن زمان به روی صحنه آمد (غنی، 15). افزون بر این فعالیتها، جلب اعانه برای امور خیریه، بهویژه کمکهای مادی به مردم فلسطین، از دیگر فعالیتهای حسینیۀ ارشاد بود که حساسیت ساواک را برانگیخت. بنابراین، ساواک تلاش کرد تا از نحوه و میزان جمعآوری پول توسط حسینیۀ ارشاد و ارسال آن به فلسطین آگاهی کسب کند (حسینیه، نه). در اواخر سال 1345 ش اعضای هیئت مدیرۀ حسینیۀ ارشاد از طریق محمدتقی شریعتی (مدیر کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد)، با پسرش علی شریعتی آشنا شدند. علی شریعتی نظرات و افکار خود را دربارۀ نسل جوان و جامعۀ آن روزگار ارائه کرد. او در این جلسه تمایل خود را با وجود گرفتاری در مشهد و نبود امکانات برای حضورش در تهران، برای همکاری با حسینیۀ ارشاد اعلام کرد؛ اما مشکل علی شریعتی برای حضور در تهران این بود که هنگام ورود از اروپا به ایران دستگیر شده بود و ازاینرو، نگران آن بود که خروجش از حوزۀ قضایی مشهد، به تعقیب مجدد وی منجر شود؛ اما با پیگیری از دیوان عالی کشور معلوم شد که سفرش از شهری به شهر دیگر ممنوع نیست. به این ترتیب، با اتمام کار ساختمان حسینیه و انتقال به آنجا در 1346 ش، علی شریعتی نیز بهعنوان یکی از سخنرانان حسینیۀ ارشاد انتخاب شد (میناچی، تاریخچه، 51-52؛ رهنما، 330-331). در همان سال مرتضى مطهری درصدد برآمد برای پاسداشت سدۀ 15 بعثت پیامبر اسلام (ص)، مجموعه مقالههایی پیرامون زندگی آن حضرت منتشر سازد؛ ازاینرو، از اندیشمندان و صاحبنظران درخواست کرد که هریک دربارۀ دورهای از زندگی پیامبر اسلام (ص)، مقالهای ارائه کنند. در این میان، دکتر علی شریعتی نیز به این کار پرداخت. مقالههای ارائه شده در دو مجلد با عنوان محمد (ص)، خاتم پیامبران، انتشار یافت (میناچی، همان، 60-61). شریعتی دو مقاله ارائه کرده بود و مطهری در روش تحقیق و محتوای بدعتگذارانه و حتى تجدیدنظرطلبانۀ مقالات وی تحریف و اهانتی نیافت و با تحلیل طبقاتی او از ادیان و قرار دادن ادیان ابراهیمی در زمرۀ نمایندگان و مدافعان ستمدیدگان و محرومان نیز مخالفتی نداشت. حتى روایتی که شریعتی در باب انتصاب ابوبکر به مقام امامت نماز جماعت در آخرین ساعات عمر پیامبر (ص) نقل کرده بود، موجب رنجش و مخالفت وی با چاپ این دو مقاله نشد (رهنما، 332). اما مقالههای شریعتی، مجادلات و مناقشاتی را از جانب روحانیان و افراد مذهبی سنتی برانگیخت و فشارهایی را به حسینیۀ ارشاد وارد ساخت (میناچی، همانجا). بههمینسبب، جلسهای در منزل یکی از اعضای هیئت مدیره تشکیل شد و از حجتالاسلام محمدتقی فلسفی نیز دعوت به عمل آمد تا راه حلی پیدا کنند و از موج عظیم ضدیت با حسینیۀ ارشاد و علی شریعتی ــ که بیشتر از سوی روحانیان و افراد مذهبی سنتی بود ــ کاسته شود. در این جلسه حجتالاسلام فلسفی مقالهها را خواند و گفت: من مطلب مهمی که باعث آن همه تبلیغات سوء شده باشد، به دست نیاوردم، و تنها ایرادی که به مقالههای شریعتی داشت این بود که چرا در تمامی این دو مقاله از القاب خاص حضرت محمد (ص) استفاده نشده و به جای استفاده از کلمۀ حضرت در مقابل نام رسول اکرم (ص)، در همهجا تنها به نام محمد اکتفا شده است (همانجا). با اینحال، مطهری که در شریعتی استعدادهایی یافته بود، از او دعوت کرد برای سلسله سخنرانیهایی که به مناسبت پانزدهمین سدۀ بعثت پیامبر (ص) برگزار میشد، آماده شود (حسینیه، نه؛ رهنما، 333). با استقبال گرمی که از علی شریعتی در حسینیۀ ارشاد به عمل آمد، شهرت دیگر سخنران پرشور غیرروحانی ــ فخرالدین حجازی ــ که مخاطبان بسیاری را تحت تأثیر خود قرار داده بود، به سرعت فروکش کرد. فخرالدین حجازی که به دعوت مطهری، همکاری خود را با حسینیۀ ارشاد آغاز کرده بود، آماج انتقادات دیگران قرار گرفت. روحانیان سنتی او را رقیب خطرناکی میدانستند و گروهی نیز با اشاره به مقالههایی که حجازی در حمایت از حاکمیت نوشته بود، او را به ضعف شخصیت متهم میکردند؛ مطهری نیز میکوشید به حضور حجازی در حسینیه پایان دهد، اما هیئت مدیره مانع از آن میشد و این نخستین جرقۀ اختلافات مطهری با هیئت مدیرۀ حسینیۀ ارشاد بود (همو، 333-335). در نهایت پس از رفتن حجازی و حضور علی شریعتی، حسینیۀ ارشاد به فصل تازهای از فعالیتهای خود راه یافت. ساواک در ابتدا از علی شریعتی چنین تصوری داشت که هم افکار سنتی و خرافی مذهبی را نقد میکند و هم مارکسیسم را. او مستقیماً به دستگاه حاکم حمله نمیکرد و از یک نهضت فکری و فرهنگی سخن میگفت. شاید تئوریسینهای ساواک بر این خیال بودند که مشغول شدن جوانان به کارهای فکری و فرهنگی، آنها را از رادیکال شدن و تقویت مبارزات قهرآمیزی که در آن دوران در حال شکلگیری بود، بازدارد. تمامی این محاسبات از نظر دانش امنیتی و سیاسی صحیح به نظر میرسید و چهبسا نشاندهندۀ هوشیاری و نوعی مدیریت استراتژیک بود (غنی، 14).