responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1700

موضوع: ریشه ایمان به خدا

تاريخ پخش: 21/9/98

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد عقاید اسلامی و اصل دین صحبت می‌کردیم. گرچه درباره‌ی این حرف‌ها بحث‌هایی کردیم ولی چون جلسه ما چهل ساله است و قبل از تولد شما بوده ممکن است شما این بحث‌ها را نشنیده باشید. اصولاً اگر کسی به شما برخورد کرد و گفت: آقا ما می‌خواهیم زندگی کنیم و اصلاً کاری به دین نداریم، ول کن بابا. اصول دین چندتاست؟ سه تا، خوراک و پوشاک و مسکن، خانه و ماشین و تلفن، استخدام، سربازی، حل سربازی ، آیا لازم است حتماً دین داشته باشیم یا دین نداشته باشیم، این را قبلاً گفتیم که دین یعنی چه؟ دین یعنی راه و روش، بت پرستان دین دارند منتهی دینشان بتشان است.

۱- راه خدا، نه راه خود یا مردم

قرآن می‌گوید: شما بت پرست‌ها هم دین دارید. (لَكُمْ دِينكُم وَلِىَ دِين) (كافرون /۶) اینکه می‌گوید: «لکم دینکم» یعنی بی‌دین نداریم، هرکس باید راهی را برود، منتهی سه راه بیشتر نداریم. یا راهی که خودم دوست دارم، بگویم آقا من هرچه را خوشم می‌آید، همان را انجام می‌دهم. اصلاً کار به خدا و پیغمبر ندارم، هرچه دوست دارم انجام می‌دهم. دین من میل من است. ۲- دین من میل جامعه است. ببینیم پدرم چه گفته، نیاکان چه گفتند، پادشاهان چه می‌گویند، رئیس جمهورها چه می‌گویند. ببینیم جامعه چه می‌خواهد. دین من از جامعه است، هرطور جامعه گفت خوب است انجام می‌دهم، گفت نه، نه!

یا بگوییم نه خودم و نه جامعه، خدا. هرچه خالقت گفته است. کدام با خالق‌ نزدیکتر است؟ من طوری حرف می‌زنم که شما هم بتوانید بعداً انشاءالله رویش حرف بزنید. چون آدم وقتی یک چیزی را به قصد این گوش می‌دهد که مثلاً من که مطالعه می‌کنم، مطالعه می‌کنم که در تلویزیون بگویم، لذا نگاهم فرق می‌کند. نگاه باید دقیق باشد. بنده چند هزار ساعت در ماشین بنشینم، تا نیت رانندگی نکنم، راننده نمی‌شوم. سی ساعت به قصد تعلیم بروم راننده می‌شوم، هزار ساعت به قصد مسافرت بروم راننده نمی‌شوم. آدم نوع گوش دادنش، شما چقدر در خیابان‌ها راه رفتی؟ اگر به شما بگوییم: این خیابان چند تا درخت دارد؟ می‌گویی نمی‌دانم. می‌گویم مگر خانه شما اینجا نیست؟ می‌گوید چرا خانه اینجاست ولی من تا به حال به قصد شمردن درخت‌ها نرفتم. شما به جگرفروش بگو: مویرگ چیست؟ رگ مو چیست؟ می‌گوید: نمی‌دانم. جگر را چاقو می‌کشی مویرگ‌ها پیداست. می‌گوید: والا من به قصد سیخ و مشتری، به قصد… یک آینه فروش یقه‌اش داخل رفته است، یقه را بیرون می‌دهد. صبح مغازه را باز می‌کند تا آخر شب هزار بار نگاه می‌کند و آخر هم یقه را صاف نمی‌کند ولی شما رد می‌شوی از دکانش یک نگاه می‌کنی، یقه‌ات را صاف می‌کنی. او با هزار تا نگاه یقه‌اش را صاف نمی‌کند، شما با یک نگاه یقه‌ات را صاف می‌کنی. چرا؟ برای اینکه او خواست آینه بفروشد و شما خواستی خودت را درست کنی. هرکسی با هر نگاهی دقت کند همان مقدار چیز گیرش می‌آید.

شما این چند جمله مرا چنین حساب کنید که می‌خواهید با کسی حرف بزنید. ما بی دین،… بگویید… نداریم. منتهی آدمی نداریم بالآخره چی چی می‌خوری؟ غذایی که می‌خوری دینت است، به کسی سلام می‌کنی دینت است؟ با چه کسی قهر می‌کنی، دینت است. با چه کسی ازدواج می‌کنی، دینت است. چه درسی می‌خوانی؟ راه و روش را دین می‌گویند. چه دینی دارد یعنی چه راه و روشی دارد؟ منتهی راه و روش را یا باید از خودم بگیرم، چه چیزی خودم دوست دارم؟ یا جامعه چه دوست دارد؟ یا خالق چه دوست دارد؟ ما می‌گوییم دو تا غلط است و یکی درست است. راه خودم غلط است، چرا؟ برای اینکه من بارها پشیمان شدم. آدمی که بارها پشیمان می‌شود یعنی چه؟ یعنی راهی که انتخاب کردم غلط است.

