نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2518
موضوع: نقش ثروت در طغیانگری
تاريخ پخش: 10/02/99
1- مترفین، بزرگترین مانع پیامبران
2- پیمانشکنی با خدا و مردم، در سایه قدرت و ثروت
3- بهشت، برای افراد فروتن، نه بزرگی طلب
4- بزرگی به اخلاق و رفتار، نه لباس و منزل و مرکب
5- خاطرهای از گفتگوی در خانه
6- انتقاد از دنیا مانع آخرت
7- راههای رفع دلبستگی به دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در جلسه قبل رسیدیم که قارون به قدری گنج داشت که دسته کلیدهایش به قدری سنگین بود، گروه قوی دسته کلیدهایش را حمل میکردند. یک روز از خانه بیرون آمد با یک اسکورت مجللی، «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» افرادی که نگاه کردند، گفتند: (يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ) (قصص /79) او حظّ بزرگ را میبرد. خوشا به حالش چه دنگ و فنگی دارد. ولی فردایش که دیدند قارون با گنجهایش به زمین فرو رفت، همه گفتند: خدا چه لطفی کرد که ما قارون نبودیم. آدم نمیداند در تأخیرها چه حکمتی است. در دعای افتتاح که ماه رمضان خوانده میشود بعد از افطار، یک جملهاش این است خدایا یک چیزی از تو میخواهم وقتی هم نمیدهی دعوایت میکنم. انگار ارث پدرم را از تو میخواهم، با اینکه خدایا چه بسا آنچه که نمیدهی خوب است که نمیدهی، صلاح من است که نمیدهی، ولی من اینقدر بی ادب هستم که میگویم: یا بده یا با هم دعوایمان میشود. چرا خدا به ما پسر داد؟ چرا خدا به ما دختر داد؟ چرا او در کنکور رد شد؟ چرا او قبول شد؟ چرا؟ چرا؟ «عَتَبت» یعنی تو را مورد عتاب و توبیخ قرار میدهم. یعنی انسان به جایی میرسد که خدا را محاکمه میکند. این وضع… تا اینجا دیشب آمدیم.
1- مترفین، بزرگترین مانع پیامبران
یکی از مسائل این است که افراد ثروتمند همیشه در مقابل انبیاء بودند. در قرآن کلمه مترفون زیاد آمده است. متفرین، مترفواها، مترفین! مترف یعنی آدمهای عیاش ولخرج! ثروت انسان را به عیاشی و ولخرجی وادار میکند و اینها هم در مقابل انبیاء قرار میگرفتند. در قرآن زیاد داریم (قالَ مُتْرَفُوها) (سبأ /34) پولدارها میآمدند به پیغمبرها عرض کنم به حضور شما، آن کسی که در مقابل امام خمینیها میایستید، شاهها بودند. شاهپورها بودند، این هست و درست است. مسأله دیگر ثروت (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا) (شوری /27) قاری: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ» این آیه قرآن است، میگوید: اگر زندگی شما زیاد باشد، «لبغوا» با «غین» نه قاف، یعنی گردن کلفتی میکنید. طغیان میکنید. پول آدم را مست میکند. خدا میداند که اگر داشته باشیم به بد مستی گرفتار میشویم، لذا حکمت خدا این است که… یک قصه برای شما بگویم. حضرت با جمعی عبور میکردند. نیاز به غذا داشتند، به خیمه و بیابانی رسیدند. به خانم گفتند: شیرت را به ما میفروشی؟ گفت: نه، هدیه میدهی؟ نه، گفت: خدا انشاءالله خیلی به تو بدهد. عبور کردند و به یک خیمه دیگر رسیدند، گفتند: شیر میفروشید؟ گفت: بله، مجانی میدهید یا میفروشید؟ شیر را دادند و اصحاب خوردند و پیغمبر فرمود: خدا انشاءالله به اندازه کافی به تو بدهد. گفتند: یا رسول الله، آن کسی که به تو نداد گفتی خیلی به تو بدهد، آن کسی که به تو داد، گفتی به اندازه کافی. گفت: آنچه گفتم خیلی به تو بدهد، نفرینش کردم. کفاف، در دعاها کلمه کفاف زیاد است. اینهایی که میگویم دیگر کامپیوتر در همه خانهها هست. کلمه کفاف را بزن، میگوید: خدایا به اندازهای بده که دستم نزد مردم دراز نشود. در حدی که آبروی ما حفظ شود. یک پدر و پسری بودند، پسر پولدار شد. پدر فقیر شد. ولی پسر احوال پدرش را نمیگرفت. نزد حضرت آمد و گفت: یا رسول الله، این پسر من است. تا بچه بود جوان بود هرچه پول خواست به او دادم، حالا این وضع مالیاش خوب شده، من از کار افتادم، این احوال مرا نمیپرسد. من هم ریشهایم سفید شده رویم نمیشود بگویم: به ما پول بده. او جوان که بود رویش میشد بگوید: پول بده. اما من چون پدرم شدم خجالت میکشم بگویم: پول بده. پیغمبر گریه کرد. گفت: سنگ آب میشود که پدر پیرمردی پول خواسته باشد و رویش نشود به بچه بگوید و بچه بی خیال شود. لذا گاهی یک پول در جیب پدر بگذارید. گاهی یک پول در جیب مادر بگذارید. کم و زیادش مهم نیست، غافل نباشید. پول انسان را غافل میکند. قرآن میگوید: پول باعث میشود انسان پیمانهایش را لغو کند. الآن مشکل رئیس جمهور آمریکا چیست؟ زور دارد، پول دارد، قرارداد میبندد و لغو میکند. یعنی قولش مثل بولش است. هیچی…
2- پیمانشکنی با خدا و مردم، در سایه قدرت و ثروت
قرآن در این زمینه میفرماید: «فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ» قاری: (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ) (اعراف /135) نَکَثَ، ینکثون یعنی زیر قولهایش میزند. آدم وقتی پولدار شد و قلدر شد، میگوید: ول کن بابا! وقتی پول ندارد میگوید: شرکت با ابالفضل، من پولدار شوم خمس میدهم. زکات میدهم. حالا که پولدار شد، پولهایم را به آخوندها بدهم؟ نه چه کسی گفت به آخوندها بده؟ به فقرا بده با اجازهی مجتهدت. من خودم تشخیص میدهم. بله خودت فقیر را تشخیص میدهی ولی هوا و هوس هم داری. بعضی سالها من سال حساب که میکنم گاهی چیزهایی اضافه میآید، گاهی کم میآید، گاهی یر به یر است. یک سال که اضافه داشتم رفتم خانه مرجعم خمس دادم. گفت: خودت به فقرا بده. گفتم: نمیدهم. شما بده من فقیر دیدم خودم از جیب خودم میدهم. گفت: چرا؟ گفتم: من نفس دارم. ممکن است از یک سید خوشم بیاید، خمسش را بدهم. یک سید به من سلام میکند، یک سید به من سلام نمیکند بدم بیاید و خمس ندهم. خمس را باید برای خدا داد، نه چون این مرا دوست دارد. من ممکن است برای نفسم بدهم، و اگر خمس را برای نفست بدهی قبول نیست. خمس از عبادات است، باید صد در صد برای خدا باشد. خمس که میدهی نباید بگویی: این برای من چه کرده است؟ یک بنده خدایی بود روزهای برفی چند جوان سید را دعوت میکرد و میگفت: برفهای بام را پایین بریزید. وقتی پولش میداد نیت میکرد هم پول برف روبی و هم پول خمس، این قبول نیست. خمس باید صد در صد برای خدا باشد. من دوستش دارم، من دوستش ندارم. این حدیث را من سالی یکبار میخوانم. ممکن است اینهایی که مرتب بحث را گوش میدهند بگویند: شنیدیم. اگر شنیدید دو بار بشنوید و اگر نشنیدید بار اول باشد. سه حدیث میخوانم هر سه تا یک دقیقه طول میکشد، از امام کاظم پدر امام رضا هست که فرمود: اگر خمس ندهید، پولی را در راه حق ندهید، خدا زندگی شما را چنان تاب میدهد که دو برابرش را در راه باطل بدهید. اگر به اولیای خدا افطار ندهید، این پول طوری سرنوشت پیدا میکند که دشمنان خدا میآیند از این غذای تو میخورند. این بیست ثانیه حدیث اول، بیست ثانیه دوم. امام رضا فرمود: من نیازی به خمس شما ندارم. اما کسانی که خمس نمیدهند ما اهلبیت به آنها دعا نمیکنیم. خیلی مهم است. بیست ثانیه سوم، امام جواد پسر امام رضا فرمود: من امام جواد هستم، ضامن هستم اگر خمس بدهید مال شما کم نشود. من ضامن هستم. به چه کسی بدهیم؟ کسی نمیگوید: به چه کسی بده. مرجع تقلید، مرجع تقلید کیست؟ خودت انتخاب کن. کسی نمیگوید: حتماً از کی تقلید کن. مرجع تقلید کیست؟ باسوادترین و باتقوا ترین افراد به قول علمای بلاد، میگویند: در مجتهدها این از همه سر است. سه حدیث از سه امام، امام کاظم فرمود: دو برابرش را در راه باطل میدهید. امام رضا فرمود: در حقشان دعا نمیکنیم. امام جواد فرمود: ما ضامن هستیم پولشان کم نشود. «فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ» وقتی نکبت از اینها دور شد، «إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ» یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
3- بهشت، برای افراد فروتن، نه بزرگی طلب
یک آیه داریم حضرت امام قبل از آنکه مرجع و رهبر شود یک مدرس درجه یک حوزه علمیه قم بود. درس اخلاق میگفت، آخر درس اخلاقش این آیه را میخواند. من آن زمان نبودم ولی استاد ما میگفت این آیه را میخواند. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ» قاری: (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (قصص /83) «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» یعنی میدانید بهشت را برای چه کسی گذاشتیم؟ «نَجْعَلُها» این بهشت را گذاشتیم برای کسی که «لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ» بلندپروازی نکند. سفره میدهد، میگوید: سفرهای میدهم که در فامیل مشابه نداشته باشد. ماشین میخرد میگوید: یک ماشینی بخرم در فامیل نمونه نداشته باشد. زنگ موبایلش را صدای گاو میگذارد. میگوییم: چرا صدای گاو گذاشتی؟ میگوید: میخواهم همه بفهمند موبایل من است. حتی حدیث داریم اگر کسی بند کفشش را رنگی قرار بدهد که مردم به بند کفش او نگاه کنند، با این بند کفش پز بدهد. با ساختمانش، با خانه، با سفرهاش، با بند کفشش، هرکس هرکاری کند که دلش بخواهد چشم مردم در جامعه به او بیافتد، اهل بهشت نیست. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» کلمه کلمه بخوانید. قاری: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» این قیامت و این بهشت «نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا» این بهشت برای کسی است که در دنیا بلند پروازی نکند. عروسیها، مهمانیها، بریز و بپاشها و ماشینها… چه و چه. یک کسی یک جایی خانهای میساخت، خیلی سلطنتی بود. من به مهندسش گفتم: این بنده خدا چه میخواهد بسازد؟ گفت: میگوید: چطور الآن ایران میآیند، میراث فرهنگی و خانههای قدیمی را میبینند، میخواهم یک خانهای بسازم که پنج قرن بعد، بعد از مرگ ما مردم که در این شهر میآیند، بگویند: برویم خانه فلانی را ببینیم. یعنی ساختمانی میسازد که پانصد سال بعد بازدید کنندگان از میراث فرهنگی بیایند خانه این را ببینند، چهار نفر از اتریش و بلژیک میآیند خانه ایشان را میبینند و یک سری تکان میدهند و تق تق تق یک عکس میگیرند. چه برای تو ذخیره میشود؟ عمری جان کندی، برای هوس بلژیکی یا ایرانی یا خارجی، خیلی از افراد مریض هستند. واقعاً مریض هستند. حتی ما طلبهها ممکن است عمامهمان را طوری ببندیم که هرکس دید هو… این کیه؟ عمامهات را عادی ببند. لباس شهرت حرام است. همه مراجع میگویند. لباس شهرت حرام است یعنی آدم یک رنگی را بپوشد دوختش، رنگ و جنسش، لباس شهرت حرام است.
