نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2548
– رعايت عدالت حتي ميان حيوانات 2- عدالت مادر ميان فرزندان 3- لزوم تحقيق در آيات حقوقي قرآن كريم 4- عدالت پيامبر ميان بچهها 5- نقش نماز در اعتدال روحي 6- ايستادگي در اجراي عدالت 7- عدالت مسئولان رمز بقاي نظام اسلامي
موضوع: نگاهي به آيات حقوقي قرآن كريم (2)
تاريخ پخش: 08/03/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در دانشگاه تهران خدمت اساتيد و دانشجويان رشتهي حقوق و سياست هستيم. بنده هم نه حقوقدان هستم، نه سياسي. ولي در دو رشته هم كتاب دارم، هم تحقيق. گفتيم در يك بحث تلويزيوني چند تا از آيات را بگوييم كه يك جلسه گفتيم و اين جلسه هم ادامه بدهيم.
كلمهي «اقامه» در قرآن به چهار چيز گفته شده است. يكي عدالت است. (أَقيمُوا الدِّين) (شوري /13) كل دين را به پا داريم. (أَقيمُوا الصَّلاة) (بقره /43) آيهي قرآن است. (وَ أَقيمُوا الْوَزْن) (الرحمن /9) يعني عدالت. يعني كلمهاي كه خدا براي كل دين و براي نماز گفته، همان كلمه را براي قوهي قضاييه گفته است. «وَ أَقيمُوا الْوَزْن»، (أَقيمُوا الشَّهادَة لِلَّه) (طلاق /2) اين پيداست كه بايد اقامه كرد. اقامه يعني همت ميخواهد، عنايت ميخواهد. عدالت!
1- رعايت عدالت حتي ميان حيوانات
من يك چيزي بگويم. براي همهي دانشكدهي حقوقيها نو است. نهجالبلاغه سه قسمت است. قسمت اولش خطبه است. خطبه غير از خطاب است. نميگويند: خطاب هاي جمعه! ميگويند: خطبهي جمعه.خطبه يعني گفتن حقايق. ولو ممكن است فعلاً مخاطبين نفهمند، بعداً ميفهمند. خطبه يعني حقايق را بگو. چه امروز فهميدند و چه بعداً ميفهمند. خطبهها!
وسطش نامهها است. به استاندارها و فرماندارها حضرت امير نوشته چطور حكومتداري كنيد. آخرش هم كلمات نصيحت، حكمت. خطبهها، نامهها، حكمتها، در اين وسط 77 نامه است. البته نهجالبلاغه اين كه شما ميبينيد، هفت برابر اين است. اين نهجالبلاغهي موجود يك هفتم سخنان اميرالمؤمنين است. كتابهايي نوشتند به نام «مستدرك نهجالبلاغه» هفت جلد است. مستدرك يعني كلماتي كه سيد رضي به آن نرسيده است. 77 نامه، نامهي 25 به مسؤول زكات ميگويد: تو برو زكات بگير. در اين نامه واقعاً غوغا كرده است. آدم بهت زده ميشود.
يكي ميگويد: وقتي ميرويد، آخر شتر زكات دارد. گا و گوسفند هم زكات دارد. گندم و جو و كشمش و خرما و طلا و نقره و اينها. نه چيز، ميگويد: شتر زكاتي را يكسان سوار شويد. وَ لْيَعْدِلْيعني مراعات عدالت كن. بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا(شرحنهجالبلاغه/ج15/ص151)صواحب جمع صاحبه است. صاحبه حيواني است كه سوارش ميشويد. در سوار شدن بر شترها بايد عادل باشيد. يعني نكند مثلاً شترها را از اين منطقه يك منطقهي ديگر ميبري، يك شتر را يك ساعت سوار شوي، يك شتر را نيم ساعت. آيا در تاريخ، كسي پيدا كرديد كه عدالت را تا اينجا بگويد؟ «وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا».