اینهایی که طلاق می‌دهند یعنی چه؟ یعنی انتخاب همسرم اشتباه بود، شغلش را عوض می‌کند یعنی انتخاب شغلم اشتباه بود. تمام این تغییر و تحول‌هایی که در ازدواج، شغل‌ها و تحصیل‌ها پیش می‌آید، امروز رفیق می‌شود و بعد قهر می‌کند، امروز قهر می‌کند و بعد رفیق می‌شود. تمام تغییر و تحول‌ها پیداست که انتخاب ما صد در صد صحیح نیست. کمک کنید… معلمی من با معلمی‌های دیگر فرق می‌کند. من معلمی می‌کنم و نصف حرف را من می‌زنم و نصف حرف را شما باید بزنید. سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز… «إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم» (حجرات، ۱۳) کمک کنید… فایده این کار چیست؟ فایده‌اش این است که این وسط تا کمک می‌کنی من یک نفس می‌کشم. این به نفع من است. دوم وقتی نصفش را شما گفتی و نصفش را من، جلسه مشترکی اداره می‌شود، ذهن شما در جلسه است اما اگر من صحبت کنم همینطور یک ذره یک ذره شما وا می‌روی، اول جلسه چنین می‌نشینی، بعد از ده دقیقه اینطور می‌شوی. بعد اینطور می‌شوی و بعد اینطور… (خنده حضار) اگر با هم کلاس را اداره کنیم فعال هستید وگرنه وا می‌روید و من هم خسته می‌شوم.

دین یعنی راه و روش و عقاید و باورها، بی دین وجود ندارد. راهی که می‌گیریم، راه خودم غلط چون پشیمان می‌شوم. راه دیگران هم غلط چون دیگران هم پشیمان می‌شوند. نه خودم، نه دیگران، آنکه مرا خلق کرده او قانون مرا بدهد. این معنای، دلیل این است. حالا دیگران چه می‌گویند؟ دیگران یک تحلیل‌های مسخره می‌کنند. پروفسور هستند ولی حرفشان آبکی است. می‌گویم که چه پروفسورهایی چه حرف‌های آبکی و غلط می‌زنند.

۲- رابطه‌ی دین با سرمایه‌داری

عده‌ای می‌گویند: این دین می‌دانید چطور پیدا شد؟ ریشه دین اقتصاد است. یکوقتی کمونیست‌ها این حرف‌ها را می‌زدند. اقتصاد یا پولداری یا بی پولی است. فقر اقتصاد است، ثروت اقتصاد است. ریشه دین اقتصاد است. می‌گوید: این سرمایه‌دارها می‌خواستند پول مردم و کارگرها را بخورند، آمدند… گفتند: بگذارید در عوض قیامت هست. هرچه دنیا کمرنگ می‌شود آخرت خیلی پررنگ می‌شود. صبر کن و منتظر باش، آقا امام زمان درست می‌کند. تو حرکت نکنی، تو قیام نکنی، یکوقت نریزی در خیابان‌ها قیام کنی، امام زمان خودش می‌آید درست می‌کند. قناعت کن همین مقدار بس است. می‌گوید: آمدند یک چیزی درست کردند، قناعت کن یعنی کم بخور و خیلی کار کن، در سرت زدند صبر کن، منتظر باش بعداً امام زمان درست می‌کند، اینها را درست کردند که مردم از حرکت بایستند. پس این را درست کردند، می‌گویند: دین افیون ملت‌هاست، آنها می‌گفتند، یعنی دین مثل تریاک که می‌کشی، این دین هم یک عقیده‌ای تزریق می‌کنند که فقرا شل شوند و در مقابل سرمایه‌دارها قیام نکنند. این حرف را سی ثانیه فکر کنید و بعد من پاسخ می‌دهم. همه سی ثانیه فکر کنند. اگر کسی گفت: دین، ریشه دین سرمایه‌دارها هستند. سرمایه‌دارها برای اینکه مال فقرا را بخورند، مال فقرا را چاپیدند و اختلاس کردند و گفتند: هیچی نگو، صبر کن، آقا می‌آید، قناعت کن، تقوا داشته باش، دنیا ارزش ندارد، دین را سرمایه‌دارها ساختند برای اینکه حق فقرا را بخورند. اگر کسی آمد این را گفت، شما چه می‌گویید؟ هیچکس هیچی نگوید و سی ثانیه فکر کنید و بعد از سی ثانیه من پاسخ می‌دهم.

۳- دستورات دین برای کنترل ثروت

این هم خودش یک روشی است. سؤال: اگر سرمایه دارها دین درست کردند که حق فقرا را بخورند، پس باید یک کاری نکنند که از سرمایه‌شان کم شود، باید هرچه قانون می‌گذارند، قانون بشود که سرمایه‌شان روز به روز بیشتر شود. ما در قرآن می‌بینیم سرمایه‌دارها را قیچی می‌کند، (لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا) (آل‌عمران /۱۳۰) درآمد ربا حرام، (حُرِّمَتْ‌ عَلَيْكُم‌) (نساء /۲۳) چی و چی حرام، (وَ السَّارِقُ‌ وَ السَّارِقَة) (مائده /۳۸) سرقت حرام، (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين‌) (مطففین /۱) کم فروشی حرام، رشوه حرام، اگر سرمایه‌دار دین درست کند یک چیزی درست نمی‌کند که درآمد خودش را روز به روز… چرا نمی‌گویید؟ اگر سرمایه‌دار دین درست کند، یک چیزی درست نمی‌کند که روز به روز از درآمدش کم شود و این قرآن هی درآمدها را کم می‌کند. رشوه حرام، یعنی درآمد ممنوع، کم فروشی حرام، دزدی حرام، غش حرام، فلان درآمد حرام، این یک مورد.

۲- اگر پولدارها دین درست کردند، سرمایه‌دارها، نباید قانونی باشد که اموالشان را مصادره کنید. ما در اسلام مواردی داریم که اموال سرمایه‌دار را باید مصادره کرد. اگر سرمایه‌دار دین درست می‌کند یک دینی درست نمی‌کند که سرمایه‌اش مصادره شود و کم شود و درآمدش کم شود. دوم، کجای دین معنایش این است که در سرت زدند صبر کن؟ قرآن می‌گوید: قیام کن، «قم» یعنی قیام کن، «فاصبر» کلمه‌ی قُم با کلمه‌ی اصبر کنار هم در قرآن آمده است. «قُم» قیام کن، (وَ لِرَبِّكَ‌ فَاصْبِرْ) (مدثر /۷) «قُمْ فَأَنْذِر… وَ لِرَبِّكَ‌ فَاصْبِرْ» یعنی در اسلام وقتی می‌گوید: صبر کن، کنار صبر قیام را هم می‌گوید. ما نمی‌گوییم هرچه بر سرت زدند چیزی نگو، بلند شو حقت را بگیر. اسلام می‌گوید: یک کسی در راه وطنش، در راه خانه‌اش و زن و بچه‌اش، در راه سرمایه‌اش کشته شود شهید است. قیام کن و حقت را بگیر. چه کسی گفته حقت را نگیر. بعد هم معنای قناعت یعنی نداشته باش یا نخور، معنای قناعت این نیست که نداشته باش، برو پول پیدا کن منتهی مصرفت را کنترل کن. معنای قناعت این نیست که یک عده فقیر باشند و یک عده پولدار، به فقرا بگوییم آقا فقرا قناعت کنید، همین فقر بس است، همین نان خالی بخورید. معنای قناعت این نیست که نخور، نداشته باش، معنایش این است که مصرفت را کنترل کن. معنای قناعت نداشتن نیست.

معنای زهد این نیست که نداشته باش. یعنی وابسته نباش، داشته باش ولی وابسته نباش. ببین یک کسی ممکن است یک دوچرخه داشته باشد، فقیر باشد ولی به این دوچرخه وابسته است. یعنی دوچرخه‌اش را به برادرش نمی‌دهد. اما ممکن است کسی یک ماشین قیمتی داشته باشد اما رفیقش که می‌گوید یک ماشین، می‌گوید: بسم الله این سوییچ ماشین برو کارت را انجام بده. ممکن است کسی ماشین قیمتی داشته باشد و وابسته نباشد، ولی یک کسی یک دوچرخه قراضه داشته باشد و وابسته باشد. ما نمی‌گوییم نداشته باش، می‌گوییم داشته باش و وابسته نباش. کلمات را باید درست معنا کرد. معنای دین چیست؟

مثلاً داریم وارد حمام که شدید یک مقدار از آب حمام را بخورید. قدیمی‌ها بعضی‌هایشان وقتی وارد حمام می‌شدند آب حمام می‌خوردند. بابا معنای آب حمام را بخور چیست؟ یعنی آب حمام باید آب آشامیدنی باشد و تمیز باشد. نه یعنی هر آبی در حمام است بخور. وقتی می‌گوید: آب را بخور یعنی باید اینقدر آب تمیز باشد که قابل شرب باشد. معنایش این است. ما یک چیزهایی را بد معنا می‌کنیم. یک کسی آمد گفت: انگشترت را به من بده، گفتم: برای چه؟ گفت: می‌خواهم نگاهش می‌کنم یادت بیافتم، یادگاری. گفتم: به تو نمی‌دهم تا دیدی نیست یاد من بیافت. بگویی: قرائتی انگشتر را نداد. (خنده حضار) تو اگر می‌خواهی یاد من باشی چرا با دیدن انگشتر یاد من باشی؟ همین که دیدی انگشتر هست، خواسته باشی یاد من باشی انگشتر را ببینی نیست، می‌گویی: قرائتی انگشترش را به من نداد! معنای زهد چیست؟ کلمات را باید درست معنا کرد.

۴- برخورد دین با درآمدهای نامشروع

دین خیلی جاها علیه سرمایه‌دارهاست، اگر سرمایه‌دارها دین درست کردند، نباید چیزی درست کنند علیه خودشان باشد. ما خیلی قانون داریم علیه سرمایه‌دارهاست. این تجارت‌های ممنوع، درآمدهای ممنوع و مصادره‌هایی که لازم است. داریم اگر کسی یک چیزی را احتکار کرد، رئیس حکومت اسلامی به او هشدار بدهد که مردم به دارو نیاز دارند. به گندم و برنج نیاز دارند و تو انبار کردی. اگر دو سه بار تذکر دادند و این آقا در انبار را باز نکرد، برو قفل را بکش. اگر سرمایه‌دار دین درست کرده است، نمی‌گوید: برو قفل انبار مرا بکش و اموال را بردار و برو. اینها تحلیل‌های آبکی است. یک کسی می‌گفت: می‌دانی چرا کاشان گرم است؟ گفتیم: چون ما بچه کاشان هستیم، نمی‌دانیم چرا گرم است؟ گفت: کاشان شین دارد. شمر هم شین دارد! شمر آن کسی بود که در کربلا بود و هوا داغ بود پس کاشان هم هوا داغ است. (خنده حضار)

یک کس دیگر بود هرچه بود می‌گفت: سیاست انگلیس است. درخت‌های خیابان کج است می‌گفت: این سیاست انگلیس است. بابا درخت چه کار به سیاست انگلیس دارد؟ گفت: انگلیس در آموزش و پرورش ایران اثر گذاشته، نفوذی دارد. بچه‌ها را بد تربیت می‌کنند، بچه‌هایی که بد تربیت شدند از مدرسه بیرون می‌آیند و به شاخه درخت آویزان می‌شوند، درخت‌ها کج می‌شود. (خنده حضار) خیلی از تحلیل‌هایی که می‌کنند همینطور است. چرا قد زن کوتاه است؟ برای اینکه زن‌ها هی چادر سر می‌کنند و هی چنین می‌کنند و قدش کوتاه می‌شود، نه اینطور نیست. مرغ هم کوچکتر از خروس است، او که دیگر چادر ندارد. اصولاً مردها اسکلت بدنشان، تن صدایشان، ساختمانشان فرق می‌کند با هم. بلوغشان و فکرشان فرق می‌کند. دیشب یک جایی رفته بودم برای فاتحه، دیدم دخترهایش ایستادند گریه می‌کنند و پسرهایش هم همینطور ایستادند. بابا زن ظریف‌تر است و زودتر گریه می‌کند زودتر نفرین می‌کند، زودتر شیون می‌کند، نمی‌شود گفت این بخاطر آن است. حجاب زن را چنین می‌کند. حرف‌هایی که می‌زنند این یکی… یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)

اگر سرمایه‌دارها دین درست کنند که نمی‌گویند: بیست درصدش را بگیرید، اسلام قرآن است، می‌گوید: خمس بدهید. وقتی می‌گوید: خمس بدهید یعنی هرچه گیرت آمد بیست درصدش را بدهید. زکات باید بدهی، هر چهل گوسفند، یک گوسفند زکات است، مثلاً شتر است، طلا، نقره، اگر سرمایه‌دار دین درست کند، یک چیزی درست نمی‌کند هی جیبش را خالی کند. ما در قرآن چند لقب داریم برای پول دادن، ۱- خمس یعنی پول بده. زکات، یعنی پول بده. کفاره، روزه خوردی؟ شصت نفر را سیر کن. حج برو، انفاق کن. دیگر چه؟ ایتاء، ایتاء الزکاة، اعطی، «اعطیناک» عطا کن، (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‌ وَ اتَّقى‌، وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‌) (لیل /۵-۷) عطاء با عین و طا، ایتاء با الف و ت، صدقه، کفاره، سرمایه‌دار اگر دین درست کند یک چیزی درست نمی‌کند که جیب این خالی شود. این حرف اول است. می‌گوید: سلامش هم نکن.