4- بزرگی به اخلاق و رفتار، نه لباس و منزل و مرکب
هر کاری که شما را مشهور کند حرام است. شما باید شهرتت با اخلاقت باشد، خوش اخلاق است، باسواد است، خیر و خدوم است، خوش اخلاق است. با کمالات باید مشهور شویم. نه با فکل و زلف و نمیدانم.. لباس شهرت… ار آفات دنیا این است که انسان را از کارهای خیر باز میدارد. پیغمبر میگفت: جبهه برویم، «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا» قاری: (سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا) (فتح /11) به پیغمبر گفتند: ما حال جنگ نداریم، تو برای ما استغفار کن. چون ما زن و بچه داریم. زن وبچه خوب است به شرط اینکه مانع نباشد. قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ» قاری: (إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ) (تغابن /14) بعضی از زنها و بچهها دشمن انسان هستند. یعنی شوهر میخواهد یک کار خیری بکند، همسرش مخالفت میکند. گاهی برعکس است. همسر میخواهد یک کار خیری بکند، شوهرش مخالفت میکند. مانع خیر نشویم. اگر کار خیری هست، کمک کنیم. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» قاری: (وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى) (مائده /2) یک کسی یک کار خیر میکند، کمکش کنید. به کار خیرش راضی باشید. من آمدم اینجا تبلیغ میکنم. خانواده من تهران هستند. اگر به کار من راضی باشد در کار من شریک است. او یک افطاری میخواهد به فامیل و همسایههایش بدهد، اگر من به کار او راضی باشم در اجر افطاری شریک او هستم. خدا نگاه نمیکند کی چه میکند… بگذارید یک خاطره بگویم. خیلی سخنرانی برای من سخت شده است. چون پنجاه سال است حرف زدم، حالا میگویم چه بگویم که نگفته باشم. هی میترسم که گفته باشم. حالا گفتم که گفتم.
5- خاطرهای از گفتگوی در خانه
یکبار در خانه مطالعه میکردم، بنده خدا برای ما سوپ درست کرد. عدس و سبزی و گوشت و غذا را پخت و ظرفها را شست. گفت: حاج آقا، گفتم: بله. گفت: چه کسی گفته تو خوشبخت باشی و من بدبخت؟ گفتم: از کجا فهمیدی من خوشبخت هستم؟ گفت: تو سه ساعت مطالعه میکنی، یک بحثی جور میکنی هم در رادیو، هم در تلویزیون میگویی و هم شهر به شهر میگویی. این سه ساعت تو همه ایران میفهمند. من بدبخت هم سبزی پاک کردم، عدس پاک کردم، شوربا پختم، سوپ پختم، خوردی و ظرفها را شستم. سه ساعت من در یک قابلمه و سه ساعت تو در کل ایران. چرا تو خوشبخت هستی و من بدبخت؟ چه کسی گفته است؟ گفتم: خدا اصلاً به تفسیر و شوربا نگاه نمیکند. سوپ! ممکن است من از همین آیهها هدفم این باشد که این آیهها یک بحثی درست کنم در رادیو و تلویزیون بگویم و پول بگیرم، هدفم پول باشد. یا مشهور شوم و خودم کاندید کنم و رأی بگیرم. درست است آیه و حدیث میخوانم ولی هدفم این است که یا پول بگیرم یا پست بگیرم. من از لای آیههای قرآن جهنم میروم چون هدفم خدا نیست. تو خبر از هدف فاسد من نداری. فکر میکنی من طلبه مخلصی هستم، میگویی: حالا که شوهر من زحمت میکشد من برایش غذا درست کنم. تو از لای عدسها در بهشت میروی و من از لای آیههای قرآن در جهنم میروم. به پوست کار قانع نشویم. حدیث بخوانم، روز قیامت عدهای میگویند: جبهه بودیم. «فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَهُ كَذَبْتَ» (بحارالانوار/ ج 69/ص305) يعنى خدا و فرشتهها مىگويند دروغ گفتی. میگوید: آقا جبهه رفتم. میگوید: دروغ گفتی، رفتی تا بگویند: فلانی شجاع است. عدهای میگویند: سور دادیم، به این و آن غذا دادیم، خدا و فرشتهها میگویند: دروغ گفتی. دادند تا بگویند: فلانی سخاوت دارد. عدهای میگویند: ما قرآن خواندیم. خدا و فرشتهها میگویند: نه، قرآن خواندی تا بگویند: این نفر اول حفظ است یا قرائت است و هدفت خدا نباشد. کار خیلی مشکل است. نزد پیامبر میآمدند و میگفتند: «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» یعنی اموال ما و زن و بچه ما ما را مشغول کرده است. دیگر فرصت جبهه نداریم. زن و بچه داریم. بله…
6- انتقاد از دنیا مانع آخرت
این موانع، اما در عین حال دنیا آنجایی بد است که مانع آخرت شود. قرآن میگوید: «كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ، وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ» قاری: «كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ، وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ» (قیامة/20و21) آنچه مهم است این است که به دنیا بچسبیم و از آخرت غافل باشیم. اگر از آخرت غافل نباشیم ارزش است. پول آدم را مغرور میکند. موسی(ع) آمد فرعون را دید، دعوتش کرد. گفت: من، «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» قاری: (أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ) (زخرف /51) تو نمیدانی که حکومت مصر دست من است؟ به موسی گفت: تو چوپان هستی. من پادشاه هستم. پادشاه بیاید گوش به حرف چوپان بدهد؟«أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» در قصهی طالوت و جالوت، سوره بقره خداوند گفت: فلانی رهبر! تا گفت فلانی رهبر! یک عده گفتند: این گداست. «وَ نَحْنُ أَحَقُ بِالْمُلْكِ» قاری: (وَ نَحْنُ أَحَقُ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ) (بقره /247) این به درد نمیخورد. گداست! گفتند: بابا، مگر فرمانده نظامی نمیخواهید؟ فرمانده نظامی یا باید مغز برای طراحی داشته باشد و یک بازو برای جنگ، این هم مغز دارد و هم بازو. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» علم یعنی طراحی خوب است، جسم یعنی بازوی خوبی دارد. شما از پیغمبر فرمانده نظامی خواستید. آقای طالوت فرمانده، اینها بهانه کردند جیب او خالی است. این بچه دهات است. بچه دهات باشد. بسیاری از نابغهها بچه دهات هستند. چه کار به شهرش دارید؟ یک کسی قم یک گوسفند خرید عید قربان بکشد. رفت گوسفند را بخواباند دید کور است. آمد پیش گوسفند فروش گفت: کور است! گفت: گوشتش خوب است. مگر میخواهی برایت قرآن بخواند؟ گوشتش خوب است. فرمانده نظامی مخ دارد، بازوی هردو را دارد، چه اشکالی دارد؟ یک آیه در سوره توبه داریم، آیه 24. آیه سه سطر است، کلمه کلمه بخوان. «قل ان کان آباءکم» جمله جمله بخوان که دیگر من ترجمه نکنم. قاری: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ» اگر پدرتان را بیش از خدا دوست دارید. «وَ أَبْناؤُكُمْ» پسرتان را بیش از خدا دوست دارید. «وَ إِخْوانُكُمْ» برادرهایت را بیش از خدا دوست داری. «وَ أَزْواجُكُمْ» همسرت را بیش از خدا دوست داری. «وَ عَشِيرَتُكُمْ» فامیلهایت را بیشتر دوست داری، «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» ثروتت را بیشتر دوست داری. «وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها» تجارت را بیش از خدا دوست داری، «وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها» خانه و کاخ و آپارتمانت را بیشتر دوست داری، اگر علاقهات به اینها بیشتر است، چه؟ «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» منتظر قهر خدا باشید. میگوید: آنها را داشته باش اما بین خدا و خلق وقتی تضاد شد، نگو من این حرف را بزنم، الآن بازاریهای ما، میگوییم: این آقا آمد مواد منفجره بخرد برای چهارشنبه سوری، تو که میدانی هدفش این است نفروش! میگوید: آخر سود دارد. آقا این جوان آمده سیگار بخرد، سیگار نفروش. تقسیم دود به ریههای سالم به قیمت اینکه شما پولدار شوی. این سیگار فروش میگوید: درآمد سیگار برای من مهمتر از جان این جوان است. جوان مرد هم مرد. برود سیگاری و تریاکی شود. من به پول برسم. میگوید: اگر یکوقتی مشتری گیر شما آمد، حساب کردید این بهتر از… از بابایت بیشتر دوستش داری، بابایت را بیشتر دوست داری یا پسرت یا برادرت، یا همسرت، یا فامیلت، یا ثروتت، یا تجارتت یا مسکنت، هریک از اینها را بیشتر دوست داشته باشی «فتربصوا» اگر مشهد آمدید میخواهید زیارت کنید اینطور زیارت کنید که یا امام رضا از خدا بخواه بین حق و باطل من طرفدار حق باشم. چون ممکن است شما صد بار مشهد بیایی، شبی دو لیتر هم گریه کنی. اما وقت وقتش بین خدا و خلق سمت خلق میروی و کار به خدا نداری. دو تا داماد برایت میآید، یکی فاسد است و یکی صالح است، آن فاسد زندگی مرفهی دارد و جوان صالح چیزی در بساط ندارد. شما گفتی: خیلی خوب، حالا نماز برای قیامت است، کاریش نداریم. فعلاً دخترمان را به این میدهیم، چون این عرض کنم که…
7- راههای رفع دلبستگی به دنیا
پنج دقیقه دیگر وقت داریم. راههای رفع دلبستگی. چه کنیم بالآخره همه گرفتار دنیا هستیم. میگوید: 1- اول در برابر، لذتهای دنیا عارضی است. مثل خواب است. شما خواب میبینی و بلند میشوی میبینی هیچی نیست. عرض، یعنی مثل عطر است. عطر میزنی بعد از نیم ساعت میبینی بویش رفت. دنیا عرض است، عارضی است. بویش میپرد. این خانهها کافی نیست. (وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَة) (نساء /78) صدام چند کاخ در عراق داشت. محمدرضا چند کاخ در تهران داشت؟ این کاخها حفظ میکنند آدم را؟«وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَة» اگر در برجهای محکم زندگی کنی، مرگ میآید. (لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ) (آلعمران /10) مال شما را نجات نمیدهد. نعمتهای بهشتی تنوع دارد. (بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ) (واقعه /18) هرچه دلت بخواهد هست، «فِيها ما تَشْتَهِي» نعمتهای بهشتی آفت ندارد. «لا يُصَدَّعُونَ» قاری: (لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ) (واقعه /19) لا یصدعون یعنی غذاهای بهشتی دردسر ندارد، «لا ینزفون» یعنی مست هم نمیکند. نه دردسر دارد نه مست میکند. غذاهای لذیذ دنیا عوارض دارد. انتخابی است، «وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ» قاری: (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ) (واقعه /20) در میوهها هرچه انتخاب کنید. انتخابی است. گیاهانش تیغ ندارد. «وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ» قاری: (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) (واقعه /29) خار ندارد. شاخههای میوههای بهشتی به دهان انسان نزدیک است. آیهاش از ذهنم پرید… همسران عاشق شوهرشان هستند. همسران باکره هستند، عاشق هستند. یک خلقت جدیدی دارند. اما متناسب هستند، (أَتْراباً) (واقعه /37) عاشق هستند، «عُرُباً»، باکره هستند «ابکاراً» ساختمان جدید دارند (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاء) (واقعه /35) یعنی انسان اگر گاهی بداند اگر از این بگذرد به چیز بالاتری میرسد، علاقهاش کم میشود. الگوهای مثبت، قرآن یک آیه دارد، میگوید: (لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون) (آلعمران /157) آیه قرآن است. لطف و رحمت خدا بهتر است از سرمایهای که جمع کردی، مواظب باشیم حظّ دنیای شما کم نباشد. ولی از آخرت غافل نباشیم. خدا نمیگوید همه را بده، میگوید: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون» قاری: (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون) (بقره /3) مما یعنی یک مقدار، پانزده کیلو گندم است، یک کیلویش را به زکات بده. صد تومان داری، بیست تومان خمس بده، هشتاد تومان برای خودت. تعاونی حساب کرده که ما مشتری شویم. به هر حال، دنیا را افراد مختلف هستند. یوسف را چند جور نگاه کردند. برادرها که به یوسف نگاه کردند گفتند: این رقیب ماست. «لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ» قاری: (لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا) (یوسف /8) یوسف نزد پدر محبوبتر است، او رقیب ماست، ما باید او را سر به نیست کنیم که توجه بابا به ما باشد، دیگر به یوسف نگاه نکند. یوسف را باید از جلوی پدر حذف کنیم که علاقهها متمرکز ما شود. یعنی یوسف نزد برادرها رقیب بود. او را در چاه انداختند، مردم که آمدند آب بکشند، یوسف به دلو آب چسبید و بالا آمد، گفتند: بشارت، بشارت، «هذا غلام» او را میفروشیم. او یک برده است میفروشیم و پولش میکنیم. نزد پدرش یعقوب نور چشم بود. نزد زلیخا معشوق بود. نزد پادشاه مصر تعبیر کننده خواب بود. یعنی یک یوسف است، هرکس از یک زاویهای نگاهش میکند. ما خودمان همینطور هستیم. به یک کسی گفتند: برویم روضه؟ گفت: من شام خوردم. این اصلاً نگاهش به روضه این است که برویم شام بخوریم. نگاهها فرق میکند. یکبار دیگر… برای برادران رقیب بود. باید رقیب را از سر جا کند. پهلوی پدر نور چشم بود. نزد زلیخا معشوق بود. نزد اینهایی که از چاه بیرون کشیدند، غلام بود. بفروشیم پول بگیریم. نزد پادشاه معبر بود. یعنی تعبیر خواب پادشاه کرد. دنیا هم همینطور است. الآن یک قطعه زمین به هرکس نشان بدهی، به فوتبالیست بگویی میگوید: اینجا برای فوتبال خوب است. به بیمارستان بگویی میگوید: اینجا برای بیمارستان خوب است. او میگوید: برج بسازیم. زمینش گران شود. نگاهها فرق میکند به دنیا چطور نگاه کنیم. افراد در حرم امام رضا میآیند، راست ولی خدا ایستادند، اما به جای اینکه به امام فکر کند به لوسترها فکر میکند. این لوسترها الآن برای زمان مظفرالدین شاه است و معلوم نیست چند میلیارد میارزد. راست امام رضا لستر قیمت میکند. یک کسی در حرم امام رضا آمد، قاطی کرد. حرفهای چرت و پرت زد. به او گفتند: حواست کجاست؟ اینجا امام رضاست. اسلام میگوید: 1- مال باید از حلال باشد. 2- در راه حلال باشد. 3- با نیت خیر باشد. 4- با شیوه خیر باشد. مالی که اسلام دارد 1- تحصیلش از حلال، مصرفش بدون اسراف، نیتش خیر، این صرفهجویی یعنی استفاده از دنیا. دنیا دریایی است و خیلیها درونش غرق میشوند. جوان شب تا صبح مغازه را نگه میدارد که شاید یک مشتری آمد یک غذایی خرید، یک لباسی خرید. ولی همین جوانی که هفت ساعت، هشت ساعت روی پا میایستد برای اینکه دو بولیز بفروشد یا رستورانهای جاده شب تا صبح نمیخوابد برای اینکه دو تا مینیبوس دو تا اتوبوس جمع شوند، از این غذا بخرند. ولی پنج دقیقه نماز صبح برایش سنگین است. هفت ساعت برای پول میایستد، پنج دقیقه نماز صبح نمیخواند. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد تا حالا هرچه ما دنیا را بر رضای تو ترجیح دادیم، گذشته ما را ببخش و بیامرز. از الآن تا ابد به آبروی این ماه و این امام و قرآن، قسمت میدهیم از الآن به بعد یک تصمیمی به ما بده که اگر بین خالق و مخلوق اختلاف شد، جهت مخلوق نرویم. هدف ما رضای تو باشد. دنیای ما را تأمین کن ولی ما را از آخرت غافل قرار نده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2518