نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1389
بسم الله الرحمن الرحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون سال را سال مسابقه خدمت به مردم نامیدهاند من هم فکر کردم که در آیات و روایات خدمت به مردم جایگاه مهمی دارد مقداری راجع به خدمت به مردم در دو جلسه صحبت کردیم و این جلسه سوم است. روایت داریم: «من سئله اخوه المومن حاجته من ضر فمنعه من سعد و هو یقدر علیها من عنده او من عند غیره» کسی می آید سراغ شما مشکلی دارد می گوید مشکل مرا حل کن و شما هم می توانی حالا توانستن یا مستقیم یا غیرمستقیم. نکاتی که در خدمت به مردم در این جلسه می خواهم تذکر بدهم که در جلسههای قبل نبوده این است که، خدمت به مردم گرچه با واسطه. این با واسطه مهم است که می فرماید: «من عنده او من عند غیره» از پیش خودش یا، گاهی وقتها من نمی توانم حل کنم اما می توانم واسطه شوم. تکرار می کنم گاهی وقتها من مستقیم نمی توانم مشکل را حل کنم، اما می توانم به یه کسی بگویم او حل کند، و این جاهایی که خودش نمی تواند، و می تواند دیگری را وادار کند لازم است.
اقدام درجهت خدمت، گرچه به نتیجه نرسد
در قرآن یک آیه داریم که «لم نک نطعم المسکین» یعنی ما به مسکین اطعام نمی کردیم. آیهای دیگر هم داریم «و لا یحض علی طعام مسکین» ببین «مسکین» یعنی فقیر «الفقرا و المساکین» فقیر باید اطعام شود «نطعم» اطعام اگر داری خودت نداری «و لا یحض» «حض» با ح جیمی صاد، ضاد یعنی تحریک کن دیگران را، پس گاهی انسان باید مستقیم این کار را بکند و گاهی غیر مستقیم، کمک به مردم داریم «من عنده» از پهلوی خودش، «اومن عندغیره». کسی نگوید نمی توانم شما اگر تلفن می کردی می شد. این یک مسئله. مسئله دیگر: شد، شد، نشد، نشد است، داریم که پاداش هایی که برای حل مشکل است اگر شما مشکل مردم را حل کردی ثواب داری لازم نیست بشود یا نشود. «قضیتام لم تقض» گرچه با واسطه، گرچه انجام نگیرد. چون دو روایت داریم: «قضیت» یعنی این کار انجام بشود «اولم تقض» یا انجام نشود. شما باید پاشی کار را انجام دهی «قضیت» یعنی قضای حاجت شد، انجام شد «الحمدلله» نشد هم نشد ولی شما اجرت را داری. آخر گاهی افراد می گویند می ترسم نشود. به آقا می گویند پا شو نماز باران بخوان. می گوید: می ترسم نماز بخوانم باران نیاید، نیامد که نیامد. مثل اینکه؛ به فوتبالیست می گوئیم برو ورزش کن می گوید می ترسم گل نزنم، نزدی که نزدی. فوتبالیست باید برود میدان. حالا گاهی گل می خورد و گاهی گل می زند. آقا باید نماز باران بخواند حالا گاهی دعایش مستجاب می شود و گاهی هم نمی شود. بازاری باید مغازه را باز کند می تواند بگو که می ترسم مغازه را باز کنم مشتری نیاید به ما چه که مشتری می آید یا نمی آید ما به عنوان بازاری باید مغازمان باز باشد. آتش نشانی، چه آتش بگیرد یا نگیرد تو باید سر کارت باشی، چه دشمن حمله بکند یا نکند پلیس باید لب مرز باشد. هر کس در انجام کارش باید حضور داشته باشد چه کار انجام بشود یا نشود. پس ببینید اینها نکاتی است که در قضای، بله، خوب، شیوه کمک چگونه باشد، شیوه کمک داریم که: «لایستقیم قضا حوائح الا بصلوة» اگر می خواهید که کمک به مردمتان گل کند، شرط کمال اینست؛ شرط کمال: «استصغارها» کوچک شمردن خدمت خود، یعنی خدمت خود را کوچک بشماریم، می دانی اگر خدمتی هم کردهای خدمتت پهلوی خود خیلی بزرگ، بگو چیزی نیست. امامان ما (علیهم السلام) کلی نماز می خواندند آخرش هم می گفتند ما که کاری نکردهایم. یعنی خدمتتان خیلی به رختان نیاید چون غرور می گیردتان. کتمان کردن خدمت: اگر یه خدمتی کردهاید به کسی نگوئید. من جهازیهاش را جور کردم، من چه کردم، کتمان کنید.
