نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1308
موضوع: حقوق، حقوق متقابل معلم و شاگرد (20)
تاريخ پخش: 77/07/30
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
1- نقش و جايگاه امام باقر در دين
موضوعي را كه در سال 77 شروع كردهايم مسأله حقوق بود هر هفتهاي حق يك چيزي را ميگفتيم. ما چون حدود 20 ميليون دانش آموز داريم حدود يك ميليون آموزش و پرورش داريم حدود يك ميليون دانشجو داريم، طلبه داريم، مسجد داريم، اصولا گفت و شنود تعليم و تربيتي داريم و از طرفي هم روز تولد امام باقر(ع) بحث ميشود كه آن حضرت بنيانگذار حوزه علميه است، ميخواهم حق سخن و حق مجلس و كلاس و حق معلم و استاد صحبت كنم. بيست و چند ميليون نفر با اين حرفها مستقيماً سر و كار دارند. براي بقيه هم دانستن اين مطالب مفيد است. به هر حال چون بينندگان عزيز اين برنامه را در اوايل ماه رجب و تولد امام باقر(ع) بحث را گوش ميدهند عيد را به ايشان تبريك ميگويم. امام باقر(ع) اولين كسي بود كه رسما حوزه علميه تشكيل داد. چون حضرت امير(ع) را كه نگذاشتند حكومتش را درست انجام بدهد. نالههايي بود در چاه و خطبهها و فريادهايي بود در…. بعد هم امام حسين(ع) مظلومانه شهيد شد. بعد امام حسين(ع) كه وضع ايشان را همه ميدانيد شهيد شد. امام سجاد هم در زمانش به طوري خفقان بود كه خليفه لاي قرآن را باز كرد، آيه اين بود: « ما پدر ظالمين را در ميآوريم» به قرآن گفت: با مني! بعد گفت: من پدر تو را در ميآورم!! قرآن را زمين گذاشت و به ارتشش گفت: قرآن را تير باران كنيد!!! اين وضع امامان ما بود. خون مقدس امام حسين(ع) باعث شد يك ذره يك ذره ولولههايي بيفتد، افرادي ناراحت شدند و توابين درست شد كه توبه كردند و گفتند: چرا ما رفتيم كربلا و امام حسين(ع) را كشتيم؟ اين چه غلطي بود كه پسر زهرا سلام الله عليها را به شهادت رسانديم؟ يك ذره يك ذره زمزمههاي مرگ بر بني اميه… و خلاصه اينكه نظام بني اميه سقوط كرد. در زمان سقوط نظام بني اميه و روي كار آمدن بني عباس فرصتي پيش آمد كه مردم كاري به اهل بيت(ع) نداشتند آنهايي هم كار داشتند و امام حسين(ع) را شهيد كرده بودند با افكار عمومي مواجه شدند و گفتند: ما نبايد ديگر كاري داشته باشيم. يك فرصتي پيش آمد كه امام باقر و امام صادق عليهما السلام حوزه علميه تشكيل دادند. و اكثر روايتهاي ما ياد ميگويند: قال الباقر(ع)… يا ميگويند: «مكتب جعفري» چون بيشتر احاديث ما از امام جعفر صادق(ع) است. دين و معارف ما بيشتر از اين دو امام عزيز است. باز به امام كاظم(ع) كه رسيد بني عباس آن حضرت را به زندان انداخت! امام رضا(ع) را به مرو بردند امام جواد(ع) را در 25 سالگي شهيد كردند. امام هادي(ع) را زنداني كردند و آن منطقه را محاصره كردند. امام عسگري را در پادگان جا دادند. يعني بين خفقان بني اميه و خفقان بني عباس يك چند سالي فرصت تنفس پيدا شد و در آن مدت، حوزه علميه درست شد. پس بحث ما: آداب و حقوق سخن و نامه، مجلس و كلاس معلم و استاد و مربي و والدين.
