نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1521
موضوع: دعاي مكارم الاخلاق – 10، آبرو
تاريخ پخش: 79/01/25
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
«وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِر» (صحيفةالسجادية،ص92) «السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك» در آستانه عاشورا بحث را گوش ميدهيد. از برادر عزيز جناب آقاي طاهري استفاده خواهيم كرد پنج دقيقه آخر را و امابحثي كه من دارم تفسير دعاي مكارم الاخلاق را ميگفتيم كه از ماه رمضان شروع كرديم تا رسيديم به بحث آبرو كه دراينجا امام سجاد ع از خداوند كمالاتي را ميخواهد و اخلاق كريمه كه يكي از آنها نگهداري آبروي مؤمن است كه:
1- حفظ آبروي مؤمن از اخلاق كريمه است
«وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ» خدايا مرا حفظ كن از اين كه با زبان آبروي مؤمني را ريخته و شهادت بدهم به باطل. مثلاً: فلاني دزدي كرده يا نه آدم خوبي هست يا نه، اين گواهي به ناحق دادن است. اما مطالبي در باره آبرو. قرآن و آبرو: مثلاً در باره حضرت عيسي (ع) ميفرمايد: (وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة) (آل عمران /45) در دنيا و آخرت آبرو دارد. چون در باب جاري كردن حد آبروي افراد ميريزد, ميفرمايد: (أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا) (نساء /15) چهار شاهد (لازم است تا حد اجرا شود) حتي دستور اسلام است كه اگر سه شاهد شهادت دادند و چهارمي پيدا نشد و يا حاضر نشدگواهی دهد, آن سه نفر را بايد حدجاري كرد چون اينها حاضر شدند آبروي يك نفر را، گر چه اين سه عادل باشند بايد شلاق بخورند كه يك فاسق شلاق نخورد. براي اين كه هنوز فسق او ثابت نشده است. گر چه ممكن است در حقيقت فاسق باشد. قرآن ميفرمايد: (فَلا تَفْضَحُونِ) (حجر /68) آبروي مرا نريزيد. ريختند درب خانه لوط پيامبر(دو تا مهمان خوشگل داشت) مردم منطقه فاسد و لاتهاي محله گفتند اين دو مهمان رابه ما بده، فرمود: آبروي مرا نريزيد. قرآن ميفرمايد: به ناحق آبروي يوسف را بردند با اين كه زليخا عاشق يوسف شده و يوسف هم فرار كرد، زليخا پيراهن او را از پشت گرفت و پاره شد در اين هنگام صاحب خانه وارد شد و زليخا تقصير را به دوش يوسف گذاشته و بالاخره او را زندان كردند بعد شاه خواب ديد و از علما تعبير آن را پرسيد كه خواب ديدهام كه 7 گاو لاغر 8 گاو چاق را ميخورند و هركدام تعبيرات نابجا و گفتند مشخص نيست ماجرا، يك نفر گفت من در زندان يك نفر را سراغ دارم كه تعبيرخواب ميكند شاه او را مأمور كرد تا برود و سؤال كند يوسف هم به او گفت برو به شاه بگو بالاخره ماجراي زندان مقصر من بودم يا زن تو و من عاشق شدم يا او: «ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ يَعْنِي إِلَى الْمَلِكِ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْن» (بحارالانوار،ج12،ص234) برگرد به نزد پروردگارت(شاه) و درباره داستاني كه زنها دست هايشان را قطع كردند سؤال كن. اينجا حضرت يوسف براي آبروي خود مايه گذاشته و فرمود: خواب را تعبير نميكنم تا تكليف آن موضوع روشن شودو بي گناهي من ثابت شود.
2- ريشهي استهزاء رسيدن به دنياست
گاهي در بعضي از موارد انسانهاي حزب اللهي در ميان فاميل در بعضي از مناطق گير ميكنند و اهانت ميشود اين نمازخوانده و آنها او يا الله ميگويد و آنها لبخند، او رعايت حلال و حرام و محرم و نامحرم و آنها بي توجهي، او راتحقير و يا مسخره ميكنند. قرآن در سوره مطففين آيات آخر ميفرمايد: افراد ديندار بايد متلكها را از طرف افراد لاابالي تحمل كنند. (إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففين /29) مجرمين به مؤمنين ميخندند. (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ) (مطففين /30) و زماني كه به آنها مرور ميكنند چشمك ميزنند. (وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ) (مطففين /31) زماني كه به نزد همفكران و اهل خود ميروند فكاهي ميگويند. (إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) (مطففين /32) اينها گمراه هستند. اينها را بشنويم، بله، مقوا نيستيم كه آب بشويم. (فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) (مطففين /34) روز قيامت مؤمنان به كفار خواهند خنديد. او امروز به تو و تو هم روزي به آنها خواهي خنديد. سؤال: ريشه استهزاء(و مسخره) چيست؟ جواب: ريشه آن رسيدن به دنياست. قرآن در اين باره ميفرمايد: (زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا) (بقره /212) به كفش و كلاهي رسيده حالا جفنگ ميگويد. افرادي كه بهره كمتري از دنيا داشتند ميآمدند مقدار كمي خرما به جبهه كمك كنند سرمايه دارها به آنها پوزخنده زده و مسخره ميكردند كه در اين باره هم ميفرمايد: (الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم) (توبه /79) كساني كه با چشم و ابرو مؤمنان را در صدقات مسخره كرده. . . و حال آن كه يافت نميشود نزد آنها مگر آن چه زحمت كشيدهاند. «هُمَزَةٍ، لُمَزَةٍ» يعني با چشم و ابرو مسخره ميكند مثل: (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ) (همزه /1) گاهي هم ميگويد شوخي كردم، بالاخره شوخي يا جدي آبروي طرف رفت مثل اين كه كسي سيخ بزند طرف را كوركند بعد بگويد سيخ طلا بود، حال يا طلا يا آهن چشم طرف از بين رفت. فرق نميكند شوخي يا جدي «آهن يا طلا» پس از خدا ميخواهم كه آبروي كسي را نبرم.
3- پرهيز از تحقير افراد خصوصاً در اماكن مذهبي
اينها كه ميگويم مربوط به همه هست, مثلاً مهمان آمده مادرنسبت به دختر درحضور مهمانها شروع ميكند از او بدگويي كردن، دختر زبانش بسته و مادر از فرصت سوء استفاده ميكند و پدران آبروي فرزندان و مسجديها آبروي يك جوان را می برند. من بچه بودم در نماز جماعت نميدانستم من هم حمد را خوانده و ميگفت. (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ) (فاتحه /5) يادم نميرود الان بعد از 55 سال كه يك پيرمرد كه مرد و خدا او را بيامرزد دست مرا گرفت و مثل گربه پرت كرد عقب، نيم قرن عمل زشت اين حاج آقا. بايد مواظب باشيم اگر در هيأتها غذا ميدهيم اول به بچهها و خانمها بدهيم. بچهاي به من نامه نوشته بود كه من تاآخر عمر فراموش نميكنم و مسجد نميروم، براي اين كه مسجد غذا ميدادند به بزرگ هاو جوانها دادند بعد به ماگفتند بچهها غذا تمام شد برويد خانههايتان. من تا آخر عمر مسجد نميروم اين بي عقلي است. مقام معظم رهبري فرمود: من در مشهد آمدم مسجد چون امام جماعت بود چون زمان شاه هم مسجد ايشان كوچك بود ولي جان داشت جوانها هم آمدند تا اين كه جواني با لباسهاي سوپر دولوكس و چغور بغور، در صف نشسته بودند مردم به او گفتندشما عقبتر بنشيند، لباسهاي شما جلف و درشان مسجد و صف اول نيست. و بالاخره او را بلند كردند، و من به اوگفتم بيا بنشين صف اول و اتفاقاً جاي شما همين جاست، چرا رد ميكني، مگر از اول همه چيز ميدانستي. يك داستان بگويم. . . حالا طول ميكشد فاكتور ميگيرم داستان را و آخرش را ميگويم كه: قرآن ميفرمايد: جمعي از مذهبيهاي قديمي، مذهبيهاي جديد را مسخره ميكردند. قرآن ميفرمايد: (كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ) (نساء /94) شما هم قبلاً اينچنين بوديد. تحقير نكنيد. يادم نميرود داستان از سال هاقبل است كه من تازه جوانها را جمع و پاي تخته سياه كلاس داشتم آقايي كه درسهاي مهمي را ميداد به من رسيد و مرا تحقير كرد و يا از من سؤال كرد كه شما پاي تخته چند نفر مؤمن درست كردهاي؟ من هم گفتم كه شما با آن درسها چند نفر مؤمن درست كردهاي؟ انسان هر چه ميداند ميگويد بخواهند گوش بدهنديا خير. چون در آستانه عاشورا هست در عاشورا در جلسات مذهبي خيلي تحقير ميشود. من يك جايي غير از تهران منبر بودم و وسط منبر شخصيتهاي آن منطقه وارد شدند و رئيس هيأت آمد بالاي جلسه كنار منبر بچهها را بلند كرده و بزرگ ترها را به جاي آنها نشاندمن هم گفتم هر كس بدون اجازه به جاي ديگري بنشيندجايش دزدي است آنها بلند شده و بچهها دوباره سر جايشان نشستند و از آن موقع آنها دل ميدادندحق هم همين است.
4- محفوظات علم نيست،ارزشها علم است
مطلبي از امام(خميني ره) وارد مدرسه فيضيه شد براي درس دادن در سالني كه زير كتابخانه و حدود صد متر است مربوط به حدود 50 سال قبل است. ديد طلبه تازهاي كه شايد اول طلبگي اوست، و خبر از درس ايشان در اين مكان نداشت، نشسته و مطالعه ميكرد. امام خميني (ره) برگشت ما گفتيم چرا؟ فرمود: او قبل از ما آمده، ما گفتيم به چنددليل ما مقدم هستيم: الف: ما صد نفر هستيم آن هم مثل شهيدان بهشتي و مطهري و مفتح و. . . ب: ما قديمي هستيم و اين تازه آمده. ج: مكان درس هر روز ماست. د: ما به او بگوييم خودش قبول ميكند كه برود. ايشان فرمودند: هيچكدام اينها دليل قرآني نيست و خداوند نفرموده: (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم) (حجرات /13) ممكن است صد نفر باشيد و اكثر هم باشيد ولي حرفتان حق نباشد اكثريت دليل بر حق نيست و نفرموده: ان اكرمكم عند الله اسنكم: هر كس سنش بيشتر است آبرويش زيادتر است. و نفرموده: ان اكرمكم عندالله اعلمكم: هر كس علمش زيادتر است. ارزشش زيادتر است. هيچ كدام دليل نيست. هر روز ما زودتر از ما و هر زمان او زودتر از آن اوست. و اگر بگوييم بلند ميشود اين رودربايستي و گناه است. و امام(خميني ره) يك ساعت به دورحوزه فيضيه دور زد و ما به دنبالش تا او بلند شود و او هم به مطالعه ادامه داد وآن روز ايشان به ما درس نداد. و من گفتم: اتفاقاً آن روز به شما درس داده، محفوظات علم نيست، ارزشها علم است. ممكن است مثل نوار و كامپيوتر پر از علم باشيم ولي چقدر آن در ما اثر گذاشته يا نه؟ مثل جويي سيماني كه آب را به مزرعه رد ميكند ولي چيزي از آن آب در او اثر نميكند. انسان با سواد هم ممكن است جويي سيماني باشد و در آن اثر نكرده و اينها مهم است.
5- شهادت اميرالمؤمنين درباره ابيذر
اما در باره شهادت به نا حق و باطل: ولي ما ميگوئيم از ماست برو براي او امضا كن، بگو من امضا نميكنم گر چه خودي باشد، اين از ما نيست نباشد ولي حق ميگويد. من يك قصهاي را در تلويزيون گفتهام و اجازه بدهيد تكرار كنم و البته من معتقد شدهام خيلي از حرفها را بايد تكراركرد چون نسلي آمده كه حرفها را نشنيده و حرفهاي سالهاي گذشته يادشان نيست. زيادي گوش بدهيد ابوذر وارد مجلسي شد ديد معاويه نشسته و همه مسئولين مملكتي از فاميل او هستند. خندهاي كرد، پرسيدند چرا خنديدي؟ گفت از پيامبر(ص) شنيدم، كهاي مردم هر زمان ديديد همه مسئولين از بني اميه هستند خاك بر سرتان، اباذر يك پيرمرداز اصحاب پيامبر(ص) با اين حديث كودتا كرده و آبرويي براي مسئولين نميگذارد. او را گرفته و گفتند: بايد شاهد بر اين حديث بياوري كه شايد اين حديث را بافتي تا آبروي مارا بريزي. كمي فكر كرد وگفت شاهد من علي(ع) است چون بيشترين كسي كه با آن حضرت بوده ايشان است. امير المؤمنين علي(ع) حاضر شد واز او سؤال كردند ما باشيم ميگوييم از حزب ماست بگو راست ميگويد. حضرت فرمود من چنين حديثي را ازپيامبر (ص) نشنيدهام. خيلي به صورت ظاهر بد شد. بعد حضرت فرمود: البته اين حديث را از پيامبر ص شنيدهام كه: زير اين آسمان كسي راست گوتر از اباذر نيست خوب اين حديث اباذر را ازمرگ نجات داد ولي علي (ع) هم حزب بازي نكرد. كه اين از خودمان است و از او پشتيباني كنيم. قرآن درباره شهادت باطل ميفرمايد: (وَ أَقيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ) (طلاق /2) و ميفرمايد: (وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآن) (مائده /2) حتي اگر با كسي بد هستيم حق نداريم به ناحق شهادت بر عليه او بدهيم. ميگوييم شما گفتي ميگويد فلاني گفت چون او بد است. حديث: مسلماني دزدي كرده بود ديد رسوا ميشود انداخت به خانه غير مسلماني، و افرادي را هم ديد تا براي اوشهادت بدهند و پيامبر ص به ظاهر آن خواست حكم كند كه آيه نازل شد كه: ماجرا از اين قرار است و حتي شما برعليه يك كافر هم حكم خلاف نكنيد. حق حق است. بحث را در آستانه عاشورا ميبينيم و ما هر چه داريم از محرم است به خصوص ابالفضل (ع) در ميدانها معمولاً مجسمه هم ميزنند، در ميداني كه ميان قبر امام حسين (ع) و ابالفضل (ع) يك مشكي است كه دائماً آب از آن ميريزد. و اين خيلي خاطره انگيز است. حرم ابالفضل(ع) يك سرداب دارد كه افرادي به خصوص با واسطه و يا پول اگر بتوانند بروند قبر آن حضرت وسط و دورآن آب است. و قبر آن حضرت كوچك است چون ميگويد براي اين كه جسدش قطعه، قطعه بود جسدي نبود كه به صورت كامل آن حضرت دفن كند. قطعات را روي هم گذاشت. آيت الله حكيم كربلا كه مشرف ميشدند اول ميرفتند قبر حضرت ابالفضل(ع) را زيارت ميكردند از او علت را پرسيدندكه امام حسين(ع) مهمتر است. ايشان فرمود: انسان اگر بخواهد مسئولي را ببيند اول بايد رئيس دفتر او را ببيند. ما سه، چهار نفر داشتيم كه شير بودند. 1 -ابوطالب براي پيامبر ببخشيد، حمزه براي پيامبر ص 2 – اميرالمؤمنين علي(ع) در جبههها 3 – ابالفضل(ع) كه سينه سپر كرده و در آن شعري كه منسوب به آن حضرت است فرموده: به خدا قسم اگر دو دستم را قطع كنيد دست از ولايت برنمي دارم و جدا نميشوم و ما هم بايد مواظب باشيم كه از خط امام حسين(ع) جدا نشويم (بسم الله) اي حرمت قبله حاجات ما ياد تو تسبيح و مناجات ما تاج شهيدان همه عالمي دست علي ماه بني هاشمي ماه كجا، روي دل آراي تو سرو كجا قامت رعناي تو ماه درخشندهتر از آفتاب مطلع تو جان و تن بوتراب عم امام و اخ و ابن امام حضرت عباس(ع) من در كربلا براي ابالفضل اين شعر به ذهنم رسيد: در طواف عشق و لطف و صبر او آب ميگردد به دور قبر او پنج امامي كه تو را ديدهاند دست علمگير تو بوسيده اند اولين امام كه دست او را بوسيده علي(ع) است. . . امام مجتبي (ع) هم بوسيد اما سخت ترين بوسه و گريه و لحظه، آن لحظهاي كه حضرت اباعبدالله (ع) افتاد روي زمين. . . ياحسين(حاج آقاي قرائتي) السلام عليك يا اباعبدالله خداوندا دين و دنياي ما، رهبر و دولت و نسل و ناموس، آب و خاك و عقائد و افكار ما حفظ بفرما. خداوندا رفتار و گفتار و كردار ما سبب شادي دشمنان دين قرار نده خداوندا رفتار و گفتار و كردار ما سبب رضايت آقا امام زمان (ع) قرار بده. خداوندا روح انبياء، اولياء، پيامبر و ائمه (ع) و امام(خميني ره)، پدران و مادران و نياكان از ما راضي و ما راپاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1521