تعجیل در خدمت به مردم
یکی هم عجله؛ عجله کردن در خدمت. بعضیها خدمت می کنند اما لفتش می دهند، یه وام که می خواهد بدهد آنقدر می برند و می آورند، زجر کش می کنند، عجله کنید. یه آقایی بود وقتی می خواست به کسی پول بدهد اول می گفت حمد سوره ات را بخوان، بعد دو سه تا سوال از او می کرد یه مرده شوری آمد گفت آقا من مدتی است که کسی مرده نیاورده و فقیرم گفت خوب بگو ببینم چه جوری مرده را می شوری؟ مسئله مرده شوری را ازش پرسید. هی مسئله، هی مسئله گفت خوب دیگه چه می کنی گفت: وقتی ما مرده را خاک می کنیم یه چیزی هم در گوش مرده می گوئیم، گفت چی می گویی، گفت: می گوئیم خوب شد مردی و نیازت به این آقا نیفتاد که درخواست کمک ازش کنی (خنده حضار) بابا پدرم را در آوردی با این کمکی که می خواهی بکنی کمک که می خواهید بکنید عجله کنید لفتش ندهید به کسی هم نگوئید. کارهایتان هم خیلی جلوتان جلوه نکند مثلا حالا فکر کنید بنده یه بار ؛ الله اکبر. یه بار یه کسی به من رسید گفت مرا می شناسی گفتم بله گفت می دانی من تا حالا چقدر کتاب مطالعه کردهام گفت من سه هزار جلد کتاب مطاله کردهام، من خیلی خندهام گرفت که چقدر این مطالعه برایش مهم است آدم هایی هستند که تمام کارهایشان را هی آمار می دهند، بلند پروازی می کنند حتی در لقب خود و امضایش بلندپروازی می کند امضا انگار یک کشتی نوح است آنقدر سیخ و میخ دارد که صاف بنویس (محسن قرائتی) یکی می برد بالا یکی می آورد پائین. می گوید می ترسم جعل کنند، گذرنامه آمریکا را جعل می کنند. حالا امضای من و تو که چیزی نیست، اصلا بعضیها پیچ داره، حرفهایشان، امضایشان، اسم کتاب می خواهند بگذارند الفیش فیش فی رد المیش میش (خنده حضار) گاهی وقتها هی قلمبه، سلمبه، اسم می خواهد روی بچهاش می گذارد که خودش هم نمی فهمد معنایش چیه، تاب ندهید، روان، راحت، عجله، خدمتتان را هم به کسی نگوئید. گرچه با آبرو باشد، گرچه با واسطه، از طریق، گرچه از طریق آبرو؛ راجع به آبرو روایتی داریم؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ما من مومن بذل جاهد لافیه»، «جاه» می گویند فلانی به جاه و جبروت، فلان، اگر کسی بذل کند ببخشد آبرویش را برای مومن خداوند ایشان را صورتش را بر جهنم حرام می کند. «و لم یمسه قتر و لاذله» روز قیامت که سختیها و تحقیرها و ذلتها بر قیافهها می نشیند بر قیافه او ذلت نخواهد نشست. آبرویش را خرج یک مومن کرد. یک بار ابی ذر وارد جلسه معاویه شد. معاویه رئیس مجلس و همه اطرافیان هم بنی امیه هستند. خندهاش گرفت. گفتند چرا می خندی گفت یاد یک حدیث افتادم به ابی ذر گفتند چه حدیثی، ابی ذر گفت؛ از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که اگر یک روزی رئیس حکومت معاویه بشود تمام کارگزاران کشور هم از طرفداران بنی امیه باشند وای به حال آن مردم. خوب پیرمرد ابوذر از اصحاب پیامبر، گفت و با این حدیث آبروی رژیم معاویه را ریخت. معاویه گفت ای ابوذر این حدیث را بافتی، بافتی که آبروی رژیم ما را بریزی یا باید شاهد بیاوری که این حدیث را پیامبر گفته یا اگر شاهد نیاوری این حدیثها رژیم ما را واژگون می کند.