يك چيزي از اميرالمؤمنين بگويم. بيت المال نزد حضرت آوردند. حضرت كوفه را به هفت منطقه تقسيم كرده بود. هر منطقه يك نماينده داشت. نمايندهها آمدند، اموال بيتالمال را گرفتند، در منطقهشان تقسيم كنند. گرفتند و بردند، حضرت رفت ظرف بيتالمال را تكان بدهد، يك تكه نان در آن بود، بيرون افتاد. فرمود: دوباره بگوييد بيايند. اينها برگشتند همين يك تكه نان را هفت قسمت كرد.
يك وقتي خيلي روي فرانسه مانور ميدادند كه حقوق فرانسه در كشورهاي دنيا برجستگي دارد. ما پاي تلويزيون نشسته بوديم، ديديم عجب، اين كشور معدن حقوق هم به آفريقا لشگركشي كرد. حضرت امير آن عدالتي كه بشر نتوانسته براي آدمها پياده كند، حضرت امير براي شترها گفته است.
2- عدالت مادر ميان فرزندان
يك مادري دو تا بچه داشت، سه خرما داشت. يك خرما به اين بچه داد، يك خرما به يك بچه ديگر داد، خرماي سوم را خيلي با دقت نصف كرد. حضرت امير فرمود: مادر، تو بخاطر اين دقتي كه در تقسيم اين خرما كردي، اهل بهشت هستي. تو اينقدر دقيق بودي. به ما گفتند: بين بچههايتان فرق نگذاريد. حتي وصيت نكنيد به چه كسي دو تومان بدهيد و به چه كسي يك تومان بدهيد. كسي كه بين بچههايش فرق بگذارد حتي در وصيت، گناه كبيره كرده است. عدالت! يك مسأله را بايد از مراجع پرسيد.
شهرداري پولي از خانهها براي سطل زبالهها ميگيرد. يك نفر ميدهد و يك نفر نميدهد. از آن كه ميگيرد اين زبالهها بيرون شهر براي بهداشت و محيط زيست بيرون ميرود. براي نظافت شهر، آيا آن كسي كه نميدهد مديون نيست؟ من پول نميدهم شما پول ميدهي. آنوقت با پول شما زبالههاي خانه مرا هم در بيابان ميبرند. من مديون نيستم كه با پول شما زبالههاي خانه من دفن شود؟ بايد دقت كنيم ببينيم اينها حكم شرعياش چه ميشود. اگر همين دقت در معماري باشد، چرا بايد بگويند: فلان كشور بعد از 120 سال خانههايش كلنگي ميشود. در ايران بعد از 40 سال. اگر خانهاي باشد 40 سال بگذرد، ديگر خانه را قيمت نميكنند فقط زمينش را قيمت ميكنند. يك سوم بودجه مملكت خرج خانه است. هر چهل سال يك مرتبه، يك سوم بودجه مملكت پودر ميشود. يعني بنده ميليونها خرج كردم خانه ساختم، چهل سال ديگر صفر است. چرا؟
هر چهل سال يك مرتبه، يك سوم پول مملكت پودر ميشود. مقصر مهندسها هستند؟ شايد. مصالح بد است؟ شايد. تدبير نيست. اين خال آهنها را چند سانت به چند سانت بايد جوش بدهيم. حديث داريم كساني كه مصالح بد مصرف ميكنند، اينها را خدا پاداش نميدهد. «لَمْ يُؤْجَر»(كافي/ج3/ص21) يعني فكر نكن آدم خوبي هستي.
يك قصه از امام گفتم، يكبار ديگر هم بگويم. امام چهارده سالي كه نجف بود، بعضي شبهاي جمعه كربلا ميرفت. هروقت ميخواست كربلا برود، ميفرمود: يك ماشين خوب تهيه كنيد. دفتر ْآقا حساس شدند كه امام هيچوقت نميگويد: فرش خوب، غذاي خوب، پتوي خوب، لباس خوب! ولي به ماشين كه ميرسد، ميگويد: ماشين خوب! گفتند: آقا شما روي ماشين حساس هستي. گفت: بله حساس هستم. براي اينكه لباس كرباس آدم را نميكشد. نان خالي هم آدم را نميكشد. ولي ماشين قراضه آدم را ميكشد. دليل ندارد من سوار ماشين قراضه شوم.