2- آداب و شرايط تعليم و تبليغ
1- كارها را با نام خدا شروع كنيم. (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ) (علق /1) يعني به كارها رنگ الهي بدهيد. «بِسْمِ اللَّهِ» يعني: خدايا دوستت دارم. آدم كسي را كه خيلي دوستش دارد خيلي هم از او ياد ميكند. «بِسْمِ اللَّهِ» يعني: پناه ميبرم به خدا به تو توكل ميكنم از تو استمداد ميكنم (باء) «بِسْمِ اللَّهِ» يعني: از تو كمك ميخواهم، به تو پناه ميبرم به تو توكل ميكنم. يادم نرفته. بي نهايت كوچك بند به بي نهايت بزرگ شده. پس: آغاز با نام خدا. 2- روان و ساده بگوييم. اين يك ارزش است. وقتي به موسي(ع) گفتند پيغمبر شدي گفت: (رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي) (طه /28-25) خدايا… بيانم را نرم كن. بيان نرم خيلي خوب است. حرف پيچ و تاب نداشته باشد. سخن گوشخراش نباشد. در برخي مساجد، صداي بلندگو خيلي گوشخراش است. 3- موضوع در آغاز، مشخص باشد. از اول بگويد كه در چه موردي ميخواهد صحبت كند چون گاهي وقتها معلوم نيست در مورد چه موضوعي صحبت ميشود در تلويزيون هم همينطور است. گاهي يك ميز گردهايي تشكيل ميدهند 40-30 دقيقه صحبت ميكنند و معلوم نيست كه چه ميخواهند بگويند! معلوم نيست موضوع پياز است؟ بايد موضوع روشن باشد. نامه هم همينطور است. البته اخيراً در ادارهها رسم شده كه موضوع نامه را مينويسند. افرادي خيلي تلاش كردهاند كه مرا ببينند وقتي مرا ديدهاند گفتهاند، ميشود از مقام معظم رهبري براي ما وقت بگيري؟ گفتم: نه من كارهاي نيستم ايشان هم وقتشان خيلي مهم است. حالا فرض كنيد كه من ميخواهم حرف شما را به ايشان برسانم، چي ميخواهي بگويي؟ بعد ميبينم يك چيزي ميگويد كه ربطي به ايشان ندارد كار را از اهلش بپرسيم موضوع بايد روشن باشد. 4- پيام طبق روز باشد. بعضي حرفها طبق روز نيست. يك آقايي به من ميگفت: من در مسجد سخنراني ميكنم ولي جوانها نميآيند. گفتم: من با لباس مبدل ميآيم تا ببينم منبرت چه اشكالي دارد. من نزد ايشان درس ميخواندم. ايشان 30سال پيش مجتهد بود. من ناشناس به مسجد ايشان رفتم. ديدم اين آقا ميگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» جوانها! اگر دختر شما رفت خانه همسايه و يك كاسه آب از حوض خانه همسايه دزديد. بعد هم در حوض خانه شما ريخت و آب حوض خانه با آب دزدي مخلوط شد، ديگر از آب آن حوض نميشود وضو گرفت. من گفتم: اگر من هم جوان بودم ديگر مسجد تو نميآمدم. اول اينكه: خانههاي اينجا حوض ندارد. دوم: مردم اين منطقه نماز نميخوانند! سوم: كسي كه نماز ميخواند از شير وضو ميگيرد چهارم: دخترهاي اينجا آب دزد نيستند. حرفهايت طبق روز نيست. تو مال زمان ناصر الدين شاه هستي. و لذا بايد توضيح المسايل مراجع تقليد طبق روز باشد. الآن الحمدلله اين كار شده. 50 تا مسأله براي پسران 13 ساله در يك جزوه در ميآورند. 50 تا مسأله براي كارمندان دولت. 70 تا مسأله براي بازار. يك مرتبه يك توضيح المسايل زير بغل طرف ميگذارد با 7000 مسأله!! من كه اينقدر نميخواهم مثل اين است كه شخصي مريض شود و 8 گوني دارو به او بدهند در حاليكه با دو تا قرص آكسار خوب ميشود. بايد حرفها طبق روز باشد روان باشد. بايد حرفها مورد نياز باشد. اگر مردم ببينند اين معلم انصاف دارد و خيلي قشنگ ميگويد: آقايان! من اين را بلد نيستم وقتي دو دفعه گفت بلد نيستم، من ميفهمم آنجايي هم كه جواب ميدهد پس درست ميگويد. لابد بلد است كه ميگويد. در انتقاد نبايد كار يكنفر را به جمع نسبت بدهيم. بعضي ميگويند: آقا اين اداره ايها را ميبيني! بازاريها را ميبيني! بازاريها را ميبيني! به همه آنها فحش ميدهد! آخوندها را ميبيني! بابا جان! يك آخوند بد است، يك بازاري بد است، يك كارمند هم بد است، يك دانشجو بد است يك دختري بد است. وقتي يك نفر بد است چرا شما به حساب همه ميگذاريد؟! انصاف چيز مهمي است. در يكي از جنگها رييس جمهور آن كشور آمد جلوي مردم و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» ما جنگيديم و شكست خورديم. مقصر من بودم. اين هم استعفاي من! مردم از او خوششان آمد و به صداقت او تحسين گفتند. كف زدند و گفتند: بايد يكبار ديگر رييس جمهور شوي. بعضيها شكست ميخوردند و ميگويند. نه خير…
3- دستهبندي مطالب و استفاده از مطالب قابل فهم