صداقت حضرت علی (ع) در شهادت و گواهی
حالا شاهد بیاور ابی ذر هم گفت کی شاهد بیاورم. می گوئیم حضرت علی. شاید حضرت علی شنیده باشد چون خیلی توی خونه پیامبر بود. هیچ کس به پیامبر نزدیکتر از حضرت امیر نبود. گفت احتمال می دهم علی بن ابیطالب شنیده باشد خبر دادند به امیر المومنین که بیا شهادت بده آمد گفتند شما شنیدهای گفت: نه، اِ امیر المؤمنین بگوید نه، امروزیها این خط بازیهای سیاسی باشد می گوئیم جزو باند ماست کمکش کن حالا دروغ هم شد شد ولی امیر المومنین نمی گوید چون ابوذر جزو حزب من است دمش را داشته باشم راست باید بگوئیم هرچه شد شد. گفت نه من این حدیث را نشنیدهام تا راستش را گفت. معاویه گفت پس خیلی خوب تو این حدیثها را می بافی که رژیم ما را، امیر المؤمنین گفت خوب صبر کنید من یک حدیث از پیامبر شنیدهام، شنیدهام که زیر آسمان راستگوتر از ابی ذر وجود ندارد. این را شنیدهام، نشنیدهام که هر جا معاویه و کارگزاران همه بنی امیه باشند چنین را نشنیدهام اما این را شنیدهام که ابی ذر دروغ نمی گوید. سنی و شیعه همه این را نقل کردهاند که: «ما اظلت الخضراء علی ذی لهجه اصدق من ابی ذر» صاحب لهجهای صادقتر از ابی ذر در زیر آسمان نیست. گرچه این حدیث را نشنیدهام ولی چون می دانم هر چه ایشان بگوید راست می گوید لابد این حدیث هم راست است. امام صادق (علیه السلام) درباره عجله؛ چون گفتیم اگر یک کار خیری است عجله کنید، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لیعرض لی صاحب الحاجه» مشکل داری می آید پهلوی من برای مشکلش «فابادر» من دست پاچه می شوم زود کارش را انجام بدهم چرا «مخافة ان یستغنی عنها صاحبها» نگرانم که از طریق دیگر مشکلش حل بشود و من آن اجر را از دست بدهم. یک پسر نشسته بود به پدرش گفت آقا جون این لیوان آب را به من بده گفتند: ادب کن آدم که به باباش امر و نهی نمی کند گفت: دستم می رسید بردارم چیز دیگری هم بود نمی گفتم بابا بده اما چون می دانم که هیچ کاری مثل آب دادن به تشنه ثواب ندارد حیفم آمد که این ثواب را به پدرم ندهم گفتم شما. کاری دیگه باشد خودم انجام می دهم به پدرم دستور نمی دهم اما دلم می خواست این کار را بابام انجام بدهد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: من یک کاری که پیش می آید عجله می کنم که نکند این کار به طور مشکل به طور کلی حل بشود و من از این اجر بمانم. خوب. مسئله دیگر: با نشاط باشد. شرط کمال 1-کوچک شمردن، کتمان کردن، عجله، چهار بانشاط گاهی پذیرایی می کنند از مهمان از غریب یک پولی می دهند ولی همچین نشاط ندارد. با کراهت است، کار با نشاط باشد. در قرآن یک «اقاموا» داریم یک «قاموا» مومنین «اقاموا الصلوة» منافقین «قامو الی الصلوة» فرق بین «قاموا الصلوة» و «اقاموا الصلوة» این است «اقاموا» یعنی با نشاط «قاموا» یعنی بی نشاط. کار باید با نشاط باشد یعنی محصل که درس می خواند لذت ببرد. اگر بنده برای پول درس گفتم و شاگرد هم برای نمره درس بخواند. این آن مایهای که باید باشد ندارد. چیزی یاد می گیرند اما آن ارزش. این نشاط مادر شیرش را با نشاط به بچه می دهد اما دایه پول می گیرد. هر کاری باید نشاط داشته باشد. یک پاسدار وقتی می خواهد از یک کسی حفاظت کند این آقا را باید دوستش داشته باشد. اما اگر بگوید به ماچه، به ما بگویند پهلوی پمپ بنزین یا پهلوی این آقا یا دم انبار بایست پهلوی ما همه یکی است. این به درد نمی خورد یه کسی حالا برویم کنکور بنویس مامایی، مهندسی، فیزیک، اصلا نمی داند می خواهد چه بکند انسان باید کارش را بهش عشق بورزد. یه کسی مریض شد از قم گفتند برو تهران آمد بلیط بخرد گاراژ دید گران است گفت اوه گران است دو تومان، زمان قدیم نمی شود. با دو تومان باید بروی «وشنوه» یکی از دهاتهای اطراف قم، گفت خوب بنویس و شنوه. بابا تو مریضی باید بروی تهران می رود «وشنوه» برای اینکه بلیطش ارزان است. گاهی وقتها نمی داند تهران می خواهد برود یا وشنوه. رشتههای تحصیلی که دانشجو می زند باید یک: نیاز مردم. دو: گرایش روحی. سوم: زمینه رشد، باید اینها را محاسبه کند. با محاسبات معامله کند، بازاریها هم همینطور هستند. بعضی بازاریها یک روز پنبه و یک روز گردو می خرد. ربط بین پنبه و گردو چیه؟ می خواهد ببیند امروز چی سود دارد کار ندارد پنبه یا گردو. انسان یک کاری که می کند باید به آن عشق بورزد و با نشاط باشد. عبادت و تحصیل و خدمت به مردم باید با نشاط باشد.
خدمت به مردم از روی نشاط، نه اکراه
یک زنی آمد پهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) سوالی کرد جوابش را داد سوال سوم، چهارم، طرف خجالت کشید حضرت فرمود چرا خجالت می کشی؟ من هر جوابی که به تو می دهم لذت می برم چون در هر جوابی که به تو می دهم یک درجه به درجات من افزوده می شود مثل کسی که یک قالی روی دوشش می گذارند قالی دوم و سوم، درست است خسته می شود ولی برای هر قالی یک مبلغی سود اضافه دارد. اگر آدم بداند اجر و سود اضافه دارد سختیها را با نشاط قبول می کند و لذا یک کسی که قالی دوم را گذاشتند فحش نمی دهد چون می داند که این قالی یک باری و اجری دارد و چون توجه به اجر دارد دری وری هم نمی گوید. بنابراین باید استقبال کنیم از… حدیث داریم: یه کسی که می گوید این مشکل را دارم «و انما هی رحمه» نگاه نکن این بیچاره است این رحمت خداست در خانه تو را می زند. کسی که آمده گفته این مشکل را دارم حل کن رحمت را به سوی در خانه تو سوق داده، با نشاط تحویلش بگیر. داریم که: اگر کسی مشکل مسلمانی را حل کند «خیر من عتق الف رقبه» هزار بنده را بخرد آزاد کند. داریم که: «من قضی لافیه المومنین حاجه» اگر در خدمت به مردم مشکلی را حل کنی «کان کمن عبدالله دهره» مثل کسی که در تمام دهر و عمر مشغول عبادت است. در جلد بحار 71، از صفحه 283 تا صفحه 341، 126 حدیث در جلد 71 بحار برای مشکل گشایی مردم، کارگشایی مردم بیان شده البته این غیر از روایات اطعام است، اطعام بر مومن رحم بر مومن، احسان، حقوق مومن اینها حسابش جداست. کمک به مردم ولو کم؛ گرچه از طریق آبرو، گرچه کم. در حدیث داریم: «ولی بتمرة» یعنی ولو به یه دونه خرما. نگو ما حالا که چیزی نیست همین که چیزی نیست. «ولو بتمرة»، «ولو بکلمة»، کمک به مردم کن ولو به یک کلمه کمک کن یک «احسنت» بهش بگو، «ولو بکلمة». رزمندهها توی جبهه بودند کمکهای مردمی می رسید. یک شیشه آبلیموی نصفه، نوشته بود من کارمند شهرداری هستم، نظافتچی هستم ولی می خواستم کمک کنم چیزی نداشتم نگاه کردم توی خونه، پتو، رختخواب همه چیزها قابل جبهه نیست، یک شیشه آبلیموی نصفه بود معذرت می خواهم (ولو به نصف شیشه آبلیمو)، «ولو بتمرة ولو بکلمة» این هم حدیث داریم. آفات: حدیث داریم اگر خدمت کردی شرط کمال این است که منت نگذاری. شرط کمال کوچک بشمارید، کتمان کنید، عجله کنید، با نشاط باشید.
خدمت به دور از منت
پنجم: منت نگذارید؛ کسی که یه خدمتی می کند منت بگذارد، منت خدمت را از بین می برد امام سجاد (علیه السلام) می گوید: الهی «اجر للناس علی یدی الخیر» برای مردم با دستم خیر جاری شود اما «و لاتمحقه بالمن» منت نگذارم. قرآن هم می فرماید: «لاتبطلوا صدقاتم بالمن والاذی» کمک کردید منت نگذارید. چون منت مثل سوزنی است که توی توپ فوتبال می رود کل بازی بهم می خورد یک سوزن بیشتر نیست ولی، منت خدمت را از بین می برد. گرچه قصد قربت نباشد، گرچه، گرچهها خودش یک بحثی شد. گرچه قصد الهی نباشد مردم گیر کردهاند نجاتشان بده حالا اگر می توانی برای خدا چه بهتر، اگر برای خدا و قیامت نیست برای شرف انسانیت که هست. امام حسین (علیه السلام) فرمود: این همه دین ندارید حر باشید تا من زنده هستم چکار به زن و بچه من دارید. شما با من دعوا دارید چه کار به حرم و حریم من دارید. حدیث داریم که: «فلو کان لایرجوا ثوابا» امیدی به قیامت نداری «لا یخشی عقابا» از عقاب هم نمی ترسی «فقد کان ینبغی له ان یسارع…» سزاوار است حالا که می توانی مشکل را حل کنی حل کن چرا «الی مکارم الاخلاق» از نظر اخلاقی که ارزش است. حالا گیرم یه کسی خدا و معاد را قبول ندارد ولی انسانیت کجا رفته؟ گرچه قصد قربت نباشد، کار خیر، خیر است گرچه قصد قربت نباشد. در اینجا نکاتی هم هست؛ باید بگوئیم خدمت خوب است اما اگر خواستند به نوکری بگیرندت قبول نکن؛ یک حدیث داریم؛ خدمت آری. استخدام ذلیلانه هرگز. حدیش این است می گوید؛ «اخدم اخاک» خدمت کن به برادر دینی ات اما «فان استخدمک» اگر او تو را می خواهد به نوکری وادارد «فلا» مثلا کفشهای برادرت را جفت کن. اما اگر گفت بیا ببینم کفشهای مرا جفت کن بگو نمی خواهم اگر خواست از تو سوءاستفاده کند. چایی می آوری بخوری یه چایی هم برای همسرت بیاور اما اینکه حالا دیدش یک دید تحقیرانه باشد انگار کلفت و نوکرش است «اخدم اخاک» یعنی اگر با انتخاب بود ارزش است. اگر کسی نیاز به غسل دارد خودش رفت زیر دوش غسل کند پاک می شود اما اگر به زور هلش دادند توی اقیانوس این هنوز غسل به گردنش واجب است. اگر آب پاشیدند به صورت شما با شیلنگ وضو نیست باید خودت با مشت خودت، خودت آب بریزی. یعنی اگر انتخاب کرده ارزش است. اما دستهای مرا ببندند به یک پایه پولهای مرا دربیاورند بدهند به فقیر اینکه سخاوت نشد که سخاوت این است که با اراده خودم پول بدهم. یعنی خدمت باید با اراده باشد نه توی رودربایستی گاهی وقت یه پول می خواهند بگیرند برای یک هیئتی، یک عدهای از این سرشناسها می گویند شما چقدر می دهی آن وقت آدم رویش نمی شود ندهد. با قیافه هایی که آمدهاند در خانه در فشار است گاهی انسان در محذور اخلاقی قرار می گیرد. فشار اجتماعی، این کارها ارزش ندارد باید خودش انتخاب کند. این هم یک نکته. در کمک گرفتن سراغ آدمهای نا اهل نروید؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: من دستم را توی دهن افعی بکنم راضی ترم که دستم را پهلوی کسی دراز کنم که تازه به پول رسیده. آدم هایی که تازه به پول رسیدهاند خیلی بدمستی می کنند، اصولا آدمی که چیزی ندید بدید است وقتی که چیزی را دید اصلا نمی تواند خودش را نگه دارد. امام کاظم (علیه السلام) هر کسی دست به یک کاری می زند معلوم می شود کمبودی دارد می خواهد جبران کند. سوار موتور می روی سر آن را بلند می کنی مثلا که چی موتور که با باقی موتورها که فرق نمی کند سر موتور بالا یک وقت حادثهای پیش می آید می افتی بارت روی دوش بیمارستان است و آن هم از 50 میلیون بدبخت باید بگیرد یعنی باید از این 50 میلیون بدبخت یا خوشبخت مالیات بگیرد خرج بدمستی تو کند خوب برو چرا طبیعی نمی روی؟ افرادی که کارهای غیر طبیعی می کنند. زلفش، بند کفش و عمامه و خانهاش و دکور و رنگ لباس اش فقط دلش می خواهد مردم نگاهش کنند. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: هر کس یه کاری می کند که مردم نگاهش کنند این از نظر روانی کمبود دارد.چون کمال ندارد که مردم با کمالات نگاهش کنند دست به یک کارهایی می زند که مردم از طریق اون کارها به او نگاهش کنند مثلا نشسته اصلا عطسهاش یه جور دیگه عطسه می کند یعنی می خواهد چون سواد ندارد که مردم به علم اش توجه کنند آن وقت مردم هم می خواهند نگاهش کنند چیزی هم ندارد عطسه بیخودی می کند آمینی که می گوید الهی آمین. یه کسی بود توی مسجد همه که صلوات می فرستادند اللهم، همه که صلواتشان تمام می شد این هنوز صلوات می فرستاد، خوب مریضی، مشکل داری، عقدهای هستی مثل باقیها سلام کن، زندگی باید طبیعی باشد. قرآن یک آیه داریم که: مردم مکه یک جور دیگر عبادت می کردند فرمود چتونه، «افیضوا من حیث افاض الناس» همانطور اعمال حج را انجام بدهید که باقی مردم انجام می دهند. شما چرا؟ همان لباسی که باقیها، ممکن است که من لباس شیکتر هم پدرم دارد که بپوشم اما وقتی می آیم مدرسهای که 400 بچه ندارند باید لباسی بپوشم که حواس آنها را پرت نکنم دل آنها را نسوزانم، جلوه گری نکنم. امام کاظم (علیه السلام) فرمود، ببخشید امام صادق (علیه السلام) فرمود؛ من دستم را در دهن افعی بکنم خوشحالترم که دستم را پهلوی کسی دراز کنم که تازه به پول رسیده یعنی افراد کم ظرفیت. از افراد کم ظرفیت سنگدل چیزی نخواهید. خدمت به مردم هم نوعی دارد.
خدمت بدون قید وشرط
خدمات مالی، فرهنگی، فنی حرفهای، همین برنامهای که الان جمهوری اسلامی دارد که مسئولین آموزش فنی و حرفهای حتی می روند در جاهای دیگر کار ارائه می دهند ممکن خوب جا نداشته باشیم ولی خوب مسجد چهار نفر استاد می روند به بچههای مسجد یه چیزی یاد می دهند. ما این قیدها را برداریم حل می شود، خوابگاه کم داریم حالا باید جوانهای ما بی سواد بمانند، دانشگاه آزاد و پیام نور درست شد. ما باید قیدها را برداریم که راه برای تحصیل باز بشود مثلا بگوئیم هر کس می خواهد طلبه شود باید عمامه بگذارد خوب طلبهها از آخوندی می روند بیرون بابا می خواهم درس آخوندی بخوانم ولی الان آمادگی لباس پوشیدن ندارم. راه باز باشد شما می خواهی بیا درس بخوان و با هر لباسی می خواهی باش اینکه ما قید کنیم که هر طلبهای الا ولابد باید این رقمی باشد، دانشگاه باید این رقمی باشد، حرکتهایی توی مملکت ما شد این حرکتها قیدها را برداشت، خیلی آزاد شد. ما اگر این نماز جماعت را قیدها را برداریم مسجدها شلوغ می شود نماز بخوانند بروند من دیشب یه جایی بودم اصرارم کردند بین دو نماز سخنرانی کن، قبول نکردم چون سخنرانی بین نماز را گروگانگیری می دانم، مردم می خواهند نماز بخوانند بروند بین نماز مردم را گیر می اندازد. من آمادگی شنیدن سخنرانی تو را ندارم می ترسم بروند نترس اگر آدم یک دقیقه حرف مفید زدند می مانند از همه گذشته رفتند، رفتند. ما نباید برای اینکه مردم را اسیر خود کنیم آنها را از نماز باز داریم، اگر بدانیم سخنرانی بین دو نماز جمعیت را خلوت می کند این سخنرانی شبهه شرعی دارد چون شما اگر سخنرانی نکنی 100 نفر می آیند و اگر بین نماز سخنرانی شود می شود 90 نفر روز قیامت کی جواب این ده نفر را خواهد داد با بعضی از دعاهای طولانی، مستحبات طولانی هر چی راهی را که خدا گفته آسانتر نشان بدهیم مشتری اش بیشتر می شود مردم کم ظرفیتند اصلا نژاد ما لیز است. ساندویچ می خورند برای اینکه حوصله پختن ندارند، اخیرا آب میوه می خورند حوصله جویدن ندارند. (خنده حضار) ما با یک نژاد لیز هستیم و و این نژاد لیز را نمی شود لفتش داد. باید فشرده و خلاصه البته این هم کمال نیست. امیدوارم که ما بتوانیم به مردم خدمت کنیم خدمتهای خالصانه. بحث جلسه من این بود که در دو جلسه قبل خدمت مردم را گفتم توی این خدمت و این جلسه 5،6 دقیقه گرچه، گرچه هایش را گفتم خدمت گرچه با واسطه ممکن است خودم نتوانم ولی با تلفن یک دیگر، گرچه انجام نشود نگو می ترسم نماز باران بخوانم، باران نیاید می ترسم بروم فوتبال گل نزنم نشد، نشد باید پاشوی گرچه از طریق آبرو باشد اگرچه مالی نیست، کم باشد، «ولو بتمرة» «ولو بکلمة» گرچه قصد الهی نباشد، قصد خدا نیست و یاد قبر و قیامت هم نیست به خاطر کمال انسانیت پا شو خدمت کن این گرچهها بود 5 گرچه و 5 شرط کمال گفتیم. خدمتی ارزش دارد که پهلویت جلوه نکند که فکر کنی کار مهمی کردهای، به دیگران نگو که آبروی طرف برود عجله کنی، با نشاط باشد نه با عبوس، منت هم نگذاری اینها نکاتی بود که در این جلسه گفتیم. خدایا! ترا به حق محمد و آل محمد به ما توفیق بده با کمال خلوص از هر نوع خدمتی که از دست ما بر می آید نسبت به این مردم عزیز انجام بدهیم. هر کس به مردم خدمت می کند خدایا تمام برکاتت را نثارش بفرما، و هر کس خیانت اگر قابل است هدایت وگرنه خدایا رسوایش کن. رهبر و امت و دولت و نسل و ناموس، دین و دنیا و انقلاب و تشیع، عقاید و افکار و آبرو و هرچه بر ما دادهای حفظ بفرما. «و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1389