ما داريم حضرت امير نان خالي ميخورد، ولي داريم حضرت امير سوار خر ميشد؟! اسب داشت. يعني چون جان آدم به مركب بند است. قرآن ميگويد: من براي زلزله زمين تدبير كردم. «وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ» من گوشه به گوشه كوه قرار دادم، كه اين زمين شما را نلرزاند. رواسي به معني كوه است. اين يعني چه؟ يعني من تا مقداري كه خلق كردم براي زلزله شما تدبير كردم. وگرنه اگر اين كوهها نبود. قرآن ميگويد: كوه ميخ است. ميخ چقدر بيرون است، چقدر داخل است؟ يك ميليمترش بيرون است و پنج سانت داخل است. همين مقداري از كوه كه بيرون است، معلوم ميشود چند برابرش در عمق زمين است. اين گداختگي مغز زمين دائماً بايد زمين را تكان بدهد. اين كوه اين را نگه داشته است. پنجه در درون زمين انداخته است. من براي زلزله دائمي تدبير كردم. شما هم آن مقداري كه بايد تدبير كنيد.
بعضيها يك شهادت ميدهند، بعد پايدار نيستند. قرآن ميگويد: آقايان هم كه شهادت ميدهند، در حق پايداري كنند. (وَ الَّذينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ) (معارج /33) اينهايي كه وقتي شهادت ميدهند، روي حرفشان ميايستند. يك كسي يك جايي رفته بود، اجازه بگيرد، يا مدركي بگيرد. اين شخص در رودروايسي گير كرد، گفت: آخر بايد دو نفر امضاء كنند. خوب يك نفر شما امضا كردي و يك نفر فلاني امضا كند. ايشان وقتي رفت از فلاني امضا بگيرد، اين آقاي اولي كه امضا كرده بود به آقاي فلاني زنگ زد. گفت: آقا راستش را بخواهي من در رودروايسي گير كردم. ايشان به اين درجه علمي نرسيده است.
يك كسي خانه مرحوم ابوي ما آمد. پدر من گفت: غذا خوردي؟ گفت: راستش را بگويم يا دروغ؟ «وَ الَّذينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ» يعني حرف كه ميزني بايد پاي آن بايستي.
3- لزوم تحقيق در آيات حقوقي قرآن كريم
ايستادگي در برابر هوسها، در قرآن خيلي آيه داريم كه پيغمبر مواظب باش هوسها تو را هل ندهند. ما بايد امام مردم باشيم، نه اينكه مردم به ما خط بدهند. اين قرآن كتاب عجيبي است! هرچه دلت بخواهد در قرآن است. ممكن است عين عبارت نباشد، مثلاً در قرآن نداريم به چراغ قرمز رسيدي بايست. به چراغ سبز رسيدي برو. در نهجالبلاغه ميگويد: وَ نَظْمِ أَمْرِكُم (شرح نهجالبلاغه/ج17/ص5) يعني يك دقبقه اين طرفيها بايستند، يك دقيقه آن طرفيها! چراغ قرمز نيست. هرچه شما دلت بخواهد، اگر عينش نباشد، كليدش در قرآن هست. منتهي بايد دانشگاههاي ما يك نهضتي پيدا كنند، در هر دانشكده يك تفسيري بشود. يعني ليسانس و فوق ليسانس و دكتراي حقوق ما، دكتراي سياسي ما، همه با آيات برخورد كنند. مباني قرآنياش را داشته باشند. به اميد روزي كه دانشكده حقوق چند مفسر داشته باشد. دانشكده سيباسي، دانشكده اقتصاد، دانشكده حسابداري، در دانشكده حسابداري پنج بحث است، سود، سرمايه، حق كارگر، حق كارفرما، مضاربه، محاسبات، ارزش كار ما به پشت كار ما است. پشت پرده چه ميگذرد؟
يك كسي گفت: آقا ما زمان شاه به شاه بله قربان ميگفتيم، حالا هم به ولايت فقيه بايد بله قربان بگوييم. ما بله قربان گو هستيم، حالا چه شاه، چه مجتهد! گفتم: بله قربان، بله قربان است. فيزيكاش يكسان است، شيمياش فرق ميكند. شاه فاسق است، فقيه عادل است. شاه نظر خودش را ميگويد، فقيه نظر اسلام را ميگويد. هدف شاه اين است كه آمريكا راضي باشد. هدف ولي فقيه رضايت خداست.
وقتي زليخا درها را بست و پيشنهاد كرد، يوسف فرار كرد، زليخا هم دويد، از نظر فيزيكي هردو ميدوند. او ميدويد و من ميدويدم. منتهي يوسف ميدويد گناه نكند، زليخا ميدويد گناه كند. بله قربان، بله قربان است. منتهي به عادل يا فاسق؟ نظر شخصي يا نظر اسلام؟ هدف رضاي خداست يا رضاي آمريكا است؟ چاقوكش و جراح هردو شكم پاره ميكنند، فيزيكش يكي است ولي شيمياش فرق ميكند. چاقو كش ميخواهد بكشد، جراح ميخواهد نجات بدهد.
حقوق ما با حقوق دنيا فرق دارد. يك جاهايي مثل هم هستيم، اما آنجايي هم كه مثل هم هستيم، يك باطني در ما هست كه در آن نيست. كاغذ و اسكناس هردو كاغذ هستند، منتهي در اسكناس يك نخ است، آن نخ به اسكناس ارزش ميدهد. يك بچه مسلمان، يك قاضي مسلمان، يك آدم سياسي در سياستش مواظب باشد.
ما زمان جنگ خلبان داشتيم چقدر شريف بود. در آسمان بغداد دور ميزد ميخواست يك پلي را بزند، ديد يك نفر روي اين پل راه ميرود، با اينكه جانش در خطر است، بابا خلبان هستي، ممكن است هواپيمايت را بزنند. پل را خراب كن و برو. گفت: آخر يك آدم دارد از روي آن ميرود.
حضرت امير وقتي در جبهه ميرود، ميگفت: نه اينكه من دشمن را ميزنم، نسلش هم ميدانم كه اين نسل يك آدم خوب دارد يا نه؟ يكبار يك خلافكاري را آوردند، حضرت شلاق بزند. حضرت امير شلاق را به يك نفر داد و گفت: بزن. وقتي زد، حضرت فرمود: چند تا زدي؟ گفت: اينقدر! گقت: مگر نگفتم اينقدر بزن. گفت: سه تا زيادي زدي، شلاق را گرفت و گفت بخواب! حضرت امير او را خواباند و آن سه شلاق اضافه را به آن مرد زد. عدالت حتي در بچهها است.
4- عدالت پيامبر ميان بچهها
يكبار پيغمبر مهمان فاطمه زهرا بود. همينطور كه خوابيده بود، حسن بلند شد گفت: آب! پيغمبر اميرالمؤمنين و زهرا را صدا زند. خودش بلند شد يك ظرف آبي را به حسن داد. تا رفت به امام حسن بدهد، امام حسين از خواب بيدار شد. گفت: آب! گفت: نه، اين براي حسن است. فاطمه زهرا گفت: حسن را بيشتر دوست داري؟ گفت: نه! بيشتر دوست ندارم. هردو يكسان هستند. اما نوبت حسن است. خيلي دقت است.
تعادل روحي، اين عدالتها ديگر در كتابهاي دانشگاه نيست. دو، سه نمونه بگويم از اينهايي كه در كتابهاي دانشگاه نيست. امام رضا مهماندار شد. پاسي از شب گذشت، مهمان سؤال و جواب ميكرد. امام فرمود: امشب ميتوانيد منزل ما مهمان باشيد. از خدا ميخواست كه در خانه امام رضا مهمان ويژه باشد. امام رضا برايش غذا آورد. رختخواب آورد، اين خوابش نبرد. فردا ميروم، ميگويم: ديشب چهار ساعت با امام رضا سؤال و جواب ميكرديم. امام رضا برايم غذا آورد. برايم رختخواب آورد. امشب چه شبي است؟ امام رضا رفت خوابيد و ديد اين تعادل درونياش به هم ريخته است. برگشت در را زد و گفت: سلام عليكم! گفت: خانه من مهمان بودي، براي تو پز نيست. من برايت غذا و رختخواب آوردم، پز نيست. چرا اعتدالت را از دست دادي؟ بخواب! (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات /13) اين عدالت كجاي كتابهاست كه همين كه طرف از روحيه سر ميرود، فتيلهاش را پايين بكشد. ميگويند: وقتي ميخواهيد زيارت جامعه بخوانيد، صد تا «اللَّهُ أَكْبَر» بگو. آنوقت ميدانيد چه نوشتند؟ گفتند: اين «اللَّهُ أَكْبَر» را بگو چون در زيارت جامعه خيلي امامان را بالا ميبريد. اي امام رضا، اي امام حسين بخاطر شما آسمانها روي پا است. (يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ) (حج /65) توسط شما آسمانها روي پا ايستاده است. و لذا ميگويد: «اللَّهُ أَكْبَر» بگو. يعني با همه عظمت اينها بنده خدا هستند، يكوقت اينها را از مرز بندگي بالا نبري. «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/1 و2) بعد ميگويد: «فَسَبِّحْ». آنجايي هم كه گروه گروه مردم مسلمان ميشوند، غرور نگيرد. «وَ اسْتَغْفِرْه» باز هم استغفار كن. يعني در اوج قله…
5- نقش نماز در اعتدال روحي
همين نماز ما براي تعادل ما است. بلندترين نقطه بدن ما پيشاني است. هفده ركعت، هر ركعت دو تا، روزي 34 بار بلندترين نقطه بدن خاك مالي شود تا اين غرور پايين بيايد. داريم اگر يك بچه را بوسيدي، آن يكي را هم ببوس. حق ندارد پدر يك بچه را ببوسد و يك بچه را نبوسد. چون اين بچه كه نبوسيدي، ميفهمد و اين بيعدالتي باعث حسادت و كينه ميشود. اينها كجاي كتابهاي عدالت است؟ اينها جز حقوق بشر نيست.
«اللَّهُ أَكْبَر» از اين دين! در همين نماز اگر سگي تشنه است، شما حق نداري وضو بگيري. بايد آب را به سگ بدهي و تيمم كني. اينها كجاي كتاب حقوق است؟ اسلام ميگويد: هركس ميخواهد نماز جمعه برود، از شب جمعه پياز نخورد. ممكن است پياز شب جمعه تا فردا ظهر بويش در دهانش باشد و آن كس كه بغلش ايستاده است، ناراحت شود.
در بهداشت هم همينطور است. كدام فوق تخصص بهداشت روي كره زمين ميگويد: اگر نوك انگشتت به مرده خورد، بايد غسل مسح ميت كني؟ ما بهداشتمان خيلي بهتر از اروپا و آمريكا است. من كشورهاي اروپايي و آمريكايي رفتم. تقريباً همه دنيا را گشتم. شما ادرار سگ را آزمايشگاه بدهيد، ادرار بزغاله را هم بدهيد. ببينيد ميكروب كدام يك بيشتر است؟ آنوقت اگر سگ داشته باشيم روشن فكر هستيم، بز داشته باشيم، دهاتي هستيم. ما گاهي وقتها خودمان را باختيم.
6- ايستادگي در اجراي عدالت
گاهي قاضي تنها ميشود. ميبيند يك چيزي ميگويد جامعه نميپسندد. حضرت امير ميگويد: نترس! «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ » (بحارالانوار/ج2/ص267) حضرت امير فرمود: اگر راه تو حق است، تنها هم هستي، نگو جامعه نميپسندد. چه كار به جامعه داري؟ به ما گفتند: حق بگو، و لو تلخ باشد. حق بگو و لو تنها، حق بگو ولو پست تو را بگيرند. به اميرالمؤمنين گفتند: يك كلمه بگو. بگو: بعد از پيغمبر، هركاري پيغمبر كرده قبول، هركاري هم خليفه اول و دوم كرده است، شيخين قبول! فرمود: نه من اين را نميگويم. هركاري پيغمبر كرده، قبول. هركاري شيخين كردهاند من با قرآن تطبيق ميكنم. طبق قرآن بود قبول، طبق قرآن نبود قبول نميكنم. گفت: بگو. حكومت را به عثمان ميدهند! شوراي شش نفره حكومت را به عثمان ميدهند. يك دروغ مصلحت آميز بگو. حكومت را بگير، چه كسي است كه عمل كند. شما بگو به طريق شيخين بعد هركار خواستي بكن. فرمود: علي و دروغ! نميگويم. عثمان گفت: نه، هركاري پيغمبر گفته قبول، هركاري هم ابوبكر و عمر كرد، قبول. گفتند: بعد از او حكومت براي تو! يك بله حضرت امير ميگفت، دوازده سال حكومتش جلو ميافتاد. گفت: حكومت نزد من از ترشح بيني بزغاله كمتر است.
امام صادق خواست يك مثل حقوقي بزند. ميخواست بگويد: اسلام همه چيز دارد. به يكي از اصحابش گفت: ميشود من دست شما را كمي فشار بدهم؟ گفت: بله! امام صادق دست ايشان را گرفت و فشار داد. به قدري فشار داد كه جاي انگشت امام ماند. بعد فرمود: اي مردم اگر همين مقدار فشار به دست كسي بدهيد، كه جاي اين فشار بماند بايد ديه بدهيد. منتهي اين مثل را خواست ملموس كند، امام صادق از يارش اجازه گرفت.
ميگويد: نوك قلم را تيز كن. سطرها را نزديك به هم بنويس. مواظب باش از بيت المال.
گاهي موجها و ملامتها ميشود. حالا يك عده در عروسي نشستند و تخمه ميشكنند، ميزنند و ميرقصند و ميخندند. اين خانم يا آقا نشسته ميگويد: من نماز نخواندم. بلند شو نماز بخوان. زشت است! چرا زشت است؟ آخر همه نشستند من بلند شوم؟ اصلاً اين نمازت ارزش دارد. وقتي همه نماز بخوانند مهم نيست. در سرازيري هر بشكهاي بيام و است. راننده خوب آن كسي است كه در گردنهها رانندگي كند. اگر الآن بلند شدي، و لذا داريم اگر كسي بين غافلين بلند شد نماز خواند، مثل درخت سبزي است كه وسط كوير است. اين نمود دارد.
بين حق خدا و حق خودمان، دختر لاك زده، ميگويد: آقاي قرائتي آخر نماز بخوانم، لاكم را چه كنم؟ ميگوييم اين زيبايي ناخن است. آن رابطه با خداست. چه چيز را با چه چيزي مقايسه ميكني؟ چه چيزي را با چه چيزي معامله ميكني؟
اگر به كاتب گفتند: «بِسْمِ اللَّهِ» بيا شهادت بده. «وَ لا يَأْبَ كاتِب» (بقره/282) بيا بنويس. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُب» قرآن ميگويد: اگر دو نفر معامله دارند، خودشان هم سواد ندارند، به يك كاتب ميگويند: تو بيا اسناد تجاري را تنظيم كن. به كاتب گفتند: بيا، حق ناز كردن ندارد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُب كَما عَلَّمَهُ اللَّه»
اگر به شاهد گفتند: شاهد، بيا شهادت بده. قرآن ميگويد: (وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا) (بقره /282) اگر شاهد هم دعوت كردند، او هم ناز نكند. در حفظ حق مردم نه كاتب حق دارد ننويسد، نه شاهد حق دارد بگويد: حوصلهام نميرسد. و نيايد شهادت بدهد. «وَ لا يَأْبَ كاتِب»، «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ» هردو را «وَ لا يَأْبَ» ميگويد، يعني حق ناز كردن ندارند.
7- عدالت مسئولان رمز بقاي نظام اسلامي
ما عدالت را از كتابهايمان بيرون آوريم و در زندگيمان پياده كنيم. اگر چند نفر به جاي كتابها مرد عدالت باشد، دانشگاه و دنيا عوض ميشود. مقام معظم رهبري بنا بود سان ببيند. دهها هزار سرباز و بسيجي را در بيابان آوردند، بنا بود فردا صبح سان ببينند. ايشان گفت: امشب برويم ما هم كنار رزمندهها باشيم. آقا شب حركت كرد و آقا هم كه حركت كرد، امرا و سردارها و دانه درشتهاي قواي مسلح با آقا هستند. يك خيمه و چادري زده بودند. اين را يكي از پاسدارهايي كه هميشه با آقاست براي من ميگفت. ميگفت: شام كه آوردند، پلو گوشت بود. آقا گفت: همه اين چند هزار نفر امشب پلو گوشت ميخورند؟ گفتند: نه! گفت: خوب ما رئيس اينها هستيم، خودمان پلو گوشت بخوريم؟ اين عدالت است. گفتند: ما براي سي نفر غذاي خوب درست كرديم. نميشود به چند ده هزار نفر غذاي خوب داد. گفت: من كه نميخورم! گفتيم: حالا سي نفر را به ده هزار نفر بدهيم؟ فرمود: نه به فقرا بدهيد. همان غذايي كه آنها خوردند، من هم بخورم. منتهي من سوسيس و كالباس نميخورم. اگر پنير و ماستي هست، بياوريد بخورم. ببين اين عدالت درست ميشود.
يك فرشي را خدمت امام آوردند، گفتند: آقا اين يك قاليچهي قيمتي است، صاحبش هديه كرده است، گفته: دوست دارم، آرزو دارم، امام نمازهايش را روي اين فرش بخواند. گفتند: مانعي ندارد. فرش را انداخت و امام روي فرش رفت. تا رفت بگويد: «اللَّهُ أَكْبَر»! يك خرده فكر كرد، گفت: آدم همينطور شاه ميشود. يكي فرش ميآورد، يكي ريسه آويزان ميكند، يك انگشتر قيمتي ميآورد، يكي عباي قيمتي ميآورد، همينطور يك قدم يك قدم شاه ميشود.
امام از روي قاليچه كنار آمد و گفت: من روي اين نماز نميخوانم. يك چيز عجيب برايتان بگويم. ببين چقدر آدم بايد مواظب باشد كه خودش از درون به هم نريزد.
يك روز امام زين العابدين يك لباس شيكي پوشيد. بيرون آمد و داشت ميرفت، يكباره برگشت. به خانمش گفت: همان لباس هر روزي را بده. گفتند: چرا؟ گفت: اين لباس را پوشيدم، كاني لست بعلي بن الحسين انگار ديگر من زين العابدين ديروز نيستم.
افرادي هستند با يك چيز جزئي همه چيزشان به هم ميريزد. بنده خدايي داشت نماز ميخواند، يك مرتبه ديد دوربين مقابلش آمد، چنين كرد. (خنده حضار) يعني با يك دوربين به هم ريخت.
عدالت در گفتار، اگر شما دكتر نيستي، اجازه نده به شما دكتر بگويند. مهندس نيستي، بگو من مهندس نيستم. آيت الله نيستي، بگو به من آيت الله نگوييد. كسي كه نيم كيلو ميارزد و خودش ميداند بگويد من نيم كيلو ميارزم. اگر كسي گفت: پنج كيلو ميارزي، بگويد: نه! راستش را بگو. اميرالمؤمنين ميفرمايد: در ستايشها، اگر بيش از اندازه ستايش كردي، از عدالت بيرون رفتي متملق هستي. الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ (بحارالانوار/ج70/ص295) يعني اگر كسي نيم كيلو ميارزد، شما ششصد گرم تعريف كردي، مَلِق به معني تملق است. الثنا بالاقل عيّ او حسد اگر نه نيم كيلو است، ولي شما چهارصد گرم خوبي او را گفتي، مثلاً نمرهاش هجده است، گفتي: «الْحَمْدُ لِلَّه» ايشان هم نمره 16 آورد. اين هم حسودي است. نميتواني هجده او را تحمل كني، دو نمره پايين ميگويي. اگر به اندازه گفتي، معلوم ميشود انصاف داري. عدالت در پذيرايي هم هست. سفره ميكشند! الآن دانشكده حقوق ما بحث حق است ولي غذاي استادها يك چيزي است و غذاي شاگردها يك چيز ديگر است. اصلاً گاهي وقتها مستراحشان فرق ميكند. مستراح كه ديگر استاد و شاگرد ندارد. غذا و شكم و معده كه ديگر استاد و شاگرد ندارد. آخر ما ليسانس حقوق ميگيريم اما از بنيان هيچ كار ما به عدالت نميخورد. يك دانشكده اتاقهايش بهتر است، سالنش بهتر است. يك دانشكده همه چيزش ضعيفتر است.
گاهي افراد عوام درس نخوانده چقدر عادل هستند و آدمهاي تحصيل كرده چقدر بيعدالت هستند. يك حمالي بود، كارگر سادهاي بود، قالي روي دوش ميگذاشت و اين طرف و آن طرف ميبرد. يك نفر گفت: آقا تشريف بياوريد، اين فرش را آنجا ببريد. ايشان گفت: ميشود يك تقاضا كنم. گفت: بفرماييد. گفت: من از صبح تا به حال چند فرش بردهام؟ مقداري هم درآمد داشتم. اين رفيق من هيچكس صدايش نميزند. نميدانم چرا؟ شما به ايشان فرش بده و يك مقداري هم به او پول بده كه پول او به من برسد. اين حمال درس نخوانده اما همه وجودش عدالت است. يك كسي را هم ميبيني پروفسور است، آيت الله ممكن است باشد، تحصيلات عاليه دارد، اما در چاي خوردن ميگويد: استكان من بايد با همه فرق كند. اتاق من بايد با همه فرق كند. الآن تقسيم ادارههاي ما، اتاق رئيس با معاون عدالت است؟ هر اتاقي بيشتر مراجعه ميشود، اتاق بزرگتر براي او است. ممكن است به رئيس و استاندار و وزير هجده نفر رجوع كنند و به معاونش 36 نفر مراجعه كنند. اگر به معاون مراجعه بيشتر است، اتاق بزرگ براي معاون باشد. ميگوييم: نه، چون من رئيس هستم، اتاق بزرگ براي من است. خيلي كار داريم تا عادل شويم. ولي دوست داريم عادل شويم. مردم هم اگر عادل ببينند قربان او ميروند. برايش ميميرند.
اگر يك بچه دو ساله يك جايي نشسته است، بچه دو ساله را بلند كنيم، رئيس جمهور نماز بخواند. نماز رئيس جمهور باطل است. اين حرفها در كتابها نيست. بچه دو ساله را بلند كنيم، رئيس جمهور نماز بخواند، رئيس جمهور هم نمازش باطل است. هر آيتاللهي، هر پروفسوري، اينها نمازشان باطل است. نميشود بچه را بلند كرد و كس ديگر را نشاند. ريز عدالت در زندگي ما است.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، به ما ياد بده وظيفه ما چيست، توفيق بده عمل كنيم. يادمان بده وظيفه ما چه نيست، توفيق بده دوري كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در قرآن، اقامهي چه كارهايي از مؤمنان خواسته شده است؟
1) اقامه دين و نماز
2) اقامه ميزان و عدالت
3) هردو مورد
2- حضرت علي عليهالسلام در نامه 25 نهجالبلاغه، به چه امري سفارش ميكند؟
1) عدالت ميان زندانيان
2) عدالت ميان حيوانات
3) عدالت ميان فرزندان
3- آيه 32 سوره معارج به چه امري تأكيد ميكند؟
1) عدالت در شهادت
2) عدالت در قضاوت
3) عدالت در تجارت
4- آيه 282 سوره بقره براي حفظ عدالت در حقوق مردم به چه امري سفارش ميكند؟
1) ضامن گرفتن از بدهكار
2) نوشتن بدهي با حضور طرفين
3) سوگند خوردن بدهكار
5- مهمترين ويژگي حضرت علي عليهالسلام در دوران حكومتش چه بود؟
1) زهد و عبادت
2) جهاد و شهادت
3) انصاف و عدالت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2548