نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1572
موضوع: دين، دست آويز سياست
تاريخ پخش: 09/07/66
بسم الله الرحمن الرحيم
اين بحث درباره کساني است که دين را وسيله سياست قرار ميدهند. معناي سياست در اصل تدبير است. ميگويند: فلاني سياست دارد يعني فکرش کار ميکند و مدبّر است. برنامه ريزي دارد.
1- دين و سياست خوب
دين از سياست جدا نيست. دين با تدبير و با برنامه ريزي خوب است. اما گاهي سياست رنگش را عوض ميکند و کلک و حقه و زد و بند حرام زادگي و. . . در آن دخيل ميشود. گاهي هم آدمهايي هستند که شيطنتشان را با اسم دين غالب ميكنند. قرآن هم روي اين زمينه برنامه دارد. من يک خرده از اين برنامههاي قرآن را برايتان بگويم. ماه رمضان امسال که روزي يک جز قرآن ميخواندم، آياتي را انتخاب کردم. يکي از آيهها اين است که گاهي افراد از روي سياست ايمان ميآورند. در سورهي آل عمران است كه ميفرمايد: يک عدهاي آمدند و گفتند: که ما ميرويم و به پيغمبر ايمان ميآوريم. (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (آل عمران /72) عدهاي از يهوديان گفتند: يک کلک به مسلمانان بزنيم. گفتند: يک عده از مشهورين نزديك صبح سراغ بزرگان يهود ميآيند، ميگويند: که ما ايمان آورديم و مسلمان شديم. غروب که ميشود بر ميگردند و ميگويند: نخير! دين اسلام فايده ندارد و اين ايمان را از روي سياست انجام ميدهيم. از روي سياست ايمان ميآوريم و اين دو فايده دارد: يکي اينکه باقي يهوديان هوس مسلمان شدن نميکنند و ميگويند: آن يهوديان هم که صبح رفتند، عصر برگشتند. اين باعث ميشود که مسلمانها هم در مسلمان بودنشان شک ميکنند. اين يک ايمان کلکي بود. قرآن ميگويد: «آمِنُوا» برويد ايمان بياوريد. «وَجْهَ النَّهارِ» به معني صورت روز است. صورت روز هم به معني صبح است. صبح ايمان بياوريد. «وَ اكْفُرُوا» يعني آخر روز كافر شويد. صبح ايمان بياوريد و غروب کافر شويد. فايدهاش چيست؟ «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» تا آنهايي که ايمان دارند، برگردند و شک کنند. بگويند: معلوم ميشود دين اسلام دين برتري نيست. در بازار هم اين سياستها هست. گاهي ميخواهند يک نرخي را بشکنند. ميروند و ميگويند: جنس چند است؟ ميگويد: فلان قدر است. سوار ميشود ميرود و بر ميگردد. مثلاً يک بازاري ده نفر مشتري دارد. يک کسي ميآيد جنس را قيمت ميکند. سرش را بالا ميکند و ميرود. تمام اينها هم که ايستادهاند تا از آن جنس بخرند در خريدشان شک ميکنند. پس براي اينکه دل کساني را که در خط اسلام هستند بلرزانيم، بياييد ايمان بياوريم و صبح يا عصر برگرديم. اين را ميگويند ايماني که دست آويز يک کار سياسي ميشود. شايد اسم گوساله سامري را شنيده باشيد. سامري كه بود؟ يک آدم سياستمداري بود، زرنگ بود، دانشمند بود، حضرت موسي به مردم يهود گفت: مردم من براي مناجات30 شب رفتم و بعد هم30 شب شد40 شب (وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً) (اعراف /142). به موسي وعده داديم «ثَلاثينَ لَيْلَةً» يعني30 شب. منتهي30 شب40 شب شد. «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» خوب همين که برگشت موسي مدتي طول کشيد، سامري برداشت يک آثاري از پيغمبر، رسول و جبرئيل برداشت، يك چيزي هم از مذهب و مقامات مقدس برداشت و يک چيزهايي هم از خودش قاطي کرد و مردم را به آن دعوت کرد. وقتي حضرت موسي برگشت ديد که مسلمانان به خدا ايمان آوردند، بعد تا ايشان رفته کوه طور و برگشته است، دست از خدا كشيدهاند و سراغ گوساله رفتهاند. گوساله پرستي ميكردند. خيلي ناراحت شد و ريش برادرش را گرفت و روي زمين کشيد چون به برادرش هارون گفته بود در غياب من تو قائم مقام من هستي. ريش برادر را گرفت و به زمين کشيد و گفت: من رفتم که برگردم. چرا گذاشتي که مردم گوساله پرست شوند؟ او هم جوابي داد. به سامري گفت: چرا اين گوساله را درست کردي؟ سامري هم مقداري طلا از زنها گرفت و با زر و زيور يک گوساله درست کرد. منتها اين گوساله را از نظر ترکيب يک طوري درست کرده بود که جريان هوا که از اين گوساله حرکت ميکرد گوساله داد ميزد. جريان هوا هم در شكم اين گوساله طوري حركت ميكرد که گوساله صدا ميداد. به سامري گفت: چرا مردم را گمراه کردي؟ گفت: «فَقَبَضْتُ» يعني قبض گرفتم. ( فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي) (طه /96). يعني از اثر رسول حالا و رسول جبرئيل است. قرآن ميگويد: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي». اينجا هم اثر رسول شاهد است. «أَثَرِ الرَّسُولِ» يعني آثار رسول و آن کسي که از طرف خدا آمده است را گرفتم و با يک چيزهايي خودم قاطي کردم و بعد مردم را گول زدم. چه ميخواهم بگويم؟ گفتند صبح ايمان ميآوريم و غروب کافر ميشويم.
2- عوام فريبي با سياست بازي با دين وسخنان امام علي(ع)
با مذهب بازيهاي سياسي ميكنيم، موضوع بحثمان اين است. يک قصه بگويم. يعني قصه نيست حديث است. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) گاهي که سخنراني ميکرد يک شخصي به نام حسن بصري بود، همينطور پاي سخنراني حضرت علي ميرفت. هرچه حضرت علي ميگفت او مينوشت و هر چه حضرت علي سخنراني ميکرد او مينوشت. يک روز حضرت علي فرمود: چه مينويسي؟ گفت: حرف¬هاي شما حرف¬هاي جالبي است، مينويسم و ميروم درباره آن سخنراني کنم، مقاله مينويسم و کنفرانس ميدهم. در حرفهاي تو يک سوژههايي است من روي آن سوژهها کار ميکنم و سخنراني ميکنم. آنوقت حضرت امير فرمود: «هَذَا سَامِرِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ»(إحتجاج طبرسى، ج1، ص171). يعني تو هم سامري امت من هستي. چون سامري در زمان موسي «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» يک چيزهايي را قبض کرد «أَثَرِ الرَّسُولِ» را گرفت. يک چيزهايي هم با آن قاطي کرد، در حرفهاي من اثر رسول است، تو هم از حرفهاي من يک چيزهايي ميگيري و يک چيزهايي هم با هوي و هوست قاطي ميکني و مردم را به انحراف دعوت ميکني. گاهي انسان يک خرده هم شيطنت خودش را قاطي ميكند و بعد يک چيزي ميشود. کلمات متمدن، روشنفکر، صلح، امنيت، عدالت اجتماعي و حزب الله، اينها کلمههاي مهمي است. با تقوي، مصلح، کارشناس، آيت الله، دکتر، کلمات زيبا، آيات زيبا، احاديث زيبا، قيافههاي زيبا، اشعار زيبا، و چيزهاي زيبا و مقدس را ميگيرد و با يک چيزهايي که در درونش دارد شيطنتهايي که دارد قاطي ميکند اين را سياست بازي ميگويند. قرآن از مذهب ميفرمايد: (اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً) (مجادله /16). بعضيها قسم ميخورند ولي اين قسمشان سپرشان است. «اتَّخَذُوا» دروغ ميگويد اما براي اينکه بگويد: «من راست ميگويم» قسم ميخورند. دروغ ايشان «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً». «جُنَّةً» يعني عقلش زير سپر است. ميگويند: فلاني مجنون است، يعني عقلش پشت پرده است. «جَنَّاتُ» يعني «باغها» اينکه ميگويند: (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) (طه /76) «جَنَّاتُ» يعني باغهايي که برگهايش چنان به هم چسبيده که سپر زمين است، يعني نور به زمين نميرسد. جنين يعني بچّهاي که در شکم مادر است و شکم مادر و پردهها سپر او هستند. «يمين» يعني «قسم» قسم ميخورند. قسمشان سپرشان است. يعني با سپر قسم کارهاي خود را در جامعه تثبيت ميکنند. ميگويند: اينطور هست و کلک ميزند. اما برخي گريه ميکنند، چنان گريه ميکنند كه درباره آن قرآن ميفرمايد: وقتي برادرهاي يوسف، يوسف را در چاه انداختند (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ) (يوسف /16). يعني شب نزد پدر آمدند و زار زار گريه ميکردند. يوسف را در چاه انداختند، پيراهنش را با خون بزغاله قاطي کردند و آمدند پهلوي پدر و گفتند: گرگ يوسف را پاره کرده است و زار زار گريه ميکردند و با اين گريهها ميخواستند که پدر باورش شود که گرگ پارهاش کرده است. نميتوان با گريه به چيزي اطمينان کرد، نه ميشود به گريه اطمينان کرد نه ميشود به قسم اطمينان کرد. اگر در جامعه همه آدمهاي خوبي هستند ما هم بايد هر کسي حرف ميزند بگوييم انشاءالله راست ميگويد. اما اگر خداي نکرده نظامي پيش آمد که همه کلک ميزنند آنوقت ما نبايد بگوييم انشاءالله راست ميگويد. وقتي ميگوييم: مسلمان کارش درست است که اکثريت خوب باشند. اما اگر اکثريت خوب نيستند، آنوقت ما يک چيزي که شنيديم بايد تحقيق کنيم.
3- سياست بازي با دين و مسجد ضرار
يکي از چيزهايي که با آن بازي سياسي شد مسئله ضرار بود. شايد همه مردم ايران زن و مرد ماجراي مسجد ضرار را بلد باشند. من براي آقازادههاي محصل و بعضيها که شايد ندانند و گرچه آنها هم احتمالاً خوانده باشند، ميگويم. مسجد ضرار چيست؟ پيغمبر ما وارد مدينه که شد مسجدي به نام مسجد قبا ساخت. بعد هم در خود شهر آمد و مسجد مدينه را ساخت. منافقين هم ميخواستند يک کاري بکنند، يک جايي در يک محله ديگر يک مسجد ساختند. پهلوي پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! ما هم در آن محله يک مسجد ساختيم. فرمود: خب اينجا مسجد بود، چرا شما رفتيد مسجد ساختيد؟ آخر در يک جا يك مسجد بس است. چند مسجد پهلوي هم براي چيست؟ البته گاهي هوا بارندگي است، راه دور است. پيرزني و پيرمردي به آنجا ميرود. خلاصه ما مسجد ساختيم که نزديک خانه ما باشد. پيغمبر چون ميخواست به جنگ تبوک برود و برگردد به اينها چيزي نگفت و رفت. وقتي برگشت دوباره آمدند گفتند: يا رسول الله! مسجدي ساختيم. شما هم بيا و در آنجا يک نماز بخوان که مسجد ما افتتاح شود و رسميت پيدا کند. يعني همه بفهمند که اينجا مسجد است. آيه نازل شد که اين مسجد خانه تيمي است. اينها به اسم مسجد ميخواهند درونش بروند و توطئه کنند. «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا» اينجا دين دست آويز سياستمداران شده است. به اسم مسجد مذهب عليه مذهب است، اين مسجد را ساختند تا جمعيت را از آن مسجد کم کنند و مردم را در اين مسجد بکشند. (وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ) (توبه /107). اينها که مسجد ساختند به اسم ضرار، ميخواهند ضرر بزنند. «وَ كُفْراً»(کفر يعني سرپوش) اين که کافر ميگويند: چون کافر روي حق سرپوش ميگذارد. اينها ميخواهند روي جنايات خودشان سرپوش بگذارند. «إِرْصاداً». (ارصاد يعني رصدخانه) اينجا کمين گاهي براي منافقين است. «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». خلاصه اين مسجد خانه تيمي است. دين دست آويز سياستمداران شده است، اينها کلک است. شما برو مسجدشان را با کلنگ افتتاح کن و پيغمبر هم با کلنگ و بيل رفتند و مسجد را با خاک يکسان کردند و محلش را زباله داني کردند و بنا به نقلي آن زمين را آتش زدند.
4- سياست بازي به روش مدرن
مذهب عليه مذهب و الآن در دنياي ما اينچنين است. علت اينکه آل سعود ملعون قرآن چاپ ميکند و با زور قرآن ميدهد، بخاطر اين است که بگويند قرآن چاپ ميکند و گرنه آل سعود مرد نيست. آيا کسي هست که در سازمان ملل بيايد و مثل رئيس جمهور عزيز ما بگويد نبايد در سازمان ملل حق وِتو باشد؟ حق وِتو يعني هر که زور دارد بتواند همه رأيها را از بين ببرد. سازمان ملل صد کميسيون بگذارد، صد نفر بنشينند، فکر کنند و يک چيزي را تصويب کنند يک مرتبه يک ابرقدرتي به خاطر زورش بيايد، بگويد: من قبول ندارم. و نظر صد کشور از بين برود يعني رأيشان از بين برود. حق وِتو يعني چون من زور دارم پس فكر تو تاثير ندارد. به خاطر قلدري من فکر بي فکر، بخاطر قلدري من منطق بي منطق، اين حق وتو را سازمان ملل پذيرفته است و همه کشورها هم اين را پذيرفتهاند. رئيس جمهور عزيز ما ميآيد و ميگويد: حق وتو غلط است و بايد برداشته شود. اين تبعيض است و هنر مرد است برود يک همچنين حرفي بزند. چاپ کردن قرآن و خريد کاغذ چيزي نيست. خريد کاغذ که چيزي نيست، قهرمان کسي نيست که فقط ماشين سردست بلند ميکند، ماشين بلند کردن که كار منجنيق است. قهرمان واقعي آن است که علاوه بر اينکه يک باري از سردست بلند ميکند بتواند خودش را هم نگهدارد. کاغذ از خارج آوردن، چاپخانه از خارج آوردن، قرآن چاپ کردن و پخش کردن، همه اينها غلط است. اين کارها دلار ميخواهد و دلار هم در نفت است. نفت هم که براي تو نيست. خدا نفت را خلق کرده است و تو ميفروشي و با پولش کاغذ تهيه ميكني، قرآن چاپ ميکني. اين مردانگي نيست. مردانگي اين است که برود در سازمان ملل يک همچنين حرفي بزند، علتي که آل سعود قرآن چاپ ميکند و در آفريقا قدم به قدم مسجد ميسازد و در پاکستان مسجد چند هزار ميلياردي ميسازد، به خاطر اين است که دنيا را از اسلام واقعي دور کند. (من به مسجد پاکستان رفتم) مسجدي که آل سعود در پاکستان و در آفريقا مسجد ميسازد و آخوندش را هم مصر ميدهد. مصر و وهابيت آخوند ميدهد و آل سعود مسجد ميسازد و اين کارها بخاطر اين است که مردم را از آن اسلامي که ايران ميگويد به اسلامي که آمريکا ميخواهد، متوجه کنند. دو تا اسلام داريم: 1- يک اسلام محمدي 2- اسلام آمريکائي. اسلام پيغمبر اسلامي است که وقتي مبعوث ميشود در مکه همه را به ولوله مياندازد. اسلام آمريکائي اسلامي است که همه دنيا مسلمان باشند، آمريکا يک ذره ناراحت نيست. مسلمان کسي مثل امام است که ميفرمايد: اگر خميني يکي و تنها هم بماند خواب را از سر ابرقدرتها ميبرد. کما اينکه پيغمبر ما خواب را از سر ابوجهلها و ابو لهبها برد. اگر يک وقت خواب را از سر طاغوت بردي مسلمان هستي و تو اگر هم مسلمان باشي همه آنها راحت بخوابند، بايد در مسلمان بودنت شک کنيم.
5- سياست مذهب عليه مذهب و علماي درباري
مذهب عليه مذهب است، مسجد ضرار عليه مسجد قبا و مسجد پيغمبر بود و پيغمبر آن را با خاک يکسان کرد. قسم ميخورند براي اينکه قسم را سپر قرار دهند. گريه ميکنند تا در چاه انداختن يوسف را زير پوشش گريه و مظلوم نمايي خراب کنند مذهب عليه مذهب است. چند قصه برايتان بگويم. يک آخوندي داريم درباري است. امام يکي از چيزهايي که برايش خيلي ناراحت است آخوند درباري است. آيا در قرآن آخوند درباري داريم يا نه؟ در سوره اعراف آيه 175 يک ماجرايي را ميگويد: شخصي به نام بلعم باعورا است که شايد اسم او را شنيده باشيم. اين بلعم باعورا از علماي درجه 1 بود از ياران حضرت موسي بود. حضرت موسي از بلعم باعورا استفاده ميکرد وگاهي هم به عنوان مبلغ ايشان را به اطرافي ميفرستاد. اما اين عالم رباني بلعم باعورا عالم بزرگوار عالمي که دعاهايش مستجاب ميشد. فرعون يک پولي به او داد، يک وعدههايي به او داد. فرعون به بلعم گفت: بيا اين طرف بلعم باعورا عالمي که طرفدار و مبلغ موسي بود و دعايش مستجاب ميشد و به مقام بزرگي رسيده بود. بخاطر اينکه گول وعده و وعيد فرعون را خورد آخوند دربار شد. موسي را رها کرد و طرفدار فرعون شد. (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ) (اعراف /175) «آياتِنا» قرآن ميگويد: شخصي عالمي بود که آيات خود را به او داديم چون صاحب آيات الهي بود. «فَانْسَلَخَ مِنْها». ولي قدرداني نکرد با اينکه نشانههاي الهي به او داده شد اما بخاطر پول فرعون «فَانْسَلَخَ مِنْها» از پوست عالم رباني بودن بيرون آمد. «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» شيطان هم او را تعقيب کرد «فَكانَ مِنَ الْغاوينَ». آيت الله بود دعايش مستجاب ميشد. اما «فَكانَ مِنَ الْغاوينَ» روسياه شد. (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها) (اعراف /176). اگر ميخواستيم ميتوانستيم همينطور خوب او را نگه داريم. اما خدا ميگويد: برنامه ما اينطور نيست که کسي را با زور خوب نگه داريم. ما آزاد ميگذاريم که هرکس هر کاري خواست بکند. چون اگر مردم مجبور بشوند خوب بشوند که زنبور عسلند، زنبور عسل مجبور است عسل بدهد، اينطور نيست که زنبور عسل سه شنبه بگويد نه ما سه شنبه عسل نميدهيم. حالا چهار شنبه يک خرده عسل ميدهيم. 5 شنبه تعطيل باشد. زنبور عسل بالاجبار عسل ميدهد و گاو بالاجبار شير ميدهد. اگر انسان بالاجبار خوب بشود، تازه مثل زنبور عسل ميشود. شرف به اين است که آزاد باشد. اگر خواست، خوب بشود و اگر خواست بد بشود. ارزش ما به آزادي است. خدا شهيد قدوسي را رحمت کند. در مدرسه حقاني قم يک کارتون پر از پول با يک دفترچه كنار گذاشته و به طلبهها گفته بود: هر طلبهاي پول ميخواهد برود بردارد و بنويسد که مثلاً من سيصد تومان برداشتم. دو هزار تومان برداشتم. ما آمديم ديديم يک کارتون پر پول است. گفتند: هرکه هرچه نياز دارد بردارد و بنويسيد که من اينقدر نياز داشتم و ديگر هم از او نميگيريم. ما خدمت شهيد قدوسي آمديم و گفتيم: آقا اين چه بساطي است پول را خدمت اين طلبهها ول کردي، خب طلبهها هم مثل بقيه هستند از پول خوششان ميآيد چه شد که شما چنين آزاد گذاشتي؟ در آن زمان يکي از مسئولين مدرسه مرحوم شهيد بهشتي بود و يکي از آنها مرحوم شهيد قدوسي بود. گفت: ما نشستيم فکر کرديم که يک چند هزار توماني را در دست طلبهها رها کنيم ببينيم طلبهها پول دستشان آمد چه ميکنند. ما ميخواهيم طلبهها را آزمايش کنيم. يعني طلبه يک مرتبه صد هزار تومان ديد سکته نکند. نگاهش به يک کارتون پول خورده باشد. ببينيم اگر دستش به پول رسيد چقدر برميدارد. گرچه بعضي يک وقت اضافه برميدارند ولي وقتي مينويسند که من برداشتم. . . افرادي برمي دارند و افرادي بر نميدارند. آنوقت ما اگر يک خرده هم کلاه سرمان برود ولي دويست طلبه را شناسايي کنيم، اين براي ما ارزش است. حتي اگر 50 هزار تومان باشد. اگر پسر برود يک چيزي بخرد و کلاه سرش برود باز هم ارزش است. پسر داريم كه الآن 84 کيلو وزن دارد ولي دو کيلو نخود نميتواند بخرد. از بس پدرش به او اجازه خريد نداده است و در خود ما هم همينطور است. ما الآن عالم داريم که واقعاً اگر برود بازار هرچه بخرد کلاه سرش ميرود. چون از بس رفتند برايش خريد كردند، خودش نميتواند بخرد. انسان بايد خودش آزاد باشد. قرآن درباره بلعم باعورا ميگويد: «آتَيْناهُ آياتِنا» آيات ما را به او داديم اما از پوست عالم رباني بودن درآمد و شيطان را دنبال کرد روسياه و بدبخت شد. ميخواستيم نگاهش داريم، اما در برنامه ما نگاه داشتن زورکي نيست. بعد ميفرمايد: (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ) (اعراف /176) مثل اين شخصي که موسي را به خاطر زر و زور فرعون رها کرد و آخوند درباري شد «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ» مثلش مثل سگ است. عالم است، دانشمند است، اما خدا گفته است كه مثل سگ است. در ادامه ميگويد: «إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ». «تَحْمِلْ عَلَيْهِ» به او حمله کني «يلهث» زبان ميزند و وقتي انسان حمله ميکند سگي را ميبيند به او حمله ميکند. اين سگ زبانش را در ميآورد و تکان ميدهد. رو به آدم بيايد اينکار را ميکند، يعني پشت به او کني به او حمله نکني، دائم زبان درآورده است و به به ميکند. عالمي که درباري شد قرآن ميگويد كه مثل سگ است و قرآن ميگويد عالم بي عمل مثل الاغي است که کتاب بارش کنند. بلعم باعورا گناهش چه بود؟ آخوند خوبي بود كه درباري شد، طرفدار موسي بود بعد طرفدار فرعون شد. چه کسي امضاء کرد که برويد امام حسين را بکشيد؟ تمام خيانتهايي که بين کشورهاي ضعيف و کشورهاي قوي ميشود، از طرف باسوادهاست. کساني اين قراردادها را امضاء ميکنند که باسوادند. رزمندههاي ما حامي حقوق بشر هستند، حامي حقوق بشر آن زن ايلامي است، که در روز راهپيمايي عراقي ميآيد و روي خانهاش بمب مياندازد، ميايد و ميبيند خانهاش خراب شد و 5 نفر از اهل خانه هم از دنيا رفتند. فکر ميکند بعد ميگويد: الحمدلله من 5 داغ ببينم، اما بمب روي سر مردم نيفتد. اگر اين بمب در خيابان روي سر مردم ميافتاد 200 نفر شهيد ميشدند. پس خوب است من 5 شهيد بدهم که آنجا 200 نفر شهيد ندهند. اين را حامي حقوق بشر ميگويند گرچه هيچ سوادي هم ندارد. و آنها که حقوق بشر را دو دستي تحويل ديگران ميدهند اينها هيچ نميدانند.
6- دشمن و سياست جعل حديث و دين سازي
آن آقاياني که دير آمدند ميگويند: امشب چه گفتي؟ ميدانيد چه ميگويم. ميگويم: القاب خوب، آيات خوب، روايات خوب، قيافههاي خوب، دست آويز سياست است. خادم الحرمين آدم خوبي است. بلعم باعورا آيت اللهي عالم بود و دعاهايش مستجاب ميشد، اما آخوند درباري شد، فرعون او را خريد. طرفدار و مبلغ موسي بود ضد موسي شد. صبح ايمان ميآوردند، غروب کافر ميشدند. يوسف را در چاه مياندازند و گريه ميکنند. قسم دروغ ميخورند تا حرف باطلشان را جا بيندازند. مسجد ضرار ميسازند که خانه تيمي باشد. دين دست آويز سياست است. اينها را ميگويم. لنين يک حرفي دارد. به مارکسيسها ميگويد: بزرگترين دشمن کمونيست، اسلام است. بعد ميگويد: اگر خواستيد در کشورهاي اسلامي کمونيست را رخنه بدهيد، نياييد بگوييد: دين نبايد باشد. چون کسي که يک عمر از دين گفته است، نميشود به او گفت که دين نبايد باشد. بگو دين هست، اما آن دين که ميگويد: جهنم به اين معني نيست که قيامتي هست و جهنم يعني همين كه يک کسي دارد و يک کسي ندارد، جهنم در همين دنياست. آن کسي که خوش است بهشت است و آن کسي که ندارد جهنم است. ايشان ميگويد نگوييد: دين نيست. بگوييد: دين درست است. منتهي لغات دين را از آن معناي واقعياش تغيير دهيد. اين هم سفارش لنين به اينکه اگر خواستيد در کشورهاي اسلامي فعاليت کنيد اين طور بگوييد. مأمون امام رضا را برد که وليعهدش کند. چرا؟ چون ماه محرم و صفر است بد نيست گوش دهيد. خبر داريد که شمر چه کرد؟ همه شنيديم شمر در کربلا امام حسين را شهيد کرد، بعد ميدانيد چه کرد؟ هر روز صبح شمر پا ميشد از سحر يعني از طلوع فجر تا دم آفتاب نماز ميخواند و بعد از اينکه امام حسين را کشت، ميگفت: خدايا من رفتم کربلا حسين بن علي را کشتم اما بخاطر يک امر واجبي ايشان را کشتم، او را براي اطاعت از امير كشتم. آمدند هزاران حديث جعل کردند. اينکه حديث دروغي داريم به خاطر همين است. حديثهاي دروغي يک مسئله سياسي است. مثلاً خليفه ميخواهد هر دستوري که ميدهد، مردم بله قربان بگويند و انجام بدهند، ميآمد به چهار آخوند پول ميداد که حديث جعل کنند. به اينها آخوندهاي درباري ميگفتند. ثمره بن جندب پول ميگرفت يک حديث ميبافت، البته بعضيها بازرگان حديث بودند و پول ميگرفتند حديث ميساختند. علت اينکه در حديثهاي ما يک حديث دروغي است، به خاطر همين است. خليفه براي اينکه پايگاه حکومتي خود را قوي کند به آخوند دربار پول ميداد و ميگفت: يک حديث دروغي بباف که واجب است از من اطاعت بکنند. به طوري تبليغات شده بود که شمر بخاطر اطاعت از امير و اطاعت از خليفه رفت امام حسين را کشت و صبحها بعد از نماز فجر تا دم آفتاب وقتي نماز و دعا ميخواند ميگفت: خدايا حسين را کشتم، اما بخاطر يک دستور الهي اين كار را كردم. دستور الهي چه بود؟ اطاعت از امير بود. اين همه حديث جعل کردند و دروغ گفتند. گفتند: «اطع الأمير و ان عصي» از حاکم اطاعت بکن گرچه گنهکار است. «اطلع الامير و ان ضرب ظهرک» اطاعت از امير کن گرچه ميخواباند و شلاقت ميزند. ما ابداً چنين دستوري نداريم. رهبر اگر کوچکترين گناهي بکند ما ديگر از او اطاعت نميکنيم. ما ميگوييم: بايد امامان معصوم باشند. «امام بالاصاله و امام بالينابه» ما نداريم. امام بايد عادل باشد، امامان اصلي ما بايد معصوم باشند، امامان نايبي هم اگر معصوم نيستند بايد عادل باشند، چون دو امام داريم. امام بالاصاله و امام بالنيابه. بعضيها نايب امام هستند مثل رهبر کبير انقلاب كه نسبت به حضرت مهدي نايب است، نسبت به انقلاب امام و نسبت به امام زمان نايب است. چرا گفتند: لازم نيست امام معصوم باشد؟ اينکه گفتند: لازم نيست امام عادل باشد تا بتوانند خودشان در محراب بروند و بايستند. اگر ميگفتند: پيشنماز بايد عادل باشد که نميشد پشت سر اينها نماز خواند. گفتند: لازم نيست عادل باشد تا هر ناکسي بتواند در محراب برود و پيشنماز باشد. به جاي رساندند كه در زمان بني اميه بود يا بني عباس که خليفه در محراب رفت، مست بود و مشغول نماز شد. اين را يکبار ديگر هم گفتم سر نماز صبح چون مست بود سه رکعت نماز خواند بعد از نماز گفتند: آقا نماز صبح دو رکعت است تو امروز سه رکعت خواندي. گفت: من صبح است و مست هستم، ميخواهيد بيشتر بخوانم، بخوانم. يعني گفتند: لازم نيست پيشنماز عادل باشد تا راه جلو خودشان باز باشد.
7- سياست جبر گرايي و عدالت صحابه
قرآن ميگويد: (بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ) (قيامت /5). ميخواهد راه جلو خودش را باز کند. آمدند گفتند: انسان مجبور است، يک اعتقادي به نام اعتقاد جبري داريم. جبريها يعني چه؟ جبريها ميگويند: انسان از خودش اختياري ندارد. هر کاري ميکند کار کار خداست. خداست که اينکار را کرده است. چرا عدهاي از جبر سلاطين و خلفاء و حکام تبليغ کردند؟ ميخواستند به مردم بگويند: خدا خواسته ما در سر شما بزنيم. خدا ما را اينطور استاد خلق کرده است، خدا تو را کتک خور و ما را کتک زن خلق کرده است، دست من نيست. اينکه گفتند: عدهاي از مکتب جبر تبليغ ميکردند به خاطر اينکه بگويند: ما بايد حاکم باشيم و تو بايد محکوم باشي. پس عقيده به جبر سياسي است. حاکم اين عقيده را تبليغ کرد تا پشتوانه حکومتش شود. عقيده به اينکه لازم نيست رهبر و امام و خليفه عادل باشد سياسي است تا هرکس و ناکسي بتواند هم پيشنماز شود هم قاضي و هم خليفه شود. يکي از کلکهايي که با سياست در کار آمد اين است؛ گفتند همه صحابي عادل هستند. صحابي يعني چه؟ يعني کساني که در زمان پيغمبر بودند در مسجد بودند پيغمبر را ديدند حرفهايش را شنيدند. گفتند هر کس قيافه مبارک پيغمبر را ديد، هر کس آن قيافه را ديد هر کس، هر کجا، هرچه ميخواهد بگويد: درست است و همهشان از دم عادلند. هرکس پيغمبر را ديده است ميتواند اجتهاد کند و لذا وقتي امام حسين را کشتند، گفتند: بد شد او را کشتند. گفتند: نه عدهاي اجتهاد کردند که کشتن امام حسين اشکالي ندارد. هر که پيغمبر را ديد عادل است؟ مثل اينکه ما الآن بگوييم يک حديث جعل کنيم بگوييم هرکس به مکه رفت آدم خوبي است، هرکس دستش را به کعبه گذاشت، آدم خوبي است. خب اگر کسي دستش را به کعبه گذاشت آدم خوبي است. پس گنجشکها از آدمها بهتر هستند گنجشکها پايشان را روي پشت بام کعبه ميگذارند، پس گنجشكها از ما بهترند. اين يعني چه که هرکس دستش را به کعبه گذاشت آدم خوبي است؟ اگر کسي بيايد يک حديث وضع کند که هرکس به کعبه رفت آدم خوبي است. معلوم ميشود که حاجي است، ميخواهد موقعيت خود را در جامعه تثبيت کند براي اين ميگويد: بله. پيغمبر فرمود: «العياذبالله» هرکس به مكه نرفت آدم خوبي نيست. حديث بافتند همه صحابيه حرفهايشان درست است. حديث دروغ درست ميكنند. بحث امروز ما گفتم: دين خوب است اما سياستمداران ميآيند با هرچيز خوب بازي ميکنند. با قرآن و حديث و مذهب بازي ميکنند. با مسجد بازي ميکنند و در مقابل مسجد قبا مسجد ضرار ميسازند. در مقابل اسلامي که رئيس جمهورش ميرود و ميگويد: سازمان ملل حق وتو داشته باشد در مقابل اين اسلام رشيد اسلام ترسوي ذليل سعودي ميخواهد مطرح بشود و لذا قرآن چاپ ميکنند و مسجد ميسازند و در مقابل اين اسلام آن اسلام ميآيد. در مقابل موسي بلعم باعورا که عالم و مستجاب الدعوه بود و دعايش مستجاب ميشد و طرفدار موسي و مبلغ موسي بود، آخوند درباري ميشود و فرعون به او پول ميدهد و او را اين طرف ميکشد و ضد موسي ميشود. مأمون الرشيد امام رضا را وليعهد ميکند تا در جامعه تبليغ کند که من با اهل بيت پيغمبر خوب هستم. حديث جعل ميکنند که اطاعت از امير واجب است، گرچه به قيمت شهيد کردن امامان معصوم باشد. جعل حديث مسئله سياسي است. ميگويند: هر کاري هست خدا اينکار را کرده است. يعني خدا خواسته کتک بخوري، خدا خواسته است كه من حکومت کنم. مسئله جبر مسئله سياسي است. مسئلهاي که ميگويند: در پيشنماز و رهبر و قاضي عدالت لازم نيست، بخاطر اين است که هرکس و ناکسي بتواند قاضي و پيشنماز و رهبر باشد، اين که گفتند: عدالت و عصمت لازم نيست و کارها جبري است. حديث جعل کردند، مسجد ضرار را ساختند، بلعم باعورا، گريههاي برادران يوسف، قسم خوردن ديگران و اصل پيدايش نفاق و کل ريا همه براي اين است که از مذهب سوء استفاده کنند. آدم رياکار هم همينطور است و کسي هم که اسمش را حزب اللهي بگذارد. انجمن اسلامي، روحاني، اما خداي نکرده اين هم سوء استفاده از مذهب است.
8- لزوم توجه به نماز و آموزش نماز
اول مهر است و دو تذکر در دو دقيقه ميگويم: 1- يک تذکر به آموزش و پرورش ميدهم. من نه وزير، نه وکيل، نه امام جمعه، نه پيشنماز هيچ نيستم، يک طلبهي بي پست هستم. اما به عنوان يک معلم که جمعهها با همه خانوادهها صحبت ميکنم، تقاضا ميکنم اين جمله را عنايت کنيد. الآن اول مهر هنوز کتابها درست به آموزش و پرورش نرسيده است در جاده آسفالت نيفتاده که گاز بدهد يک خرده دارد راه ميافتد. ايامي که اول مهر است و درسها شديد نيست، تمام امور تربيتي خواهر و برادر و تمام معلمين تعليمات ديني و ساير معلمين و انجمن اسلاميها بياييد بسيج شويد و پدر و مادرها اين نماز را درست بخوانيم، 15 کلمه بيشتر نيست. چون بحول الله و سمع الله که مستحب است، اذان و اقامه که مستحب است، دعاي دست مستحب است، همه مستحبات را کنار بگذاريد، نماز 15 کلمه است اين 15 کلمه را درست کنيم. در اين 15 کلمه هم يکبار ديگر هم گفتم، ولي از بس به من ميگويند تکرار ميکنم. به ذهنم هم رسيده اگر عمري داشتم تا 10 شب جمعه هر شب جمعه 2 دقيقه صحبت کنم. آقا جان يک(ح) داريم، يک(ص) داريم، يک(ع) داريم، اينها را بايد رفت و گفت: بسياري از عزيزان ما 50 سال نماز غلط ميخوانند و حال اينکه روزي 2 دقيقه ميتواند تمرين كند تا درست نماز بخواند. پدر و مادر شبها طولاني است. معلم، امور تربيتي اينها را ياد دهيد. همه 15 کلمه را درست کنيم کاري ندارد. (ح) را بايد سفت گفت. ديدي دستهاي آدم زمستان يخ ميکند. رحمن، رحيم، احد، سبحان. (ص) را مثل سوت بگوييم. مثل صلِّ با سين معناي خيلي بدي دارد، فحش است. صلِّ با صاد معنايش خوب است. صمد، عالمين، نعبد، نستعين، هر بچه مدرسهاي راهنمائي، دبيرستاني اين 15 کلمه را درست کند. زشت است ديگر 8، 9 سال از انقلاب ميگذرد. 7، 8 سال از جنگ ميرود، گاهي بچههاي خوب ما نمازشان غلط است نماز هم 15 کلمه بيشتر نيست. تذکر دوم اينکه دفاتر نهضت که چهارصد دفتر داريم در سراسر ايران اسم نويسي ميکنند، خواهش ميکنيم آقاياني که سواد خواندن و نوشتن ندارند تا يکي دو هفته ديگر اسم نويسي کنند. همه پدر و مادرها که سواد ندارند بروند و اسم نويسي کنند. آقازادهها هم که الان درسهايشان زياد نيست، کمک پدر و مادرها کنند. همانطور که رئيس جمهور آن خطبه را در سازمان ملل دارد و همانطور که به رئيس مجلسمان، دولتمان، رزمنده هايمان، امام هايمان حالا که اين ترکيب اينقدر ترکيب عالي است، خودمان هم روز به روز عيبهاي شخصيمان را دور کنيم. بي سوادهايمان دو کلمه بتوانند بنويسند. پس اسم نويسي در نهضت را از همه امامان جمعه تقاضا ميکنم كه تبليغ کنند. از همه روحانيون که در ماه صفر به منبر ميروند تقاضا ميکنم مردم را دعوت کنند. نماز جمعه يادتان نرود. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1572