نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1169
1- نقش با ارزش مادر، در تربيت فرزند 2- نقش مادر، همچون باغبان و كشاورز در پرورش گل 3- تأكيد قرآن بر استفاده از شير مادر 4- آداب اسلامي در مراسم خواستگاري 5- همسر، سومين نياز طبيعي بشر 6- پايين بودن مهريه، سيره پيامبران الهي 7- دعاي امام سجاد عليهالسلام براي والدين
موضوع: جايگاه مادر در خانواده
تاريخ پخش: 30/04/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
مسائل خانواده را مطرح ميكرديم. گينه دانشمند گياهشناس معروف دنيا، در قرن 18 ميلادي فهميد كه زوجيت، نر و مادگي فقط براي حيوانها نيست. براي انسانها و حيوانها نيست. زوجيت در گياهان هم هست. اما قرآن ميفرمايد: زوجيت در همه چيز است. (سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ) (يس/36)
زوجيت در همه چيز است. (تُنْبِتُ الْأَرْضُ) يعني زمين، نباتات زمين، (مِنْ أَنْفُسِهِمْ) يعني انسانها، (وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ) زوجيت در چيزهايي هست كه شما نميدانيد. ممكن است بعداً بدانيد، ممكن است تا آخر عمرتان هم ندانيد. اين خودش يك نكته است كه زوجيت فقط براي انسانها و زن و شوهر نيست. در كل هستي است. حيوانها هم كه نر و مادگياش معلوم است. قرآن ميگويد: زوجيت در همه چيز است. اين يك چيزي است كه قرنها قبل اسلام گفته است و اخيراً بشر آن را فهميده است.
1- نقش با ارزش مادر، در تربيت فرزند
عنوان بحث ما اين است: خانواده در قرآن. مادر بودن يك شغل است. اگر چند تا زن نزد هم نشستند، يكي گفت: من فلان مؤسسه كار ميكنم. يكي گفت: من فلان اداره كار ميكنم. زن خانهدار غصه نخورد. شغل او اگر تربيت بچه باشد، تربيت بچه از همه شغلها مهمتر است. چون همه روي جمادات كار ميكنند. مثلاً خانم مهندس چه ميكند؟ روي جماد كار ميكند، در كارخانهي ماشينسازي. خانم كشاورز روي زمين كار ميكند. مادر روي آدم كار ميكند. كار كردن روي آدم شرف است، افتخار است. مادرها احساس حقارت نكنند. نميخواهم بگويم: كار بيرون بد است. معلمي هم شغل عزيزي است، استاد دانشگاهي شغل عزيزي است. آنها هم روي آدم كار ميكنند. اما مادر بودن چيز ديگر است. سوزي كه مادر دارد غير از سوزي است كه ديگران دارند. تربيت بچه خيلي مهم است. پدر و مادر در همهِ كارهاي خير بچه شريك هستند.
بيست سال پيش والدين بنده مثلاً مرحوم شدند، من اينجا دارم حديث ميخوانم. ثوابش را مادر من ميبرد. پدر من ميبرد. اين كار نيست.ماشين نويسي كار است. تايپ كار است؟ در اتاق بايگاني كار است؟ ما چرا كار را شغل اداري ميدانيم؟ مثلاً جوان ميگويد: دنبال كار ميگردم. بعد ميبينيم دنبال ميز ميگردد. كار نميخواهد بكند، ميز ميخواهد. چيز تلخي بگويم…
2- نقش مادر، همچون باغبان و كشاورز در پرورش گل
بدنهي كشاورزان ما از پنجاه سال به بالا هستند. نسل نو كم داريم كشاورزي كند. كشاورزهاي موجود نميگويم، نيست. ميگويم بدنه، يعني بدنهي كشاورزهاي ما 45 سال به بالا هستند، نسل نو، كشاورزي را كار نميداند. و حال آنكه در روايت شغل بازويي، مهمتر از تجارت است. در شغلهاي بازويي كشاورزي از همه شغلها مهمتر است. يك حديث بخوانم إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ يعني اگر قيامت به پا ميشود. حالا بعضي كلماتش را ميفهميد. وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ (مستدرك/ج13/ص460) در دست يكي از شما هم يك شاخه درخت است، اگر ميتواني بكاري، بكار. يعني حتي اگر دارد قيامت به پا ميشود، يك شاخه دست كم ميتواني بكاري، بكار. يك حديث بخوانم، اگر كسي كشاورزي كند، مور و ملخ هم از كشت او استفاده كند براي كشاورز ثواب است. حتي يك مورچه! مور و ملخ هم از محصولات كشاورزي استفاده كند، براي كشاورز پاداش است. كشاورزي را كار كوچك ميدانيم.
