responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1171

موضوع بحث: جرم، كشف جرم

تاريخ پخش: 03/10/66

بســم اللّه الرّحمن الرّحــيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي
بحث ما كشف جرم است. مسئله‌ي مهمي است و درباره‌ي تشخيص هويت است. چون گاهي اوقات كسي كاري مي‌كند و آن را حاشا مي‌كند. يا كاري انجام مي‌دهد و به گردن ديگري مي‌اندازد و برادران پليس مسئوليت اين كار را دارند. حالا اين مطالبي را كه ما مي‌گوييم مقدار كمي از آن است، ممكن است بعد به كشف جرم در قيامت كانال بزنيم، حرف زياد است اما بحث تلويزيوني بايد مثل آب جوش باشد كه به همه‌ي معده‌ها بخورد و همه‌ي آن‌هايي كه پاي تلويزيون بيننده هستند، چهل دقيقه، پنجاه دقيقه به بحث ما گوش بدهند.
چند تذكر هم مي‌دهم. بعد راجع به جرم و كشف جرم در قيامت صحبت مي‌كنيم كه اين ديگر به درد همه مي‌خورد. تا خداوند ما را به آنجا كه راضي است ببرد.

1- قرآن و كشف جرم

اول اين كه در قرآن درباره‌ي كشف جرم چه داريم؟ يك آيه داريم كه چون ممكن است بعضي بدانند و بعضي ندانند، من فشرده‌اي از آن را مي‌گويم. يوسف خيلي خوش رنگ و آب بود. خانم عزيز مصر كه زن شاه بود، به اين جوان علاقه مند شد. يك روز هم شوهرش در خانه نبود، خودش را آرايش كرد و درهاي كاخ را بست و يوسف را آن جا گير انداخت و (قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ) (يوسف /23) گفت: من آمادگي دارم كه با تو باشم. گفت: «مَعاذَ اللَّهِ» پناه بر خدا كه من گناه كنم. بالاخره يوسف براي اين كه به گناه آلوده نشود، فرار كرد، و دويد. خانم هم به دنبالش دويد. پيراهن يوسف را از پشت گرفت و پيراهن پاره شد. به در رسيدند، در كه باز شد شوهر وارد شد. خدا به اين حيله‌ي زنها حيله بزرگ گفته است. خدا زود و همين طوري به چيزي بزرگ نمي‌گويد. خدا به همه‌ي دنيا مي‌گويد: (مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ) (نساء /77) خدا به هستي مي‌گويد «قَليلٌ» اما به بعضي حيله‌ها بزرگ مي‌گويد. اين زني كه حيله‌اش خيلي بزرگ بود، يك مرتبه تا در باز شد و ديد كه الآن مسئله لو مي‌رود، به شوهرش گفت: او به من نظر بد داشته است. بعد شوهر شك كرد. خلاصه آيه نازل شد: ببين از كجا لباس پاره شده است. اگر از پشت پاره شده پيداست يوسف فرار مي‌كرده است و اين خانم از پشت پيراهنش را گرفته و پاره شده است، و اين يعني كشف جرم است و به قول شما تشخيص هويت بدهد. (إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل) (يوسف /26) اگر پيراهن از جلو پاره شده است، در قضاوت و كشف جرم يك طور است، اما اگر از عقب پاره شده طور ديگري است. ببينيد پيراهن از كجا پاره شده است.
گاهي براي گم كردن راه، زمان و شرايط را عوض مي‌كنند. بعضي مغازه دارها براي اين كه مشتري نفهمد جنس چيست، دكان را مثل دخمه مي‌كنند و لامپ و رنگ ديوار را طوري هماهنگ مي‌كنند كه حقيقت پارچه معلوم نشود. و بعضي از قهوه چي‌ها چاي را در چيني مي‌ريزند. در استكان چيني چاي كم رنگ هم، پر رنگ به نظر مي‌رسد. ما آخوندها هم ممكن است اين كار را بكنيم. قرآن درباره‌ي آخوند بد مي‌گويد: (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ) (آل عمران /78) طوري مخلوط مي‌كند كه آدم خيال مي‌كند از قرآن مي‌گويد. اما حضرت عباسي از قرآن نمي‌گويد. يعني هم قهوه چي، هم آخوند، هم زن و مرد، همه مي‌توانند رنگ عوض كنند. خدا بايد آدم را حفظ كند. علم هم محافظ انسان نيست. ببينيد لباس از كجا پاره شده است. اين براي كشف جرم بود.

2- اهميت انگشت و انگشت‌ نگاري

يا مثلاً اين سر انگشت، من زماني مي‌پرسيدم چرا امضا را مي‌پيچانند؟ خوب، مثلاً فرض كنيد من محسن قرائتي هستم. همين را بنويسم. پرسيدم اين پيچ امضاها به چه علت است؟ گفتند: براي اين كه كسي جعل نكند. گفتيم: اگر كسي بخواهد با كمي دقت پيچش را هم جعل كند، مي‌تواند اما كمي مشكل‌تر است. چيزي كه قابل جعل نيست همين انگشت نگاري است. ما خيال مي‌كرديم بي سوادها بايد انگشت نگاري كنند و حال آن كه هركه با سواد است بايد انگشت بزند. چون در انگشت زدن، سر انگشت هركسي مثل ديگري نيست. قرآن وقتي مي‌خواهد از قدرتش در قيامت بگويد، مي‌گويد: چرا در معاد شك مي‌كنيد؟ من روز قيامت همه‌ي شما را زنده مي‌كنم. حتي طرح سرانگشت شما را همان طور كه بود درست مي‌كنم. (بَلى‌ قادِرينَ عَلى‌ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ) (قيامت /4) يعني ما قدرت داريم نوك انگشتانتان را تغيير دهيم، حتي دوقلوهايي كه در يك لحظه به دنيا مي‌آيند و به هم چسبيده‌اند، نوك انگشتانشان يكسان نيست. امكان ندارد كه روي كره‌ي زمين در طول تاريخ دو نفر پيدا شوند كه طرح سر انگشتانشان يكي باشد. بنابراين علمي ترين و دقيق ترين نشاني كه اصلاً قابل تقليد هم نيست، همين انگشت زدن است. و ممكن است مجرمي باشد و برود طرح سر انگشتش را هم با عمل جراحي عوض كند ولي باز از خطوط پا مي‌شود تشخيص داد.