امام رضا فرمود: به سرمایه‌دارها سلام پررنگ نکنید. یک کسی می‌گفت: من فلانی را قبول ندارم. به او گفتند: چرا؟ گفت: سه رقم جواب سلام می‌دهد. فقیرها که سلامش می‌کنند، می‌گوید: علیک السلام، علیک السلام، آدم‌های معمولی که سلام می‌کنند، می‌گوید: سلام علیکم، پولدارها که سلام می‌کنند، می‌گوید: سلام علیکم، احوال شما، حال شما خوب است؟ مشتاق دیدار، خیلی وقت است شما را ندیدیم. امام رضا فرمود: کسی سلامش به پولدارها پررنگ‌تر باشد خدا روز قیامت او را غضب می‌کند. اگر سرمایه‌دار دین درست کند، یک دینی درست نمی‌کند که بگوید: به من سلام نکنید. فرق بین فقیر و غنی نگذارید. خلاصه این حرف غلط است به این دلایل.

۵- نقش ترس، در روی آوردن به دین

۲- بعضی دیگر می‌گویند: نه، ریشه ایمان به خدا ترس است. حرف را گرفتید یا نه؟ توضیح می‌خواهد یا نه؟ آقازاده‌ها حرف بزنید. یکبار دیگر توضیح بدهم یا ندهم؟ یک بیان دیگر این هم شکل همان است.

می‌گویند: ایمان به خدا ریشه‌اش ترس است. بچه می‌ترسد می‌گوید: مامان، بزرگ می‌شود می‌گوید: خدا، آدم وقتی می‌ترسد می‌خواهد پناه ببرد، بچه می‌گوید: مامان، بزرگ می‌شود زشت است بگوید: مامان، می‌گوید: خدا، پس این خدایی که درست کردی، برای اینکه هروقت ترسیدی، به او پناه ببرید. این حرف هم آبکی است. گویندگانش پروفسورها هستند ولی ببینید چقدر حرف آبکی است. اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید هرکس ترسو‌تر است ایمانش قوی‌تر باشد. پس باید ایمان بچه‌ها بیشتر از بزرگ‌ها باشد چون بچه بیشتر می‌ترسد. اگر زنی بیشتر ترسید، مردی بیشتر ترسید، باید ایمانش بیشتر باشد. باید رهبران دین، علی بن ابی طالب رئیس ترسوها باشد. چه حرفی است. اینهایی که رفتند جبهه شهید شدند ترسو بودند یا شجاع؟ شجاع بودند که رفتند جان دادند. اینها ترسوها بودند جبهه رفتند؟ ترسوها در خانه نشستند. اگر ریشه ایمان به خدا ترس است قرآن هی باید دعوت به ترس کند. حرف غلط است. اگر ریشه ایمان به خدا ترس است باید هرکس ترسو‌تر است… نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید… هرکس ترسو‌تر است باید ایمانش، باید ایمان بچه‌ها بیشتر باشد. باید آدم‌های رهبران دین همه آدم‌های ترسو باشند. حرف آبکی است. یک سؤال است می‌گوید: پس چرا وقتی می‌ترسیم می‌گوییم: یا الله؟ وقت ترس رو به خدا می‌رویم، نه که اصل ایمان به خدا بخاطر ترس است. شما وقتی تشنه شدی، رو به آب می‌روی. هان… منتهی آب بخاطر تشنگی نیست. آدم باشد یا نباشد آب هست. انسان تشنه شود یا نه آب هست. منتهی بله وقتی آدم تشنه هست رو به آب می‌رود. شما وقتی سگ دیدی، رو به سنگ می‌روی بزنی، نمی‌گوییم: سنگ بخاطر سگ است. نخیر سگ باشد یا نباشد… سگ باید یا نباشد سنگ هست، منتهی وقتی آدم سگ دید، رو به سنگ می‌رود. فرق است بین اینکه رو به خدا کی می‌رویم وقتی می‌ترسیم، پشت کنکور می‌گوید: الله، اللهم صل علی محمد، پشت کنکور، زن اتاق زایمان می‌رود می‌گوید: یا الله، در امتحان یا الله، ماشین در دره می‌افتد یا الله، یا ابالفضل، بله وقتی ترسیدیم رو به خدا می‌رویم، معنایش این نیست که اصل ایمان به خدا بخاطر ترس است.

وقتی مهمان می‌آید شیرینی برایش می‌گذاریم. معنایش این نیست که شیرینی بخاطر مهمان است. حالا اگر مهمان نباشد شیرینی نیست؟ بالآخره در خانه‌ها یک چیزی می‌پزند، شیرینی و حلوایی و چیزی، منتهی وقتی مهمان می‌آید حواسشان را بیشتر جمع می‌کنند. اینها بین اصل خدا و رو به خدا قاطی کردند.

۶- فکر و عقل، ریشه ایمان به خدا

اصل ایمان به خدا ریشه‌اش عقل است، عقل می‌گوید: پدیده، پدید آورنده می‌خواهد. نمی‌شود گفت: تصادف، شما فرض کنید یک بچه کوچکی را مثلاً این عبا را فرض کنید بچه است. تازه به دنیا آمده و چشم‌هایش را هم بسته است. دو رقم فوت است، یک فوت سفت داریم، این فوت سفت فشار هوا است و این چشمش را باز می‌کند چون با فشار هواست. اما یک فوت نرم، یک فوت نرم کنی چشمش را باز می‌کند. می‌خواهد بگوید: پشت چشمم خنک شد، چشمش را باز می‌کند ببیند که بود؟ این خداست. یعنی آدم از اثر پی به مؤثر می‌برد. می‌گوید: خدا را نمی‌بینیم، می‌گوییم: جاذبه زمین را هم نمی‌بینیم. شما جاذبه زمین را نشان من بده ببینم. زمین را می‌بینی اما جاذبه‌اش را نمی‌بینی. می‌گوید: سیب که افتاد از افتادن سیب پی می‌برم که زمین جاذبه دارد. شما مادر را می‌بینی اما مهر مادر را نمی‌بینی. منتهی از حرکات مادر می‌فهمی مادر به شما علاقه دارد. از اثر پی به مؤثر می‌بریم. دکترها چطور مرض را تشخیص می‌دهند؟ آزمایش خون و ادرار و آزمایش‌های مختلف می‌کنند بعد پی می‌برند این بیماری چیست؟ تمام دکترهای ما از اثر به مؤثر پی می‌برند. خود جاذبه زمین از اثر، از افتادن سیب پی بردند زمین جاذبه دارد. لازم نیست هرچه را قبول می‌کنیم خودش را ببینیم. شما الآن سواد مرا می‌بینی؟ من سوادی ندارم. یک کسی گفت: به عدد موهای سرم کمک تو می‌کنم، کلاهش را برداشتند دیدند کچل است. (خنده حضار)

من سوادی ندارم ولی همان دو کلمه‌ای که خواندم، شما سواد مرا نمی‌بینی مرا می‌بینی، ولی از حرف زدن من پی می‌بری که تا مرد سخن نگفته باشد… عیب و هنرش نهفته باشد. این شعر در قرآن است. (فَلَمَّا كَلَّمَهُ‌ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ) (یوسف /۵۴) یوسف چنان حرف زد که پادشاه مصر گفت: ماشاءالله، حکومت برای تو. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ‌ قالَ» می‌گویند: اگر خواستی کسی را بشناسی ببین چه دعایی می‌کند. از دعای او می‌شود فهمید مخ او کجا کار می‌کند. ببینید در آلبومش عکس چه کسی را دارد؟ چه عکس‌هایی را جمع می‌کند پیداست مخش کجا کار می‌کند. مخش کجا… دوازده راه است برای اینکه آدم طرفش را بشناسد که کیست و چیست. از این حرف‌ها…

ما هرچیزی را قبول می‌کنیم لازم نیست ببینیم، ما ملائکه را نمی‌بینیم، جن را نمی‌بینیم، وحی را نمی‌بینیم، قیامت و برزخ را هم نمی‌بینیم، همه را قبول داریم. از اثر به مؤثر پی می‌بریم. در دنیا یک خبرهایی است. منتهی یک نمونه‌هایی به ما نشان می‌دهند که ما بشناسیم. ریشه ایمان به خدا ترس است. می‌گوید: پس چرا وقتی، نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید ببینم. اگر ریشه ایمان به خدا ترس نیست پس چرا وقتی می‌ترسیم یا الله یا الله می‌گوییم؟ وقت ترس یا الله می‌گوییم؟ جوابش چه بود؟ گفتیم وقت ترس ما بلند بگویید… بلندتر… وقت ترس رو به خدا می‌رویم. نه اینکه خدا بخاطر ترس است. ما وقت سگ، نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. ما وقت سگ رو به سنگ می‌رویم، این را بزنیم. نه اینکه بخاطر سگ است، نه. اگر اینطور باشد باید بگوییم: هرجا سگش کلفت است باید سنگش هم کلفت باشد. هرجا سگش کوچک است باید سنگش هم کوچک باشد. اینطور نیست. اگر سگ سیاه است پس باید سنگ هم سیاه باشد. اینطور نیست. یک چیزی را می‌بینیم قاطی می‌کنیم.

یکوقتی بچه بودم، کاشان هم تابستان بود و ماه رمضان بود و مردم روزه بودند. دیدم دم افطار یک کاسه آب می‌برند و کنار پیش نماز می‌گذارند. اگر هوا گرم است قبل از الله اکبر آب را بخورد یا بین دو نماز با آب افطار کند. بچه بودم این را دیدم. صبح مسجد آمدم دیدم کسی آب برای آقا نگذاشته است. یک کاسه آب برداشتنم کنار آقا گذاشتم، چون دیدم افطار آب می‌دهند، من هم بعد از نماز صبح برای آقا آب بردم. آدم قاطی می‌کند یک چیزی می‌بینند و یک چیز دیگر می‌گویند. قانون‌های مملکت ما همینطور است. یک چیزی می‌بینیم و تصمیم می‌گیریم، فردا برمی‌گردد. یکبار خرمشهر را می‌گوییم خونین شهر بگویید، دوباره دو سه جلسه مجلس الاف می‌شود و دومرتبه خونین‌شهر را خرمشهر می‌کنیم. خیلی… خود آموزش و پرورش، ما بچه بودیم شش کلاس درس می‌خواندیم، بعد هم می‌آمدیم دبیرستان، آمدند شش کلاس را پنج کلاس کردند و دوباره شش کلاس کردند و معلوم نیست تا آخر چه می‌شود. بشر همین است. نه ایرانی اینطور است. آمریکا تا حالا ۲۵ بار قانون اساسی‌اش عوض شده است. هی می‌گویند: رئیس جمهور آمریکا هر چهار روزی ۴۷ تا دروغ می‌گوید، نمی‌دانم چند تا چون می‌ترسم خودم هم دروغ بگویم.

شاگرد سر کلاس آمد، خواست بگوید: به چه مُجّوزی مرا رفوزه کردی؟ مُجوّز را مَجوز خواند. گفت: آقای مدیر به چه مَجوزی مرا رفوزه کردی؟ گفت: به همین مَجوز، که تو خودت هم می‌گویی، آمار ندهیم. خدا رحمت کند آقای فلسفی را به طلبه‌ها می‌گفت: هیچوقت آمار ندهید، بگویید: جمعیت انبوهی، وگرنه می‌گویی که مدرسه فیضیه با پنجاه هزار جمعیت، می‌گویند: آقا بیا، فیضیه چهار هزار متر است و در هر متری هم چهار نفر می‌نشینند، می‌شود شانزده تا. پنجاه هزار تا از کجا آمد؟ گاهی آمار که می‌دهید مچ می‌گیرند. چه کار داری آمار بدهی، بگو جمعیت انبوهی! من این را جایی خواندم، بارها و بارها کشورها قانون اساسی‌شان عوض می‌شود. خود نیروهای انتظامی صبح می‌گویند: یک طرفه و عصر می‌گویند: دو طرفه، یک مسأله پیش می‌آید طرح ترافیک را تغییر می‌دهند. ریشه ایمان به خدا نه فقر و اقتصاد است و نه… با هم بگویید… ترس.

۷- دعوت دین به علم و دانش، نه جهل و نادانی

بعضی می‌گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است. این را باید شما جوابش را بدانید. یعنی زلزله می‌شد، انسان نمی‌دانست چرا زلزله شد. می‌گفت: کار خداست. خورشید می‌گرفت، چرا خورشید گرفته است؟ نمی‌دانم چرا. چون نمی‌دانم کار خداست. خدا را گذاشتند مثل انباری، در خانه‌ها یک انباری هست بیل، کلنگ، بشکه، سماور، لحاف کرسی، هرچه زیادی است در انباری می‌گذارند. شما یک خدا درست کردید، هرچه را نمی‌فهمید کار خداست. پس ریشه ایمان به خدا جهل است. نمی‌دانم چرا چنین شد، پس کار خداست. این هم یک عده دیگر می‌گویند، این هم درست نیست. چرا؟ برای اینکه اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب آسمانی ما هی مردم را دعوت کند که جاهل باشید. چون هرچه جاهل باشند، ایمانشان… پس باید رهبران دین ما همه آدم‌های جاهلی باشند. پس باید هرکس کشفی کرد از خدا دست بکشد، اینطور نیست. میلیون‌ها دانشمند داریم، مسائلی را کشف کردند و ایمان به خدا هم دارند. بله سوء استفاده هم می‌شود و گاهی ممکن است انسان بخاطر جهل سراغ چیزی برود. این قانون نیست و موردی است و ممکن است بخاطر جهل کاری را بکند. پس ریشه ایمان به خدا چیست؟ ریشه ایمان به خدا نه ترس است نه جهل است و نه فقر، ریشه ایمان به خدا عقل است. عقل می‌گوید: اثر مؤثر می‌خواهد.

اگر کسی سر کلاس آمد، دید نوشته استاد ما ناجور است. توهین به معلم کرده است. معلم می‌آید می‌بیند استاد ما ناجور است. چه کسی این را نوشته؟ بگویند: آقا استاد ما… نوشته بودیم: جور است. این کلمه نا، یک گچ از آسمان افتاد خورد به تخته شد نا، یک حرف را قبول می‌کنید که همینطور تصادفاً نوشته شد؟ قصدی نبوده، توطئه نبوده، غرض تحقیر نبوده، استاد ما جور است و قبل از جور است یک گچ افتاد و به دیوار خورد و نا شد. این حرف را قبول می‌کند؟ یک حرف را قبول نمی‌کند تصادف باشد. آنوقت کل هستی را می‌گوییم: تصادف. در خانه را می‌زنیم. کیه؟ کیه نبود. الاغی آمد برود پیشانی‌اش می‌خارید مالید به در شما، صدای زنگ بلند شد. یک زنگ در خانه را حاضر است بگوید تصادف، آنوقت کل آفرینش تصادف است؟ تصادف یعنی سنگ‌های رودخانه، سیلی می‌آید سنگ‌ها را می‌آورد و بعد هم آب ته نشین می‌شود و سنگ‌ها وسط رودخانه می‌ماند. این تصادف است یعنی هیچ تدبیری در آن نیست. ولی تمام هستی اینطور است؟ اینطور نیست. شما می‌گویید: فلان دقیقه سال تحویل می‌شود. یعنی چه؟ یعنی حرکت کره زمین دور خودش و دور خورشید در فلان ساعت و فلان دقیقه و ثانیه به اینجا می‌رسد. اگر این هستی خدا نگذاشته چطور… چطور به راننده نمی‌گویی: شما از تهران می‌خواهی به شیراز یا مشهد بروی، این جاده اتوبان است و هیچکس در جاده نیست. ماشین‌ها همه کنار آمدند و جاده مخصوص شماست. می‌توانید قول بدهید در فلان ثانیه، ثانیه ابدا، من با یک دقیقه کم و زیاد، با بیست دقیقه کم و زیاد، با یک ساعت کم و زیاد می‌رسم.

بگذار این دقیقه آخر این را بکشم… فرض کنید یک ماشین است [پای تخته می‌نویسند] این هم راننده است. این هم جاده است. می‌گوییم: آقای راننده اینجا تهران است، می‌خواهیم هزار کیلومتری برویم. ماشین درجه یک، جاده درجه یک، راننده پایه یک، همه بیست بیست، فقط شما قول بدهید چه دقیقه‌ای می‌رسید. می‌گوید: من دقیقه نمی‌گویم. ما با چند دقیقه کم و زیاد… چرخ کوچولو در جاده کوچولو هزار کیلومتر چیزی نیست. چرخ کوچولو در جاده کوچولو با راننده عاقل قول نمی‌دهد. چطور کره زمین بزرگ در مسافت دور خورشید شما قول ثانیه می‌دهی و می‌گویید: فلان ثانیه سال تحویل می‌شود؟ چرخ کوچک با داشتن راننده عاقل و با سواد و بهترین جاده و با نظارت، چشم و گوش و هوش و پایه یک و گواهی‌نامه، با تمام دقت جرأت نمی‌کنید برای هزار کیلومتر قول بدهیم، چطور مسافت دور کره زمین را شما قول می‌دهی و می‌گویی: در فلان ثانیه سال تحویل می‌شود؟ تصادف را به هر حال… ایمان به خدا ریشه‌اش عقل است.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

۱- واژه «دین» به چه معناست؟

۱) راه رسیدن به آخرت

۲) راه و روش زندگی

۳) راه رسیدن به خدا

۲- کمونیست‌ها، عامل پیدایش و گسترش ادیان را چه می‌دانستند؟

۱) جهل و ناآگاهی مردم

۲) تبعیض اقتصادی در جامعه

۳) سلطه سرمایه‌داران بر کارگران

۳- آیه ۱۳۰ سوره آل‌عمران، از چه کاری نهی می‌کند؟

۱) رباخواری

۲) کم‌فروشی

۳) گران‌فروشی

۴- روان‌شناسان بی‌ایمان، در توجیه ایمان مردم، بر چه عاملی تأکید می‌کنند؟

۱) جهل و ناآگاهی

۲) ترس از خطرات

۳) فقر و ناداری

۵- قرآن کریم، مردم را از چه راهی به خداشناسی دعوت می‌کند؟

۱) تعقل و تفکر

۲) تقلید از نیاکان

۳) تقلید از بزرگان

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1700
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست