نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1436
موضــوع: خودباختگي و وابستگي
تاريخ پخش: 25/7/58
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين من الان إلي قيام يوم الدين.
ما بايد گام به گام با قرآن عزيز و روايات اهل بيت آشنا بشويم يكي از گرفتاريهايي كه ما داشتيم و اين گرفتاري باعث شد كه ما ذليل بوديم مسئله وابستگي و خودباختگي بود خيال ميكرديم كه كسي نيستيم نميتوانيم و خيلي وقتها آدم اين خيال را ميكند نميدانستيم كه ميتوانيم اگر كسي از ما بپرسد چند كيلومتري ميدوي، ميگوئيم سه كيلومتر چهار كيلومتر، اما اگر يك گرگ دنبال ما بدود چهل كيلومتر ميدويم پيدا بود كه ميتوانستيم بدويم ولي نميدانستيم كه ميتوانيم، ما خودمان را باخته بوديم و در اين انقلاب خودمان را يافتيم و كشف كرديم اما ريشــﺔ اين خودباختگي چيست؟ ما اگر به ريشهها و عوامل خودباختگي كه قرآن فرموده است توجه كنيم خيلي چيزها گيرمان ميآيد، اين بحث براي بزرگترها خوب است براي كوچكترها هم خوب است چون اين دردي بود كه به آن مبتلا بوديم و الان داريم كم كم نجات پيدا ميكنيم و بايد خوب از آن بهره برداري كنيم.
1- خودباختگي به گمان علمي بودن حرفهاي ديگران
1- خيال ميشود مطلب قوانين ديگران علمي است، در حالي كه اينچنين نيست (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ) (انعام /116) يعني آنها هم از گمان تبعيت ميكنند مثلاً از لحاظ تاريخي ميگويند تاريخ دورههايي داشته بعد دليل شان هست، فرض كنيد دزدي ميگويند ريشه اين دزدي فقر اقتصادي است بله گاهي فقير دست به دزدي است اما ديگران كه دزد هستند همه فقير هستند؟ گاهي هم ريشه دزدي ممكن است كه حرص باشد گاهي ممكن است ريشه اش انتقام باشد گاهي ممكن است اظهار قدرت باشد. ما خودمان را ميبازيم چون خيال ميكنيم كه حرفهاي ديگران علمي است و حال آنكه حرفهاي آنها علمي نيست حتي به نظر خودشان تجربي هم نيست. اگر حرفهايشان برهان علمي داشت اسلام قبول ميكند اسلامي كه بيش از صد مرتبه گفته دنبال علم برويد مگر ميشود كه علم باشد و اسلام بگويد دنبال آن نرو، ما خيال ميكنيم كه قوانين آنها وحي منزل است و حال آنكه در آمريكا بيست و پنج بار قانون اساسي اش عوض شده است در بلژيك صد و بيست دفعه عوض شده است. ما اگر به قرآن عمل كنيم به ما ميگويند اُمل و ارتجاعي اما اگر به قوانين آنها عمل كنيم ميگويند روشنفكر و… به ما ميگفتند اگر ميخواهيد روشنفكر باشيد و شرق و غرب شما را قبول كنند يا بايد شرقي باشيد و يا غربي نه خير ما نه شرقي ميشويم نه غربي قرآن نظير اينرا يك قصهاي نقل ميكند، عدهاي تبليغ ميكردند كه (وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا) (بقرة /135) ميگفتند يا يهودي باشيد يا مسيحي تا هدايت پيدا كنيد حالا ميگويند «كونوا شرقياً او غربياً تهتدوا» اينطور نيست ما ميگوئيم: لا يهودياً و لا نصاري! اين تبليغاتي است كه ميشود و ما بايد حواسمان جمع باشد.
2- ديگران را كه از پيشرفت ما هراس دارند دوست تصور مي كنيم
2- خيال ميشود كه ديگران دوست ما هستند، براي همين ما بند به آنها ميشويم و حال آنكه ما بهترين مغزمان را ميفرستيم در غرب، اينها حاضر نيستند آنطوري كه به داشنجوي خودشان درس ميدهند به دانشجوي ما هم درس بدهند. اگر هم دانشجوي ما مخترع بشود نميگذارند به ايران بيايد. آنها دوست دارند كه غافل باشيم قرآن ميفرمايد (وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ) (نساء /102) كفار دوست دارند كه شما غافل باشيد هم از اسحله و هم سرمايه هايتان، آنها نه تنها ما را دوست ندارند بلكه دوست دارند از آنچه هم كه خودمان داريم غافل باشيم. اگر هم يكوقت فندق پرت ميكنند دوست دارند كه گردو برگردد، دوست دارند كه ما در سختي قرار بگيريم و خودشان هم گفتند كه ما ميخواهيم شما را در محاصره اقتصادي قرار بدهيم قرآن ميفرمايد (وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ) (آل عمران /118) دوست دارند براي شما سختي را، دوست دارند شما در مضيقه قرار بگيريد جنگل نداشته باشيد آتش ميزنند، خرمن نداشته باشيد آتش ميزنند، نيازمند باشيم به دارو و پزشك آنها، به همه چيزها آنها وابسته باشيم و در بدبختي باشيم. ارتجاع، ارتجاع از رجوع است يعني عقب گرد، دوست دارند كه ما برگرديم و در اين نظام ما مثلاً دوست دارند كه نظام شاهنشاهي باشد دوست دارند… جوانهاي ما يكوقتي دنبال عيش و تفريحهاي غير سالم بودند الان ميبيند كه جوان ما لانهي جاسوسي را گرفتهاند شب تا صبح خوب درس ميخواند. آنها دوست دارند جوانهاي ما بروند توي آن تفريحهايي كه سالها در آن رشدي نيست و نجاتي توي آن نيست قرآن ميفرمايد (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا) (بقرة /109) مخالفين شما دوست دارند شما را برگردانند بعد از آنكه گرايش و عقيدهاي پيدا كرديد، بعد از آنكه جوان بي تفاوتي بوديد حالا شدهايد جوان با تفاوت و مسئول ميخواهند دو مرتبه شما را به عالم بي تفاوتي برگردانند. چرا ما و شما بند به آنها ميشويم؟ چون خيال ميكنيم كه آنها دوست ما هستند، قرآن در اين آيات ميفرمايد كه نخير آنها دوست شما نيستند. آنها دوست دارند كه ما سازش كنيم آنها دوست دارند كه ما با آنها بسازيم ميخواهند جوانهاي ما از تعهد سلحشوري دست بردارند قرآن ميفرمايد (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) (قلم /9) دوست دارند كه تو نرمش كني با آنها قاطع نباشي و نرمش نشان بدهي كه بگويند ايشان خوب است به ما كاري ندارد ايشان با سياست ما كاري ندارد، دوست دارند كه كاري به كار آنها نداشته باشي آنها هم كاري به كار تو نداشته باشند. اگر به ما گفتند كه قرآن بخوان اينطور نيست كه لاي قرآن را باز كني شروع كني به قرآن خواندن تند و تند، ميخواهد بگويد اين آيات درس مكتب است گام به گام به اين آيهها نزديك بشويد.
3- از عوامل وابستگي عدم آشنايي با مكتب رهبران آن است
3- عدم آشنايي با مكتب و رهبران بزرگ، ما واقع اش اين است كه آشنا به مكتب و رهبرانمان نيستيم پيغمبري كه اينقدر ميخواسته مستقل باشد عزيز باشد در يكي از جنگها كفار به مسلمانها خنديدند پيغمبر متوجه شد كه خنده كفار به مسلمانها اينست كه توي سربازهاي مسلمانها يك مشت سرباز ريش سفيد و پيرمرد هستند فرمود برويد ريش هايتان را رنگ بزنيد تا نگويند ارتش اسلام پيرمرد هستند پيغمبر وقتي وارد مدينه شد يك مسجد ساخت كنار مسجد هم يك بازارچه ساخت با چند تا مغازه، بعد فرموداي مردم ميخواهيم حكومت اسلامي درست كنيم برنامههاي شورا، تعليم و تربيت، در مسجد باشد دادوستد هم در اين بازار باشد تا نيازي به بازار ديگران نداشته باشيم. يك روز پيغمبر ما را در مكه سنگ باران كردند رفت طائف در طائف هم او را سنگ باران كردند رفت بيرون، خوب پيغمبر ما حالات مختلفي داشت چون دويده بود سنگ باران شده بود خسته و كوفته از طائف رفت بيرون پاي ديوار باغ نشست يك نفر از باغ آمد بيرون حضرت از او پرسيد اين باغ براي كي است؟ گفت فلان يهودي، حضرت تا ديد باغ ديگران است خواست بلند شود ديد طاقت ندارد چون خيلي خسته شده بود خودش را از روي خاك كشيد رفت يك درختي آنطرفتر بود كه به آن تكيه داد مرد مسلمان تكيه به ديوار ديگران نميدهد. اين درس است كه پيغمبر ما آن وقتي كه هم كه خسته است و حال ندارد خودش را به خاك ميزند ميرود پاي درخت ديگر كه تكيه به درخت ديگران ندهد علت اين وابستگيها اين است كه ما نميدانيم مكتب و رهبران ما چقدر غني هستند از قرآن و حديث و نهج البلاغه موارد زيادي را ميتوانيم پيدا كنيم كه اسلام فرموده است خودت باش و وابسته به ديگران نباش. پيغمبر ما پانزده سال اذان نداشت هر چه گفتند يا رسول الله مسلمانها زياد شدهاند اجازه بدهيد كه طبلي بزنيم فرمود اگر صداي طبل باشد اين شباهت دارد به ناقوس گفتند اجازه بدهيد كه آتش روشن كنيم فرمود آتش روشن كردن هم شباهت دارد به زرتشتيان نميخواهيم كاري كنيم كه ديگران به ما ناز بفروشند.
4- اميد نجات از غير خدا عامل وابستگي است
4- اميد نجات، قرآن هم اين اميد را قطع ميكند (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ) (عنكبوت /41) كساني كه به غير خدا تكيه ميكنند تكيه گاه آنان مثل خانه عنكبوت است كه اگر به آن فوت كني از بين ميرود و با چشم خودمان هم ميبينيم كه شاه سابق ما به تمام كشورها باج ميداد براي روز نجات و ديديم كه الان كسي او را نجات نميدهد و اگر هم نجات بدهد بيش از اين رسوا ميشود بنابراين اميد نجات هم نيست. (أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمْ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا) (نساء /139) يعني آيا آرزو داريد كه پيش آنها عزيز بشويد؟ عزت را از اينها ميخواهيد؟ در حالي كه عزت پيش خداست. ما مسلمانها سالها خودمان را فراموش كرده بوديم و چون فراموش كرده بوديم وابسته شده بوديم كه در اثر خون شهدا و انقلاب داريم از وابستگي دور ميشويم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1436