نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1823
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان امسال ما زندگی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را قسمتهاییاش را نقل کردیم جلساتی هم میخواهم راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) صحبت میکنیم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفتیم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم گفتیم.
فاطمه (سلام الله علیها)، مادر پدر
از حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم میخواهیم بگوییم اما حضرت کنیهاش (ام ابیها) است ما همینطور که در فارسی یک اسم داریم یک فامیل عربها یک اسم دارند یک کینه مثلاً اسم علی است کنیه ابوالحسن امام رضا اسمش رضا است کنیهاش یا ابالحسن علی بن موسی الرضا اباالحسن، ابامحمّد مثلاً کنیهی اسم پیغمبر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است کنیهاش اباالقاسم. بنابراین کنیهی و افراد هم به احترام با کنیهشان صدایشان میزنند مثلاً اگر کسی خواسته باشد احترام من را بگیرد با لقب صحبت میکند بنابراین کنیه فاطمه الزهراام ابیها است، حالا این خودش یک درس استام یعنی مادر ابیها بابا یعنی مادر پدرش به زهرا میگویند مادر پدرش این چیه قصّه این پدرش یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اسلام آنقدر همّ و غمّ جبهه و جنگ و غصّه داشته که فاطمهالزهرا (سلام الله علیها) میآمد تصلّی میداده است دلداری میداده بابایش را یعنی عین مادری که بچهاش را دلداری میدهد این دختر کوچولو پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را دلداری داده است در سن کودکی و لذا میگویندام ابیها این مادر پدرش است دختر میتواند به جایی برسد که یک رهبر انقلاب جهانی یک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اولوالعزم را دلداری بدهد، کنیهاشام ابیها معنایام ابیها یعنی مادر پدرش، دلیل این که میگویند مادر پدر چون زهرا با اینکه دختر است کار مادری میکرده است دلداری میداده و عظمت زهرا همین بس که یک دختر کوچولو 8، 9 ساله بیاید رهبر یک انقلاب را چی، دلداری بدهد این یک.
عشق حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پیامبر
دو، جوان بود، هیجده ساله بود، بچه داشت، شوهر داشت وقتی بابایش از دنیا میرود خیلی غصه خورد تنگ گوش بابایش، بابایش یک چیزی گفت زد به گریه بعداً یک چیز دیگر گفت زد به خنده، گفتند چی بود گریه کردی، چی بود خنده کردی گفت گریهام این بود که به من گفت من دارم میروم، دیدم بابایم از دستم میرود گریه کردم. بعد گفت فاطمه جان اول کسی که به من ملحق میشود تو هستی خنده کردم، چقدر باید آدم معرفتش بالا باشد که شوهر جوانی و چند تا بچه را امّا ملحق شدن به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) برایش به قدری شیرین باشد که بخندد به کدام دختر جوان خبر مرگ بدهند دختر جوان میخنده. خنده به خاطر این است که معرفت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) عشق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) علاقهی به پدر علاقه و اُنس به پدر به قدری بالا بود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) شناسیاش به قدری بالا بود که شوهر و جوانی و عروسی و بچه کوچولو و همه را ندید اما ملحق به پدر برایش شیرین. روی کرهی زمین کدام کس است که پدرش را بکنند توی قبر به دختر جوانش هم بگویند تو هم هفتهی دیگر میروی بخنده جیغ میزند میترسد هرچه هم بابایش را دوست داشته باشد میخواهد با شوهرش باشد هرچه هم بابایش را دوست داشته باشد نمیخواهد برود توی قبر بابایش میخواهد توی خانه پهلوی بچههایش باشد. اما این خنده فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) نشان دهندهی این است که چقدر معرفت بالا