نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1353
موضوع بحث: حکمتهايي از قرآن
تاريخ پخش: 28/02/60
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
به مناسبت حج در برنامهي درسهايي از قرآن بحثي داشتيم و براي اين مناسبت (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ في أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ) (بقره /203) در مورد ذكر بحث كرديم. (فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام) (بقره /198) حالا در اين برنامه ميخواهيم مقداري از سفارشات قرآن را بگوييم. اين سفارشات چيز تازهاي نيست. چيزهايي است كه خود آدم ميداند. ولي همانطور كه ميدانيد گاهي آدم در مسائلي هم كه از قبل ميداند بايد به خودش هشدار بدهد. در بعضي از كشورهاي پيشرفته، هر روز صبح قبل از ورود محصلين و دانشجويان به كلاس، آنها را جمع ميكنند و اهميت كارشان را به آنها گوشزد ميكنند. چون انسان مثل زغالي است كه اگر ده دقيقه بادشان نزنيد، خاموش ميشوند. اينها سفارشاتي است كه در قرآن زياد است. حالا ما دربارهي تعدادي از اين سفارشات، ميخواهيم با هم گفت و گو كنيم. البته سفارشات بريده، بريده قرآن زياد است. بعضي از سورههاي قرآن كلاً سفارش است. يعني آيات زيادي مربوط به سفارشات است. مثلاً در سورهي مؤمنون داريم: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) (مومنون /1) مؤمن كيست؟ اينها سفارشاتي است كه ميگويد مؤمن بايد اينچنين و آن چنان باشد. اواخر سورهي فرقان چند آيه فقط مربوط به سفارشات است. سورهي لقمان، بني اسرائيل، مومنون و. . . در قرآن چند سوه داريم كه مجموعهي سفارشات ضروري است كه ما در زندگي به آنها احتياج داريم. يكي از اين سورهها، سورهي اسراء است و ما در مورد اين سفارشات با هم گفت و گو ميكنيم.
1- سفارش قرآن به توحيد و بندگي خدا
سورهي اسراء 111 آيه دارد كه هم به آن اسراء ميگويند و هم بني اسرائيل و در جزء 22 قرآن قرار دارد. (وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه) (اسراء /21) خداوند حكم كرده است كه جز راه توحيد، راه ديگري نرويد. نه به اين خاطر كه اگر ماخداپرست شويم، چيزي به نفع خداست. خدا غني است. مسئله اين است كه اگر براي غير خدا كاركنيم، ما حرام و حيف ميشويم. وقتي ميگويند فحش نده، به خاطر اين است كه طرف ناراحت ميشود، اين يك بعد است. زماني ميگويند: فحش نده! چون حيف است كه شما فحش بدهي. آخر ما خود نيز ارزش داريم. زماني ميگويند: موسيقي گوش نده! فلان آهنگ را گوش نده، چون وقتت تلف ميشود. زماني ميگويند: تو حيف ميشوي. زماني ميگويند: چون روي اعصاب فلان تأثير را دارد. در بحث توحيد ميگويد: غير از خدا سفارش كس ديگري را نكن. چون تو حيف هستي و تمام برنامهي عبادت به همين خاطر است. قرآن را كه ميبينيد، تمام قصههاي آن براي اين است كه روح توحيد را در ما زنده كند. اگر ميگويد: يوسف را از چاه نجات داديم، يعني مواظب باش، در اين عالم هستي، قدرت ديگري هم هست. تمام برادران قوي ميخواستند يوسف را در چاه بيندازند، خدا نخواست. اگر ميگويد: ابرهه سوار فيل شد و آمد تا خانهي كعبه را خراب كند (تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ) (فيل /4) يعني غير از ارتش فيل سوار و قدرت قوي، قدرت ديگري هم هست. اگر ميگويد: سليمان با همهي عزت و عظمتش چنين و چنان شد، اگرمي گويد: يونس را از درون دريا نجات داديم، اگر ميگويد: فرعون را با همهي قدرت نابود كرديم، اگر ميگويد: يك چوپان را به نام موسي به پيروزي رسانديم، تمام اين قصههاي قرآن، همه براي اين است كه توجه دل ما را از اين قدرتهاي مادي به مددهاي الهي جلب كند كه ما دو كاناله باشيم. كانال يك، استفاده از قدرتهاي مادي! كانال دو، توجه به يك قدرت الهي كه مافوق قدرت هاست. «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه» عبادت غير خدا را نكن. اقبال پاكستاني حرف خوبي ميزند. دو شعر جالب دارد. ميگويد: انسان كاري ميكند كه سگ نميكند، چون انسان بصيرت ندارد و خود را زود ميفروشد. آدم از بي بصري، بندگي آدم كرد *** گوهري داشت ولي، نذر قباد و جم كرد يعني در خوي غلامي زسگان پست تراست *** من نديدم كه سگي پيش سگي سر خم كرد «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه» سزاوار نيست اين پيشاني من و شما جز در برابر قدرتي كه آسمان و زمين را خلق كرده است سائيده شود. نبايد گردن من و شما نزد كس ديگري خم شود. وقتي مهاجرين صدر اسلام هجرت به حبشه كردند، شاه حبشه گفت: چرا كرنش نكرديد؟ گفتند: ما برنامه داريم. براي غير خدا كرنش نكنيم. رهبر انقلاب را ديديد؟ آن روز كه هفت، هشت نفر از اين رؤساي جمهور و مهرهها براي مذاكره آمدند، نمازش را خواند و نشست. اينها آمدند و نشستند، اصلاً تكان نخورد. كسي كه به خدا وصل شد، براي اينها ارزش قائل نيست. همه اينها مثل فتيلهي چراغ هستند! گاهي آمريكا اينها را بالا ميكشد و گاهي پايين ميكشد. اينها فتيلههايي هستند در دست آمريكا و بندهي خدا هرگز در برابر اينها تسليم نميشود. مسلمانها را ميگرفتند، ميگفتند يا كرنش كنيد، يا شما را تكه تكه ميكنيم. خدا محمد منتظري را رحمت كند، در زندان بود. به او گفتند: رياست محترم شهرباني. نوشت رياست شهرباني، گفتند: بنويس محترم. گفت: من رياست طاغوتي شهرباني را محترم نميدانم. كتكش زدند. گفت: بزنيد، نمينويسم. گفتند: مدت زندانت را اضافه ميكنيم. گفت: اگر مدت زندانم را اضافه كنيد، در زندان زجر ميكشم، ولي به ناكس، نميگويم كس. اين معناي اين آيه است كه بندهي خدا باشيد. حيف است شل شويد و خودتان را ببازيد. (وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) (اسراء /23) متأسفيم از اين كه نميتوانيم از چهرههاي خوبي كه داريم تا زنده هستند، نام ببريم. يك بحثي دارند به نام حجاب معاصرة. يعني تا طرف تا هم رديف آدم هست، آدم نميتواند از او تعريف كند. حالا گاهي خبائث از من است كه نميتوانم تعريف كنم. گاهي نه! من هم خيلي دلم ميخواهد تعريف كنم، طرف ظرفيت ندارد. بعد از اين كه من دو سه خاطره از آقاي بهشتي نقل كردم، نامههاي زيادي آمد كه آقاي قرائتي، چرا اگر تو چنين خاطراتي از آقاي بهشتي داشتي، چرا در اين دو سه سال كه در تلويزيون هستي، نگفتي؟ جوابش اين است كه مردم آماده نبودند. چون گاهي وقتها، خون است كه خيلي چيزها را به مردم ياد ميدهد. يعني تاخون طرف ريخته نشود، مردم چيزي ياد نميگيرند. و دربارهي امام حسين هم همين است. در زيارت اربعين ميخوانيم: «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ»(كامل الزيارات، ص177) امام حسين خونش ريخته شد «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»(تهذيب الأحكام، ج6، ص113) تا امام حسين خونش ريخته نشد، مردم نفهميدند حق با كيست. بنابراين يكي از معلمين خون است. بگذريم. من سيزده، چهارده سال پيش كلاسي داشتم، ايشان آمد و گفت: از اين نيروها ميتوان بهترين نيروهاي چريك را ساخت. بچههايي كه در كلاس من بودند، تحمل نميكردند. حالا چه حسابي بود، با بيان من آشنا بودند. ايشان يك طلبه ميفرستاد و در جلسهي ما مينشست تا نيروهاي به درد بخورتر را از جلسه انتخاب كنند كه بعداً محمد آقا اين برنامههاي چريكي را براي ايشان بگذارد و من خودم بعداً فهميدم. خلاصه اين كه چند سال در زندان ماند و عبادت غير خدا را نكرد «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ» بندگي جز خدا را نكنيد.
2- احسان به پدر و مادر و تواضع نسبت به آنها
در ادامه ميفرمايد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نسبت به پدر و مادرتان احسان كنيد. در اين باره مكرر صحبت كردهايم. اين جا ديگر صحبت نميكنم (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما) (اسراء /23) آقا زاده اگر پدرت پير است، اگر مادر و مادر بزرگت پير شد، اگر نزد تو به پيري رسيدند، اگر يكي يا هر دوي آنها پير شدند و تو يك جوان سوپر دو لوكس شدي و پدرت پنجاه سالهي كمر خميده شد، اگر در خانهها به اين وضع رسيديد، (فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ) (اسراء /23) «وه» به آنها نگويي! «اف» به آنها نگويي. ابرويت را خم نكن، صدايت را برايشان بلند نكن. نگو تو چه ميفهمي؟ من امروزي هستم. من روشن فكر هستم. تو چيزي از سياست نميفهمي. او به تو نان داده كه خوردي و حالا چيزي سرت ميشود. او نردبان تو شد، اگر او نان مفت به تو نميداد، چيزي سرت نميشد. بد مستي نكنيم. عبادت فقط براي خداست. تواضع نسبت به پدر و مادران پيري كه در خانهها هستند و طرز تفكرشان با طرز تفكر شما مطابقت نميكند، خيلي مهم است. با مدارا رفتار كنيد. بعد ميفرمايد: (قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً) (اسراء /23) خيلي مؤدب با اينها حرف بزن. اگر سوادي، مالي، مقامي داري، همه از آن هاست. (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ) (اسراء /24) براي آنها خيلي تواضع كن. پيغمبر اسلام نشسته بود، خواهري به ديدنش آمد، خيلي او را احترام كرد. برادرش به ديدنش آمد او را تحويل نگرفت. گفتند: يا رسول الله، اينها خواهر و برادر بودند، چطور به آن خواهر خيلي احترام گذاشتي، ولي به برادر احترام نگذاشتي؟ پيغمبر فرمود: خواهر به پدر و مادرش احترام ميگذاشت، ولي برادر به پدر و مادرش احترام نميگذاشت. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» بالهاي محبتت را براي پدر و مادر باز كن. (وَات ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ) (اسراء /26) حق ذي القربي را به جا بياور. پس: حكمت اول: سفارش به بندگي خدا حكمت دوم: تواضع نسبت به پدر و مادر
3- به جا آوردن حق خويشاوندان و محرومان
حكمت سوم: حق ذي القربي را به جا بياور. خدا ميتواند به همهي مردم يك شكل بدهد، اما ميگويند: چرا خدا همه را مانند هم خلق نكرد تا به همديگر نياز نداشته باشيم؟ خب، اگر خدا همه را مثل هم خلق كند، پس دنياي انسان نيست، دنياي آجر است. آجر و استكان و نعلبكي است كه همه يك اندازه و شكل دارند. انسانيت شما اين است كه زور داشته باشي و به من كمك كني. من پول داشته باشم و به شما كمك كنم. هر دو به ديگري سواد ياد بدهيم. ديگري به ما رشد بدهد. پنجمي از ما انتقاد كند. انسانيت ما كه به جسم نيست. در اينصورت لاشهي ما بالاشهي حيوان فرق نميكند. خوردن و خوابيدن و جسم ما كه مهم نيست. انسانيت ما به صفات ماست و صفات ما وقتي رشد ميكند كه تفاوت باشد. اگر همه يك جور باشيم، همه يك شكل بفهميم و همه مثل هم بخوريم، پس دنياي انساني چه ميشود؟ مسئلهي ايثار يعني چه؟ ايثار يعني شما نداري، من به شما بدهم تا رشد كنم. من نميفهمم، شماحوصله كني و به من بفهماني، تا شما رشد كني. رشد انسان با شخصيت است و اين رشد شخصيت تا تفاوت نباشد، محقق نميشود. اگر همه يك شكل بفهمند، ببينند، بميرند، بخورند، بخوابند، يعني آجرهاي متنفس هستند. آجرهايي هستند كه شش و معده هم دارند. اصلاً انسانيت ما با شخصيت ماست. شخصيت ما با رشد صفات ماست. رشد صفات ما جايي است كه هر كس امتيازي داشته باشد كه ديگري نداشته باشد. من به پزشك مراجعه كنم. او به من مراجعه كند. هر دوي ما به كفاش مراجعه كنيم. هر سه ما به بنا مراجعه كنيم و هر كسي ذوقي و در خطي نبوغي داشته باشد. بنابراين فلسفهي مال هم همينطوراست. من دارم، شما نداري و (وَات ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيل) (اسراء /26) حق محرومان را بايد داد. منتهي چگونه بايد حق را ادا كرد؟ اسلام براي پول گرفتن، چند طرح اخلاقي و عاطفي و ايماني دارد. اگر طرحهاي عاطفي و اخلاقي و ايماني فايده نداشت، طرح شمشير و پس گردني هم دارد. طرح نفي از جامعه و طرد اجتماعي و عكس العمل اجتماعي هم دارد. كما اين كه در حديث خوانديم كه پيغمبر در مسجد آمد كه نماز بخواند، ديد افرادي ماليات اسلامي نميدهند. به يك نفر از اينها گفت: «قم يا فلان! . . . » اينها را بلند كرد، نه نفر را مثل گربه از مسجد بيرون انداخت. بعد سرنماز ايستاد. يعني اگر كسي، نماز بخواند، ماليات اسلامي را ندهد و به هشدارها هم گوش ندهد، جامعهي اسلامي و حاكم حكومت اسلامي حق دارد، او را به جامعه معرفي كند. او را در نماز جمعه بياورند و بگويند ايشان اين مقدار دارد و بايد اين مقدار بدهد ولي نميدهد. گاهي بايد از اين نماز جمعهها، براي تنبيه كساني كه با نصيحت گوششان بدهكار نيست، استفاده شود. ضد انقلاب هم همينطور است. شايعه ساز هم همينطور است. كسي چيزي را پخش ميكند، بايد دليلش را از او خواست. اگر معلوم شد توطئه در كار است، او را به نماز جمعه بياورند و دستش را بلند كنند، ايها الناس! ايشان را شناختيد؟ ايشان طبق اين طرح، اين شايعه را پخش ميكند و هيچ دليلي ندارد. تحقيق كرديم، معلوم شده است خودش هم توطئه كرده است. گاهي بايد افراد را در جامعه معرفي كرد. از اين نمونهها در تاريخ اسلام زياد داشتهايم. «وَات ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» حق ذي القربي و طبقهي محروم را بدهيد. حق مسكين را بدهيد. چرا به مسكين، مسكين ميگويند؟ در لغت اين گونه معنا شده است. مسكين از مسكن است. مسكن يعني خانه، مسكين يعني كسي كه از بي پولي رفته و در مسكن خود نشسته است. مسكين يعني خانه نشين شده است. در لغت اينطور معنا ميكنند. در فقه هم معنايي ديگر براي مسكين هست. چون گاهي لغات در واديهاي مختلف معاني مختلف دارد. مثلاً صلاة يعني نماز، امادر لغت صلاة به معناي دعا است. حج در لغت يعني قصد كردن، اما در اصطلاح فقه ما حج يعني زيارت كعبه و خانهي خدا. حسابش اينطور است. گاهي در اصطلاحات، و در واديهاي مختلف، معاني مختلفي وارد ميشود.
4- اسراف و تبذير
(وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً) (اسراء /26) حكمت چهارم: ولخرجي نكنيد. اگر جامعهي اسلامي به همين آيهي دو كلمهاي عمل كند، اگر با يك عاطفه و اخلاق، جلوي اسراف و تبذير گرفته شود، بسياري از مشكلات موجود از ميان برداشته ميشود. ميبيني يك خانهي يك ميليوني، نيم ميليون خرج ظاهر خودش است. نيم ميليون دكورسازي آن است و اين دكور سازيهايي كه الآن در خانههاي ما هست، در دوران طاغوت رسم بوده است. حالا در حكومت اسلامي اگر خانهها ساده باشد، اگر عروسيها را ساده بگيريم، بسياري از موانع را پشت سر خواهيم گذاشت. من خانهي كسي بودم پدرش از فرمانداران محترم بود، فرماندار شهري بود، فرد متشخصي بود، دخترش عروس شد، كارت عروسي او را من ديدم. خيلي جالب بود. نوشته بود: دوشيزهي فلاني با آقاي فلاني بناي ازدواج دارند، تصميم داشتيم جشن با شكوهي بگيريم، شما هم به جشن ما تشريف بياوريد، اما به فكر افتاديم كه بودجهي جشن را به يك خواهر و برادر ديگر بدهيم تا آنها هم وارد زندگي شوند و يك چرخ ايستاده را به حركت در بياوريم. ولي اگر جشني نداريم و از ملاقات شما محروم هستيم، اما فكر ميكنم، شما هم به اين كار راضي باشيد. هدف اين كه ما عروس و داماد شديم و جشني نيست. شما تشريف نياوريد. «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً» جلوي ولخرجيها گرفته شود. (إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ) (اسراء /27) اينهايي كه ولخرجي ميكنند، برادر شيطان هستند. چون شيطان چه ميكند؟ شيطان دائم اختلاف را زياد ميكند. اسراف و تبذير هم اختلاف را زياد ميكند. كسي كه ولخرجي ميكند، كسي كه هر جلسه با يك لباس و كلاه ميرود، پس كسي كه نميتواند اينگونه لباس بپوشد، به آن مجلس نميرود. آن كه نرفت، دائم كينهها هم زياد ميشود، چون (إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ) (مائده /91) قرآن ميگويد: شيطان فاصله را بين مردم زياد ميكند و ولخرجيها هم فاصلهها را زياد ميكند. چند تا پسر عمو و پسردايي كه زندگي آنها ساده است و با هم رفيق هستند، همين كه يكي از آنها رفت و مهم شد، ديگر اين كوتاهها به آن كه بلند شد نميرسند. دارند از هم جدا ميشوند. همين كه جدا شدند، جدايي جسم، جدايي روح را هم در پي دارد. شايد به همين خاطر باشد كه قرآن ميگويد: «إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ» يعني همين طور كه به شيطان ميرسي، ميگويي: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» چطور شيطان نزد تو و خدا رجيم است و تو از او دوري ميجويي؟ كسي هم كه ولخرجي ميكند، چون او با آن كار، دلش ميخواهد شما نگاهش كني و به او عظمت بدهي، بر عكس، اگر شما به او نگاه كردي و سرت را پايين انداختي، تحقير ميشود. ولخرجها را در جامعه تحقير كنيد، تا ديگر ولخرجي كم شود. چون من وقتي كفش و كلاه فلان تهيه ميكنم كه شما بگويي، به! چه وضعي دارد. ميخواهم شما را به خودم جذب كنم. اما اگر عوض اين كه من شما را جذب كنم، شما مرا تحقير كردي، من ديگربه كفش و كلاهم نمينازم. «إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ» يعنياي جامعهي مسلمانها، از اين به بعد هيچ سلامي به خاطر وضعيت مادي زندگي به كسي ندهيد. اگر تاجري ديدي و به خاطر اسكناس هايش به او سلام دادي، امام معصوم به ما فرمود: «مَنْ تَوَاضَعَ لِغَنِيٍّ طَلَباً لِمَا عِنْدَهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ»(تحف العقول، ص217) اگر به كسي به خاطر پول هايش سلام گرم كنيد، دو سوم دينتان نابود ميشود. به خاطر اين كه هر زمان او از بنزش پياده و سوار دوچرخه شود، ديگر به او سلام نميكنيد. ولي اگر هم سلام كني، سلامت شل ميشود. اول سوار دوچرخه است، بعد سوار پيكان ميشود و بعد پژو و بعد بنز. در هر مرحله محكمتر سلام ميدهي. خوب، اين بندهي اسكناس است. اگر كسي نحوهي برخورد و دعوتش، متفاوت باشد، مثلاً به فقير قول دادي و نميروي، بعد ميگويي، طوري نيست. اما خدا نكند به پول دار قول بدهي، ميگويي: آقا خيلي معذرت ميخواهم خيلي شرمنده هستم، چه خاكي بر سرم كنم. نتوانستم خدمت شما برسم. چه شده است؟ كسي كه برخوردش با فقير و پول دار فرق ميكند، امام رضا فرمود: روز حساب خدا بر او غضب خواهد كرد. «من غضب علي غني خلاف سلامه علي فقير» كسي به غني به يك شكل سلام كند، به فقير طور ديگري سلام كند «لق الله و هو عليه غضبان» انقلاب شد، به همين جهت كه معيارها و برخوردها فرق كند. به ولخرج نگاه كرديد، سرتان را پايين بيندازيد. يك بچهي فلان وقتي با كفش و كلاه و لباس فلان به دبيرستان ميآيد، دلش ميخواهد همهي بچهها جذب او شوند. همهي دخترها تصميم بگيرند، هر كس با فرمي ميآيد كه ميخواهد طاغوت منشي را احياء كند، فوراً سرشان را پايين بيندازند. او ميرود و لباس مدرسه را ميپوشد. ديگر پز نميدهد. قرآن ميفرمايد: مبذرين برادران شيطان هستند. كارشان كار شيطان است. رابطهشان، رابطهي شيطاني است. شما هم عكس العملتان نسبت به مبذرين عكس العملي باشد كه با شيطان داريد. من و تو هم فرق نميكنيم. . . اين ولخرجي در بسياري از جاهاي مذهبي هم ممكن است كه رواج پيدا كرده باشد. البته در اين خصوص ديگر زبانم بسته است. در خيلي از مؤسسات مذهبي هم بودجههايي صرف ميشود كه اگر اين بودجه را صرف كنند، همهي دهات و شهرستانها ميتوانند يك مسجد و محراب ساده داشته باشند. اما بنابراين است كه پول پنج مسجد را خرج پول فرش يك مسجد و كاشي كاريهايي آن ميكنند. كاش اين كاشي كاريها، ساده بود. ما كه نفهميديم چه فلسفهاي دارد؟ اما دور اين گنبدها و مساجد را طوري كاشي كاري ميكنند كه هر چه نگاه ميكني، هيچ جني يك متر هم نميتواند بسازد. ميگويي: آقا اين چيست؟ ميگويند: آقا آثار باستاني است و هنرمعماري است. چه ميگويي؟ اينها هنر معماري است. البته بله، اگر اين قرآن ما به صورت خاصي كاشي كاري ميشد كه اگر توريستي ميآمد تا به اصفهان و شيراز و قم و مشهد برود، آنها را در خيابان ميخواند، ميفهميد كه حرف حساب اين جامعهي اسلامي چيست، خيلي خوب بود. يعني در يك سيري كه در خيابانهاي ما ميكرد، با طرز تفكر و فرهنگ و ايدهي ما آشنا ميشد، باز خوب بود. خودش نوعي تبليغات بود. در اين زمينه هم هر چه هم خرج شود، ارزش دارد. اما اين به عنوان يك هنر معماري، هيچ فايده ندارد. چون نه عرب ميتواند بخواند، نه عجم، نه ترك، نه فارس، نه لر. فقط اسمش هنر معماري است. ساده بودن خيلي مهم است. مكه خانهي خداست، چقدر ساده است؟ همان سنگهايي كه حضرت ابراهيم كار گذاشته است، همان سنگهاي سياه و گل است. اتفاقاً خوبي در اين طور جاها معلوم ميشود. اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر مكه جاي خوش آب و هوايي بود، خدا مثلاً ميگفت: هر كه پول دارد، برود كنار دريا. حاجي خيلي بود. بايد جايي ساده باشد، نه شهر صنعتي، نه شهر كشاورزي، نه باستاني و. . . مكه كوه است و سنگ است و گل. والسلام. چون آن جايي كه بايد معنويت داشته باشيم، بايد جذبههاي معنوي نداشته باشيم. مرحوم آيت الله بروجردي وقتي مريض شد، دولت ايران يك پزشك از خارج برايش آورد. پزشك وقتي به خانهي او آمده بود، متحير شده بود كه اين خانهي يك مرجع تقليد است؟ رهبر انقلاب ما نيز همين طور است. هر كس به خانهي او ميرود، چنين حالتي پيدا ميكند. (إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً) (اسراء /27) شيطان نسبت به خدا كفور است.
5- در انفاق نيز نبايد اسراف كرد
حكمت بعد: (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً) (اسراء /29) يك زني بچهاش را نزد رسول اكرم فرستاد، گفت: بروبه پيغمبر بگو، من پيراهني كه پوشيدهاي ميخواهم. بچه آمد و گفت: سلام عليكم. پيغمبر گفت: و عليكم السلام و رحمة الله گفت: مادرم سلام رسانده و گفته: من پيراهني كه پوشيدهاي ميخواهم. پيغمبر فكري كرد و بلند شد و به يك اتاق ديگر رفت و پيراهنش را در آورد و به او داد و گفت: برو به مادرت بده. هينطور لخت در اتاق نشست! آيه آمد كه ما تا اين مقدار بخشش را نگفتيم. انسان نه بايد دست بسته به گردن باشد كه دستش به جيبش نرود و نه اينكه هر چه هم دارد بخشش كند. داريم كه شخصي فقيري نزد امام آمد و گفت: آقا به ما كمكي بكنيد و امام به او كمك كرد. فقير دوم آمد و گفت و آقا به او كمك داد. فقير سوم آمد و گفت آقا كمك به او هم داد. فقير چهارم آمد. گفت: خير باشد. گفتند: آقا به او بده! گفت: نه، ما به سه فقير كمك كرديم. انفاق و پول خرج كردن هم معيار دارد. گاهي افرادي هستند حقوق طبيعي خودشان را هم نميگيرند. ميگويند: آقا پول براي چه كار ميخواهم؟ و گاهي وقتها ميبيني براي يك تومان دعوا ميكنند. گاهي ميبيني وقتي دوست ميشود، هر چه دارد براي دوستش ميدهد، و گاهي ميبيني وقتي مسافرت كرد، حتي يك نامه براي دوستش نمينويسد. اين افراط و تفريط بايد كنترل شود. قرآن در يك سورهي ديگر كه از مؤمنين تعريف ميكند، ميگويد: (وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً) (فرقان /67) مؤمن كسي است كه وقتي پول خرج ميكند، حتي در راه خدا، نه زياد خرج كند، نه كم. معيار متعادلي دارد و لذا در اسلام داريم، ميفرمايد: وقتي كسي خواست بميرد، يك سوم مالش را حق دارد در راه خدا بدهد. مثلاً بنده ميخواهم بميرم، فرض كنيد 300 هزار تومان دارم، من حق ندارم بيش از 100 هزار تومان آنرا انفاق كنم مگر اين كه پسران و بچههاي من، راضي باشند و اگر راضي نشوند، انسان حق ندارد بيش از يك سوم انفاق كند. البته اين در موارد طبيعي است. اما مواردي اضطراري هست كه انسان بايد ايثار كند و خودش هم نخواهد، اگر مسئلهي بنزين بود و جنگ و جت و هواپيما بود و دفاع از حريم اسلامي و جامعهي اسلامي و اساس اسلام و مملكت در ميان بود، اين جا ديگر كسي مالك مال خود نيست و ولايت فقيه را براي همين مواقع گذاشتهاند كه حق دارد در مواردي به من بگويد: اصلاً تو مالك عبا و كت و شلوارت نيستي. اصلاً خانهات را خالي كن. ميگويم: آقا خانه ملك شخصي من است، بله مالكيت شخصي محترم است اما زور ولايت فقيه از مالكيت شخصي من بيشتر است. شخصي نزد عالم بزرگوار آمد، گفت: آقا خوب شده است كه مردم به مكه نميروند. گفت: چطور؟ گفت: براي اين كه من امسال به مكه رفتهام، در حال طواف به قدري جمعيت زياد بود كه كتفم شكسته است. حالا اگر مردم كرهي زمين، همه يك روز مسلمان ميشدند و از ميان آنها مستطيعها ميخواستند به مكه بروند، اين طواف و مسجدالحرام به كجا ميرسيد؟ در بين مردم كرهي زمين عدهاي مسلمانند، در اين مسلمانها عدهاي پول دارند، در اين پولدارها عدهاي به مكه ميروند، تازه در مكه جا نيست. اگر كرهي زمين همه مسلمان ميشدند، چه ميكنيد؟ فرمود: اگر چنين شد، ولايت فقيه اجازه دارد كه بگويد: حج مستحبي حرام است. آخر طواف هفت دور واجب است و چون طواف خيلي صواب دارد و مستحب است، افراد براي خود و دوستان و اساتيد و شهدا و. . . همينطور طواف ميكنند. گفت: ميگوييم طواف مستحب حرام است. گفت: آقا شما ميتواني مستحب خدا را حرام كني؟ فرمود: بله. اگر ديديم اين مستحب به واجب ضرر ميزند، جلويش را ميگيريم.
6- اعتدال در همه امور
«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك» اعتدال را در همه چيز رعايت كنيد. و يكي از برنامههاي پيغمبران اعتدال بوده است. يكي از اصحاب رسول خدا داماد شد و از خوشي شروع به عبادت كرد، چون دختري را ميخواست كه فكر نميكرد او را به او بدهند. بعد از رفت و آمدها پيغمبر او را فرستاد و گفت: برو دختر فلان شخصيت را بگير. او هم رفت و گفت: پيغمبر مرا به خواستگاري دختر تو فرستاده است. نگاه كرد، ديد او رئيس مكه است و اين شخص خواستگار گداست. به هم نميخورند. گفت: بايست، بروم ببينم پيغمبر گفته است يا تودروغ ميگويي؟ خلاصه تحقيق كرد، پدر ماند چه كند؟ دختر گفت: اگر رسول خدا كسي را فرستاده، قبول كنيد. گفت: آخر گداست و هيچ ندارد. گفت: خب، گدا باشد. رسول اكرم فرموده است. بالاخره چون دختر خيلي مهم بود، اين دختر را كه گرفت، از خوشي شب عروس را تنها گذاشت و رفت و شروع به عبادت كرد. شب دوم و سوم هم عبادت كرد. پدر دختر و دختر آمدند و به رسول اكرم گفتند: اين شبها را فقط عبادت ميكند. رسول اكرم او را خواست كه چرا چنين ميكني؟ گفت: آقا دارم عبادت ميكنم. نميدانم حالا پيغمبر چه فرمود. به عبارت من گفت: غلط كردي. مقدار عبادت هم اندازه دارد. در پول خرج كردن و در تفريح حد وسط را نگه داريد. امام ديد كسي بچهاش را به زور طواف ميدهد. گفت: آقا به بچهات فشار نياور. آزادش بگذار. دعا ميخواني، ميبيني حال نداري، نخوان. آخر بعضيها دعا ميخوانند، ميپرسي چند صفحهي ديگر مانده است؟ ميگويد: صبر كن تا بگويم. سه صفحهي ديگر مانده است. دعا متري نيست. اگر ميبيني كه حال نداري، يا كسالت داري، يك سوم دعا كافي است. عبادات واجب ما هفده ركعت است. هفده ركعت در يك روز خوانده ميشود. بقيهاش را اگر خواستي و آماده بودي، انجام بده و بقيه را به خود تحميل نكنيد، چون اگر يك چيز به انسان تحميل شود، انفجار و عكس العمل دارد «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك» دستت را به گردنت نبند، كنايه از اين است كه دستت به جيبت برود «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» اين قدر خانه داريم كه سال ميآيد و ميرود، مردم محله داخل اين خانه را نميبينند. نميدانم اسمشان را چه بگذاريم. افرادي كه ميخواهند قرآن بخوانند، به مسجد ميآيند. حديث داريم: چرا قرآن را در مسجد ميخوانيد؟ برويد و در خانه هايتان بخوانيد. هر چه عبادت است، در مسجد انجام ندهيد. افرادي داريم كه سال ميآيد و ميرود، كسي به خانهي آنها نميرود. فقط خودشان لقمهاي نان ميخورند. افرادي هم داريم كه اصلاً خانهي ايشان مثل حسينيه است. زن و بچهاش زندگي راحت ندارند، هر دو اينها غلط است.
7- خداوند روزي ميدهد
(وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ) (اسراء /31) بچه هايتان را از ترس گرسنگي نكشيد. دو عامل براي سقط جنين بود، يكي عامل اقتصادي و ديگري عامل رواني. عامل اقتصادي آن در اين آيه هست كه ميگويد: (مِنْ إِمْلاقٍ) (انعام /151) از ترس نان و آب! در زمان طاغوت آمده بودند نزد يكي از علما و به او گفته بودند كه آقا! ما به اين نتيجه رسيدهايم كه اولاد كمتر، زندگي بهتر است. شما هم فتوا بدهيد كه حرام است مردم بيش از دو بچه داشته باشد. آقا به ايشان گفت: چرا؟ گفت: آقا اينطور كه جمعيت پيش ميرود، در آينده نان براي خوردن گير نميآيد. حال آن كه به اندازه چندين برابر جمعيت كنوني، يكي از استانهاي ايران، گندم ايران را ميدهد. يك استان خراسان ميتواند گندم تمام ايران را بدهد. اين همه بيابان داريم، آب و خاك داريم، ولي همت نداريم. پيغمبر فرمود: (مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ) (قرب الإسناد، ص55) جامعهاي كه آب و خاك دارد، اما فقير است خداوند براي اين جامعه كاري نميكند. خدا اين جامعه را از لطف خويش دور ميكند. بچه هايتان را نكشيد، ميگويند: آقا آدم كه بچه زياد دارد، نميتواند تربيت كند. اين هم از دروغهاي عالم است. ما هيچ آماري نداريم كه كساني كه بچه هايشان كمتر است بهتر تربيت ميكنند. هرگز در هيچ كشوري آمار دقيقي نداريم كه هر كه اولادش كمتر است، بهترتربيت ميكند. بله مادرشان راحتتر است، نه كه تربيتشان بهتر است. بين تربيت بهتر و مادر راحتتر فرق است. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» سقط كنيد (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ) (اسراء /31) ما به اينها روزي ميدهيم. به جوان ميگويي: زن بگير! ميگويد: پول از كجا بياورم. اگر زن بگيرم خرجش را از كجا بدهم. حديث داريم: اگر كسي از ترس خرجي ازدواج نكند، ايمانش ضعيف است. اين خدا را نشناخته است. او خدايي را ميشناسد كه فقط زور دارد به خود او نان بدهد. وقتي دو تا شدند، ديگر به او نان نميدهد «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» ما روزي ميدهيم. (إِيَّاكُمْ) (اسراء /31) اول به آنها روزي ميدهيم، بعد به شما روزي ميدهيم. اگر شما يك لقمه نان ميخوريد، صدقهي سر بچهي شماست. (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى) (اسراء /32)
8- دنبال زنا نرويد
حكمت پنجم: مسائل شهوي مهم است، دنبال زنا نرويد. زناي لب، بوسيدن است. زناي چشم نگاه كردن است. نزديك زنا نرويد. خلوت با يك زن نامحرم در خانه حرام است. نماز خواندن با يك زن اجنبيه در خانه باطل است. اگر كسي درخانهاي بود كه زن نامحرم بود، وضع خانه هم طوري است كه كس ديگري نميتواند آمد و شد كند. نماز هم نميشود در آن خانه خواند (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً) (اسراء /32)
9- قتل نفس حرام است
حكمت ششم: (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ) (اسراء /33) قتل نفس حرام است، ولي چند جا ميشود آدم را كشت. يكي قتل قصاص است، كسي اگر كشت، بايد كشته شود. اما به حق، قتل نفس حرام است (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً) (اسراء /33) و اگر كسي مظلومانه كشته شود، مثلاً اگر شما مرا كشتي، خداوند براي پدر من كه ولي من است، سلطنت قرار داده است. شما مرا ميكشي، پدر من سلطنت دارد. يعني خواست شما را ميكشد، نخواست خونبها ميگيرد. «مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً» اگر من به ناحق و مظلوم كشته شدم «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» خدا ميگويد: براي ولي مظلوم كه پدر من است سلطنت قرار داده است. يعني اختيار با پدر من است. خواست شما را ميكشد، اگر شما گفتي، آقا من خونبها ميدهم، پدر من راضي نشد، فايدهاي ندارد. اختيار با پدر است. اختيار با ولي است. منتهي ميگويند (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً) (اسراء /33) پدرم نبايد اسراف كند. يعني حساب نكند كه فاميل الف يك نفر از فاميل ب را كشت، فاميل ب بگويند حالا كه يك نفر از ما را كشتي، ما ده نفر از شما را ميكشيم. «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيم) (اسراء /34)
10- مال يتيم را نخوريد
حكمت هفتم: دنبال مال يتيم نرويد. قرآن ميگويد: كسي كه مال يتيم را بخورد (في بُطُونِهِمْ ناراً) (نساء /10) و چون مال يتيم را كه ميخوري، بچهي يتيم نميتواند دفاع كند، دلش ميسوزد. همان كه دلش ميسوزد، در آخرت دل شما ميسوزد «في بُطُونِهِمْ ناراً» معنايش اين نيست كه حالا ما به خانهي يك شهيد رفتيم و بچهي شهيد بود، چايي او را نخورديم و از اين قبيل حرفها. يعني غرض از خوردن مال يتيم اين است كه تصاحب نكنيد. (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً) (اسراء /35) آيندهي شما در گرو اين است كه شما در وزن و كيلت چگونه باشي. (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ) (مطففين /1) فقط مربوط به تجارت نيست. كارمند و كارگر و معلمي هم كه دير سر كلاس ميرود، هر كس به مقداري كه حقوق ميگيرد، كار نكند، او هم در كيل و ميزان مطفف هست و كم فروشي شايد شامل او هم بشود. اين است قرآن ما و اين است دستورات ما. به اميد روزي كه علمي نيست ولي عملي هست. جامعهي ما كمبود علم ندارد، كمبود عمل دارد. اگر جامعهي ما كمبود علم دارد، لا اقل آمريكا و اروپا نسبتاً كمبود علم ندارند، اما آن چه هست كمبود عمل است كه وقتي با يك كشور قرار داد ميبندند، ميبيني پول را ميگيرد و جنس را تحويل نميدهد. از همين راديو و تلويزيون مثلاً فرض كنيد از ژاپن نوار ميخرد، بعد وقتي ميخرند، ميبينند جنسش خراب از كار در آمد. دنياي ژاپن نوار و فيلم ميسازد، اما دزد است. گير و مشكل، مشكل عمل است، مشكل علم و صنعت نيست.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1353