امام باقر (ع) اطراف مدينه كشاورزي ميكرد. يك كسي گفت: بروم نصيحتش كنم. آمد گفت: آقا اگر مرگ الآن سراغ تو بيايد، در چه حالي هستي؟ دنبال دنيا هستي؟ گفت: در بهترين حالت هستم. بيل در دستم است. الآن اگر مرگ من بيايد، در حال عبادت هستم. مادري شغل است. شغل بسيار مقدس، مادر توليد كننده است، توليد انسان ميكند. هيچ سازماني و هيچ مؤسسهاي و هيچ مهد كودكي مادر نميشود. تحقير نكنيم. افتخار كنيم. هيچ پاركي، هيچ شغلي، هيچ رستوراني، هيچ جشنوارهاي، ايام فراغت مادر را به اندازهي گفتگو با بچه پر نميكند. يك مادر كه با نوزادش حرف ميزند از همهي جشنوارهها، پاركها، رستورانها، فيلمها، مهمانيها از همه شيرينتر است. تربيت بچه افتخار است، شغل است. اينها هي دارد تحقير ميشود. البته يك سرمايهگذاري خارجيها كرده بودند. كه يك كاري كنيد ايرانيها جمعيتشان كم شود، مسلمانها جمعيتشان كم شود، ديگران جمعيتشان بيشتر شود. يك مشت هم گول خوردند.
چند روز پيش تهران يك جلسهاي بود از دكترهاي جامعهشناس جمع شدند، گفتند: ايران كلاه سرش رفت. البته مقام معظم رهبري از قبل ميفهميد. سالي يك مرتبه يا دو مرتبه كه بستگان مقام معظم رهبري در خانهاش جمع ميشوند، ميپرسد چند تا بچه داري؟ بچههايت كم است. شما چند تا؟ بچههايتان كم است. به بستگان خودشان سالها ايشان سفارش ميكند كه بچه شما كم است. منتهي هفتهي گذشته متأسفانه سران كشور، دكترهاي جامعهشناس و روانشناس و سياسيون جمع شدند در يك جلسهاي، و رئيس و دبير آن جلسه كه دكتر متخصصي هم بود، گفت: معلوم شد ايران سرش كلاه رفته است. اين تبليغات خارجي كه اولاد كمتر، زندگي بهتر! طرح معلوم نيست كدام اسرائيلي، منتهي مشكل ما اين است كه از بچه يك قيدهايي به خودمان ميزنيم، آن قيدها گير كرده است. مثلاً ميگوييم: خانه ميخواهيم كنار هم باشد. حالا اگر پدر من سي تا بچه داشت در سي كشور، چه اشكالي داشت؟ بلند شويم پخش شويم، اگر پخش شويم اسلام صادر ميشود. چند تا تاجر از شيراز آفريقا رفتند، تانزانيا، و زنگبار، الآن آنجايي كه ما رفتيم ديديم شيعيان آنجا گفتند: اسلام ما از تجار شيراز است.
چين مسلمان خيلي دارد. حدود هشتاد، نود ميليون مسلمان دارد. مسلمانهاي چين از مسلمانهاي ايران هستند. و لذا نيتشان را فارسي ميگويند. زبانشان چيني است، ولي ميگويند: دو ركعت نماز، «قُرْبَةٌ إِلَى اللَّه»! مثل اينكه ما «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» را عربي ميگوييم، (الرحمن الرحيم) را عربي ميگوييم، آنها نيتشان را فارسي ميگويند. اگر مسلمانها زياد بودند و هجرت ميكردند، الآن كرهي زمين مسلمان بود. ما يا نميزاييم، يا ميزاييم ميخواهيم تنگ هم باشيم. گير در اين است. روي ميخ نشستيم ميگوييم: آخ! خوب بلند شو آن طرف بنشين. همه هم ميخواهيم خانهي شخصي داشته باشيم، شب اول هم بايد روي تخت بخوابيم. حالا روي زمين بخواب، بعد پولدار ميشوي، تخت ميخري.
بعضيها خانه ندارند، خانهشان در كوچهاي است كه تخت در آن نميرود. از خانهي همسايهها، از سر پشت بام تخت را ميكشند با طناب، اصلاً آدم خندهاش ميگيرد، اينها جزء ديدنيها است. كه زن و شوهري كه خانه ندارند ولي ميخواهند روي تخت بخوابند. از همسايهها با طناب تخت خواب را ميكشند. ما گير خودمان هستيم. حر نيستيم، آزاد نيستيم. به هم نگاه ميكنيم. او تخت دارد، من هم ميخواهم. آن، آن… مادر بودن هنر است. كشاورز بودن هنر است. اولاد زياد هنر است. تربيت بچه، سرمايهگذاري در تاريخ است.
سقط جنين، من يك چيزي را يادگاري ميگويم، يادتان نرود. بيست، چهل، شصت، بعد شما بگوييد… هشتاد، صد… يكبار ديگر، بيست، چهل، شصت، هشتاد، صد… اگر كسي نطفه را پايين بكشد، سقط كند، بيست مثقال طلا. اگر اين نطفه به صورت خون بسته بود، چهل تا. اگر اين خون بسته گوشت شده بود، شصت تا. اگر در گوشت استخوان بود، هشتاد مثقال جريمه ميشود، اگر روي استخوان پوست بود، صد مثقال. اگر روح داشت يك مرتبه از صد به هزار مثقال طلا جريمهاش است. اين جريمهي سقط جنين است. ميشود من بگويم، عددش را شما بگوييد.
نطفه؟ بيست. علقه و خون بسته؟ چهل. گوشت نرم؟ شصت. روي گوشت استخوان باشد؟ هشتاد، روي استخوان پوست باشد؟ صد. روح در او دميده باشد؟ هزار. اين جريمهي كسي است كه سقط كند. چنان راحت ميگوييم: برو سقط كن. انگار ميگوييم: برو عطسه كن. انسان حق حيات دارد. نميشود حق حيات كسي را از بين برد. سقط جنين حرام است.
3- تأكيد قرآن بر استفاده از شير مادر
اهميت شير مادر، روايات داريم هيچ غذايي بهتر از شير مادر نيست. قرآن ميگويد: مادرها دو سال كامل بچههايشان را شير بدهند. (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَة) (بقره/233) اين آيههايي كه ميخواند خود شما هم ميفهميد. (وَ الْوالِداتُ) يعني والده، والده يعني چه؟ مادر. (يُرْضِعْنَ)شير بدهند. (أَوْلادَهُنَّ) مادرها به بچههايشان شير بدهند، (حَوْلَيْنِ) دو سال، (كامِلَيْنِ) دو سال كامل. هركس ميخواهد بچهاش تغذيهي كامل بشود، دو سال كامل شير بدهد.
از شير خشك تبليغ كردند، روي قوطيها، عكس بچههاي زاغ، مو بور و تُپل، هركس ميديد ميگفت: ميخواهم بچهي من مثل اين بشود. از شير خشك تبليغ كردند و كردند كه حالا ميدانيد چه شد؟ چند سال است همه فهميدند كه شير خشك چه ضررهايي دارد. چند سال كنگرهي شير خشك در ايران بود. دو سال هم من سخنرانش بودم. يعني يكي از سخنرانهايش من بودم. الآن كنگرهي بينالمللي شير مادر گرفتند. يعني رفتند سرشان به سنگ خورده و ديدند شير خشك چه ضررهايي دارد. در جسم بچه و در روح بچه. حالا دوباره كنگره گرفتند كه نه نه، شير مادر. از اول آنكه خلق كرد گفت: شير مادر. چرا حرف خالق را كنار ميگذاريم دنبال اين دكترهايي كه ما را دوست ندارند ميرويم و بعد سرمان به سنگ ميخورد، برميگرديم. چرا؟
اسلام ميگويد: انار را با هستهاش بخور. ما آب انار را ميخوريم، هستهي انار خيلي مهم است. هستهي انار هضم نميشود، مثل شن به ديوار معده كشيده ميشود، ديوار را جلا ميدهد. مثل سنگ پا كه به پا ميكشي، هستهي انار مثل شن به ديوار معده كشيده ميشود، حديث بخوانم. يَدْبُغُ الْمَعِدَةَ (بحارالانوار/ج59/ص383) يعني معده را دباغي ميكند. جرم معده را ميكشد. شما آب انار ميخوري؟ در آينده كنگرهي هستهي انار هم در ايران خواهيم داشت. حالا آب انار را بخوريد، كنگرهي هستهي انار هم خواهيم داشت.
اسلام ميگويد: بنشين ادرار كن. اروپاييها ايستاده ادرار كردند. آمريكايي هم همينطور، حالا از مجاري ادرار فيلمبرداري ميكنند، كه انسان نشسته مجراي ادرارش بهتر باز ميشود. بول بهتر خارج ميشود. ادرار كنند، ادرار كنند، تا در آينده كنگرهي بنشين ادرار كن در آمريكا برقرار خواهد شد.
برگي كه ميخوري برگ آفتاب خورده باشد. ما برگ آفتاب خوردهي كاهو را كنار ميگذاريم، آن وسطش را ميخوريم. در آينده كنگرهي برگ كاهو هم… هر حديثي را كه عمل نكرديم، در آينده بگوييد… كنگره درست ميكنند. چموش هستيم. نميخواهيم به حرف خالق گوش بدهيم. خالق ما را دوست دارد. ما يك تك سلول بوديم، در رحم مادر، او ميداند چه درست كرده و چه به نفع ما است. شير مادر، هيچ چيز كار شير را نميكند. هر غذايي مادر بخورد كه شيرش زياد شود اسراف نيست. هيچي كار شير را نميكند.
4- آداب اسلامي در مراسم خواستگاري
از مسائل خانوادگي مسألهي خواستگاري است. يك چيزي هست كه ميگويند: تا دختر اول نرفته، دختر دوم نبايد بيرون برود. عيبي ندارد اين فكر، ولي اصرار روي اين فكر نكنيم. البته اگر آدم دختر اولش بيرون برود، بهتر است. حالا اگر دختر اول به دليلي بيرون نرفت و گفت: من اصلاً شوهر نميخواهم. دختر دوم چه گناهي كرده است؟ من نامه دارم از يك دختري كه آقاي قرائتي خواهر بزرگ من شوهر قبول نميكند، گناه من اين وسط چيه؟ قرآن آياتي داريم، (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّه)(اعراف/45) يعني يك عده راه خدا را ميبندند. دختر جلو راه خدا را بسته است. لااقل اجازه بده. بگويد: آقا من دوست دارم شما دومي ازدواج كني. اجازه بده، راه بندان نكنيد. گاهي پسر بزرگ راه بندان كرده است. هركس آمادگي دارد او ازدواج كند. ممكن است پسر سوم آمادگي داشته باشد. اينكه اول پسر اول، دوم پسر دوم، سوم پسر سوم، اين نه دليل عقلي دارد و نه دليل قرآني دارد. كار درستي هست و كار غلطي نيست. اما حالا اگر يكبار پسر اول به دليل كنكور، امتحان، آرزو، در سرش يك خيالاتي است، دلش ميخواهد پدرخانمش مدير كل ادارهي سه كُنج شود. در دنياي خيال ميخواهد داماد فلاني شود. يك چيزهايي در سرش است. حالا پسر دوم ميگويد: آقا من نميخواهم داماد فلان قبيله شوم. يك دختر پاك و مسلماني باشد، مهم نيست پدرش مشهور باشد يا گمنام. اتفاقاً داماد گمنام شوي، زندگي شما بهتر است. اين هم به شما بگويم. جوانها، هركس صداي مرا ميشنود، داماد آدم گمنام ارزشش بيش از داماد آدم مشهور است. چون من خودم از آدمهاي مشهور ايران هستم و با مشهورين هم سر و كار دارم. داماد مشهور شدن، بلا است. روز عيد كه ميشود بايد خانهي آقا بروي چاي ريز شوي. نوكر آقا شوي. اگر رفتي نوكر هستي، نرفتي ميگويند: چه داماد بيادبي! خانهي پدر خانمش نميرود. يك موتور گازي بخري، ميگويند: پدر زنش برايش خريد. يعني منت پدر زن را داري، خير هم از پدر زنت نميبيني. داماد آدم مشهور نميخواهم بگويم بد است، شد شد، نشد نشد. بعضيها اصرار دارند كه حتماً مغازهشان نبش فلكه باشد. تابلوشان گردان باشد. يك آرزوهايي دارند. گير ندهيد.
اگر خواستگاري براي دختر دوم آمد، دختر اول اجازه بدهد. نگوييد: ميماند. از كجا ميدانيد ميماند؟ گاهي وقتها دختر دوم بيرون ميرود، براي دختر اول يك دامادي ميآيد خيلي هم خوب. اينها يك قفلهايي است در زندگي خانواده كه پايش به جايي بند نيست.
در مراسم بله برون آسان بگيريد. الآن بله برونها ضد قرآن است. قرآن ميگويد: در مراسم بله برون پدر عروس مهر را پايين گرفت. پدر عروس كه بود؟ حضرت شعيب، داماد كه بود؟ حضرت موسي. البته موسي هنوز پيغمبر نشده بود. يك جوان فراري بود تحت تعقيب فرعون، از حكومت فرعون به مدين آمده بود. با حضرت شعيب پدر خانمش… پدر گفت: من دوست دارم كه يكي از دخترانم را به تو بدهم. نگفت: اول، اولي را بگير. (قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن)(قصص/27)، (إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن) يكي از دختران مرا بگير. نگفت: اول، اولي را بگير. حالا زشت نيست پدر داماد، پدر عروس به داماد بگويد: بيا دختر مرا بگير؟ نه. اگر داماد مثل موسي گيرت آمد، تو خواستگارياش برو. داماد خوب گيرتان آمد، شما پيشنهاد كنيد. يك دلالي بفرست و بگو: من آمادگي دارم.
سراغ دارم عالمي را كه روي منبر بود و خيلي هم آن روز خنديديم. قصه براي چهل سال پيش است. طلبهي جواني بوديم، يك جمعيتي هم از طلبهها نشسته بودند. گفت: آقايان طلبهها، من چند دختر در خانه دارم. برويد مادرتان را بفرستيد، خواهرتان را خواستگاري بفرستيد. اگر شكل دختر مرا پسنديدند، من آمادگي دارم. روي منبر گفت: من دختر دارم، بياييد بگيريد. ازدواج خيلي آسان بوده است.
5- همسر، سومين نياز طبيعي بشر
پيغمبر بالاي منبر بود. يك خانمي آمد گفت: يا رسول الله! من شوهر ميخواهم. حالا اگر زمان ما بود، اصلاً ميگرفتند و او را كتك ميزدند. خيلي چيزهاي ما با اصل اسلام فرق كرده است. پيغمبر فرمود: نه، خوب اين نياز طبيعي است. حالا اگر كسي بگويد: من آب ميخواهم. بايد او را كتك زد؟ آب نياز است. نان نياز است. لباس نياز است. قرآن ميگويد: همسر مثل لباس است. (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ)(بقره/187) يعني همسر مثل لباس است. لباس سومين نياز بشر است. اولين نياز بشر اكسيژن است. دومين نياز بشر غذا است. سومين نياز انسان لباس است. قرآن گفته: (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ) همسر لباس است. يعني سومين نياز است. بعد از اكسيژن و آب و نان، سومين نياز همسر است. حضرت فرمود: چه كسي حاضر است اين را بگيرد؟ يك نفر گفت: من! فرمود: چه داري؟ گفت: هيچي!
يكوقت يك شوخي در تلويزيون كردم. گفتم: يك جوان آمد داماد شود، گفتند: چه داري؟ خانه داري؟ مدرك داري؟ پول داري؟ ماشين داري؟ گفت: هيچي ندارم. گفتند: پس چه داري؟ گفت: فقط آمادگي دارم. (خنده حضار)
حضرت روي منبر فرمود: چه كسي اين را ميگيرد؟ يكي گفت: من. گفت: چه داري؟ گفت: هيچي. گفت: سواد داري؟ گفت: بله. گفت: حاضر هستي به خانمت قرآن ياد بدهي؟ گفت: بله. به خانم گفت: حاضر هستي مهريهات آموزش قرآن باشد؟ گفت: بله. گفت: خيلي خوب. عقد اينها را خواندند، مهريه آموزش قرآن شد.
6- پايين بودن مهريه، سيره پيامبران الهي
داماد اگر مثل موسي گير تو آمد، پيشنهاد از طرف پدر زن مانعي ندارد. البته حالا رك نگوييد، چون نه بگويد، تحقير ميشويد. يك دلالي باشد. مثل قابلمهي داغ كه با دستگيره بلند ميكنيد. دلالي باشد. بعد گفت: مهريه؟ گفت: هشت سال چوپاني. بعد گفت: اگر ميخواهي ده سال چوپاني كني، (فَمِنْ عِنْدِك) (قصص/27) يعني پايهي مهريه هشت سال. (فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِك) اگر توانستي، هشت سال را ده سال كني آن از طرف خودت است و مانعي ندارد. يعني نرخ كف را هشت سال گذاشت، بيشتر را گفت: اختيار با تو است.
(وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ) (قصص /27) «وَ ما أُريدُ» اراده نكردم، (أَنْ أَشُقَّ) مشقت بياندازم، (عَلَيْكَ) بر تو. نميخواهم تو را به مشقت بياندازم. نميخواهم بر تو سخت بگيرم. من ميگويم: هشت سال، دوست داشتي اين هشت سال چوپاني را ده سال كني. دوست هم نداشتي كه هيچ… يعني پدر عروس نرخ را پايين ميآورد، بعد ميگويد: ببين، يك چيزي اضافه كن. شما نرخ را پايين بگذار، داماد مهر را بالا ببرد. الآن در بله برونها نه، اول پدر عروس بالا ميبرد و داماد دست و پا ميزند پايين بكشد. قرآن ميگويد: نه، نرخ را پايين قرار بده. بعد به داماد اختياراتي بده. من چهارده سكه، خواستيد يك چيزي را اضافه كنيد.
ازدواج با فاميل بهتر است يا غير فاميل؟ حديثي است از امام رضا(ع). فرمود: ازدواج با غير فاميل باعث گسترش فاميلها ميشود. يعني فاميل الف با فاميل ب، فاميل ب با فاميل س، فاميل س با فاميل ق، هرچه فاميلها متعدد باشد گسترش روابط بيشتر ميشود و اين ارزش است.
در مسائل خانواده، در خانه كسي مزاحم كسي نشود. پيغمبر در خانه بود، اصحاب پشت خانهاش ميآمدند يا محمد اُخرُج، اُخرج بيا بيرون، بيا بيرون.
يكوقت هم در حسينيهي جماران ميآمدند ميگفتند: ما منتظر خميني هستيم. بيخود منتظر هستيد. شما صبر كن تا آقا خودش بيرون بيايد. قرآن ميگويد: آنهايي كه پشت ديوار داد ميزدند بيا بيرون، بيا بيرون آدمهاي نفهمي هستند. يعني كسي در خانه رفت، نبايد مزاحم …
آقا شنيدم شما در خانه دو شاخ تلفن را ميكشي؟ باسمه تعالي بله ميكشم. بلكه يك كسي كاري داشته باشد. بابا مسكن از سكينه است. سكينه يعني آرامش، من اگر بنا باشد در خانهام هر يك دقيقهاي ده نفر تلفن كنند كه ديگر اين استرس، من حق دارم دو شاخ تلفن را بكشم. شما حق نداريد مرا از خواب بيدار كنيد. اين روابط اسلامي خيلي با روابط ما فرق ميكند.
حاج حسن آقا نوهي امام، ميگفت: سال اول تكليف من بود. هوا داغ بود من روزه گرفته بودم. افطار شد، امام فرمود: تو سال اول روزهات است. هوا داغ است، اول برو افطار كن و بعد بيا نماز بخوان. گفتم: آقا من ميخواهم پشت سر شما نماز بخوانم، در خانه نماز جماعت يك نفري، امام و نوه! گفتم: آقا من ميخواهم با جماعت بخوانم. امام گفت: باشد. نماز مغربش را با نوهاش خواند. بعد گفت: من دعا ميخوانم، تو برو يك چيزي بخور و بيا. ميترسم به تو بد بگذرد. سال اولت است و هوا داغ است. برو يك چيزي بخور و بيا. حاج حسن آقا ميگفت: ما رفتيم غذا بخوريم يادمان رفت. يك ساعت و نيم بعد گفتم: اِ… امام گفت: برو يك چيزي بخور و برگرد. من يك ساعت و نيم است. رفتم ديدم امام نشسته است. گفت: غذا خوردي؟ گفتم: بله. گفت: من منتظر تو هستم. گفتم: آقا يك ساعت و نيم است نشستي كه يك نفر اقتدا كند؟ گفت: بله. يك ساعت و نيم است، چون يك نفر به يك نفر اقتدا كند 150 تا ميشود.
يكي از دوستان ميگفت: امام سر نماز بود و تنهايي نماز ميخواند. گفت: «مالك…» نگاه به دستان من كنيد. (مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِم…) من ديدم هي سر نماز چنين ميكند. دويدم رفتم نزد آقاي آ شيخ حسن صانعي، گفتم: آقا امام سر نماز چنين ميكند. ميگويد: نگذاريد من تنها نماز بخوانم. يكي بيايد اقتدا كند. يكي به يكي اقتدا كند، يك ركعت 150 تا ميشود.
خيلي خسارت است آنهايي كه خانهشان نزديك مسجد است و مسجد نميروند. البته مشروط بر اينكه پيشنماز بين دو نماز سخنراني نكند. چون سخنراني بين دو نماز گروگانگيري است. من ميخواهم نماز بخوانم و بروم. اسلام به من اجازهي رفتن داده است. حتي وسط نماز، قصد فرادي را اسلام اجازه داده است. وقتي اسلام به من ميگويد: تو ميتواني دو تا نماز را به هم بچسباني، البته تعقيبات حضرت زهرا را از آن نگيريد. چون من ساعت گذاشتم يك دقيقه و ده ثانيه است. 34 بار «اللَّهُ أَكْبَر» ثواب هزار ركعت نماز دارد. اهل بيت ما در نماز جاسازي شدند.
قلهي نماز سجده است. ميگويد: اگر ميخواهيد سجده كنيد بر مهر كربلا باشد. يعني امام حسين در سجده جاسازي شده است. حضرت زهرا در نماز جاسازي شده است. نماز جماعت و اهميت نماز جماعت.
يك روز پيغمبر بلند شد با چشمهايش حاضر، غايب ميكرد. بلند شد در نماز صبح گفت: فلاني كجاست؟ گفتند: امروز مسجد نيامده است. رفت در خانهاش را زد و گفت: امروز نيامدي؟ خانمش گفت: ايشان ديشب تا صبح احيا داشت. چشمهايش ميسوخت گرفت خوابيد. نمازش را فرادي خواند. حضرت فرمود: به او بگو: شب تا صبح بخواب، نماز صبح را به جماعت بخواني، بهتر از اين است كه شب تا صبح دو ليتر گريه كني و نماز صبح را فرادي بخواني.
بعضيها حرم امام رضا ميآيند. تا نزديك صبح بيدار هستند. نزديك ظهر نمازشان را فرادي ميخوانند. اين بهتر است يا سر شب برود بخوابد و صبح جماعت بيايد؟ جماعت خيلي مهم است.
در خانه مزاحم افراد نشويد. كسي را از خواب بيدار نكنيد. بي وقت زنگ نزنيد. قرآن ميگويد: كساني كه بيوقت از درون كوچه پيغمبر را صدا ميكردند، اينها بيشعور هستند. (إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ) (حجرات/4) كساني كه (يُنادُونَ) داد ميزنند. (مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ) پشت حجرهها، پشت حجرهها، پشت اتاقها داد ميزنند. يا محمد بيرون بيا، بيرون بيا! ميگويد: اينها آدمهاي ناداني هستند.
نسبت به اولاد ادم بايد دغدغه داشته باشد. بيتفاوت نباشد. قرآن ميگويد: بهشتيها از هم پرسيدند: چطور شما بهشتي شديد؟ هركس يك چيزي ميگويد. هم ميپرسند چطور جهنمي شديد؟ هم ميپرسند چطور بهشتي شديد؟ مثل مكه ميگويند: با كدام كاروان آمديد؟ مدينه جلو هستي؟ مدينه عقب هستي؟ با چه پروازي آمدي؟ ميآمدند ميپرسيدند… يكي از دلايل بهشت اين است كه ميگويند: ما نسبت به بچههايمان بيتفاوت نبوديم. (قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ)(طور/26) ما مشفق بوديم. دغدغه داشتيم.
7- دعاي امام سجاد عليهالسلام براي والدين
يك دعايي هم امام سجاد دارد براي پدر و مادر، مفصل است. من دو، سه جملهاش را بگويم. امام زينالعابدين يك دعا دارد ميگويد: خدايا نسبت به پدر و مادرم طوري قرار بده كه آنها پيش من هيبت داشته باشند. پدر و مادر نزد من عزيز باشند. وَ اجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَي(صحيفه/ص114) خدايا عبادتهاي مرا پاي پدر و مادرم حساب كن. توفيقم بده ميل آنها را بر ميل خودم غالب داشته باشم. رضاي پدر و مادر را بر رضاي خودم غالب داشته باشم. يعني اگر پدر و مادرم چيزي ميخواهند و من چيز ديگري ميخواهم، رضاي پدر و مادر را…
خدايا توفيقم بده خدماتي كه به پدر و مادرم ميكنم كم ببينم. ولي خدمات آنها را نسبت به خودم زياد ببينم. توفيقم بده صداي من بلندتر از صداي پدر و مادرم نباشد. توفيقم بده كه من عاق والدين نشوم. پشت سر نمازهايم پدر و مادرم را فراموش نكنم.در دل شب يا در روز، در هر ساعتي از ساعات پدر و مادر را فراموش نكنم.
خدايا اگر من زودتر بهشت رفتم مرا شفيع پدر و مادر قرار بده. اگر پدر و مادرم زودتر به بهشت رفتند، آنها را شفيع من قرار بده. يك دعايي دارد امام زينالعابدين در صحيفهي سجاديه راجع به والدين، اين چند جمله متفرقه بود ولي همه راجع به مسائل خانواده بود.
1- دختر بزرگ راهبندان نكند. 2- مادر بودن شغل است. 3- هيچ مؤسسه و كارخانه و مهد كودكي كار مادر را نميكند. 4- جريمه سقط جنين، بيست، چهل، شصت، هشتاد مثقال طلا بود. هيچ غذايي به شير مادر نميرسد. در خواستگاري نوبتي نيست. آمادگي هست. ممكن است دختر سوم، پسر سوم، آمادگي بيشتري داشته باشد. ازدواج با فاميل طوري نيست، ولي با غير فاميل بهتر است. در خانه مزاحم كسي نشويم. اين چند جمله بود از قرآن.
خدايا هرچه بر عمر ما اضافه ميكني، حالا اينكه من ميگويم براي زوّارهاي عزيز هر زوّاري از مشهد برميگردد به عالم شهرش بگويد: آقا يك جلسهي تفسير در شهر باشد. قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شود. ما مثلاً در اين شهر چند جلسهي عزاداري داريم؟ به همان مقدار جلسهي تفسير هم باشد. از منبريهاي عزيز بخواهيد كه شعر و خواب و قصه و تاريخ را كم كنند. قرآن و نهجالبلاغهاش را زياد كنند. گاهي وقتها آدم پاي منبر مينشيند، همهي منبر يا شعر بود، يا خواب بود، يا قصه بود، يا تاريخ بود، يا تحليل سياسي بود، خدا و پيغمبر در آن كمرنگ بود. سعي كنيد منبرها بيشتر قرآن و روايات باشد. سخنراني در حدي باشد كه فقط مردم بفهمند. توضيح بدهيم كه اين آيه چه ميخواهد بگويد و بيش از اين نباشد. به سمتي برويم كه قرآن از مهجوريت دربيايد.
«إِنْ شاءَ اللَّه» سوغاتي مشهدتان اين باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1169