است آخه ببینید گاهی وقتها آدم میگوید طلا نمیخواهم یا طلایش را میفروشد برود مکه بعضیها هم هستند که عوض مکه طلا میخرند یکی طلا را فدای مکه میکند مکه را فدای طلا میکند با این که شوهری مثل علی بن ابیطالب (علیه السلام) بچههایی مثل امام حسن و امام حسین (علیها السلام) امّا عشق به پدر خیلی بالا است قابل تأمل است این، دختر معرفتش این قدر بالا باشد معرفت چیز مهمی است زینب کبری وقتی اسیر شد در کربلا بردنش توی کوفه و شام بهش گفتند در چیچیه فرمود هرچه هست زیباست «ما رأیت الّا جمیلا» هرچه میبینم جمیل و زیباست یعنی چه؟ یعنی امام حسین (علیهالسلام) را کشتند زیبا بود یعنی اسارت زیباست؟ میدانی چی میخواهد بگوید؟
تلخ و شیرین زندگی زیباست
مثل یک پدری که معرفتش بالا است مثل بچهای که معرفتش پایین است بچه که کوچولو است معرفتش پایین است حلوا و شکلات و شیرینی پهلویش زیباست فلفل و ترشی پهلوش زیبا نیست امّا پدر بچه وقتی نگاه به سفره میکند هم مرّبا پهلوش زیبا است هم ترشی پهلویش زیباست بچه ترشی پهلوش بده فلفل برایش بده حلوا براش خوبه اما پدر بچه مادر بچه هم ترشی پهلوش زیباست یعنی یک سفرهای که میبیند هم مربا است هم ترشی است هر دو پهلوش زیباست انسان وقتی شناختش بالا رفت تلخیها هم پهلویش شیرین است بچه کوچولو که آب داغ توی حمام سرش میریزی جیغ میزند کف صابون جیغ میزند آب داغ جیغ میزند مشت و مال کیسهی مادرش که توی حمام دارد غیزش میکند جیغ میزند اما رشدش که بالا رفت همان آب داغ و همان کف صابون و همان مشت و مال توی حمام برایش زیبا است معرفت که رفت بالا تلخیها شیرین میشود تمام کسانی که توی تلخیها جیغ میزنند پیداست اینها معرفتشان، پایین است امام حسین روی دوش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود گفت راضی هستم در کربلا زیر سُم اسب هم گفت راضیام روی دوش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و زیر سم اسب پهلوی امام حسین (علیه السلام) هر دو شیرین است چون میگوید هر دو را خدا دوست دارد افرادی هستند معرفتشان خیلی بالا است همه تلخیها هم شیرین میبیند مردن شهید شدن دست از خانه و شوهر و بچه و آخه دختر 18 ساله خیلی جوان است از همه دل کندن میگوید اگر ملحق به تو میشوم پهلویم شیرین است. 3-پس اولین کمال زهرا بگذار بنویسم که موضوع بحث: سیرهی فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) مادر پدرام ابیها 2-معرفتی که از همه چیز دل کندن و به پدر ملحق شدن معرفت خیلی بالا است. 3-اولین گروه مهاجر وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هجرت کرد یک چند تا خانم هم چند تا دختر هم هجرت کردند یک پنج نفری بودند ظاهراً که این هم فاطمه جزء اینها بود. شب عروسی پیراهن عروسیاش را داد به فقیر فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) بریز و بپاشش هم یعنی صدقاتش هم زیاد بود من دیشب چند تا نمونه از صدقاتش را برایتان بگویم.
وصیّت نامه مالی حضرت زهرا (س)
وصیتنامه نوشت فرمود: 1- دقت کنید من تا دیشب هم خودم بلد نبودم اینهایی که میخواهم بگویم دیشب یاد گرفتم. وقتی میخواست وصیّت کند آخه ما هِی میگوییم وصیّت کرد، شب خاکم کن، شب دفنم کن، خوب اینها درست اما وصیتی که مقداری که جنس توی خانه است اینها را بخشیاش را بدهید به زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، آخه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) زنهایی داشت که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بود، زنهای بیوه بودند کدام دختر حاضر است با این که 5 تا بچه کوچولو دارد وقف بخشی از مالش را به زنهای پیر یا به زنهای بیوه بدهد. فرمود بالاخره اینها زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، زن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بودند، حالا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سایهاش بالای سرشان نیست یک مقداری بدهید به زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که بعضی این از زنهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خیلی دل خوشی هم از زهرا نداشتند و گاهی هم زهرا را اذیت میکردند. فرمود بهشان بدهید این یک. 2- معرفت را ببین، ما اگر از کربلا و مشهد و مکه بیاییم، هر چی هست به بچههای خودمان میدهیم اصلاً یادمان میرود که فلان پیرزن فلان 2-فرمود و ابوذر یار بابایم بود در ربذه از دنیا رفت ابوذر یک دختر دارد بخشی از اینها را هم بدهید به دختر ابوذر این خیلی قشنگ استها یکی یعنی یک دختر عزیزی که فراموش شده هیچ کس در تاریخ فکر و یاد دختر ابوذر نیست، خود ابوذر را میشناسند، اما ابوذر در ربذه از دنیا رفت، یک دختر بچه بالا سرش است بخشیاش را بدهید به دختر ابوذر فکر بلند است. 3- بخشی را هم بدهید به فقرای است جامعه، متولّی این حرکت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اگر علی بن ابیطالب شهید شد امام حسن، اگر امام حسن شهید شد امام حسین و نسل امام حسین، شب عروسی پیراهن عروس برای عروس خیلی ارزش دارد. دارند فاطمه را میبرند خانهی شوهرش. فقیری میآید و میگوید من لباس ندارم به زنها میگوید دور من را بگیرید او لباس زیبایی که مال عروسی است درمیآورد، میدهد لباس دیگر میپوشد کدام عروس در تاریخ توی راه خانهی شوهر لباس عروسیاش را به فقیر میدهد. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفت دخترم چطور لباس عروسی است را دادی. گفت چون یک آیه داریم توی قرآن که میگوید «لن تنالوا البّر حتی تنقتوا حما بحتون» اگر میخواهید رشد کنید هر چه را دوست دارید بدهید اگر یک لباسی را رنگش را نمیپسندید تنگ است، گشاد است، زشت است، از مد افتاده اگر اینها را به فقیر دادی که هنر نیست آبگوشتی که مسموم است، میترسد بخورد مریض شود میدهد به فقیر این، اگر میخواهید رشد کنید آنی که دوست دارید بدهید و من دیدم که شب عروسی پیراهن عروس برای عروس زیباست، سورهی هل اَتی که مال اهل بیت است یکی از اعضای اهل بیت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) بود سورهی هل اتی را شنیدید من یکبار دیگر بگویم امام حسن و امام حسین (علیها السلام) کوچولو بودند مریض شدند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) عزیز و مردم آمدند عیادت، این خودش یک درس است که بزرگها بروند دیدن کوچولوها یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بزرگ میرود عیادت بچه.
نذر عبادی، به جای نذر مالی
2- مردم پیشنهاد کردند که یا علی اگر میخواهی بچههایت خوب شوند نذر کن برای بچههایت امیرالمؤمنین هم پسندید این خودش یک درس است که اگر مردم یک پیشنهاد حقی کردند از مردم حرف حق را بپذیر نذر چیه روزه است گاهی وقتها زنها نذر پولی میکنند و حالی که شوهرشان پول ندارد میگوید یالّا من نذر کردم بده بابا من چه خاکی بر سرم کنم تو نذر کردی لازم نیست همهی نذرها پولی باشد نذر معنوی روزه بگیریم سه روز امام حسن و امام حسین کوچولو خوب شدند 3 روز روزه گرفتند غذا توی خانه نبود به هر حال گندمی جویی آبی خمیری نانی دم افطار نماز خوانده رفتند افطار کنند دیدند یک کسی در میزند کیه؟ «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً» مسکین، مسکین کیه مسکین همان مسکن است مسکن یعنی خانه مسکین کمی است از بیپولی میرود توی خانهاش مینشیند مثلاً میگوید برویم بیرون میگوید بیایم بیرون چه کنم پول که ندارم سینما بروم پول که ندارم بستنی بخورم برویم مهمانی آخه من که نمیتوانم بدهم بروم باید بدهم پس نمیروم بخورم تا خجالت پس دادنش را نداشته، اینها را میگویند مسکین بعضی به خاطر بیپولی میرود توی مسکن فقیری که میرود توی مسکن مسکین و مسکن ریشهاش یکی است یعنی خانهنشین.
رسیدگی به محرومان در کنار عبادت خدا
در را زدند کیه؟ مسکین غذا ندارم همان غذای افطارش را دادند به مسکین آب خوردند فردا باز روزه گرفتند چون سه روز باید روزه میگرفتند شب دوم «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً» شب دوم را زدند یتیم با غذا دادند آب، شب سوم سید: مرده سه شب اینها غذا نخوردند دیگر پوست به بدن داشت میچسبید رنگهای زرد از حال رفته بودند آیه نازل شد «یطعمون»، «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً»، «یطعمون» یعنی کارشان اطعام است آخه یک وقت آدم توی عمرش یک بار کار خیر میکند هنر نیست هنر این است که آدم کار خیر را هر روز بکند ما در ادبیات عرب میگوییم فعل مضارع مال استمرار است یعنی همیشه اینها کارشان بود «یطعمون الطعام» نمیگوید «یرسلون الطعام» طعام را میفرستیدند دم در خانهی فقرا اگر برنج و روغن را بفرستی در خانهی فقرا این خاصیّت را ندارد اگر غذا را پختی دهان فقیر گذاشتی ارزش دارد و لذا قرآن میگوید: «و باالوالدین احساناً»، «بالوالدین» یعنی احسان به والدین را به دست خودت انجام بده این «بای» بایالصاق میگویند یعنی با دست خودت من اگر یک ذره برنج دهن مادرم بگذارم عمل کردم به این آیه امّا اگر 10 گونی برنج در خانهی مادرم بفرستم این «باالوالدین احساناً» نیست این «الی الوالدین احساناً» است فرق است بین «وبالوالدین احساناً» یا «الی الوالدین» الی یعنی به سوی او بفرست (ب) یعنی این که «حبه» سه تا معنا دارد «علی حبه» یعنی «علی حبهاللّه» میشود معنی کرد یعنی روی عشق خدا این کار را کردند «علی حبه» یعنی «علی حب الطعام» با اینکه غذا را دوست داشتند گرسنهشان بود این کار را کردند این «حبه» ضمیر «حبه» سه معنا قابل تحمل است یعنی اینکه خدا را دوست داشتند از خود گذشتند فقرا را دوست داشتند از خود گذشتند یعنی یا با اینکه غذا را دوست داشتند و میل به غذا داشتند لب افطار بود از میل به غذا گذشتند مسکین هم که معنا کردم و یتیم هم که میدانید اسیر هم که میدانید برده سه شب… بعد گفت آقا ما هم اگر سه شب با آب افطار کنیم سه شب نانمان را بدهیم به فقیر آیه نازل میشود برایمان، میگوییم نه اِ چطور اون آره ما نه میگویم.
خدمت، بدون منّت و توقّع
برای اینکه پشت سر این آیه میگوید: «انما» یعنی فقط «انّما» یعنی فقط «انّما نطعمکم» فقط اطعام میکنیم شما را «لوجه اللّه» ما غرضمان خدا است غرضمان نیست که آیه در شأن آن نازل شود ما الآن که این را میبینیم دهنمان پر از آب میشود مثلاً میبینیم یک آخوندهای کارش گرفته است میگوییم ما هم برویم آخوند شویم یک کسی کارش گرفته میگوید ما هم این مغازه را باز کنیم این کار را بکنیم اگر دیدی شیرینیاش را رفتی بخاطر شیرینی رفتهای ارزش این است که کار را برای خودش قبول کنیم نه به خاطر لذتهایش درس خوب است حالا چه وکیل بشوم چه وکیل نشوم مفید بشوم چه نشوم اصلاً مدرک به من بدهند محصل خوب محصّلی است که بگوید «بسم اللّه الرّحمن الّرحیم» دانشگاه مدرک نمیدهد دبیرستان دیپلم نمیدهد میخواهد بدهد میخواهد ندهد خود علم برای ما ارزش است بخاطر علم رفتی ارزش است اما اگر به دنبال مدرک رفتی که پشت مدرک هم پست و مقام و پول بود اون برای خودت است برای علم نیست ارزشها اگر چراغ قرمز بود و پلیس نبود و ایستادی آدم با ادبی هستی اما اگر لب چراغ قرمز پلیس جریمهات میکند و ایستادی از ترس است چون از ترس است ارزش نیست پادگانی ارزش دارد که سرباز افسر را دوستش داشته باشد ادب است اما اگر راز ترس همچین کرد ارزش ندارد باید کارها بر اساس عشق باشد نه براساس ترس و پول و اینها، اینها ارزش نیست «انّما نطعمکم لوجه اللّه» فقط اطعام میکنیم برای خدا «لا نرید» نه به زبان نمیآوریم «لانرید منکم» اراده نداریم از شما مسکینها و یتیمها و اسیرها «لانرید منکم جزاءاً» ما از شما جزاء نمیخواهیم «ولا شکوراً» ما از شما تشکر نمیخواهیم نه از شما پول میخواهیم که بعداً جبران کنید نه میخواهیم جایی نقل کنید تشکر، آخه گاهی وقتها آدم تشکر میکنیم یعنی یک کاری را میکند ولی میگوید اسم من باشد اگر اسم من نباشد ناراحت است میگوید من این پنکه را به مسجد میدهم به شرطی که بنویسید بانی پنکه محسن قرائتی این سطل زباله را به شهرداری میدهم به شرطی که بنویسید بانی سطل زباله محسن قرائتی نه میگوید من هیچی نمیخواهم اسم هم نمیخواهم نه به زبان نمیآورم «لانرید» عضو غیر «لانسئلکم» است در قرآن 2 تا آیه داریم یکی میگوید «ما اسئلکم علیه اجراً» یعنی به زبان سؤال نمیکنم. این «لانرید» بالاتر است نه به زبان نمیگویم توی دلم هم اراده نمیکنم آخه گاهی وقتها آدم به زبان نمیآورد اما توی دلش میخواهد توی دلش میخواهد تعریفش را بکنند ولی نمیگوید آقا ببخشید یک خورده از من تعریف کن (خنده حضار) نمیگوید به زبان اما توی دلش میخواهد تعریف کند دو تا آیه داریم توی قرآن انبیاء و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آن توی قرآن میگویند: «ما اسئلکم» ما سؤال نمیکنیم از شما به شما نمیگوییم پول بدهید مزد تبلیغمان اما اهل بیت ما میگویند به زبان نمیآوریم هیچی توی دلمان هم «لانرید منکم» خیلی فازش مهم استها ادبیات عرب این ارزشش به همین است، ببینید این ارزشش به همین است که کلماتش یک خورده جابهجا بشود یکوقت «باالوالدین» میگوییم یک معنا دارد آن یکی چی بود «الی الوالدین» یک معنای دیگر دارد یعنی یک خورده کم و زیاد میشود مثل رادیو کوچکها هستند که یک طرفش را تکانش میدهی اردو میخواند یک خورده تکان میدهی عربی میخواهی یعنی یک ذره موجش برود ادبیات عرب جوری است که با یک «واو» با یک «غاء» با یک کلمه با یک الف و لام فوری معنایش زمین تا آسمان فرق میکند یعنی وقتی میگویند «جِنازه» یک معنا دارد وقتی میگویند «جَنازه» یک معنای دیگر دارد جَ، جِ «جِنازه» به صفحهی زیر میگویند تابوت زیر چون زیر است میگویند «جَ»، «جَنازه» به آن مرده توش میگویند «جَ» چون مرده بالاست این را میگویند «جَ» چون تابوت زیر است میگویند «جِ»، «جِ» زیر است حال آن زیری است «جَ» آن بالا است میگویند «جِنازه» یک چیز است «جَنازه» ادبیات عرب این طوری است که یک ذره پس و پیش بشود معنایش فرق میکند خیلی معنایش فرق میکند آیهی 100 سورهی بقره را علامه طباطبایی میفرماید 1 میلیون و 200 هزار رقم معنا دارد به همین خاطر امیرالمؤمنین فرمود قرآن دریایی است که عمقش کشف نشده حیف ما که جامعه را هی میبریم به سمت چیزهای الک دولک هنوز مزهی قرآن را جامعهی ما نچشیده خواص ما هم هنوز بعضیهایشان مزهی قرآن را نچشیدهاند فکر میکنیم قرآن همین است که میگوییم «بک یااللّه» همین که استخاره میکنیم همین که میگوییم به قرآن قسم همین که روی کیف عروس میگذاریم همین که بالای سه مسافر میگذاریم همین که «ان یکاد»ش را به بچه آویزان میکنیم عقرب نگزدش همین (آیةالکرسی) را به شاخ گلو میبندیم شیرین زیاد شود همین قرآن را یک کتاب ساده میدانیم قرآن سیمای علم خداست خدای بینهایت عملش بینهایت است قرآن تجلّیگاه خداست «لانرید ما اسئلکم» این چیه، این چیه این میگوید به زبان نمیگوییم این میگوید به دل نمیگوییم «انما نطعمکم لوجه اللّه»، «لانرید منکم جزاءاً و لاشکوراً»، «لانرید» خیلی مهم است خوب یکی از اینهایی که نانشان را دادند امیرالمؤمنین بود یکی هم حضرت زهرا یک خاطره بگویم یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
گذشت از زیورآلات و توجّه به محرومان
در جنگ خیبر ظاهراً خبیر بود که غنایم جنگی است مسلمانها افتاد بالاخره مسلمانها که پیروز میشوند یک چیزهایی بدست میآورند توی جبهه است دیگر بزن بزن است یکی یکی را کشت اسبش مال اون میشود شمشیرش مال اون میشود اینها را میگویند غنایم جنگی در غنایم جنگی تقسیم کردند یک مقدار چیزی هم به حضرت علی افتاد حضرت علی آنی که بدست آورد خانه را به فاطمه زهرا فاطمه زهرا هم بالاخره دختر جوانی و رفت دو تا النگوی نقره گرفت یک گردنبند نقره گرفت یک پردهی قشنگ هم گرفت آویزان کرد چون شوهرش هم مسافرت بود پدرش هم نبود گفت وقتی شوهرم میآید فاطمه را با یک گردنبند ببینید با یک پرده ببینید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمد تو دید زهرا (سلام الله علیها) گردنبند و… هیچی نگفت چون حلال است دیگر غنایم جنگی مال مسلمانهاست. حضرت علی (علیه السلام) هم توی جبهه بوده اون هم به اندازهی همه مسلمانها سهم دارد خوب سهم را داده به خانمش چیزی نگفت اصحاب هم لب در منتظر بودند نمیدانستند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفت توی خانهی فاطمه زهرا زود میآید بیرون وایسند تا با هم بروند مسجد تو راه مسجد… بالاخره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) یک مدتی ماند و بعد آمد ولی هیچ نگفت فاطمه (سلام الله علیها) فهمید که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خیلی خوشش نیامد گفت به خاطر رضای بابایم گردنبند را باز کرد دستبند هم باز کرد پرده را هم باز کرد داد به حسن و حسین گفت زود بروید بدهید به مسجد یکمرتبه دیدند کوچولوها دویدند توی مسجد گفتند مادرمان گفته است که شما مثل اینکه خوشت نیامد از اینکه دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) زینت داشته باشد مال شما تقسیم کن میان فقرا، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: «فداها ابوها» بابایش قربان این دختر برود بابایش قربان این دختر برود بابایش قربان این دختر برود سه مرتبه فرمود «فداها ابوها» جایش آنجا بود این نقره را قطعه قطعه کرد مسلمانهایی که از مکه هجرت میکردند میآمدند مدینه چیزی نداشتند چون یا فقیر بودند یا اگر هم چیزی داشتند مشریکن مکه نمیگذاشتند جنسها… میگفتند خودتان میخواهید بروید بروید اموالتان باید توی مکه باشد شما توی مکه تجارت کردهاید پولدار شدهاید حالا میخواهید پولها را ببرید مدینه نمیگذاریم میخواهید بروید بروید اما اموالتان ولذا هر کس میآمد مدینه فقیر بود کنار مسجد هم یک سکو بود تقریباً نصف این سالن یک سوم این سالن الان هم هست آن صفجه میگویند «صفّه» همه آنجا مینشستند بعد نماز که میخواندند یکی میگفت آقا تو ناهار بیا خانهی ما اون میگفت تو برویم خانه ما تو برویم یک چیزی امروز هست بورسی است که میگوید من خرجت را میدهم برو دانشگاه وقتی مهندس شدی عوض چهار سالی که درس خواندی خرجت را دادم چقدر 8 سال برای من کار بکن این را میگویند بورسی است یعنی در دانشجویی من خرج تو را میدهم وقتی مهندس شدی تو برای من کار بکن این بورسی، بورسیه میگویند دیگه این را آنجا بود میگفتند آقا ما ده تا میش میدهیم به تو تو برو چوپانی کن زاد و ولدش مال تو میش اصلیاش را به خودم برگردان این یک همچین قراردادی را میگذاشتند و لذا اینهایی که از مکه آمدند دست خالی بودند یا مهمان میشدند یا بورسیه میشدند یا میگفتند چوپانیاش از تو بچهاش از تو، حضرت آمد دید که یکی از اینها لباسش خیلی کوچک است واقعاً لباسی که همهی بدنشان را بپوشد ندارد پرده را داد به آن گفت این پرده را مثلاً دور خودت بگیر اون دستبند هم نقره را قطعه قطعه کرد به هر یک از اینها یک قطعه نقره داد به این چند تا که بودند و سه مرتبه فرمود «فداها ابوها» بعد فرمود دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نمیخواهم طلا و نقره داشته باشد البته طلا و نقره حرام نیستها به مقدار معقولش طبیعی است اما دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است در شرایطی که ما جوانهایمان مردم میآیند به عشق دین ما شهید میشوند عدهای هجرت میکنند گرسنه کنار مسجد هستند توی این شرایط دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نباید داشته باشد حالا یک وقت شرایط عادی است خوب در شرایط عادی حسابش جدا است ولی در این شرایط دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نباید داشته باشد این نقش فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)، فاطمه فرمود سه چیز را دوست دارم: 1-قرآن 2-بابایم را 3-کمک به فقراء، این سه چیز را دوست دارم قرآن برنامهی زندگی است 3 چیز را دوست دارم یکی قرآن قرآن برنامهی زندگی است یکی پدرم الگوی زندگی است یکی فقراء کمک به فقراء که شریک کردن دیگران در زندگی من سه چیز را دوست دارم قرآن را دوست دارم یعنی برنامهی زندگی پدرم را دوست دارم یعنی الگوی زندگی کمک فقراء را دوست دارم یعنی شریک کردن دیگران در زندگی در سختترین شرایط پنج تا بچه تربیت کرد و در جنگ خندق فاطمه الزهرا حضور داشت آنجا یک مسجدی هم به فاطمه زهرا هست در احد با دو آمد خودش را به پدر رساند این مقدار که در این 10، 10 دقیقه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) آشنا شدیم. خدایا! با داشتن این الگوهایی که عرض کردم روی کرهی زمین ندارید عروسی را که تو راه عروسی پیراهنش را بدهد به فقیر روی کرهی زمین نداریم کسی را که عشق به پدرش جوری باشد که شوهرش و بچههایش را رها کند و ملحق شود به بابایش و اولین کسی که بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از دنیا میرود… یعنی همه چیز را نمیخواهم تو را نمیخواهم نداریم کسی را که اینقدر نسبت به بابایش دخترها وقتی عروس میشوند یادشان میرود پدر و مادر و پسرها وقتی داماد میشوند پدر و مادر را فراموش میکنند میگوید من همه را تو را میخواهم این مهم است نداریم در تاریخ کسی که سه شب با آب افطار کند و بعد هم بگویم «لوجه اللّه» فقط برای خدا از شما ارادهی تشکر هم نداریم ما یک همچین الگوهایی داریم حیف نیست توی خانهها به جای فاطمه و زهرا اسم دیگر را روی دخترت بگذاری حیف نیست که افتخار نکنیم که دخترمان فاطمه باشد، دخترمان زهرا باشد حیف نیست که دخترهای دبیرستانی ما یک کتاب راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطالعه نکرده باشند، اینها تازه یک ذرهای بود که گفتم جلسهی بعد هم راجع به زهرا میخواهم صحبت کنم. خدایا به حق آبروی زهرا دخترهای ما را الگویشان را زهرا (سلام الله علیها) پسرهای ما را الگویشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار بده (آمین). معرفت ما را نسبت به این عزیزمان بیشتر بفرما (آمین). نکتهی نویی که توی جلسه گفتیم این بود که چطور زینب کبری (سلام الله علیها) گفت هرچه میبینم زیبا میبینم با این مثل حل شد مثل پدر و مادری که ترشی پهلویش زیباست هم شیرینی ولی بچه که معرفتش کم است فقط شیرینی برایش زیباست گاهی با یک مثل یک معنای بزرگی برای انسان حل میشود. «والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1823