5- مسايل دسته بندي شود. حرف بايد يكجوري باشد كه وقتي آدم آن را گرفت بايد بتواند نقل كند. بعضي وقتي آدم پاي درس و سخنراني آنان مينشينيد، نميتوانيد آن سخنان را به كسي نقل كند. مقاله را ميخواند و آن خوشش ميآيد. اما نميتواند آن را نقل كند. مثل آبكش كه توي آب، پر است. وقتي بالا ميكشي چيزي در آن نيست. يك كسي از من پرسيد: نظر شما راجع به سخنراني فلاني چيست؟ گفتم: من از سخنراني او خوشم ميآيد. اما نميدانم چه چيزش را نقل كنم. مثل آبگوشت كه پاي ديگ خوشمزه است ولي صادراتي نيست! بحث بايد مغز بادامي باشد كه هم بشود آن را خورد و هم بشود صادر كرد. حرفها بايد دسته بندي باشد. من اميدوارم كه مربيها، معلمين، 60-50 هزار خانم معلمي كه تقريباً ما داريم، دانشجوها و هر كس ميخواهد با مردمحرف بزند در اين اصول دقت كند. منبرها و… 6- از كلمات آشنا استفاده شود. مثلا يكي از كلمات آشنا اين است: استفاده اختصاصي ممنوع اين كلمه آشنا است. بعد سؤال ميكنند حضرت علي(ع) امام بود و ميدانست شهيدش ميكنند، چرا رفت مسجد امام حسين(ع) كه ميدانست شهيد ميشود چرا رفت كربلا؟ اصلا چرا امام حسين(ع) نفرين نكرد تا يزيدان نابود شوند؟ چرا امام حسين(ع) دعا نكرد از زير خيمهها آب بجوشد؟ چرا اينها معجزه نكردند؟ چرا دعا و نفرين نكردند؟ چرا از علم غيبشان استفاده نكردند؟ ميگوييم: معجزه مثل تفنگ است. دعا مثل مسلسل است و علم غيب مثل باتوم. نيروي مسلح تفنگ و مسلسل و باتوم را ميدهد ولي ميگويد: استفاده اختصاصي ممنوع! اگر در خانه با خانم و بچهات دعوايت شد حق نداري از آن استفاده كني! پس ميشود رييس بانك پول داشته باشد و حق استفاده اختصاصي از آن نداشته باشد فرماندار و استاندار، صدها ماشين داشته باشند و حق نداشته باشد از آنها استفاده اختصاص بكند. خداوند معجزه و علم غيب را به امام ميدهد و ميگويد: استفاده اختصاصي ممنوع! رييس بانك هم اگر پول ميخواهد، از بغل دستيش قرض كند و سراغ گاوصندوقهاي بزرگ نرود. پس ميشود كه خدا چيزي را به كسي بدهد اما بگويد: استفاده نكن. چرا؟ براي اينكه اگر تو استفاده بكني و با دعا و نفرين، مشكلاتت را حل كني به مردم نميتواني بگويي: برويد جبهه! ميگويند: چطور خودت جبهه نرفتي؟ تا رفتي جبهه نفرين كردي و با نفرين مشكلت را حل كردي، حالا من بروم گلوله بخورم؟ اگر گلوله خوب بود چرا خودت نخوري؟ بايد اينها زتدگيشان عادي باشد تا براي ما الگو باشند. اگر خودشان مشكلاتشان را حل كنند نميتوانند براي ما الگو باشند اين جمله: استفاده اختصاصي ممنوع » از كلمات آشنا است. يعني طرف تا آخر عمرش اين حرف را با تمام وجود ميگيرد. سعي كنيم از كلمات آشنا استفاده كنيم. بعضي خوششان ميآيد كه يك لقبي بوجود بياورند. من كتاب نوشته بودم. روي جلدش نوشتم. « اصول عقايد» گفتند: نه! اصول عقايد قديمي است! بنويس: مباني ايدئولوژي! اتفاقاً تو اشتباه ميكني آدم بايد وقتي حرف ميزند، از كلماتي استفاده كند كه آشنا باشد. ساده ترين كلماتي كه همه بفهمند. 7- بحثي كه مورد شاهد است نوشته شود. ما داريم بعضي معلمين را كه همه حرفها را روي تخته مينويسند! كل كتاب را پاي تخته مينويسد و بلكه بايد يك كلمه بيشتر ننويسد و آنهم سر فصلها را.
4- توجه به فضاي آموزش و نيازهاي آموزشي
8- كلاس بايد روشن باشد. رنگ لباس بايد روشن باشد.. اگر بخشنامهاي است كه لباس خانم مشكي باشد يا قهوهاي باشد و يا سرمهاي، اين بخشنامهها درست نيست. بچهها كه چهار ساعت به اين خانم معلم نگاه ميكنند وحشتشان ميگيرد! رنگ لباس بايد روشن باشد. حجاب كامل باشد ولي رنگ روشن باشد. البته اين غير خيابان است. در خيابان آدمهاي مريض هم هستند كه اگر رنگ روشن باشد ممكن است تحريك شوند حساب خيابان جداست. اما وقتي اين شاگرد معصوم ميخواهد به شما نگاه كند، خوب دختر نه ساله ميخواهد به خانم معلمش نگاه كند، يازده ساعت سياه ميبيند! اين درست نيست. رنگ لباس بايد روشن باشد. اما چون در خيابان چشمهاي هرزه هم هست. هر با غيرتي اجازه نميدهد كه به دخترش با چشم هرزه نگاه كنند و لذا به دخترش ميگويد: دختر جان! تو خانه شيك بپوش، در مدرسه و دبيرستان هم راحت باش. اما در خيابان به دليل اينكه بعضي چشمها پاك نيست خودت را حفظ كن. بعضي از مردم دست از زنان پيغمبر هم بر نميداشتند با اينكه زنان پيغمبر خيلي هايشان پير بودند و داغ ديده! خدا در قرآن ميفرمايد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب/32) اي خانمها! يك جوري حرف نزنيد كه: «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» كسي كه ريگي در كفشش است طمع كند، پيداست اينقدر چشم ناپاك هست كه از پيرزن داغديده هم دست بر نميدارد. حالا تو كه دختر و سوپر دولوكسي! بنابراين وقتي به زن پيغمبر كه پير است و داغديده ميگويد: اين رقمي باشد براي اينكه مريضها نگاه بد نكنند. پس حساب خيابان جداست. ولي كلاس بايد روشن باشد، بي سر و صدا باشد و در آن راحت باشند. بايد امن باشد. 9- نيازهاي جانبي در نظر گرفته شود. يك وقتي يك جايي بودم. مدير كل آموزش و پرورش آنجا گفت: ما در منطقه خودمان (يك عدد