3- فرار مجرم با دروغ و صحنه‌سازي

قرآن براي پيدا كردن مجرم واقعي مي‌گويد: گاهي دروغ مي‌بافند. وقتي يوسف را به چاه انداختند، پيراهنش را با خون بزغاله خوني كردند و شب هم آمدند و گريه كردند، و کلک زدند.
البته در تاريكي درست تشخيص داده نمي‌شود. خدا مرحوم شهيد آيت الله بهشتي را رحمت كند، زماني حدود 28سال پيش، 29 سال پيش آيت الله العظمي گلپايگاني در قم يك مدرسه‌ي علميه تأسيس كرد. مسئولين و مديران يعني برنامه ريزان مدرسه ايشان آيت الله مشكيني و آيت الله رباني شيرازي وآيت الله بهشتي بودند. من هم از آن طلبه‌هايي بودم كه از روز اول افتتاح به آن جا رفتم. وقتي شهيد مظلوم بهشتي مي‌خواست مرا امتحان كند و از من سيوطي بپرسد، سريع خواندم. شهيد بهشتي گفت: ناقلا، تند مي‌خواني كه غلط هايت را نفهمم. خنده‌ام گرفت. همين طور هم بود. آدم‌هايي هستند كه قاري قرآن هستند، وقتي قرآن مي‌خوانند غلط مي‌خوانند، لبشان را طوري مي‌كنند كه معلوم نمي‌شود بالاخره «اَن» مي‌خوانند يا «عن» مي‌خوانند. اين كلك‌هايي است كه گاهي آدم مي‌زند. منتهي آن طرف مچ آدم را مي‌گيرد و مي‌گويد: نه! من فهميدم. اين‌ها مي‌خواستند به يعقوب كلك بزنند و لذا: 1- شب آمدند 2- گريه كردند.
در كشف جرم، يكي از راه‌ها اين است كه ببينند چه كسي بيش‌تر بر سرش مي‌زند؟ چون آدم بايد به كسي كه مي‌گويند: آدم بسيار خوبي است شك كند. اگر آدم خوبي باشد شك نمي‌كند. اين‌ها كه زياد اظهار اسلام مي‌كنند، كمي آدم به آنها شك مي‌كند. آن‌ها كه نمي‌گويند: خيلي آدم‌هاي خوبي هستند، چون احساس مي‌كند كه مي‌خواهد جا باز كند. دارد همه چيز را قاطي مي‌كند. شب آمدند و گريه كردند. قرآن هم مي‌گويد: (وَ جاؤُ عَلى‌ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ) (يوسف /18) يعني خون دروغ، پس ببينيد براي اين كه جرم كشف نشود. . .
حضرت سليمان پيغمبر بود، بلقيس هم ملكه‌ي سرزميني بود. سليمان پيغمبر به بلقيس نامه نوشت كه تو شاهي و ملكه‌اي تو بايد به خدا ايمان بياوري و دست از بت پرستي برداري. نامه را كه به ملكه دادند، خواند و گفت: ما بايد اين را كشف كنيم. (وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ) (نمل /35) من يك هديه برايش مي‌فرستم، فكر مي‌كنم زير بناي اين دعوت اقتصاد باشد. من اگر به او كادويي بدهم، مسئله حل بشود. زليخا وقتي ديد آبرويش رفته است، به او مي‌گويند: چرا عاشق يوسف شدي؟ باز براي كشف صحنه زنان مصر را دعوت كرد، چاقو و ميوه به دستشان داد. به يوسف گفت: از اين در بيا، از آن در برو. يوسف كه آمد و رفت، زن‌هاي مصر تا او را ديدند (وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ) (يوسف /31) يا دستشان را بريدند يا چاقو را زمين گذاشتند و دست از خوردن كشيدند و بعد به اين وسيله به زنان مصر گفت كه يوسف وجودي است كه شما هم كه به من متلك مي‌گوييد: چرا عاشق شدي؟ اگر او را ببينيد عاشق مي‌شويد. و باز صد رحمت به گور پدر من كه فقط عاشق شدم. شما يك بار او را ديديد ودستتان را بريديد.
و اين خود يك درس است كه كساني كه كنار نشسته‌اند و نيش مي‌زنند و نق مي‌زنند، اگر خودشان مسئوليت را قبول كنند، مشكل برايشان پيش خواهد آمد. ممكن است آن آقا ضعف دارد اما اگر آيا تو جاي او باشي ضعف نداري؟ تو هم دست كمي نداري.

4- تهمت و سنگيني اين گناه

اينجا مي‌خواهم چند مسئله بگويم. يكي مسئله‌ي تهمت است، چون بعضي‌ها كاري را مي‌كنند و گناه را به گردن ديگري مي‌اندازند. مي‌خواهم كمي درباره‌ي تهمت صحبت كنم.
ما چهار نوع دشمن داريم. بعضي از دشمنان جان مي‌گيرند، بعضي مال مي‌گيرند و يكي دين مي‌گيرد و يكي آبرو مي‌گيرد. او كه جان مي‌گيرد، قاتل است. او كه مال مي‌گيرد سارق است. او كه دين مي‌گيرد عالم است، البته عالم منحرف كه تحريف مي‌كند و بدعت مي‌گذارد. پس ببينيد اگر جان گرفت باز خوب است و شهادت مي‌شود. اگر مال گرفت سرقت مي‌شود. اگر دين گرفت بدعت مي‌شود. اگر آبرو گرفت تهمت مي‌شود و كدام يك از اين‌ها گرفتنش آسان‌تر است؟ از همه آسان‌تر آبروست. چون گرفتن جان زور مي‌خواهد. الكي نمي‌شود كسي را كشت. جرأت و زور و اسلحه و برنامه ريزي مي‌خواهد. عقل مي‌خواهد. براي گرفتن مال بالاخره ماشيني، تاكسي‌، باري، رانندگي در شب، چراغ قوه‌اي، طنابي، يعني گرفتن جان وسيله و هنر مي‌خواهد. همين طور گرفتن مال هم هنر مي‌خواهد. گرفتن دين هم هنر مي‌خواهد. سامري كه دين مردم خداپرست را گرفت، حضرت موسي به سفري رفت، تا برگردد سامري گوساله‌اي ساخت كه صدا مي‌داد. از طلاهاي مردم گوساله درست كرد و همه خدا را رها كردند و به سراغ گوساله رفتند. خوب، سامري بايد يك هنرمندي باشد كه بتواند از خود مردم بگيرد و فوراً يك گوساله درست كند. بايد آدم بسيار تيزي باشد. عقل مي‌خواهد، بايد يكي باشد كه از نبودن موسي استفاده كند. سامري وقت شناس بود. الكي نمي‌شود از مردم چيزي را گرفت. قرآن هم درباره‌ي او مي‌گويد: (له خوارٌ) (اعراف /148) مجسمه‌اي كه داد و بيداد مي‌كرد. خوب، ببينيد دين گرفتن هم هنر مي‌خواهد كه مردم از خداپرستي سراغ گوساله پرستي بروند. اما تهمت زدن نه جرأت مي‌خواهد، نه هنر و نه وسيله مي‌خواهد. بنشين و بگو فلاني بود. از همه آسان‌تر اين است. آن وقت اين اداره‌ي شماست كه بايد در مقابل تهمت‌ها جرم را كشف كند. اگر جرم كشف شد در اختيار قاضي قرار مي‌گيرد آن وقت اين (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى) (مائده /2) است. اصلاً حكومت براي اين است كه حق كسي را بگيريم و به او برگردانيم. اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: كل حكومت براي من هيچ نمي‌ارزد. جز اين كه از مظلوم دفاع كنم و كار اداره‌ي شما كه كشف جرم است. مقدمه‌ي حمايت و احقاق حق مظلوم است. ما آدم‌هاي زيادي داريم كه تهمت مي‌زنند.

5- ضرورت صبر و تحمل در برابر تهمت‌ها

اول اين كه به شما تهمت مي‌زنند، خيلي ناراحت نباش چون:
1- به خود خدا تهمت مي‌زنند، مي‌گويند: خدا كم گذاشت، خدا بد كرد، خوب انجام داد، يعني بسياري از مشكلات را به گردن خدا مي‌اندازند. سيگار كشيدي و تنگي نفس گرفتي به خدا چه ربطي دارد؟ خودت نبايد سيگار بكشي. درس نخواندي و رفوزه شدي، مراعات رانندگي را نكردي و تصادف كردي. در ازدواج فقط به ظاهر و پول توجه كردي، حالا تحمل کن. بنابراين وقتي شما در ركوع خم مي‌شوي و مي‌گويي: سبحان الله يعني خدا تقصير ندارد. خوب بچه را درحوض انداختي، خدا بي تقصير است. بايد دور حوض نرده بكشي يا بايد حوض را بلند بسازي. يك مقدار كوتاهي‌هاي خود را گردن خدا مي‌اندازيم.
2- بعد به پيغمبر تهمت مي‌زنند، تا برايشان پيش آمد بدي اتفاق مي‌افتاد، مي‌گفتند: اين هم قدم موسي است (يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‌ وَ مَنْ مَعَهُ) (اعراف /131) فال بد مي‌زدند. به يوسف تهمت زدند كه او سوء قصد داشته است. به جرم پاكي او را به زندان بردند. به ايوب تهمت زدند و گفتند: اين كه خداوند او را به مرضي مبتلا كرده است چون گناه كرده است. به داود تهمت زدند، به مريم تهمت زدند. به مريم گفتند: چطور تو بچه دار شدي؟ بي شوهر؟ (وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا) (مريم /28) تو پدر و مادرت خوب بودند. يعني تو آدم بدي شدي. (ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ) (مريم /28) پدرت آدم بدي نبود. به مريم تهمت زدند. به پيغمبر ما هم تهمت زدند، گفتند: كاهن است، شاعر است، ساحر است، اصلاً مي‌گفتند: يك عده به او كمك مي‌كنند (وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ) (فرقان /4) يك عده‌ي ديگر به او كمك مي‌كنند. او فقط خودش نيست. كاناليزه است او را مي‌چرخانند، خودش نيست، او را نگه داشته‌اند. اين‌ها به خدا و پيغمبر تهمت زدند. قرآن مي‌فرمايد: كساني كه (وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا) (احزاب /58)

6- سرانجام رسوايي دروغ و صحنه‌سازي‌ها

اگر كسي جرمي را مرتكب شد، خوب، همه جا تهران و شهرستان نيست. در اين شهرها پليس و اداره‌ي كذايي و كشف علمي جرائم و جرم شناسي و تشخيص هويت مي‌تواند تشخيص هويت دهد و آن فرد را دستگير كند. اما اين‌ها در روستاها كه نيست. بالاخره خيلي‌ها غلطي مي‌كنند و گردن ديگري مي‌اندازند. اما با وجود اين كه اداره‌اي نيست، اما اين جرم بالاخره زماني كشف خواهد شد. قرآن مي‌فرمايد: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) هرچه كتمان كني، زماني كشف مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) (طارق /9) فرض مي‌كنيم، در اين بيست سال توانستي بگويي او بود، اما روز قيامت پرده كنار مي‌رود. آن زمان مي‌خواهي چه كني؟ مي‌فرمايد: روز قيامت صفحه‌ي اول باز مي‌شود و آدم همه‌ي اعمالش را مي‌بيند. مثل كامپيوتر كه وقتي دكمه‌ي كامپيوتر را مي‌زني و مي‌خواهي ببيني چند كلمه‌ي «اذا» در قرآن هست؟ دكمه را مي‌زني و هرچه كلمه‌ي «اذا» هست، روي صفحه‌ي مانيتور مي‌آيد. چند «قد» و چند «ان» در قرآن است. مثل يك صفحه برايت باز مي‌شود. مي‌گويي عجب، اين چه صفحه‌اي است؟ (لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها) (كهف /49) ريز و درشت كارهايمان را نوشته است. اين طور نيست كه حالا شما فرار كني. كجا مي‌خواهي بروي؟ از ملك خدا كه نمي‌شود فرار كرد. مرد آن است كه بگويد: من اين كار را انجام دادم و آبروي ديگران را نريزد. اگر بگويد: من انجام دادم و ده شلاق هم بخورد بهتر از اين است كه روز قيامت، نزد پيغمبر پرده از اعمالمان برداشته شود.
پيرمردي بود كه سواد نداشت. رفتند به او پول دادند و گفتند: بگو فلان چيز گم شده است. حالا معذورم بگويم چه بود؟ نمي‌دانست كه معناي آن چه مي‌شود؟ بنده خدا گفت: چنين چيزي گم شده است. يك مرتبه جمعيت همه با هم خنديدند. فرض مي‌كنم اين جا او را دست انداختند، روز قيامت را مي‌خواهي چه كار كني؟ مؤمن زرنگ است، يعني به فكر آخرتش است. افرادي ساده هستند كه ما در زمان خود اين كارها را در مورد آن‌ها زياد ديده‌ايم. البته بايد اين را هم بگوييم كه آقايان نبايد به جاهايي بروند كه موضع تهمت است. اگر مي‌داني نشستن تو با او حرف در بر دارد. حديث داريم «اتق مواضع التهم» (بحارالانوار،ج33،ص509) يعني اگر به جاهايي بروي كه رنگي مي‌شوي، نرو! رفيق بد، مكان بد، كتاب بد همه‌ي اينها تاثير دارد. حال تو بگو كه آقا غرض من چيز ديگري بود. بله ولي مردم كه تقصيري ندارند. مردم وقتي اين صحنه را ديدند، قضاوت‌هاي كذايي مي‌كنند. سفارشات زيادي شده است كه در محل‌هايي كه قضاوت‌ها و افكار عمومي نسبت به شما خوب نخواهد بود، در آن محل‌ها شركت نكنيد. كسي كه تهمت بزند، روز قيامت او را روي تلي از آتش نگه مي‌دارند، تا خداوند به حساب ديگران برسد. كسي كه به مسلماني تهمت بزند، جرمي انجام داده و اداره‌ي تشخيص هويت هم نيست. جرم شناس و پليس و ژاندارمري و سپاه و كميته هم نيست. جرمي انجام دادي و گفتي كه او انجام داد. حاشا كردي و به گردن ديگري انداختي، اگر اين كار را كردي، امام صادق فرمود: كسي كه گناهي را انجام بدهد و به گردن ديگري بيندازد، در قلبش ايمان آب مي‌شود، آن چنان كه نمك در آب حل مي‌شود.

7- انواع تهمت

اصلاً ببينيد چهار نوع تهمت داريم: 1- تهمت فرد به فرد. 2- تهمت امت به امت 3- تهمت امت به فرد 4- تهمت فرد به امت. تهمت فرد به فرد هم اين است كه كسي بگويد: او اين كار را كرد. تهمت گروه به گروه: مثل تهمت وهابي‌ها به شيعه هاست كه به ما مشرك مي‌گويند. چرا مشرك مي‌گويند؟ براي اين كه يا حسين مي‌گوييم. مي‌گويند: شما بايد يا الله بگوييد. حال اگر كسي گفت: يا حسين مشرك است. شرك اين است كه ضد خدا را صدا بزنيم. امام حسين كشته شد در راه «في‌ سَبيلِ اللَّهِ» كسي كه «في‌ سَبيلِ اللَّهِ» است كه «دُونِ اللَّهِ» نيست. اين شرك است. اما «سَبيلِ اللَّهِ» راه خداست. اگر ما حسين را دوست داريم به خاطر خداست. اگر او هم دو ركعت نماز صبح نمي‌خواند، ديگر دوستش نداشتيم. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك) (زمر /65) پيغمبر، تو هم كه جد حسين هستي، اگر كمي منحرف بشوي، همه چيز تمام مي‌شود. اگر ما اولياءخدا را دوست داريم پس اين چه شركي است؟ ادب به پيغمبر را شرك مي‌گويند. به رسول الله شرك مي‌گويند. كرنش در مقابل آمريكا توحيد است ولي ادب در مقابل پيغمبر شرك است؟ خيلي به شيعه تهمت زده‌اند. خدا علامه اميني را رحمت كند. در جلد سوم الغدير تهمت‌هاي اين وهابي‌ها را به ما نقل مي‌كند.
گاهي يك گروه به يك فرد تهمت مي‌زنند. همه‌ي شهر عليه كسي دست به يكي مي‌كنند و ما راهپيمايي با چاقو داشتيم. دليل ندارد من بگويم كيست، همه مي‌فهمند. در يك شهر كوچك مردم با چاقو در دادگاه جمع شدند و گفتند: اعدام بايد گردد. قصه چه بوده است؟ فلان مرد به فلان زن سوء قصدي داشته است. بالاخره قاضي ديد كه مردم با چاقو دور ساختمانش جمع شده‌اند كه بايد اعدام شود. همين الآن با يك عمل انقلابي بايد اعدام شود. آخر قاضي بايد ببيند حرف او چيست؟ آن يكي چه مي‌گويد؟ خلاصه معلوم شد همه‌ي اين‌ها جوسازي بوده است. بايد خيلي دقت كرد، كه زماني امتي عليه كسي حرفي مي‌زنند كه از بيخ ريشه و مايه ندارد و كار شما كار خوبي است. جرم شناسي و كشف هويت كار خوبي است. حق را به حق دار مي‌رساند. منتهي بايد كاملاً علمي باشد. به حسب اين كه به نظرم اين طور است، نبايد استنباط باشد. بايد مقداري زمينه‌هاي تهمت را كه خودمان براي خود تدارك مي‌بينيم، با تذكراتي كه به آقايان و خانم‌ها مي‌دهم كم كنيم.

8- توصيه و راهكارهايي براي پيشگيري از جرم و كشف جرم

1- از من طلبه بشنويد، خانم‌ها و دخترها هيچ وقت تنها به پزشك مراجعه نكنيد. به خاطر اين كه پزشكان پاك دامني هستند، ولي از تنها رفتن شما پزشكان پاك دامن ما متهم مي‌شوند. ما پزشك پاكي داشتيم كه به خطر اين كه دختري يا خانمي بي شوهر نزد او رفته است، آبروي او را از بين برده‌اند. پزشك‌هاي پاكي را بي آبرو مي‌كنند، يعني به آن‌ها تهمت مي‌زنند. و همچنين زنان پاكي متهم و بي آبرو مي‌شوند. يكي از مواضع «اتق مواضع التهم» همين است كه هيچ مادر و دختري بدون محرم به پزشك نرود. اين هم براي پزشك خوب است و هم براي مريض خوب است. ما در اينجا صحنه‌هايي داريم. من ديروز چهار ساعت با جمعي از قضات و دادستان از ساعت 4 تا ساعت5/8 جلسه‌اي داشتم. ما ديروز چهار ساعت با آن‌ها نشسته بوديم، آن هم قضاتي كه مخصوص قتل بودند. گفتيم: آقا ما مي‌خواهيم بفهميم جرائم چيست؟ بالاخره مي‌خواهم درباره‌ي كشف جرم در تلويزيون صحبت كنم. شما اطلاعاتي به من بدهيد. اين‌ها هم حدود 500 عكس نشان من دادند. يك عكس‌هاي عجيب و غريب و يك گزارشاتي نشان دادند كه من گيج شدم. گفتم: بعضي از اين‌ها كه تلويزيوني نيست اما آن‌ها كه تلويزيوني است، مي‌گويم. خيلي پزشك و زن پاك داشتيم كه وقتي به مركز پزشكي رفته‌اند از بيرون به اين دو فرد پاك تهمت زده‌اند. تنهايي نرويد تا هم پزشك و هم مريض با آبرو زندگي كنند.
2- ما الآن كه مي‌خواهيم كاشي كنيم، 10متر كاشي براي حمام و آشپزخانه مي‌خواهيم. بايد كارشناس فني بيايند متر كنند كه شما آشپزخانه‌ات ده متر است، چرا يازده متر كاشي گرفتي؟ مي‌گويد: بابا براي حمام هم كاشي مي‌خواهيم. مي‌گويد: نخير و. . . چطور براي ده متر كاشي كاري، كارشناس مي‌آيد و خانه‌ي ما را متر مي‌كند، اما به يك زن جوان اجازه مي‌دهند كه از ايران به خارج بروند؟ اين مملكت جمهوري اسلامي كه جوان هايش را به اسم امام زمان به جبهه مي‌فرستد و اين طور عاشقانه به اسم امام و اسلام به جبهه مي‌روند، نبايد اجازه بدهيم زن بي شوهر بدون محرم به خارج برود. آيا خطر رفتن زن يا دختر بدون محرم به خارج بيش‌تر است يا خطر يازده متر كاشي گرفتن من به جاي ده متر؟ دزدي من در يك متر كاشي چقدر است؟ ولي خطر براي يك زن بدون محرم بيرون از ايران چقدر ست؟ اين كار را نكنيم. نمي‌دانم دست كيست؟ دست هر اداره‌اي هست. اين هم كه مي‌گويم چون دو سه هفته پيش در چند تا از كشورهاي غربي بودم. به هر كشوري رفتم، به من گفتند: آقاي قرائتي به جمهوري اسلامي بگوييد: نگذارد زن بي سرپرست اين جا بيايد. ممكن است فاجعه پيش بيايد. زن هم اگر پاك باشد، مردم آن جا پاك نيستند.
3- يكي از كارهايي كه كشف جرم را خيلي راحت مي‌كند، اين است که اگر مي‌داني بيا بگو. بسياري از آدمها مي‌فهمند اما نمي‌آيند به دادستان و قاضي بگويند. مي‌گويد: حالا به ما چه ربطي دارد؟ سري كه درد نمي‌كند دستمال نمي‌بندند. خوب، اگر نگفتي بعد كلاه برداري مي‌شود. يك افسر بود مي‌گفت: سربازي از سرباز خانه به منطقه‌ي خودش رفته و آنجا آدم كشته است بعد آمده و با گريه مي‌گويد: مرخصي مرا همان زمان نزن، چون ترسيده بود لو برود و مي‌خواست برگه‌ي مرخصي‌اش را عوض كند، كه بگويد: زمان انجام آن قتل من اصلاً در آن منطقه نبودم. گفتم: خوب حالا تاريخش را عوض مي‌كنيم. گاهي وقت‌ها او از روي دل سوزي تاريخ را عوض مي‌كند. حالا چه فرقي مي‌كند؟ عوض سه شنبه بنويس پنج شنبه. اما نمي‌داني كه او مي‌خواهد چه كلاهي سرتو بگذارد. سه شنبه كه ممكن است قتلي يا فسادي انجام داده است، اگر بعد گير كند، بگويد: من آن زمان در پادگان بودم. اجمالاً ترحم نكنيد. عين واقعيت را بنويسيد. بچه كه متولد مي‌شود، همان روز تولدش را بنويس. گاهي رحم مي‌كنند. دختري در يك شهرستان به دبيرستان نمي‌رود. پدرش نزد دكتر داروخانه‌ي محل مي‌آيد و مي‌گويد: آقا بنويس كه او مريض است، خوب، او هم با پدر رفيق است به پزشك محل مي‌نويسد كه جناب پزشك بنويسيد كه اين دختر مريض است. خوب، دكتر هم مي‌نويسد كه او مريض است. بعد همان روز كه مريض بود دسته گلي آب مي‌دهد و تخلفي مي‌كند و او را مي‌گيرند تا او را مي‌گيرند و مي‌برند. بعد معلوم مي‌شود كه آن روز كه او به مدرسه نرفته است به دنبال تخلفي رفته است. حالا تخلفش چه بوده است؟ نمي‌گويم. اما بالاخره كار به جايي مي‌رسد كه مي‌روند و دكتر داروخانه و پدر و پزشك را هم مي‌گيرند و حال اين كه اين‌ها گناهي ندارند. آقا اگر مي‌گويد: بنويس مريض است، بگو: من نمي‌نويسم. تاريخ را عوض نكنيد. زماني ممكن است عدم كشف جرم تقصير نوك قلم شما باشد. يك نقطه پايين و بالا شود، ممكن است قضاوت زمين تا آسمان عوض شود.

9- پرهيز از گواهي دروغ

4- گواهي دروغ ندهيد. اگر پليس روي اين حساب كه آقاي قرائتي از معلمين ماست، حالا خيلي سخت نگيريد به او‌ي گواهي نامه بده برود. او كه به خاطر شهرت بنده، زودتر از بقيه به من گواهي نامه مي‌دهد، اگر فردا من ناشي پشت فرمان نشستم و چهار نفر را كشتم، گناهش به گردن آن افسر هم هست. آقا هر كس هستي باش، مرجع تقليدي، رانندگي تو خوب نيست. يك مقدار مقاومت كنيد. خيال نكنيد هر كه هر جا هست خوب است. الآن مسئولين رده بالاي ما، حالا نه در سطح رئيس جمهور و نخست وزير و رئيس مجلس، يك مقدار پايين‌تر، الآن بعضي از رؤساي دفترشان زندان هستند. معذورم كه اسمشان را ببرم. چه بوده است؟ رئيس دفتر نشسته است و ديده ورقه‌ي عفو زنداني‌ها آمده است، همين طور از آن زير نگاه كرده، محسن قرائتي به او عفو خورده است. به بندرعباس در خانه‌ي فلاني رفته است. اگر شما امشب به من چهار صد هزار تومان دادي تا 48 ساعت بچه‌ي شما آزاد مي‌شود. چهارصد هزار تومان گرفته در حالي كه آزادي اين ربطي به او نداشته است. اتفاقاً هم آزاد شده است. بعد هم مي‌گويند: اين هم حكومت امام زمان است. چهارصد هزار تومان گرفتند و چهل و هشت ساعته بچه‌ي مرا آزاد كردند و حال آن كه روح قاضي و دادستان خبردار نيست. خوب عفو است، دادستان بايد بنويسد. بعد خدمت آقاي اردبيلي ببرد. ايشان خدمت آيت الله منتظري و امام ببرد. كلي مراحل طي شود تا اقدام به عفو شود. منتهي آن چايي ريز او را از برگه‌ي عفو شده‌ها ديده بود و رفته بود اين كار را كرده بود. آن وقت او در يك شهر صد هزار نفري مي‌گويد: بچه‌ي من با چهارصد هزارتومان آزاد شد.
والله دادستان و قاضي هم عادل است اما جرم هم شده است. هم به خدا ظلم شد، هم به كسي كه به حق قضاوت كرده است. هرچه از جرمي مي‌دانيد بگوييد. ولي قربان خدا بروم. در اين مملكت چقدر آدم خطرناك بود و يكي يكي هم لو مي‌روند. حالا با عمامه باشد لو مي‌رود، با اوركت هم باشد لو مي‌رود. صورتش را سه تيغه كرده باشد لو مي‌رود، انگشتر عقيق هم داشته باشد و صف اول نماز جماعت هم باشد لو مي‌رود. نه اين كه امام زمان خون شهدا را دوست دارد، نمي‌گذارد اين خون‌ها پايمال شوند. اين زرنگي‌ها براي يكي دو هفته يا دو سه ماه ممكن است، ولي بالاخره به لطف اخلاصي كه بچه‌هاي رزمنده دارند، رو مي‌شود. ما اين قدر تيز نيستيم. خيال نكنيد حالا مسئولين مملكت ما خيلي تيز هستند، نه آن‌ها هم آدم‌هاي عادي هستند و كمي از عادي بالاتر هستند. اما امدادهاي غيبي مي‌ايد كه بعضي آدم‌ها فوراً لو مي‌روند.

10- پرهيز از تعصب و سخن نابجا

مسئله‌ي ديگر اين است گاهي متعصب هستند و به خاطر اين تعصب اشتباهاتي مي‌شود. مرد به زنش بدبين است. به خاطر اين كه زنش وقتي به مهماني رفته و به او شربت تعارف كردند به مردي كه ميزبان بوده است گفته است: قربان دستت. آخر آدم گاهي اوقات توجه هم ندارد. پشت تلفن است مي‌گويد: قربان شما. خوب، اين رسم است. رسم است كه مي‌گويند دست شما را مي‌بوسم. در جلسه‌اي كه زن و شوهر رفته‌اند، صاحب خانه‌ي مرد شربت آورده است و زن به مرد ميزبان گفته است: قربان دستت. اين شوهر گفته است: كه زن من چه گفت؟ به خانه آمده و بچه‌اش را زده است، كاري كرده‌اند كه طاقت اين زن تمام شده و خودش را با سه كودك در فاضلاب انداخته و هر چهار نفر از بين رفته‌اند. ببخشيد، سه كودك از بين رفتند و زن را نجات دادند. به خاطر اين كه مرد بدبين بوده است. مردها بدبين نباشيد. زن‌ها مواظب كلماتي كه مي‌گوييد باشيد.
حواستان به تذكرات جمع باشد. بچه‌هايي را سر راه مي‌گذارند، از قديم هم بوده است. دولت مي‌آيد اين بچه‌ها را در يتيم خانه‌ها بزرگ مي‌كند. يكي از آن‌ها كه بزرگ شده و عروس شده است، مادر شوهر يا اقوام شوهر گاهي به او مي‌گفتند: برو حرام زاده. تو حرام زاده‌اي معلوم نيست پدرت كيست؟ آقا هر بچه‌اي كه سر راهي است كه حرام زاده نيست. ممكن است پدر ديوانه شده باشد، ممكن است مادر خسته شده باشد، ممكن است فقر به اين‌ها فشار آورده است. هزار مسئله ممكن است كه پيش آمده باشد. يكي از اين هزار تا هم اين است كه ممكن است بچه حرام زاده باشد. هركس خسته شد، بچه‌اش را كنار كوچه گذاشت و رفت و گفت: جانم آزاد، معنايش اين نيست كه اين بچه حرام زاده است. از بس اقوام شوهر به او حرام زاده گفته‌اند، او تحمل نكرده و خودش را كشته است. نمي‌شود به بچه‌هاي سر راهي حرام زاده گفت. مواظب باشيد. و اگر كسي به اين‌ها حرام زاده بگويد، بايد او را خواباند و شلاق زد. اگر سه نفر به يك نفر گفتند: ايشان حرام زاده است، هر سه نفر را شلاق مي‌زنند، مگر اين كه عادل باشند. تازه آن هم بايد ثابت شود.

11- پرهيز از خلوت با نامحرم

مسئله‌ي ديگر همين كه مرد در خانه نيست احتياط كنيد. بسياري از جرم‌ها كه واقع مي‌شود از اين جاست. امام را كه قبول داريد، مقلد او كه هستيد. در رساله نوشته است نبايد مرد و زن نامحرم در يك خانه با هم تنها باشند. اصلاً در را باز نكن. برادر شوهر محرم نيست. اقوام و همسايه‌ها محرم نيستند. مي‌آيد مي‌گويد: تلفن شما را كار دارد. خوب، بگو الآن شوهرم يا پدرم نيست. پسر جوان وقتي مي‌آيد و به دختر جوان تنها مي‌گويد: تلفن شما را كار دارد، بگويد: پدرم خانه نيست. من معذور هستم. كمين مي‌كنند اوقاتي كه خانه خالي است، بسياري از حوادث تلخ به اين خاطر است كه دختراني پاك و ساده و پسراني شيطان و گاهي بر عكس و گاهي هم هر دو شيطان هستند. گاهي هيچ يك شيطان نيستند و يك شيطان سومي مي‌آيد و شيطنت مي‌كند. و اجمالا براي حفظ عفت خود مواظب خودتان باشيد. تلفن همسايه شما را كار دارد، معذور هستم. اگر همسايه خيلي محبت دارد، يك سيم تلفن به خانه‌ي شما بكشد، به وسيله‌اي شما را خبر كند به اين معنا كه با شما كار دارند. گوشي را وصل كن، يا اگر مي‌خواهيد برويد دو نفري برويد. مواظب تعبيرات باشيد مثل گفتن كلمه‌ي قربان شما.
گاهي دو بچه‌ي كوچك بازي مي‌كنند. من ديروز عكسي را ديدم كه نوشته بود كوچك ترين قاتل. نمي‌دانم حالا دو بچه‌ي كوچك چطور كوچك ترين قاتل شده‌اند؟ اين دو بچه با هم بازي مي‌كردند. يكي از بچه‌ها سنگ برداشته و پرت كرده است، سنگ به كله‌ي آن يكي خورده است و او از دنيا رفته است. مواظب باشيم و به بچه‌ها بگوييم: همديگر را هل ندهند و با سنگ به همديگر نزنند که باعث ايجاد مشكلاتي مي‌شود.
اسلام در مراسم عروسي چه دقت‌هايي كرده است. اسلام مي‌گويد: زن حق ندارد خود را براي ديگري آرايش كند. ما صحنه‌هايي داشتيم كه زن‌ها به خاطر آرايش تندي كه كرده‌اند خودشان وسيله‌ي قتل خود را مهيا كرده‌اند. زن پاك بوده است، منتها درعروسي فلاني خودش را خيلي درست كرده است و آن آرايش تند افكاري را متوجه خود كرده است، آن وقت فكر كه مي‌آيد، فكر مثل دود است. دود كه مي‌آيد اگر از اتاق بيرون نرود، اتاق را سياه مي‌كند. فكر كه آمد يا بايد بيرون برود يا اگر ماند، انسان را وسوسه مي‌كند. خداوند خطرات يك سري گناهان را متوجه انسان مي‌كند و مي‌گويد: كه اصلا انجام نده و يك سري را مي‌گويد: كه اصلاً نزديكش نرو. بعضي گناهان مثل نفت است و بعضي مثل بنزين است. بنزين از دور هم مي‌سوزد. و لذا خدا در باره‌ي زنا مي‌گويد: (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‌) (اسراء /32) نمي‌گويد: زنا بكن. بلكه حتي، نزديكش نرو.
پسر نامردي در خانه آمده است و گفته است: من پستچي هستم. درلباس پستچي، مثل آخوند قلابي است. روغن قلابي و پول قلابي، پستچي قلابي هم داريم. گفته است: من پستچي هستم. گفته است: خيلي خوب. نامه را داخل بيندازيد. گفته است: بايد رسيد بدهيد و. . . . بالاخره مواظب باشيد. هرچه ما بيش‌تر دقت كنيم بهتر است. اين كه مي‌گويند: اگر زني از جايش بلند شد، تا جايش گرم است مرد ننشيند. اين‌ها همه مسائل فساد بود.

12- توجه به ظرفيت مخاطبان

حالا از مسئله‌ي تقوا بگويم. گاهي در يك دبيرستان پنج دختر دست به خودكشي زدند. كه سه نفر از آنها از دنيا رفتند و 2نفر از آنها را پزشكان نجات دادند. براي اين كه آن آقايي كه رفته بچه‌ها را هدايت كند، چنان از لقاءالله صحبت كرده و چنان گفته است كه دنيا چيزي نيست و هرچه زودتر برويم به بهشت مي‌رسيم كه دخترها گفته‌اند: خيلي خوب، اصلاً زودتر ما به بهشت برويم. گاهي اوقات ظرفيت نيست. دختران ما از دختران امام حسين كه بهتر نيستند. دختر امام حسين ظرفيت نداشت و لذا تا سر بريده‌ي پدر را ديد شوكه شد. چرا در خرابه‌ي شام بچه ي3 ساله از دنيا رفت؟ به خاطر اين كه ظرفيت تحمل آن فشار را نداشت و خود زينب كبري اگر دست مبارك امام حسين و لطف خدا نبود او هم تحمل اين همه مصيبت را نداشت. خود پيغمبر مگر اين همه تحمل دارد (أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‌ رَسُولِهِ) (توبه /26) خدا بر قلب پيغمبر آرامش را فرو ريخت وگرنه پيغمبر مگر مي‌توانست آن همه سختي را تحمل كند؟ بنابراين گاهي از راه تقوا دختران و پسرها را از بين مي‌بريم و بايد مواظب باشيم.

13- قيامت روز كشف جرم و مجرم

روز قيامت جرم‌ها كشف خواهد شد. حالا در دنيا كشف علمي جرايم، اداره‌ي شما چه مي‌كند. خود شما كه مسئول كشف هويت و جرم هستيد چه مي‌كنيد؟ به وسيله‌ي اثر انگشت، از جاي پا، از گروه خون و نظاير اين‌ها مي‌توانيد جرم را كشف كنيد. اما من كه به كسي نگاه مي‌كنم، نگاهم نگاه معنا داري است. شما نمي‌دانيد، قرآن مي‌گويد: (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ) (غافر /19) كشف علم توسط خدا طوري است كه وقتي خداوند نگاه شما را مي‌بيند همه چيز را مي‌فهمد، هدف از گناه را هم مي‌داند كه چرا نگاه كردي؟ و آن را هم كه در دل داري خدا مي‌داند. قرآن مي‌گويد: (وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ) (بقره /225) خدا حساب افكار شما را هم مي‌كند. روز قيامت، روز خطرناكي است. اگر در دنيا شما مي‌تواني از جرم فرار كني، تهمت بزني و گناهت را به گردن ديگران بيندازي، در قيامت چه خواهي كرد؟
به چوپاني گفتند: شير بده بخوريم. گفت: بزغاله مال من نيست. گفت: صاحبش كه نيست. بدوش بخوريم. گفت: خدا كه هست. فرض مي‌كنيم اين جا پليس و اداره‌ي كشف هويت نتوانست تشخيص بدهد، سر قاضي هم كلاه رفت، فرض مي‌كنيم سر يعقوب را هم كلاه گذاشتي، پيراهن يوسف را آوردي و گفتي گرگ او را دريد، بعد چه خواهي كرد؟ مي‌تواني سر وجدان را هم كلاه بگذاري؟ (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‌ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى‌ مَعاذيرَهُ) (قيامت /15-14) خودت كه مي‌تواني. قرآن چند آيه دارد كه مي‌گويد: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» خودت كه مي‌داني، جواب وجدانت را چه مي‌دهي؟ روز قيامت چه مي‌گويي؟ مگر قيامت دور است؟ ممكن است فردا شب اول قبر من باشد. ممكن است هفته‌ي ديگر، هفته‌ي آخر عمرم باشد.

14- پرهيز از افشاگري و كنار گذاردن حريم‌ها

سعي كنيم گناه نكنيم. اگر خداي ناكرده گناهي رخ داد، اگر خدا پوشاند كشف نكنيم. نبايد برويد و به قاضي بگوييد، آقا من گناه كردم. اگر گناهي كرديد نرويد بگوييد، خدا نمي‌خواهد گناهان لو برود. هرگناهي كردي، به كسي نگو. حتي به پيش نماز و آيت الله هم نگو، من فلان گناه را كردم. خودت به خدا بگو، اما اگر كشف شد و ديدي ديگران دارند به ناحق چوب مي‌خورند، برو جلو و بگو من بودم ايشان بي تقصير است. اگر دسته گلي به آب داده شد، همه سعي كنيم بپوشانيم. هيچ كس به هيچ كس هيچ چيز نگويد. اما اگر خداي ناكرده گناهي شد، هيچ نگوييد، وظيفه نداريم بگوييم، اما اگر ديديد بي گناهي به اسم گناه كار شناخته شد و گناه كار تو بودي، برو بگو. آبرويت مي‌ريزد اما طوري نيست. ده سال آبرويت مي‌ريزد، تا ابد روز قيامت روسفيد هستي. ولي اگر گناهت را روي دوش ديگران انداختي، تا ابد «خالِدينَ فيها».
خدايا كشف جرم ما در قيامت خيلي غوغا خواهد كرد. چقدر سير خوابيديم، همسايه هايمان گرسنه بودند. چقدر دروغ گفتيم. چقدر آبروي ديگران را ريختيم. چقدر خيانت‌هاي ريز و درشت ممكن است در اعمالمان باشد كه خود ما هم توجه نداريم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد روزي كه كشف جرم مي‌شود، آن روز آبروي ما را حفظ كن و ما را بيامرز و مورد لطف خود قرار بده. خدايا در دنيا عده‌اي گناه كردند، آبرويشان رفت، عده‌اي هم گناه كردند آبرويشان نرفت. خدايا آبروي ما را در دنيا وآخرت نريز. آبروي مملكت و رهبر و مكتب ما را روز به روز در دنيا بيش‌تر بفرما. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسمت مي‌دهيم دختران و پسران و زنان و مردان ما، پاك دامنان ما را، عفتشان راحفظ بفرما.
اصلاً همه‌ي دنيا همين است. هر گوشت لخمي بدون استخوان نمي‌شود. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»(نهج‌ البلاغه، خطبه 226) اميرالمؤمنين مي‌گويد: هرخيري، يك شري هم دارد. «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهمه»(نهج‌ البلاغه، خطبه 234) قدش بلند است همتش كم است. يكي قدش بلند است و همتش كم است. يكي«طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ»(نهج‌ البلاغه، خطبه 234) بيانش نرم است، قلبش سنگ است. «قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا»(نهج‌ البلاغه، خطبه 91) يعني خلاصه همه چيز قاطي و مخلوط است. بنابراين نگو: خوشا به حال هركس كه هم تلفن دارد، هم ماشين دارد. نديدي كه با همين ماشين چقدر گناه كرد. با همين تلفن چه خطراتي متوجه او شد. به خصوص خانه‌هايي كه خطرناك است خانه هايتان را هم خيلي آپارتماني نسازيد.
يك حديث بخوانم، ممكن است آپارتمان نشينان ناراحت شوند. پس اين را نمي‌خوانم. اجمالاً دورنمايش را مي‌گويم. در ساختمان‌هاي چند طبقه‌اي نشستن جالب نيست. بياباني كه خانه‌ي آدم حياط داشته باشد شرف دارد به شهري كه آپارتماني باشد. و از آقايان هم تقاضا مي‌كنم طوري نقشه‌ي خانه‌ها را بكشيد كه بسيار عالي و مفيد باشد. خدا پدران ما را رحمت كند، نياكان ما را رحمت كند. خانه را به گونه‌اي مي‌ساختند كه آشپزخانه و ساختمان و قسمت خانوادگي با قسمتي كه مهمان مي‌ايد و مي‌رود جدا شود. الآن مهمان كه مي‌آيد قشنگ مي‌فهمد كه در آشپزخانه پياز سرخ شد. الآن زن دارد استكان مي‌شويد. نه مثل اين كه دارد قاشق مي‌شويد. يعني همه صداي استكان و قاشق را مي‌فهمند. درست نيست همه‌ي زندگي آدم براي همه روشن باشد. البته اين مهندسين مكتبي ما بايد حساب كنند، خوبي‌هاي نقشه‌هاي امروزي را حساب كنند، اما فرهنگي كه زن و شوهر قاطي نباشند كه به خانه‌ي من مهمان بيايد و من پذيرايي كنم و به سلامتي برود. شما رنگ زن صاحب خانه را نبيني و براي زن‌ها هم راحت‌تر است. يك اتاق مرتب دارد مهمان مي‌آيد و مي‌رود. اما الآن يك مهمان كه مي‌آيد از صبح زن بايد همه‌ي خانه را تميز كند. بايد ساختمان هايمان اسلامي شود. در زدن و در باز كردن و در تاكسي و نشستن و به پزشك رفتن، سفر زن بدون محرم به خارج، اين‌ها بايد اصلاح شود. اگر بشود، جرم كم مي‌شود. اگر امروز در اداره‌ي كشف هويت، سي صد نفر هستيد بايد در آينده چند هزار نفر شويد. با اين آپارتمان‌ها و راه پله و شوفاژ خانه و پشت بام و تاكسي و ترافيك، با اين بساط شهرنشيني و قاطي بودن دبيرستان دخترانه و پسرانه، و طول كشيدن رفتن دختر و پسرها به مدرسه كه اتوبوس شركت واحد هم بسيار شلوغ مي‌شود و بالاخره اگر برنامه ريزي نشود، مشكلات بسياري را ايجاد مي‌كند. اين اداره بايد در آينده وسيع‌تر شود.
خدايا همه‌ي ما را به فكر تقوا بينداز.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1171
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست