responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2245

موضوع بحث: گناه شناسي، تظاهر به گناه – رمضان 62

تاريخ پخش: 28/3/62

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

1- عواقب تظاهر به گناه

بحث ما درباره‌ي گناه بود. جلسه‌ي اول درباره‌ي اهميت گناه صحبت كرديم. درجلسه‌ي دوم درباره‌ي گناهان بزرگ و گناه بزرگان صحبت كرديم. امروز مي‌خواهيم درباره‌ي تجاهر به گناه صحبت كنيم. تجاهر به گناه به معني گناه علني و اين است كه آدم در مقابل مردم گناه كند، يعني بي‌حيا باشد. درباره‌ي تجاهر به گناه مقداري آيه و حديث مي‌خوانم. مقداري هم درباره‌ي حيا صحبت مي‌كنم.
اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «مجاهرة الله سبحانه بالمعاصي تعجل النقم»(غررالحكم/ ص‌100) يعني اگر كسي پرده دري كند و گناه علني كند، خدا زود به او بلا مي‌دهد. اگر كسي مخفي گناه كند، گناه كرده است، اما اگر كسي پرده دري كند، خداوند زود به او پس گردني مي‌زند و به او عقوبت مي‌دهد. «الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ»(كافى/ ج‌2/ ص‌428) از امام رضا(ع) است. يعني كسي كه گناهش را پخش مي‌كند، كسي كه علني گناه مي‌كند، خار است اما كسي كه مخفي گناه كند و توبه كند، خدا او را مي‌بخشد اما اگركسي علني در برابر مردم گناه كند، خدا او را خار مي‌كند. مثلا شخصي گناهي را مخفي انجام داده است، چون آبرو و حيثيت اجتماعي را خدشه‌دار نكرده است و پرده‌ي حيا را پاره نكرده است، گناهش بين خودش و خدا بوده است و به بخشش نزديك‌تر است و اگر توبه كند، خدا او را زود مي‌بخشد. «وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ» يعني كسي كه گناهش را مخفي انجام بدهد، مغفور است، يعني مورد غفران خداست. خداوند گناهي را كه انسان انجام دهد و به كسي نگويد، مي‌بخشد. امام صادق(ع) فرمود: من لطف خدا را نزديك مي‌بينم. من اميدوارم كه خدا گناه شيعيان ما را ببخشد. خداوند گناهكاران سه گروه را نمي‌بخشد: «صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ صَاحِبِ هَوًى وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِن»(كافى/ ج‌8/ ص‌128) 1- «صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ» شاه ستمگر مورد بخشش نيست. 2- «وَ صَاحِبِ هَوًى» هواپرستاني كه به خاطر هواپرستي مردم را دور خود جمع مي‌كنند. 3- «وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِن» كسي كه فاسق است، يعني خارج از مدار شرع كار مي‌كند و علني است. امام صادق(ع) فرمود: من اميد عفو براي اين‌ها ندارم. من براي كسي كه گناه علني كند، اميد عفو ندارم. رهبر انقلاب در تحرير مي‌فرمايد: «والاحوط عدم الدفع الي المتحتك الجاهر بالكبائر» زكات را به كسي كه گناه مي‌كند و علني هم انجام مي‌دهد، ندهيد. اگر يك فقير گناه علني مي‌كند به او زكات ندهيد. «بل يتوي عدم الجواز ان كان في الدفع اعانة علي الاسم والعدوان» اگر مي‌داني كه به فقير پول بدهي، حتماً گناهش را توسعه مي‌دهد، كمكش نكنيد. البته اگر هم مي‌دانيد كه به او پول ندهيد، تنبيه مي‌شود كه حتماً نبايد داد. اجمالاً فقيري هم كه گناه علني مي‌كند، از نظر حقوقي بايد در مضيقه قرار بگيرد تا ديگر گناه علني انجام ندهد.
امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَةَ لَهُ وَ لَا غِيبَةَ»(أمالى صدوق/ ص‌39) وقتي فاسد علني گناه كند نبايد احترامش را نگه داشت. غيببتش هم جايز است. اگر كسي گناه علني مي‌كند، مي‌شود در همان كار از او غيبت كرد. «إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَةَ لَهُ وَ لَا غِيبَةَ» زماني كه فاسق فسادش را علني نشان بدهد، احترام ندارد و مي‌شود از او غيبت هم كرد و چقدر خوب است در جامعه كسي كه گناه علني مي‌كند، مردم به او احترام نگذارند. مثلاً زن بي حجاب است، مي‌آيد جنس بخرد، بي‌حجابي گناه علني است پس به او احترام نگذاريد. اصلاً با او حرف نزنيد. مثلاً مي‌پرسد آقا شما شير خشك داريد؟ اصلاً با او حرف نزنيد. امام صادق(ع) فرموده است: به كسي كه گناه علني مي‌كند احترام نگذاريد. غيبتش هم جايز است به شرطي كه در همان كار باشد. نه اين كه بگوييم چون فلان خانم بي حجاب به كوچه مي‌آيد و پوشش اسلامي ندارد، پس مي‌شود هر نوع حرفي را پشت سر زد. اينطور نيست. اصولاً اسلام به كساني شلاق مي‌زند كه كسي گناهشان را ديده باشد. اگر كسي مخفيانه در خانه‌اش آب جو بخورد و بيرون هم عربده نكشد، به او شلاق نمي‌زند. تمام حدودها و شلاق‌ها براي كسي است كه در جامعه گناه كند و حيا را از جامعه بيرون كند. بايد جو اجتماع سالم باشد. بايد محيط سالم باشد.
البته ممكن است هركس در خانه‌اش خلاف كند، بايد بين خودش و خدايش توبه كند، اما اگر خواست با گناهش پرده‌ي حيا را در جامعه بدرد، بايد عكس العمل نشان داد.
ما در فقه مي‌خوانيم كه در جمهوري اسلامي و در حكومت اسلامي، اهل كتاب و مسيحيان بايد زندگي كنند. بايد در رفاه هم باشند. بايد مراسم عبادتشان را انجام دهند. هيچ كس هم حق ندارد، اهل كتاب را، كوچك ترين اذيتي بكند. اهل كتاب بايد راحت در جمهوري اسلامي زندگي كنند، منتها شرط دارد. يكي ازشرط هايش اين است. امام درتحرير الوسيله مي‌فرمايد: «ان لا تظاهروا بالمنكرات» به شرطي كه تظاهر به منكرات نكند. يهودي و مسيحي و ارمني و. . . زندگي شرافتمندانه دارند، مشروط به اينكه تظاهر به منكرات نكنند.

2- ارزش حيا

به مناسبت بحث گناه علني مي‌خواهم مقداري درباره‌ي حيا صحبت كنم. اسلام براي حيا برنامه ريزي زياد كرده است. مي‌فرمايد: در چيز گرفتن از مردم حيا به خرج دهيد. قرآن از افرادي كه در فقر مي‌سوزند، اما در عين حال به خاطر حيايي كه دارند و نمي‌روند تا از اين طرف و آن طرف قرض كنند و صورتشان را با سيلي سرخ مي‌كنند تعريف مي‌كند. (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ) (بقره /273) يعني افرادي هم كه زندگي اين‌ها را نمي‌بينند، خيال مي‌كنند كه درآمد اين‌ها خوب است و اين به خاطر عفت و حيا آنها است.
بعضي از افراد هستند كه مثلاً در خانه همه چيز دارند و فقط پياز ندارند. در خانه‌ي همه‌ي اهالي كوچه را مي‌زند كه پياز بگيرد. حالا بدون پياز بخور. حاضر نيست كه جزئي از زندگيش كم باشد. سريع كشكول گدايي را به دست مي‌گيرد. اصولاً چرا عاريه مي‌گويند؟ چون عاريه اين است كه آدم برود و چيزي را قرض كند. بگويد: آقا من عروسي دارم، شما يك جفت قالي به من بده. آدم بايد درگرفتن عاريه عارش شود. به اين دليل به آن عاريه گفته‌اند. يعني عارت بشود كه چيزي را از ديگران بگيري. جايي كه واجب است عيبي ندارد. مثلاً درباره‌ي كساني كه بيت المال در دستشان است، يا حقوق يتيمان دردستشان است، مي‌فرمايد: (وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ) (نساء /6) يعني آن سرپرستي كه دارد مال يتيمان را تقسيم مي‌كند، يا مال طبقه‌ي محروم را تقسيم مي‌كند، اگر وضعش خوب است ديگر نگويد من كار مي‌كنم. اين را از قرآن نمي‌گويم بلكه از خودم در اين رابطه مي‌گويم.
بعضي هستند كه حقوق ثابتي دارند. مثلاً ماهي 8 تومان كم‌تر يا بيش‌تر دارند. الآن هم باز نشست شده‌اند و بعد در يك نهاد انقلابي مي‌آيند. در سپاه، در جهاد، كميته‌، نهضت سواد آموزي مي‌آيند و ماهي فلان قدر حقوق دارند. باز هم مي‌گويد: مقداري هم از اينجا مي‌گيريم.
قرآن درباره‌ي بعضي افراد مي‌گويد: از كسي كه وضعش خوب است و عفت نشان مي‌دهد، ديگر نمي‌خواهد چيزي بگيري. نمي‌خواهم بگويم گرفتن آن حرام است، بهتر است كه چيزي نگيريد. مثلاً فلاني دفتر ازدواج دارد و خرجش از دفتر ازدواج در مي‌آيد. حالا يك سخنراني در يك مسجد مي‌كند. خوش انصاف اين صدتومان را نگير! كسي كه از يك جا در آمدي دارد، بعد هم مي‌تواند جاي ديگري خدمت بكند، كمي حيا داشته باشد. وقتي كه ما در روزنامه عكس جواني را مي‌بينيم كه بيست و پنجمين شهيد از يك خانواده است. وقتي كه در انقلاب، در جمهوري اسلامي زني را مي‌بينيم كه يازده شهيد داده است. تو هم كه ماهيانه درآمدي داري، بالاخره اگر آب باريكي در جويت هست، اگر هم خدمت اضافه‌اي كردي يا اضافه حقوق گرفتي، يا خارج از نوبت وام گرفتي، پس كمي هم حيا داشته باش. نه اين كه بگويي حرام است (وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ) (نساء /6) البته آن چه من گفتم مربوط به قرآن نبود، به اين مناسبت يادم آمد.