عجيبي گفت) در روستاها مدرسه داريم و دستشويي ندارد! بچهها ادرارشان را نگه ميدارند و ظهر ميروند خانه. حديث داريم: اگر كفش قاضي تنگ است قضاوت نكند، ممكن است فشاري كه بر پايش ميآيد در قضاوتش اثر بگذارد. آرامش مسأله مهمي است. ميگويند: زني كه طلاقش ميدهي و حامله است بايد تا زايمان خرجش را بدهي تا او از نظر اقتصادي آرامش داشته باشد. اين كه ميگويند: زنها سعي كنند بيشتر در خانه بمانند به خاطر اين است كه آرامش فضاي خانه از خيابان بيشتر است. چون زن يا كار دارد يا حامله است يا بچه شير ميدهد. وقت ضرورت بيرون بيايد. هر چه آمد و رفت زن كمتر باشد آرامشش بيشتر خواهد بود. بله يك جاهايي هم بايد زن حضور داشته باشد و واجب هم است كه حضور داشته باشد اما الكي در خيابانها پرسه نزند. آرامش مسأله مهمي است. 10- كسي را از جاي بلند نكنيم. مثلا گاهي وقتها ميگوييم: بچه پاشو برو آنجاو بي جهت كسي را از جايش بلند نكنيم، حتي اگر يك دختر نه ساله در مسجد نشسته باشد فرض كنيد بالاترين زنان كشور وارد مسجد بشود اگر بچه را بلند كردند و مهم ترين زنان كشور اگر در آنجا نماز خواند نماز اين خانم باطل است. چون جايش دزدي است. كسي را نميشود از جايش بلند كرد 11- مكان معلم بايد بلند باشد.
5- توجه به مخاطبان و چگونگي حركات معلم و حضور و غياب
12- سن افراد را بايد در نظر گرفت. خيلي وقتها واعظ ميرود بالاي منبر و براي بزرگها صحبت ميكند و بچههايي كه پاي منبر نشستهاند ميبينند كه واعظ اصلا به آنها توجهي ندارد! و نه چيزي به آنها ميگويد. اينجاست كه ديگر به مسجد نميآيد. بايد مواظب باشيم كه به همه يكجور نگاه كنيم. در كاشان ميگفتند: شاه نشين، به اندازه نيم متر (دو تا قاليچه) مثلا ده متر اين را بالاتر درست ميكردند. مسجد بايد يك گوشهاش (قسمت آخرش) يك سكّو داشته باشد. اول اينكه يك عده پاهايش درد ميكند. ميآيند و پاهايشان را آويزان ميكنند. يك عده پيرند و ميخواهند لم بدهند ميروند آن بغل مينشينند و لم ميدهند. 13- در آموزش، حركات بايد مناسب باشد. كسي قصه حضرت يوسف(ع) را تعريف ميكرد و ميگفت: وقتي يوسف وارد چاه شد… (دستش را بالا ميبرد) و وقتي پيامبر اسلام(ص) به معراج رفت (دستش را پايين ميآورد) يعني دقيقاً كارش عكس بود. تن صدا بايد با متن بخورد. عربهاي مصري وقتي قرآن ميخوانند، قصهاي در قرآن هست كه در آن موسي(ع) به دو تا دختر گفت: چرا آمديد چوپاني؟ گفتند: پدرمان حضرت شعيب(ع) پير است، در خانه نشسته و زمين گير است. كسي نيست و ما چوپاني ميكنيم. وقتي قاريان ميخواهند بگويند: پدرپيري داريم، با اين لحن ميخوانند: (وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ) (قصص /23) پدري داريم پير شده سنش بالاست… يعني با لحن زيبا و موزون ميخوانند اگر پدرشان پير است بايد قيافه و صوت اين را نشان دهد. اينها مهم است. بايد حركات با كلمات مناسب داشته باشد. خودموني صحبت كنيم. يعني وقتي حرف ميزنيم بايد همه فهم باشد. 14- حساسيت در حضور و غياب: وقتي پيغمبر نماز ميخواند بعد از نماز يك نگاه به صفها ميانداخت و با چشمانش حضور و غياب ميكرد. ميفرمود: فلاني نيست! ميگفتند: به مسافرت رفته، ميفرمود: خداوندا سفرش را بي خطر كن. وقتي آن شخص از سفر بر ميگشت به او ميگفتند: نبودي ببيني كه پيغمبر حالت را پرسيده و ترا دعا كرد. او هم كيف ميكرد. وقتي شخصي مريض بود پيغمبر ميفرمود: برويم به عيادتش. بنده اگر پيش نماز باشم ميآيم نماز بخوانيم كاري ندارم كه مردم مردهاند يا زنده!! كسي زاييد يا مرد به من چه؟ خلوتي مساجد اكثراً به خاطر روحاني و هيات امناء و خادم است. مساجد هم كه شلوغ است به همين خاطر است. اينها مهم است. بالاخره من كه امام جماعت هستم بايد بدانم كه در اين منطقه شاگرد اول كيست بايد او را بشناسم و به او تبريك بگويم. شخصي عروس شد يك كتاب (آيين همسرداري) به او بفرستم. زني بچه دار شد يك كتاب كودك آقاي فلسفي برايش بفرستم. ميگويند: «آقا پول نداريم پول پيدا ميشود. سليقه نداريم. ميشود اين كار را هم كرد كه يك كاغذ به او بفرستيم و بگويم: قدم نور رسيده مبارك، خواستم يك كتاب بفرستم پول نداشتم. او هم بفهمد كه تو او را دوست داري ولي پول نداري. يك كسي از من طلب داشت. رفتم گفتم: سلام عليكم شما از من طلب داري؟ ميفهمم ولي پول ندارم. گفت: همين كه ميداني من راحت ميشوم. همين كه آدم يادش است براي طرف مرهم است. اقرار چيز مهمي است بايد سعي كنيم كلاسهايمان و مساجدمان شاد باشد. شاد اينكه در آن دايره و تمبك باشد. من ميتوانم در يك كلاس 50 بار مردم را بخنداند بدون تمبك. ميشود طبيعي شاد بود. آن شاديها شاديهاي مصنوعي بود. مثل گرمكهايي كه با شكر شيرينش ميكنند.
6- احترام به بزرگان و انگيزه دادن
15- احترام به بزرگان: خيلي مهم است در اين منطقه نبايد شهداء فراموش شود. بايد عكسهاي شهداء درجاهايي نصب شود. بزرگان منطقه فراموش نشوند. يك كسي بيايد كاشان، سخنراني كند و اسم فيض كاشاني را ببرد و از او تجليل كند اسم محتشم را ببرد و از او تجليل كند. اسم علماي كاشان را ببرد و از آنها تجليل كند. 16- انگيزه را بالا ببريم. من يك چيزي در تلويزيون ديدم و خيلي حالم گرفته شد. مصاحبهاي بود با دانشجوها كه: آقا اين رشتهاي كه ميخواني براي چه ميخواني. گفت: همينطور… البته بعضي گفتند: كه رشتهمان را دوست داريم. ولي 40-30 تا جوان گفتند: ما الكي آمديم دانشگاه! اين كه ميشود انتخاب الكي! بايد گوينده انگيزه افراد را بالا ببرد. مثلا شما ميخواهيد تعليمات ديني بگوييد. اين جوان ميگويد: حالا نميشود تعليمات ديني نباشد.؟ بايد گفت: آقا زاده! توجه كن انسان سه نياز دارد: يك نياز شخصي نياز اجتماعي، نياز عالي. نياز شخصي مثل خوراك، پوشاك، مسكن، هر كس خوراك ميخواهد، آب ميخواهد، لباس ميخواهد فرقي هم نميكند ديگران هم باشند يا نه اين نياز، نياز شخصي است. آدم ديگر باشند يا نباشند بالاخره هر كسي مسكن ميخواهد. يعني كار به جامعه ندارد. يك نياز اجتماعي هم دارد. اگر يك نفر تنها باشد اين نياز معنا ندارد. اما اگر افراد زيادي باشند اين نياز، نياز مهمي است. جامعه قانون ميخواهد بي قانون هرج و مرج پيش ميآيد. جامعه رهبر ميخواهد. بي رهبر هرج و مرج پيش ميآيد. و يك نياز عالي است. نياز عالي يعني بعد از آنكه خوراك و پوشاك و مسكنت درست شد. قانون و رهبر و رياست جمهوري و مقررات اداري درست شد بالاخره ما بايد بدانيم كه سر نخ كجاست. اصلا اين كاروان هستي به كجا ميرود؟ شناخت سرچشمه اين سرچشمه هستي كجاست؟ پس: شناخت پايان كار هم مهم است. از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ به كجا ميروم آخر؟ حرف حق كدام است؟ كداميك از اينها درست ميگويند؟ شناخت راه، راه حق كدام است؟ مطلب حق كدام است؟ چگونه اين راه را برويم؟ دين يعني چه؟ دين يعني چيزي كه ما را به شناخت عالي ميرساند. همين طور كه نانوايي به ما نان ميدهد، سازمان آب و به ما آب ميدهد، بنا به ما خانه ميدهد، غير از نانوا و بنا و غير از اينكه در انتخابات، رهبري و رياست جمهوري و نمايندگي و مقرراتمان را وضع ميكنيم ما بعد از رسيدن به زندگي ميخواهيم ببينيم سر نخ كجاست؟ بالاخره هدف ما چه بود؟ پس كلاس تعليمات ديني براي پيدا كردن اين شناخت است. ما بايد روز اول اين را بگوييم. بچه ميگويد: نميشود تعليمات ديني نباشد؟ نميشود مسجد نياييم؟ بابا همانطور كه دكان نانوايي ميروي بايد مسجد هم بروي. تو كه به مشكلات مادي خودت ميرسي مشكلات معنوي مهمتر است. الآن اكثر بيمارهاي دنيا بيماريهاي رواني هستند. از نگرانيهاي ساده گرفته تا شكهاي بالا. و آن چيزي كه انسان را آرام ميكند… انسان تقوا ميخواهد، دين ميخواهد. انسان رابطه با خدا ميخواهد. انسان پناه ميخواهد. انس ميخواهد. يعني بايد انگيزه را بالا ببريم.
7- تناسب مخاطبان دروس و استاد و تكرار خلاصه درس
17- تناسب رنگ لباس با ايام. اين مهم است كه معلم تناسب رنگ لباسها را رعايت كند. در كلاس دخترها فرق ميكند. ما مواردي داريم كه مثلا يك كسي در كلاس دخترها جوك ميگفته و ميخنديده، برايش حرف در آوردهاند! و ما داريم: وقتي طرف بنزيني است تو گوگرد را به او نزديك نكن. كلاس دخترها با كلاس پسرها فرق ميكند. باز استاد فرق ميكند با استاد. يك وقت كلاس كلاس دخترهاست و استاد سنش زياد است. در اينها بايد دقت شود. اگر لازم شد كه فرض كنيد مرد به زن درسي بدهد (پزشكي، صنعت… ) بايد توجه كنيم كه اگر اين آقا جوان است بايد همسر داشته باشد. سنها بايد ملاحظه شود. اگر اين دقتها صورت نگيرد مشكل پيدا خواهيم كرد. حتي در خانهاي كه پيغمبر مثل يوسف(ع) است اگر يوسف هم پاك باشد زليخا پيدا ميشود. ما در پيشنمازي دقت ميكنيم، قيافه پيشنماز را نگاه ميكنيم و بر اساس قيافهاش ميگوييم كه كجا نماز بخواند. 18- خلاصه درس بايد تكرار شود. چون بعضيها ده دقيقه دير ميآيند. ميگويند: چي شد؟ لذا من گاهي در تلويزيون ميگوييم كه: آقايون كه دير پيچ تلويزيون را باز كردهاند… يك كسي گفت: مثل اينكه تلويزيون شما پيچي است! گفتم: نه اين يك اصطلاح است. يعني گاهي يك كسي دير ميايد، گاهي تلفن زنگ ميزند و طرف ميرودسراغ تلفن و عقب ميماند و… گاهي يك لحظه خوابش ميبرد، حواسش پرت ميشود. بايد استاد چند دفعه خلاصه درس را تكرار كند.
8- تشويق و تنبيه به اندازه و مناسب
19- تشويق و تنبيه بايد با هم باشد. تشويق بايد بيشتر باشد. آخرين درجه رشد را هيچوقت به شاگرد نگوييد. همچين ميگوييم آفرين كه بچه خيال ميكند به آخرين درجه رسيده است. تجليلي كه ميكنيد به اندازه باشد. قرآن ميفرمايد: اگر اين كار را كرديد، اگر اين كار را كرديد، اگر اين كار را كرديد… آخرش ميفرمايد: (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (بقره /189) اميد است رستگار شوي! بله يكجاهايي فرموده: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) (مومنون /1) مؤمنون حتما رستگارند. يعني: آنهايي كه به عهد و پيمان و امانت عمل ميكنند. نبايد طوري طرف را تشويق كنيم كه فكر كند به آخرين درجه تكامل رسيده است. درتبليغات هم همينطور است. حالا مثلا اين آقا انقلابي است، آيا ميشود گفت: اسوه مجاهدين! آقا نگو، درست است كه ايشان انقلابي است، زندان هم رفته، ما هم مخلص او هستيم. اسوهي تقوا! يك خرده در تبليغات يك كسي را خيلي پايين و يكي را خيلي بالا نبريم. وقتي فيلم پخش ميشود انتخابات خبرگان رهبري است. شركت در انتخابات لازم است. واجب است. كسي نيست كه در مملكت ما نداند. اين انتخابات قدرت نظام است. يعني وقتي رييس جمهور ميرود در نيويورك صحبت كند وقتي 30 ميليون پاي صندوق آمده بودند وقتي 22 ميليون طرفدار دارد حرفش را سفت ميزند. سوزن وقتي ديد نخ زياد دارد حسابي ميدوزد اما اگر ديد نخي ندارد كجا برود! يعني قدرت ما به اين است كه مردم با هم باشند. اين است كه نگاه ميكنند و اگر انتخابات خبرگان كمتر از رياست جمهوري باشد ميگويند: بله، مردم ديگر زده شدهاند! آنها دنبال اين هستند كه يك چيزي بگيرند و نخ را طناب كنند و كاه را كوه كنند. ما هم ممكن است هزار و يك مشكل با هم داشته باشيم خود شما ممكن است از من ده تا اشكال داشته باشي، بنده هم ممكن است از شما دو تا اشكال داشته باشم. اما به كوري چشم دشمنان، ما بايد هميشه و در هر انتخاباتي آمار رأي دهندهها بالا برود. بالاخره بايد حال دشمن خارجي را بگيريم. خودمان يك كاري خواهيم كرد. يك مشكلاتي هست بهترين از اينها ما سراغ نداريم. ضمناً من يكي، دو بار اين را گفتهام. اجازه بدهيد تكرار كنم. بعضيها ميگويند چطور شد. او چنين شد؟ فلاني چنين شد؟ اول اين را به شما بگويم: در يك ماشيني كه آدم ميخواهد سوار شود دو تا چيز را در نظر ميگيرد: يكي راننده درست است يا نه. يكي موتور سالم است يا نه. اگر ماشين و راننده سالم است سوار ميشويد. اما حالا اگر نشستيد و راننده دهانش بوي پياز داد يكي هم پوست تخمه ميريزد! يكي هم دارد سيگار ميكشد! ممكن است در اتوبوس از مسافرها ناراحت شويد اما اگر پياده شوي ماشينهاي ديگر يا موتورشان خراب است يا رانندهاش مست است. لااقل جمهوري اسلامي (ماشين ما) سالم است. رانندهاش هم رييس جمهور است، رهبر است، امام است. راننده هايش خوب هستند. موتورش هم سالم است. حالا برخي مسافرها هم اذيت ميكنند. شما به خاطر ضعفهاي مسافرين از ماشين پياده نشويد. چون راننده ماشين ديگر صدام است رانندهاش طالبان است. رانندهاش كلينتون است. سوار كدام ماشين ميخواهي بشوي؟ اصلا ماشين ديگري وجود ندارد. سفت بچسبيم و ماشين خودمان را نگه داريم. البته بايد تكليف پوسته پرتقال و… را بايد روشن كرد. يعني بايد رو به جايي برود كه عيوبش كم شود. منتها اگر شما از يكي ناراحت شديد معنايش اين نيست كه بگوييد: حالا كه فلاني پروانه ساختمانمان را… فلاني امضا نداد… ثبت نام بچهام اينطور شد و… يارانه فلان چيز كم شد. يعني به خاطر يارانه و تخم مرغ و پنير و ثبت نام و… به خاطر پوست پرتغال و پوست تخمه از ماشين پياده نشويد. ماشين را بايد سفت نگه داريم. بهترين ماشينها ماشين جمهوري اسلامي است. بهترين رانندهها هم همين رانندههايي است كه ما داريم البته نميخواهم بگويم همه خوبند، بنده هم به اندازهاي كه شما اشكال داريد ممكن است آن اشكالها را من هم داشته باشم. منتها يكي لولهاش تنگ است و هسته انار درونش گير ميكند. يكي روحش تنگ است و زود قهر ميكند. با كي قهر ميكنيم؟ به كدام ماشين ميخواهيم سوار شويم؟ از امام بهتر چه كسي است؟ از مقام معظم رهبري چه كسي بهتر است؟ از وزراي ما بهتر كيست؟ بله يك كسي ممكن است در جايي خلافي هم بكند خوب در يك كشور 60 ميليون چنين چيزهايي اتفاق ميافتد. شما وقتي يكي دو كاميون اثاث جابجا ميكني چند تا استكان ميشكني، در خبرگان شركت كنيد و با اين كار چشم دشمنان را كور كنيد. سعي هم كنيم عيبهايشان روز به روز كمتر شود. من واقعاً يك چيزهايي را ميبينم كه خدا ميداند لذت ميبرم. البته يك چيزهايي هم ميبينم كه غصه ميخورم غصهها را كه مينويسي و لذتها را كه مينويسي ميبيني كمالات بيشتر است. هر انسان مؤمني شب عاشورا هيات ميرود اما وقتي ميپرسي: شما از اين هيات صد درصد راضي هستي ميگويد: نه 1- با كفش آمدند روي فرش 2- ميخ كوبيد و ديوار را سوراخ كرد 3- بلند گوي هيأت مردم را اذيت كرد 4-راه بندان ايجاد كرد در خيابان. ممكن است به اين هيات 20 تا هم اشكال بگيري، اما به خاطر اين اشكالها امام حسين(ع) را رها نميكني. هيچوقت گير ندهيد به يك سري چيزهايي كه ريز است كه آن ريزها هم نبايد باشد.
9- تسلط بر مطالب، توجه به ظاهر و شرايط مناسب
20- استاد بر حرفش تسلط داشته باشد. يعني بيش از آنچه ميگويد حرف داشته باشد. يك استادي درس ميداد و هي عبارت را باز ميكرد و ميگفت: كرامت، شرافت، عزت، فتوت، غيرت… شاگردش گفت: آقا حرف كم دارد آب قاطيش ميكند! مردم ميفهمند حرف كم داري مثلا ميخواهد بگويد: اي مردم! ميگويد: كارگر، كشاورز، روستايي، دانشگاهي، ارتشي،… اي مردم كه اينقدر آب ندارد! مردم ميفهمند كه مطلب ندارد و دارد آب قاطيش ميكند. بايد آدم حرفش بيش از مطلبي باشد كه ميگويد. وقتي هم كه حرف ميزند كم حرف بزند. اشكالي ندارد. بايد براي موقعهاي مختلف حرفها عوض شود. مثلا موقع امتحان زود و كم حرف بزنيم. تابستان يك جوري حرف بزنيم و… دم افطار چگونه بگوييم. فيلمهاي قبل از افطار بايد با فيلمهاي بعد از افطار فرق كند. قبل از افطار، شكم گرسنه و تن خسته دارد ميافتد. حالا يك نفر بيايد در تلويزيون و بحث جبر و اختيار بكند! يك بحث عميق فلسفي 21- لباس، مرتب و منظم باشد. پيغمبر وقتي صحبت ميكرد عمامه اش را درست ميكرد. گاهي استاد با يك قيافهاي سركلاس ميرود كه حواس بچهها پرت ميشود! خانم معلم يك ساعت شيك دست گرفته و مينويسد! تا ميخواهد بنويسد بچهها ميگويند: به به! عجب ساعتي! يكي ميگويد: ميخواهد پز بدهد! يكي ميگويد: عروس شده و نامزدش برايش آورده! يكي ميگويد:… شما وقتي ميخواهي درس بدهي بايد كاري كني كه دانش آموز فقط فكر درس باشد بنده الآن كه دارم صحبت كنم عمامهاش شل شود شما ديگر درس را نميفهميد! ما يك استاد داشتيم كه وقتي سرش را تكان ميداد عمامهاش شل ميشد! ما درس را نميفهميديم. و لذا ريش، سبيل، فكل، ساعت، كفش، قيافه، لباس بايد هيچ چيزي كه حواس طرف را پرت ميكند در انسان وجود نداشته باشد. 22- آن زماني كه حرف خوب ميزنيم حرف بزنيم. اين مهم است. اگر بچه نمره بيست گرفت اگر شما زير نمره بيستش تذكري به او بدهي اثر ميگذارد. آن شبي كه برايش كفش ميخري حرفت اثر ميگذارد آن شبي كه درپادگان به سربازها پلو و مرغ بدهند. حرفها اثر ميگذارد. به سربازها غذاي درست نميدهند بعد هم آخوند عقيدتي سياسي ميآيد و ميگويد: بسم الله الرحمن ارحيم بحث امروز عدالت است! او هم ميگويد: خواهش ميكنم ولم كن، غذاي خوب خوردي، آب پياز به من دادهاي و درباره عدالت صحبت ميكني؟ آن وقتي كه عيدي ميدهي، نمره 20 ميدهي، يعني آدم بايد هر حرفي را به جايش گفت: اين مسأله مهمي است. اگر خواستيم حاشيه برويم. گاهي وقتها اينقدر حاشيه نرويم كه حرف اصلي فراموش شود.
10- كاربردي بودن مطالب استفاده از تمثيل و وسايل كمك آموزشي
23- حرفها كاربردي باشد. بسياري از حرفها كاربردي نيست من يكي انتقادي كردم به مسؤولين صدا و سيما (پريروز جلسهاي بود كه از همه شبكهها بودند) گفتم پاي تلويزيون نشسته بودم. يك گاو صندوق انداختند توي آب، و گفتند: برويد باز كنيد. اصلا از روزي كه استخر ساخته شده و گاو صندوق ساخته شده، هيچ گاو صندوقي در استخر گير نكرده. شما ميتوانيد يك سوژه كاربردي بكار بگيريد. يعني ضمن اينكه يك سابقه اجرا شده يك مشكل مردم هم حل شود. در طول تاريخ جني همچين فكري به ذهنش نيامده است. من خيلي از اين فيلمها را ميبينم كه كاربردي است. يعني يك صحنهاي نشان ميدهد كه آموزشي است. ما اگر اين كار را بكنيم كلي صرفه جويي كردهايم و… سعي كنيم كلمات كتابها، فيلمها و… كاربردي باشد. من گفتهام: آقايوني كه رساله دكترا مينويسند ميتوانند ضمن اينكه از مدرك دفاع ميكنند. همين رساله طوري باشد كه كاربردي باشد و چاپ شود و مردم استفاده كنند. متأسفانه سمينارهاي ما هم همينطور است. كنگره شيخ مفيد در قم گرفتيم. اصلا مردم نفهميدند كه شيخ مفيد كي بود؟ خودمان دور هم نشستيم و از او تعريف كرديم. ميشود از اين كنگرهها استفاده ميليوني كرد. (ميليونها نفر را جذب كرد. ) ميشود در كنگره شيخ مفيد كاري كرد همه بچهها بفهمند كه عجب عالمي داشتيم. مجلسي كي بود. مفيد كي بود، حلي كي بود؟ متأسفانه صد ميليون صد ميليون خرج ميشود هيچ كاربرد هم ندارد. مثل منارهايي كه ميسازيم و اذان گويي ندارد! 24- از مثال زنده استفاده كند. 25- بايد معلم و شاگرد به هم حسن ظن داشته باشند. 26- آموزش نبايد فقط با سخنراني باشند. يكروز از امام باقر(ع) خواستند كه: پيامبر چگونه وضو گرفت. حضرت فرمود: تشت بياوريد. بعد هم وضو گرفت. بعد هم فرمود: وضوي پيغمبر اينگونه بود از اين معلم ميشد كه آموزش نبايد فقط سخنراني باشد. بايد سمعي و بصري باشد. نمايشي و تئاتري باشد. 27- در كلاس، مردم بايد طرف را دوست داشته باشند يعني نسبت به اين آقايي كه صحبت ميكند نبايد مسأله داشته باشند. يك گروه آمدند خانه امام باقر(ع) و هي نگاه كردند. اتاق قشنگي بود. بعد رفتند و در اين فكر بودند كه چرا امام باقر(ع) همچين اتاقي دارد؟ امام اين را فهميد. فردا آنها را دعوت كرد و به يك اتاق ديگر برد. ديدند كه اين ساده است. امام فرمود: آن اتاق، اتاق خانم بود. مهرش را دادهام. او هم اتاقش را شيك كرده است. نبايد بين آقا و مردم سوء ظن باشد. و اگر عيبي هم هست با كمال شهامت اقرار كنند اقرار به اشتباه بزرگتريم كمال است. ولي بايد محبت وجود داشته باشد
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1308