3- شيوه رفتار فرزندان و كوچكترها با بزرگترها

درباره‌ي حيا در خانه، قرآن مي‌فرمايد: پسران و دختران كوچك كه هنوز به تكليف نرسيده‌اند نبايد يك مرتبه در اتاق را باز كنند و داخل شوند، حتي براي اتاق پدر و مادر هم بايد اجازه بگيرند و پدر و مادرها اين را ياد بچه هايشان بدهند. بچه‌هاي عزيزي هم كه پاي تلويزيون نشسته‌اند، بشنوند. قرآن مي‌فرمايد: (وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ) (نور /58) آن‌هايي كه هنوز محتلم نشده‌اند و هنوز به تكليف نرسيده‌اند، حتي وقتي مي‌خواهند به اتاق پدر و مادرشان بروند، صبح و ظهر و شب اجازه بگيرند. قرآن در مسئله‌ي حيا از دختر شعيب تعريف مي‌كند. مي‌گويد: دختر شعيب دختر خوبي بود، با اين كه چوپان بود و پدرش پسر نداشت و دختران مي‌رفتند و چوپاني مي‌كردند. بعد مي‌گويد: وقتي در كوچه راه مي‌رفتند (تَمْشي‌ عَلَى اسْتِحْياءٍ) (قصص /25) با حيا راه مي‌رفتند. حيا از اين دختران مي‌باريد. خدا در قرآن از دختري تعريف مي‌كند كه راه رفتنش حيا باشد. بعضي از حياي افراد سوء استفاده مي‌كنند.

4- درباره حيا

رسول خدا مهماني داشت و ناهار مي‌داد. مي‌آمدند ناهار بخورند، مي‌نشستند و تا نزديك غروب اختلاط و گفت و گو مي‌كردند. پيغمبر هم كار داشت، حرص مي‌خورد. دلش جوش مي‌زد. حيا مي‌كرد كه بگويد به شما براي ناهار قول داده بوديم. الآن بعد از ظهر است. حيا مي‌كرد بگويد: برخيزيد و برويد. آيه نازل شد. هر كدام به مهماني رفتيد و غذا خورديد، برخيزيد و برويد. (وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‌ مِنْكُم) (احزاب /53) ننشينيد و مرتب گفت و گو كنيد. «إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‌ مِنْكُم» اين كار پيغمبر را اذيت مي‌كند و پيغمبر هم جيا مي‌كرد بگويد: برخيزيد و برويد. در هر صورت از حياي افراد سوء استفاده نكنيد. درباره‌ي پسران حديث داريم كه پسر بايد با حيا باشد. يعني وقتي به پدرش نگاه مي‌كند، همه‌ي چشمش را باز نكند. بعضي‌ها طبيعي كه نگاه مي‌كنند، چشمشان يك سانت باز است اما تا پدرش او را صدا مي‌زند، مي‌گويد: بله و چشم را يك سانت و نيم باز مي‌كند. حديث داريم پسر وقتي به پدرش نگاه مي‌كند، چشمش را نيم باز كند و وقتي پدرش او را صدا مي‌زند، او با صداي آهسته‌تري جواب دهد.
درباره حيا در زبان قرآن مي‌فرمايد: (وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) (انعام /108) به بت پرستان فحش ندهيد. بايد زبانتان حيا داشته باشد. لشكر اميرالمؤمنين در جنگ صفين به لشكر معاويه فحش دادند. اميرالمؤمنين فرمود: فحش ندهيد. شما انسان هستيد و شرف داريد. براي زبان شما فحش دادن حيف است. حتي به ارتش معاويه فحش ندهيد. حتي به بت پرستان فحش ندهيد. «وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» حتي به آن‌هايي كه به سراغ غير خدا مي‌روند، فحش و ناسزا ندهيد. دختران پشت تلفن، در كوچه و هرجا كه حرف مي‌زنند، با كرشمه حرف نزنند.
اگر تو ركيك حرف زدي او را وادار مي‌كني كه او هم ركيك حرف بزند. تو به مشرك بد مي‌گويي ولي او به خدا بد مي‌گويد.
درباره‌ي وارد شدن بچه‌ها به اتاق‌ها بگويم. با كمال تأسف در بعضي از روستاهاي ايران چنين رسم‌هاي بدي هست. خيلي ازخانه‌هاي روستايي در ندارند، بچه‌ها صاف وارد مي‌شوند و اتفاقاً داريم اگر در كوچه راه مي‌روي و جايي در باز است، شما حق نگاه كردن نداري. در كوچه هم راه مي‌روي، اگر در خانه‌اي باز بود، شما نبايد نگاه كني.
قرآن درباره‌ي صحبت كردن مي‌فرمايد: (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً) (احزاب /32) خانم‌ها در حرف زدن خضوع نكنيد، يعني نازك حرف نزنيد. بعضي دخترها وقتي حرف مي‌زنند، نازك حرف مي‌زنند و دل را مي‌برند. بعد مي‌فرمايند: «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن كه در قلبش مرض است، دلش مي‌رود. آيه‌ي قرآن بنويسم «فَلا تَخْضَعْنَ» «تَخْضَعْنَ» از خضوع مي‌آيد. مي‌گويند: فلاني آدم خاضع و خاشعي است، يعني در برابر تكبر نرمش دارد. خضوع به معني نرمش است. خانم‌ها خضوع نكنيد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» يعني در گفتني‌ها با نرمش حرف نزنيد براي اين كه «فَيَطْمَعَ الَّذي في‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن كه در قلبش مرض دارد طمع مي‌كند. آن كس كه ريگي به كفش دارد. آن كسي كه هوي و هوسي دارد. اين نوع حرف زدن دلش را مي‌برد.
گفتيم در مسائل علمي حيا نداريم. آدم بعضي جاها بايد حيا را كنار بگذارد. مثلاً يك سؤالي دارد، خجالت مي‌كشد. ما داريم بعضي زن‌ها نزد پيغمبر اسلام مي‌آمدند و يك سؤالاتي مي‌كردند كه اگر من و شما مي‌ديديم، اگر مي‌شد او را كتك مي‌زديم. مي‌گفتيم: بي حيا برو خجالت بكش. در مسائل ديني حيا نداريم. آدم در مسائل آموزشي هم نبايد حيا داشته باشد. بعضي مي‌گويند: چرا خدا به اين بزرگي وقتي مي‌خواهد مثال بزند، يك مثال ساده مي‌زند. (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‌ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها) (بقره /26) خدا خجالت نمي‌كشد كه براي آموزش مردم حتي به پشه مثال بزند. آدم نبايد در مسائل آموزشي خجالت بكشد. الآن در مسائل پزشكي، گاهي وقت‌ها از تجزيه‌ي بول مريض، چيزي مي‌فهمند. دكتر و غير دكتر در مسائل آموزشي گاهي از تجزيه‌ي بول چيزي مي‌فهمند. در مسائل آموزشي خيلي ديپلماتي حرف زدن جالب نيست.
بعضي از اولياي خدا آمدند بروند، ديدند مقداري كود كنار راه است. گفت: اين كود را مي‌بيني؟ اين همان است كه ديروز سر گلابي و سيبش مردم سر و كله مي‌شكستند. حالا اينطور شده است. او مي‌خواهد به مردم بگويد: آن كه برايش اين همه دست و پا مي‌زنيد، بعد دو يا سه ساعت چه مي‌شود؟ براي چه حرص مي‌زنيد؟ مي‌خواهد به مردم بگويد: حرص نزنيد. يا مثلاً كسي متكبر است. اميرالمؤمنين مي‌گويد: چرا متكبر هستي؟ تو اول نطفه‌ي گنديده بودي. در آخر هم مي‌ميري و مي‌گندي. الآن هم در شكمت كثافت است. پس براي چه اين قدر غرور داري؟ براي اين كه غرورش را كم كند، حضرت علي اين چنين برخورد مي‌كند. خدا به پيغمبر مي‌گويد: (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‌ وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‌) (ضحى /7-6) يادت مي‌آيد فقير و يتيم بودي؟ يادت مي‌آيد حيران بودي؟ در مسائل آموزشي و تربيتي مربي و معلم بايد كمي مسائل را رك‌تر بگويد. البته جايي كه اگر رك نگويد، مفهوم نمي‌شود، اگر مي‌شود در كنايه بگويد. باز هم كنايه و ادب خوب است اما گاهي تا رك نگويي نمي‌فهمد.

5- انواع حيا

ما چند نوع حيا داريم. اول اين كه انسان از خدا حيا كند. دوم اين كه از مردم حيا كند. سوم اين كه از خودش حيا كند. اين سه نوع در قرآن و حديث آمده است.
حيا از خدا: از علامه طباطبايي نقل شده است كه وقتي تحصيلات ايشان در نجف زياد و قوي مي‌شود، به دلايلي مي‌خواهد به ايران بيايد. نزد استادش مي‌رود و مي‌گويد: من مي‌خواهم به ايران بروم. شما به عنوان آخرين نصيحت چيزي به ما بگو. استادش مي‌گويد: نصيحت من يك آيه است. اين آيه يادت نرود. (أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‌) (علق /14) آيا بشر نمي‌داند كه خدا او را مي‌بيند؟ اين كه امام بزرگوار و رهبر عزيزمان مرتب مي‌فرمايد: ما در حضور خدا هستيم، دنيا در محضر خداست. اگر انسان توجه داشته باشد كه در محضر خداست، از انجام خيلي كارها خجالت مي‌كشد. شايد بشود گفت كه همه‌ي گناهان به خاطر غفلت است.
اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: «أفضل الحياء استحياؤك من الله»(غررالحكم/ ص‌257) بهترين نوع حيا، اين است كه آدم از خدا خجالت بكشد. گاهي هم انسان بايد از مردم حيا كند. باز آن حضرت مي‌فرمايند: «شر الأشرار من لا يستحيي من الناس و لا يخاف الله سبحانه»(غررالحكم/ص‌257) بدترين مردم كسي است كه از مردم خجالت نكشد. بعضي خجالت نمي‌كشند و افتخار هم مي‌كنند. مي‌گويد: مرا مي‌بيني، من از هيچ كس خجالت نمي‌كشم. آدم بايد از مردم خجالت بكشد. خجالت نكشيدن بد است. بايد عرض كنم، يك سري جاها كه ما بايد خجالت بكشيم، خجالت نمي‌كشيم. يك سري جاها كه بايد خجالت نكشيم، خجالت مي‌كشيم.
همين حالا آن قدر آدم پاي تلويزيون نشسته‌اند و اين بحث را گوش مي‌دهند و نمازشان غلط است. مي‌گوييم: برادر، خواهر، برخيز و برو نمازت را نزد فلان شخص بخوان. اگر اشتباه داري به تو مي‌گويد. مي‌گويد: خجالت مي‌كشم. ميليون‌ها آدم داريم كه به خاطر كم رويي نماز غلط مي‌خوانند. اين حيا غلط است اما در جايي كه بايد خجالت بكشد نمي‌كشد. مثلاً يك چيزي در خانه داري، حالا هم از شوراي محله كوپن آورده‌اند. تو كه داري، خجالت بكش، نمي‌خواهد بگيري. مي‌گويد: درست است من دارم اما مي‌خواهم بروم كوپنم را بگيرم. شما دو تا مرغ داري، بيست كيلو هم برنج داري. حالا اين كوپن را نگير. نخير بايد حقم را بگيرم. به او مي‌گويي اين جا خجالت بكش و نمي‌كشد. با اين كه دارد، باز هم مي‌رود مي‌گيرد. آن وقت آن جا كه مي‌گويي نمازت را بخوان، خجالت مي‌كشد.
در ماشين نشسته و مي‌رود. از اين كه دود سيگاري كه مي‌كشد در حلق مردم برود خجالت نمي‌كشد اما از اين كه به كناري خود بگويد: برادر ببين من نمازم را درست مي‌خوانم يا نه، خجالت مي‌كشد. هشت ساعت در ماشين نشسته است و دود 16 سيگار را در حلقش كرد خجالت نكشيد، حالا مي‌خواهد 16غلط از او بگيرد، خجالت مي‌كشد.
حالا نه فقط در مسئله‌ي نماز، در مسائل ديگر هم همينطور است. در كارخانه‌ي واكس سازي است. بنده كنارش نشسته‌ام و مي‌خواهم بگويم: سلام، حال شما خوب است؟ برادر شما چه مي‌كني؟ مي‌شود بفرماييد مواد اين واكس از چيست؟ اصولاً در ايران واكس وارد مي‌شود يا خود ايران توليد مي‌كند؟ چند نوع واكس داريم؟ قيمت قوطي‌هاي واكس چند است؟ خوب درباره‌ي واكس اطلاعاتي بگير. مي‌گويد: خجالت مي‌كشم. از دود سيگار در حلق او كردن خجالت نمي‌كشد ولي از آموختن علم خجالت مي‌كشد. آدم بايد اين را چگونه حل كند؟
دو نوع حيا داريم. حياء عقل و حياء حماقت. ريشه‌ي بعضي حياها عقل است. آدم از دادن فحش خجالت مي‌كشد. پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايد: «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»(كافى/ ج‌2/ ص‌106) بعضي جاها كه بايد خجالت بكشد، خجالت نمي‌كشد و بر عكس. بعضي وقت‌ها هم انسان بايد از خودش خجالت بكشد.
پدر ما هيچ خدمتي براي ما نكرده است. اصلاً وجود تو از پدرت است. اگر مادر تو شب‌ها تا صبح مي‌خوابيد و به توشير نمي‌داد كه تو بزرگ نمي‌شدي. حالا فوقش در ازدواج و در خانه سازي شما، در سربازي شما، در موتور و ماشين كوتاه آمده است يا نتوانسته است. چرا براي همه عمرت اينطور مي‌گويي؟ خجالت بكش. گاهي انسان بايد از خودش خجالت بكشد. پدر جان ريش تو سفيد شده است، اين كار براي تو زشت است. صورت تو چين خورده است، ديگر بس است. اگر هوس هم بود، ديگر بس است. حالا ديگر بيا براي خدا عمل كن. پول مي‌خواستي، زندگي مي‌خواستي، هرچه مي‌خواستي، حالا ديگر بس است. از سن و موهاي سفيدت خجالت بكش. گاهي آدم جلوي آينه بايستد و ببيند دارد موهايش سفيد مي‌شود. بچه‌هايش ديگر بزرگ شدند. اين حرف‌ها براي كسي است كه عروس و داماد دارد، گفتنش زشت است. شما الآن ده سال است عروس و داماد شده‌ايد، هنوز هم به هم حرف زشت مي‌زنيد. اول زندگي مي‌گويند: اين‌ها بلد نيستند با هم زندگي كنند، اخلاق هم را نمي‌دانند. الآن بچه‌هايتان دارند بزرگ مي‌شوند، ديگر بس است. آدم از خودش خجالت بكشد. از سنش خجالت بكشد. اگر به درخت چند سال آب و كود بدهند و ميوه ندهد، درخت را اره مي‌كنند. چقدر آدم مي‌خواهد از اين نعمت‌هاي خدا استفاده كند و رشد نكند.
آقاي پزشك الحمد لله خانه و ماشين داري. صبح‌ها هم كه حقوق اداري داري، حالا بعد از ظهرها چند مريض را مجاني ببين. مي‌خواهي پول بگيري، بگير ولي كم بگير. اگر دو مريض اضافه شد، باز هم ببين. انسان وقتي زندگيش تأمين شد، حداقل يك مقدار حقش اين است كه براي خدا كار كند. متأسفانه گاهي مي‌بينيم افرادي سنشان زياد است، بيش‌تر از نوه هايشان حرف بيهوده مي‌زنند. در اين انقلاب ما بسيار ديديم كه پسرها به پدرها و نوه‌ها به پدربزرگ‌ها مي‌گفتند: اين حرف‌هايي كه مي‌زني شايسته‌ي تو نيست. پسر و دختر به نماز جمعه و جهاد سازندگي مي‌روند. مي‌گويد: به شما چه ربطي دارد؟ مي‌گويد: پدرجان مردم انقلاب كردند، خون و جان دادند. مي‌بيني پسر و دختر انقلابي هستند اما پدر خون شهدا را ناديده مي‌گيرد. در هر صورت گاهي انسان بايد از خودش خجالت بكشد. ماعقب افتاديم.
اين رهبر عزيز انقلاب گاهي جملاتي مي‌گويد كه آدم از عرق خيس مي‌شود. مي‌گويد: پسران بسيجي ما و برادران پاسدار ما، اين نسل انقلاب ما به جايي رسيدند كه پيراني كه عمري در سير و سلوك هستند، هنوز به آن جا نرسيدند.
يك موقع امام در يكي از پيامهايش گفت: كاري كردند كه من پيرمرد خجالت مي‌كشم. در هر صورت پدر و مادرها، بگذاريد بچه‌هايتان آزاد باشند. بچه‌ها راه را از پدران بهتر تشخيص مي‌دهند. البته بعضي وقت‌ها هم جوان‌ها خراب مي‌كنند، اما معمولاً در كارهاي انقلابي در اين چند ساله نشان دادند كه جوان‌ها از پدران بهتر مي‌فهمند. آن روزي كه زمان شاه شيشه‌هاي بانك را مي‌شكستند، درست بود. بعد كه روي در و ديوار مرگ بر شاه مي‌نوشتند، درست بود. مرگ بر آمريكا درست بود. رفتند جبهه درست بود. شب‌ها تا صبح نخوابيدند و در خيابان‌ها پاسداري دادند، درست بود. بالاخره در اين انقلاب تجربه چنين نشان داده است. الآن هم جوان‌ها را به اختيار خود بگذاريد. فقط نقش شما، هدايت باشد. جلوي انحراف را بگير و آزادشان بگذار. خدا را شكر، اين‌ها در جمهوري اسلامي خوب مي‌فهمند و رشدشان هم خوب است. از اين بحث بگذريم.

6- بزرگي گناه اصرار بر گناه

بعد از تجاهر به گناه بحث اصرار بر گناه را بگويم. درباره‌ي اصرار بر گناه، قرآن از گروهي تعريف مي‌كند كه مي‌گويد: اين‌ها آدم‌هاي خوبي هستند كه اگر هم گناه مي‌كنند اصرار نمي‌كنند. گناه را دنبال نمي‌كنند. (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‌ ما فَعَلُوا) (آل عمران /135) از مردان خدا كه تعريف مي‌كند، مي‌فرمايد: بر آن چه گناه انجام مي‌دهند، اصرار ندارند. سماجت نمي‌كنند. اصرار چيست؟ امام در حديث مي‌فرمايد: «الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ يُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا يَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَةٍ فَذَلِكَ الْإِصْرَارُ»(كافى/ ج‌2/ ص‌288) حتي اگر كسي يك گناه بكند كه پشيمان نشود، مثل اين است كه به گناهش راضي است. همين كه قلباً انسان به گناهي كه كرده است راضي است، معلوم مي‌شود، اصرار دارد. پس اصرار عملي نيست. اصرار قلبي هم هست. گاهي انسان يك گناه مي‌كند، ديگرهم تكرار نمي‌كند اما قلبش راضي است. چون قلباً بر آن گناه راضي است مثل آن است كه اصرار كرده باشد. پس زماني يك گناه مي‌كند و زماني صد گناه مي‌كند. زماني يك گناه مي‌كند اما 99 بار مي‌گويد: كار خوبي كردم. راضي هستم.
اگر كسي يك گناه كند و قلباً پشيمان نشود و قلبش از آن يك گناه راضي باشد، گرچه يك گناه كرده است ولي همين يكي حكم اصرار را دارد. «الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ يُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا يَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَةٍ فَذَلِكَ الْإِصْرَارُ»(كافى/ ج‌2/ ص‌288) اصرار اين است كه آدم گناهي بكند و استغفار نكند «وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَةٍ» به فكر توبه هم نباشد. «فَذَلِكَ الْإِصْرَارُ» تا قبل از اين حديث اگر مي‌گفتند اصرار بر گناه يعني چه؟ مي‌گفتي يعني آدم روزي چهل گناه كند يا مرتب يك گناه را تكرار كند. اين كه مي‌گويند: قرآن را هيچ وقت جداي از حديث معنا نكنيد همين است. خود قرآن مي‌گويد: اصرار نكنيد، يعني يك گناه را مرتب تكرار نكنيد، اما وقتي به حديث نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم در جلد يازدهم وسائل الشيعه، حديثي داريم كه مي‌فرمايد: اصرار فقط عمل مكرر نيست، رضايت مكرر هم هست. پس حديث چشم انداز ما را در معناي اصرار برگناه درست مي‌كند. فكر ما را عوض مي‌كند.
قرآن از افرادي انتقاد مي‌كند. مي‌فرمايد: (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ) (واقعه /46-45) اين‌ها اصرار مي‌كنند. خوب است آدم وقتي گناهي مي‌كند، ديگر اصرار و تكرار نكند. ممكن است بالاخره هركس گناه كند، بلايي پيش ‌ايد، شهوتي و غضبي ايجاد شود. غضب مي‌كند و دو تا فحش مي‌دهد. شهوتش او را تحريك مي‌كند و دچار لغزش مي‌شود اما تكرارش خطرناك است. «لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ»(كافى/ ج‌2/ ص‌288) پيغمبر فرموده است: بر صغيره كه اصرار مي‌كني، ديگر صغيره نيست. اگر تو مرتب اصرار كردي و گناه را دائم انجام دادي، ديگر نمي‌تواني بگويي: آقا اين گناه صغيره است. صغيره‌اي كه بر آن اصرار شد، ديگر صغيره نيست، طناب است. «أَعْظَمُ الذُّنُوبِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ»(غررالحكم/ص‌187) اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: بزرگ ترين گناه نزد خدا گناهي است كه مرتكب گناه بر گناه لجاجت كند.
دو نفر گناه مي‌كنند. يكي ابليس و يكي حضرت آدم. خدا به حضرت آدم فرمود: گندم نخور، خورد و خلاف كرد. به ابليس گفت: سجده كن، نكرد. هر دو گناه كردند، هر دو خلاف كردند. چرا آدم پيغمبر شد و ابليس تا ابد مورد لعنت قرار گرفت؟ براي اينكه آدم تا ديد بد كرد گفت: خدايا بدكردم. ابليس گفت: كار خوبي كردم. لجبازي كرد. فرق بين پيغمبر و ابليس اين جاست. هر دو لغزش كردند، يكي بعد از لغزش عذر خواهي كرد و يكي اصرار كرد و به بدي خود اقرار نكرد. چقدر خوب است انسان اقرار كند. در بسياري از خانه‌ها، مثلاً زن يك كار خلاف مي‌كند، يا مرد كار خلافي مي‌كند. اگرخانم بيايد و بگويد: ‌اي مرد محترم، من اشتباه كردم، معذرت مي‌خواهم. تمام مي‌شود و مي‌رود. يا اگر مرد خلاف مي‌كند، بگويد: خانم من معذرت مي‌خواهم اما مرد مي‌گويد: حرف نزن، به تو مربوط نيست. مي‌خواهم انجام بدهم. يا زن لج بازي مي‌كند. اين لجبازي‌ها باعث نود درصد اختلافات در خانه‌هايي است كه تربيت اسلامي ندارند. بگو ببخشيد. اشتباه كردم. بعضي از روي تكبر نمي‌گويند. خيال مي‌كند اگر اقرار كند، كوچك مي‌شود.
يكي از چيزهايي كه در فرهنگ عوام ما غلط است، اين است كه خيال مي‌كنند مثلاً اگر بنده حديثي را غلط خواندم و بگويم: ‌اي مردم حديثي را كه در جلسه قبل خواندم غلط بود. مي‌ترسم بگويند: معلوم نيست اين آقاي قرائتي چه مي‌گويد. تا چيزي مي‌گويد، فردا مي‌آيد و مي‌گويد: غلط گفتم. من خيال مي‌كنم پرستيژ و ژست و پزم و عنوانم پايين مي‌آيد. به خاطر آن روح خودخواهي نمي‌آيم بگويم غلط گفتم. بالاخره دير يا زود با سوادها مي‌گويند: فلاني اشتباه كرد. اين يكي به ديگري مي‌گويد و همينطور همه با خبر مي‌شوند و در آخر مي‌گويند: آقا بحث‌هاي درس‌هايي از قرآن اعتبار ندارد ولي اگر خودم از اول بگويم در جلسه‌ي قبل فلان حديث را اشتباه گفتم، بهتر است. آدم خيلي وقت‌ها مي‌خواهد درستش كند، بدترش مي‌كند. خيلي جاها ما مي‌رويم كه در آمدمان را بيش‌تر كنيم، آبرويمان را مي‌ريزيم. چون ما بلد نيستيم، نان پيدا كنيم. خدا رازق است. ما بايد بدويم ولي روزي دهنده اوست. ماه رمضان ماه توبه است. ماهي است كه آدم بنشيند و به جاي اصرار، اقرار كند. خدايا بد كردم. ببخشيد. يك تلفن كن، اين شهامت مي‌خواهد. اگر مي‌خواهي ببيني شهامت داري يا نه، امتحان كن. تلفن بزن و بگو: آقا در آن اختلافي كه ما با هم داشتيم، مقصر من هستم. مرا ببخش. تمام شد و رفت. اين خود شهامت مي‌خواهد. دل يك مؤمن را با يك تلفن بدست بياور. نه! من هرگز نزد او گردن خم نمي‌كنم. با اين گردن كلفتي‌ها علاوه بر اين كه پرستيژت بالا نمي‌رود، خراب هم مي‌شوي.
خدايا، ما را از گناه و تجاهر به گناه و اصرار گناه براي هميشه حفظ كن. اگر تجاهر و اصرار بر گناهي بوده است، خدايا، از بي شعوري و لغزش و غفلت بوده است. خدايا، اصرار و تجاهر به گناه را از ما ببخش و بيامرز.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2245
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست