responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 258

موضوع بحث: امام حسين(ع)، خاطراتي از كربلا

تاريخ پخش: 05/07/63

بسم الله الرحمن الرحيم

«السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك. عليك مني سلام الله أبداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني زيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين وعلي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين»

1- جايگاه ويژه امام حسين و زيارت آن حضرت

خدا خواسته است، تا نام حسين زنده باشد (فَاذْكُرُوني‌ أَذْكُرْكُمْ) (بقره /152) قرآن مي‌فرمايد: شما ياد من باشيد، من هم ياد شماهستم. حسين ياد خدا كرد و خدا هم ياد حسين مي‌كند. خدا چگونه ياد حسين مي‌كند؟ در شب تاسوعا و عاشورا در بني آدم ولوله به پا مي‌كند. (وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ) (انشراح /4) آن‌ها خيمه‌هاي امام حسين(ع) را آتش زدند، كودك و بزرگ را كشتند، تانامي از امام(ع) نماند. بني اميه مي‌گفت: چرا در اذان مي‌گوييد «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» بايد تلاش كنيم نام پيغمبر حذف شود. (يريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ) (صف /8) قرآن مي‌گويد: مي‌خواهند نور خدا را با فوت خاموش كنند! ولي مگر مي‌شود نور خدا را با فوت خاموش كرد.
خداوند براي امام حسين(ع) در همه چيز سهم گذاشته است. مي‌خواهي نماز بخواني، بر هر خاكي مي‌شود سجده كرد، اما بهتر از همه تربت كربلاست. وقتي مي‌خواهي نمازبخواني، همان وقت كه با خدا رابطه پيدا مي‌كني، ياد حسين(ع) هم باشد. خاك كربلا جلويت بگذار. وقتي داري نماز مي‌خواني به خاك كربلا نگاه كن. حسين(ع)، با سلامتي و زنده بودن و انسانيت ما و اسلام رابطه برقرار كرده است. هر وقت تشنه شدي، تا آب خوردي بگو سلام بر حسين(ع).
سلام الله علي الحسين(ع). دعا در حرم امام حسين(ع) و تحت قبّه‌ي او مستجاب است. امام دهم خود امام است اما به يك نفر پول مي‌دهد، مي‌گويد: برو كنار قبر حسين(ع) و براي من دعا كن، مي‌گويد: آقا خودت امام هستي، اما تمام امام‌ها مأمور هستند كه حسين(ع) را زنده كنند. كتابي است كه هزار سال پيش نوشته شده است. اخيراً آن را آيت الله مرعشي نجفي چاپ كرده است. اين كتاب از هزار سال پيش است رواياتي از كتاب(فضل زيارة الحسين) مي‌باشد. كه پيغمبر فرموده است: برويد حسين(ع) را زيارت كنيد، هنوز حسين به دنيا نيامده مي‌گويد: برويد حسين(ع) را زيارت كنيد. بعداً به دنيا مي‌آيد، بزرگ مي‌شود، شهيد مي‌شود، برويد او را زيارت كنيد. بعد از اميرالمؤمنين(ع) رواياتي نقل كرده است كه مي‌گويد: برويد حسين(ع) را زيارت كنيد، فاطمه‌ي زهرا(س) مي‌گويد: برويد حسين(ع) را زيارت كنيد. امام حسن(ع) برادر بزرگ است، خود امام حسين(ع) شب عاشورا فرمود: حسن از من بهتر است، اما خود امام حسن مي‌فرمايد: برويد حسين(ع) را زيارت كنيد. همينطور يكي يكي بر حسب ترتيب از امامان در اين رابطه روايت نقل كرده است.
در جلد 98 از كتاب بحار الانوار حدود 1000 حديث در باره‌ي زيارت امام حسين(ع) و كيفيت زيارت امام حسين(ع) است كه هرگاه خسته شديد، دلتنگ شديد، هوسي كرديد، يادي از كربلا كرديد، روي پشت بام يا در حياط خانه برويد و بگوييد «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» با نوك انگشت هم اشاره كن، حديث داريم با اشاره بگوييد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» تشنه مي‌شوي، ياد حسين(ع) كن، شب جمعه به حسين(ع) سلام بده. شب نيمه‌ي شعبان خاص امام زمان(عج) است، زيارت امام حسين(ع) وارد است. شب عيد قربان و شب عيد فطر و اول و نيمه‌ي رجب، عاشورا و اربعين همه چنين هستند. چون كربلا خيلي خاطره دارد.

2- خاطراتي از كربلا و كربلاييان

من كمي خاطرات كربلا را امروز برايتان بگويم و دقت هم كنيد. چند خاطره‌ي شنيدني جالب از كربلا مي‌گويم.
در كربلا داريم كه هم زن كشته مي‌شود، هم پسر كشته مي‌شود، هم همسر شوهر شهيد، اسير مي‌شود. زن و شوهر وهمسر، همه با هم، جناده يا نصاري، در جبهه‌ي ما الان گاهي پدر و پسر هستند اما ديگر همسرش اسير نمي‌شود. كربلا چيزهايي دارد كه هيچ چيز با كربلا قياس نمي‌شود. در كربلا داريم كسي كه خودش و پدرش و پدر بزرگش شهيد شده‌اند. ما در جبهه هايمان پدر و پسر شهيد داريم اما پدر شهيد شود، پسر شهيد شود و پسر پسرش هم شهيد شوديعني شهيد در شهيد در شهيد.
جعفر در ياري اسلام در جنگ موته، شهيد مي‌شود. محمد پسر او در ياري اميرالمؤمنين(ع) در صفين شهيد مي‌شود، قاسم پسر او در ياري امام حسين(ع) شهيد مي‌شود. يعني اصلاً خانواده، خانواده‌ي شهادت است. خيلي جالب است يعني در تاريخ نظير اين را نداريم.
در كربلا شهيدي داريم كه در غدير هم شاهد بود و در كربلا شهيد شد. يعني در غديرخم بود كه پيغمبر فرمود: هر كس من پيغمبرش هستم، علي(ع)، امير اوست. شهيدي كه هم شهيد باشد، هم شاهد صحنه‌ي غدير خم باشد. اين‌ها چيزهايي است كه جاي ديگر نيست. هفته‌ي گذشته گفتم، ما مي‌گوييم جنوب، كربلاي ايران. اما هر صفحه و حديث و تكه‌ي تاريخي كه مي‌خوانيم، مي‌بينيم كه خيلي چيزها در كربلا هست كه در جبهه‌ها نيست،
البته در جبهه‌هاي ما هم خيلي چيزها هست كه اشاره خواهم كرد. شهيدي كه در لشكر يزيد عامل نفوذي بود. جواني است به نام عمار، غير از آن صحابي معروف پيغمبر. ايشان به لشكر يزيديان مي‌رود. در كوفه منطقه‌اي است به نام نخيله، مي‌رود كه ابن زياد را بكشد، بعد مي‌بيند دور ابن زياد شلوغ است و نمي‌شود او را ترور كرد، مي‌خواهد دشمن امام حسين(ع)، ابن زياد، فرمان دار كوفه را بكشد، مي‌رود و در آن‌ها نفوذ مي‌كند اما موفق نمي‌شود. مي‌گويد: حالا كه نتوانستم ابن زياد را ترور كنم و دشمن امام حسين(ع) را بكشم، پس مي‌روم كربلا و در ياري امام حسين(ع) شهيد مي‌شوم. شهيد اين گونه داريم. شهيدي كه عامل نفوذي امام حسين(ع) مي‌شود.

3- خصوصيات برخي ياران امام حسين

شهيد يك پا داريم، شهيدي است به نام مسلم عضدي كه يك پا دارد، يك پايش را در يكي از جبهه‌ها مي‌دهد. وقتي در كوفه مي‌فهمد امام حسين(ع) ياري مي‌خواهد، با آن يك پا، شب‌ها با ترس حركت مي‌كند و روزها مخفي مي‌شود. شبانه خود را به كربلا مي‌رساند و در ياري امام حسين(ع) شهيد مي‌شود. امام حسين مي‌گويد: (لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‌ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ) (نور /61) اسلام نيز چنين مي‌گويد. شخصي كه لنگ است جنگ بر او واجب نيست. چه آدم‌هايي داريم كه يك پايشان در بهشت است و يك پايشان در دنياست. مي‌گويند گام بزرگ بردار، گام از اين بزرگ‌تر نمي‌شود كه يك قدم آدم در بهشت باشد، يك قدم آدم در آخرت باشد و يك قدمش در دنيا باشد. چه قدم‌هاي بزرگي برمي دارند. ما در كربلا شهداي كوچك داريم، مثلاً شهيد ده ساله داريم. امام حسن مجتبي(ع) يك پسر ده ساله دارد به نام عبدالله. وقتي مي‌بيند عمويش اباعبدالله روي زمين افتاد مي‌ايد بالاي سر او. ظالمي براي امام حسين(ع) شمشير مي‌كشد، اين بچه‌ي ده ساله چيزي دردست ندارد، دستش را سپر مي‌كند، دست اين بچه‌ي ده ساله قطع مي‌شود و به پوست آويزان مي‌شود. يك شهيد ده ساله داريم. شهيد هفت ساله داريم. وقتي امام حسين(ع) را شهيد كردند، يك بچه‌ي كوچك 7ساله بيرون خيمه هاج وواج ايستاده بود، چون بعد از كشتن امام حسين(ع) آمدند و خيمه‌ها را آتش زدند و او گيج شد. همينطور اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌كرد، يك نفر رسيد و تا ديد اين بچه‌ي هفت ساله از دودمان حسين(ع) است، چنان شمشير بر سر او زد كه او را به دو نيم كرد. شهيد هفت ساله داريم.
دين خيلي گران به دست ما رسيده است. خدا آن‌هايي را كه با مكتب ودين دشمني دارند، نيامرزد. شب عاشورا را از ابوالفضل مي‌گويند. با دستش اسلام را ياري كرد. انقلاب ما هم همينطور. برادراني كه اين جا در صف اول نشسته‌اند همه برادراني هستند كه دستشان را در راه انقلاب داده‌اند. اگر مي‌خواهيد ببينيد انقلاب ما چه داده است، برويد و از بنيادشهيد بپرسيد. آدم‌هايي كه چشمشان را براي انقلاب دادند. آدم‌هايي كه براي انقلاب سوختند. بچه‌ي 7 ساله براي انقلاب سوخت. يعني اتاق را آتش زدند و بچه‌ي 7 ساله را سوزاندند. شكنجه‌هايي كه در راه اين انقلاب كشيده شده است. عزيزاني كه دستشان را داده‌اند. دست راست داده‌اند. محصل است، ارتشي است، سپاهي است، كارگر يا بازاري است. انقلاب گران تمام شد، ما كه دست داريم، بايد مواظب باشيم.
آقايي را گاهي مي‌بردند تا براي مرده‌اي نماز بخواند، مي‌پرسيد: اين مرده مرد است يا زن؟ اگر مي‌گفتند مرد است، مي‌گفت كفنش را باز كنيد تا من نماز بخوانم. مي‌گفتند: چه كار داري؟ مي‌گفت: اگر بناست من نماز بخوانم، او كه مرد است، كفن را باز كنيد، كفن را باز مي‌كرد و بعد به اين آقاياني كه براي تشييع جنازه آمده بودند مي‌گفت، آقايان اين مرده را ببينيد، ديگر چشم هايش نمي‌بيند، شما كه چشم هايتان مي‌بيند خيانت نكنيد. او را ببينيد ديگر زبانش تكلم نمي‌كند، شما خلاف نگو. ببينيد گوشش ديگر نمي‌شنود، شما گوشتان مي‌شنود. همينطور حدود ده دقيقه در اين صحنه، بالاي سر اين برادر مرحوم نصيحت مي‌كرد و آن نصيحت اثرش از يك دهه سخنراني بيشتر بود.
عزيزاني كه پاي تلويزيون نشسته‌ايد، جواناني را ببينيد كه دستشان قطع شده است، شما كه دست داري، با دستت خلاف نكن. از كم فروشي و خيانت و كار غلط و امضاي ناحق گرفته، در چه محله‌اي ما شهيد نداريم و چه فاميلي است كه شهيد نداده است؟ از يك سري فاميل‌هاي طاغوتي بگذريم، معمولاً در فاميل‌هاي مسلمان، كم پيدا مي‌شود كه شهيد نداده باشند، اما حساب كربلا چيز ديگري است.

4- تركيب ياران امام حسين

از كربلا برايتان بگويم: در كربلا افرادي از اصحاب پيغمبر(ص) شهيد شدند. صحابي به كساني مي‌گويند كه زمان رسول الله را درك كرده‌اند و حرف‌هاي پيغمبر(ص) را شنيده‌اند. مسلم بن عوسجه صحابي بود و در كربلا شهيد شد. جابر غفاري از اصحاب پيغمبر بود. در كربلا شهيد شد. انس كاهلي هم از اصحاب پيغمبر بود در جنگ‌هاي خود پيغمبر اصحاب شهيد مي‌شدند، اما ديگر كوچولوها شهيد نمي‌شدند. ديگر خيمه‌ي آن‌ها را آتش نمي‌زدند. اصحاب پيغمبر و حضرت علي(ع) در جنگ هايشان شهيد مي‌شدند اما كسي ديگر اين‌ها را دعوت نكرده بود، در كربلا دعوت كردند.
بعضي از اصحاب اول براي حسين(ع) گريه كردند و بعد خودشان هم شهيد شدند. در كربلا افرادي آمدند، امام حسين(ع) را ديدند و گريه كردند. حضرت فرمود: چرا گريه مي‌كنيد؟ گفتند: دلمان مي‌سوزد كه اين مردم كوفه تو را دعوت كردند. اول براي غربت حسين(ع) اشك ريختند و بعد از چند لحظه خودشان هم شهيد شدند. شهيدي كه اول گريه مي‌كند و بعد شهيد مي‌شود. شهيدي كه صحابه‌ي پيغمبر بوده است. شهيد شش ماهه، هفت ساله، ده ساله، شهيدي كه دو نيم مي‌شود. شهيدي كه خودش و پدرش و جدش شهيدند. شهيدي كه يك پا دارد و شهيد مي‌شود. چيزهايي در كربلا هست كه آدم گيج مي‌شود. زن و مرد و بچه شهيد مي‌شوند و همسر اسير مي‌شود.
در كربلا شهيداني داريم كه تا لحظه‌اي قبل بد بودند، اسم حر را همه بلد هستيد. اسم دو نفر ديگر را برايتان بگويم. شخصي به نام سعد بود برادرش هم ابوالهطوف بود، سعد و ابوالهطوف و حر سه نفره چند لحظه قبل از شهادت توبه كردند، يعني شهدايي كه تا چند لحظه‌ي قبل جهنمي بودند.
از كربلا برايتان بگويم. شهيدي كه با حيله به كربلا آمد، يك پدر و پسر بودند. مسعود و پدرش عبدالرحمان(مسعودبن عبدالرحمان) اين پدر و پسر خواستند از كوفه به ياري امام حسين(ع) بيايند، آمدند بيرون و ديدند جاده‌ها بسته است و احدي را جز ارتش يزيد نمي‌گذارند از كوفه خارج شوند. اين‌ها آمدند به كمك امام حسين(ع) بروند، ديدند راه بسته است، در لشكر يزيد رفتند و گفتند مي‌خواهيم به يزيد كمك كنيم. اسمشان را نوشتند و با لشكر يزيد حركت كردند و 16 فرسخ از كوفه به كربلا آمد، وقتي آمد كربلا، گفتند: ما مي‌خواهيم برويم امام حسين(ع) را بكشيم، تا به صف اول رسيدند، يك مرتبه پدر و پسر دويدند به طرف لشكر امام حسين(ع). حسين جان ما با تو هستيم، راه نبوده است، با لشكر يزيد آمديم. چيزهايي در كربلا هست كه جاي ديگر نيست، هر چقدر براي كربلا ايثار شود، جا دارد.

5- همراهي با عزاداري كوير

كربلا عجيب است. شهري است چهار فرسخي كربلا به نام تويريج. توفيقي بود و من چند عاشورا را در كربلا بودم. در كربلا زود عزاداري مي‌كنند و به استقبال اين هيئت مي‌روند كه از 4فرسخي مي‌آيد. علما، روحانيون، طلبه‌ها، همه‌ي مردم كربلا به استقبال اين هيئت مي‌روند. من تعجب مي‌كردم اين چه هيئتي است كه همه عزاداري مي‌كنند و عزاداري تعطيل مي‌شود و بعد به استقبال اين هيئت مي‌روند، اين هيئت چه امتيازي دارد؟ حتي علماي زيادي را ديدم كه پا برهنه مي‌شوند و عمامه‌ي خود را برمي دارند و با پيراهن مشكي در سر خود مي‌زنند. خدا شهيد محراب، آيت الله مدني را رحمت كند ديدم در اين هيئت پا برهنه در سرش مي‌زند. بدون لباس و عمامه و كفش، پا برهنه شده بود و حسين حسين مي‌كرد. به آقاي مدني گفتم: آيت الله مدني چه حسابي است كه همه‌ي علما در اين هيئت سينه مي‌زنند، اين هيئت چه خاصيتي دارد؟
گفتند سيد بحرالعلوم، از علما ومراجع تقليد بزرگ، جد آيت الله بروجردي، ايشان از نجف مي‌آيد، چون عاشورا حوزه‌ي علميه‌ي نجف تعطيل است، مي‌آيد كربلا و كنار جاده مي‌ايستد، اين هيئت تويريج را مي‌بيند، هيئتي كه از چهار فرسخي مي‌آيد، ديديد كه عده‌اي كه عزاداري مي‌كنند، عده‌اي هم كنار خيابان تماشا مي‌كنند. تماشا براي چيست، خب شما هم برويد عزاداري كنيد. ما تماشاچي نداريم. آيت الله سيد بحرالعلوم، كنار كوچه‌هاي كربلا ايستاده است اين هيئت مي‌آيد، مي‌ايستد واين عالم و مرجع تقليد بزرگوار تماشا مي‌كند، يك مرتبه عمامه و عصايش را به كناري مي‌اندازد و قبايش را در مي‌آورد و داخل جمعيت مي‌شود و حسين حسين مي‌كند. طلبه‌ها مي‌بينند آخر اين پيرمرد الآن زير دست و پا صدمه مي‌بينند، اين سينه زدن رسم آيت الله نيست، چرا او اينطور سينه مي‌زند؟ رفتند او را بگيرند، گفت: برويد كنار و به من كاري نداشته باشيد. گفتند: آقا اين‌ها همه جوان هستند، عزاداري مي‌كنند، تو پيرمرد هستي. آقا اجازه بده عمامه وعصا بياوريم، گفت: برويد و حرف نزنيد. مرجع تقليد عمامه و عصا و قبايش را كنار مي‌گذارد و بر سرش مي‌زند. بعد اين‌ها دنبال آقا مي‌روند و بعد از عزاداري او را كنار مي‌كشند و مي‌آورند و مي‌بينند كه آقا در آستانه‌ي غش كردن است. ديگر نفسي براي اين آقا نمانده است، مي‌گويند: آقا آخر چه شد؟
مي‌گفت: كنار جاده ايستاده بودم و اين هيئت را تماشا مي‌كردم، با چشم خودم حضرت مهدي(عج) را ديدم كه در همين هيئت دارد حسين حسين مي‌گويد، من تحمل نكردم كه امام زمان(عج) در اين عزاداري باشد و من كنار خيابان تماشاچي باشم و چون اما زمان(عج) در اين هيئت حضور داشته است، همه‌ي افراد سعي مي‌كنند در اين هيئت شركت كنند. براي حسين(ع) و كربلا هر چه شود كم است، چون هر چه قال الصادق و قال الباقر داشته باشيم از صدقه‌ي خون امام حسين(ع) است و اما عزيز به حق فرمود: كه اسلام ما از ذكر مصائب و اين عزاداري هاست.

6- تركيب ياران حسيني

از كربلا و خصوصياتش برايتان بگويم، در كربلا تركيب، چه تركيبي بود، غلام سياه است، شخصي است به نام جون. يك غلام سياه نزد ابوذر بود، بعد هم نزد امام حسين(ع) آمد، از مكه هم با امام حركت كرد. روز عاشورا هر چه امام حسين(ع) گفت: تو غلام هستي، ما تو را بخشيديم، تو آزاد هستي، برو، گفت: آقا اگر من غلام هستم، لياقت ندارم خونم براي اسلام ريخته شود. التماس كرد تا امام حسين(ع) اجازه داد.
عزيزي بود ترك بود، با زبان تركي آمد و اجازه گرفت كه حسين جان من ترك هستم و مي‌خواهم شهيد شوم، التماس كرد، عزيزي فارس بود، عزيزي حبشي بود، تركيبي از انسان‌ها بود. ابروي بعضي از آدم‌هاي پير روي چشمشان مي‌افتد. دو سه پيرمرد در كربلا داشتيم كه وقتي خواستند به جبهه بروند، دستمال برداشتند و ابرويشان را بالا آوردند و به پيشاني بستند كه جلوي ديدشان را نگيرد، در اين حد از پيري بودند و امام حسين(ع) وضعشان را كه مي‌ديد، گريه مي‌كرد.

7- قاسم‌بن الحسن

در كربلا عاشق شهادت بودند. مثلاً از قاسم شنيده‌ايد. آقازاده‌ي سيزده، چهارده ساله، پسر امام حسن(ع) بود. آمد گفت: عمو جان مي‌خواهم به جبهه بروم، به او اجازه نداد. امام حسين(ع) و حضرت قاسم مدتي يكديگر را بغل كردند و گريه كردند، گفت: اجازه مي‌خواهم، گفت: نه. هر چه خواست اجازه بگيرد اجازه نداد. بعد شروع كرد و دست امام حسين(ع) را بوسيد، گفت: اجازه بده. ! امام حسين فرمود: نه. حضرت قاسم افتاد و پاي امام حسين(ع) را بوسيد، پايش را كه بوسيد، امام حسين(ع) فرمود: برو! يعني شهيدي كه در آغوش عمو اجازه مي‌خواهد، مي‌گويد: نه! دست امام را مي‌بوسد، مي‌گويد: نه! بالاخره با بوسيدن پا اجازه مي‌گيرد، اين عشق است. حساب عشق جداست. مسئله‌ي تير خوردن كسي نيست، مسئله‌ي عشق است. تازه به عمويش مي‌گويد: مرگ از عسل شيرين‌تر است. فكر كنيم ببينيم اين يعني چه؟ يعني اگر بنا باشد، سيستم حكومت يزيدي باشد، مرگ از عسل شيرين‌تر است. آن وقت چقدر بايد امام حسن(ع) والا باشد، چون حضرت قاسم پسر امام حسن مجتبي(ع) است، چقدر بايد قوي باشد. پدر بايد چه كسي باشد؟ آن وقت وقتي او را آزمايش مي‌كند، مي‌گويد: مرگ را دوست داري؟ مي‌گويد: مرگ و شهادت را از عسل بيش‌تر دوست دارم. آخر ظهر عاشورا كه كسي دروغ نمي‌گويد. پسر امام حسن(ع) كه دروغ نمي‌گويد. يعني چه، اين كه شهادت از عسل شيرين‌تر است و در ميان ما آدم‌هايي هستند كه هنوز از سيلي خوردن مي‌ترسند.

8- تبلور عشق به دين و امام

ما به انقلاب خيلي بدهكار هستيم. ببينيد چقدر سرمايه گذاشته‌ايد؟ آن وقت به كسي مي‌گوييم آقا حضرت قاسم از چه چيزي گذشت؟ از جان و بچه، از همه چيز گذاشتند. حالا چيزي كمبود است يا ضعف است يا نيست. نارسايي است، كم رسايي است، بد رسايي است، بعضي وقت‌ها بد مي‌شود. بعضي وقت‌ها بد از آب در مي‌آيد. بعضي وقت‌ها دستي در ميان است كه اين كار را خراب كند. بعضي وقت‌ها هم هيچ دستي و مي‌خواهند خوب از كار در‌آيد، ولي بد در مي‌آيد. مثل آشپزي كه مي‌رود خوب بپزد، بد در مي‌آيد، نيست! حالا به خاطر انقلاب بگذر، مي‌گويد: نه! نمي‌گذرم.
آخر آن‌ها كه بودند و ما كه هستيم. اين كه مي‌گويند: برويد روضه، معنايش اين است، روضه يعني آيينه. مي‌گويند به روضه برو، يعني برو جلوي آيينه. آدم وقتي ديد يك پسر سيزده ساله اينطور جزع مي‌كند، كه برود شهيد شود و ما در ميان بسيجي هايمان داشتيم كه مي‌گفتند: برو و از مادرت اجازه بگير، آمد و مادرش اجازه نداد، هر چه التماس كرد، اجازه نداد، وقتي مادرش خواب بود، رفت و انگشت مادرش را جوهري كرد و پاي نامه زد و نامه را برد و گفت: مادرم اجازه داده است و اين هم اثر انگشتش است. بچه‌هاي عاشق شهادت زياد داريم. البته نمي‌خواهم بگويم اين كار از نظر فقهي درست است ولي بالاتر از فقه عشق است. گاهي وقت‌ها چيزي از نظر فقهي درست در نمي‌آيد، اما طرف چنان عاشق مي‌شود.
ما در كربلا زن شهيد داريم. زن و شوهر به كربلا آمدند، شوهر به جبهه رفت و زن هم همينطور. هر چه حضرت زينب گفت: خانم، تو برگرد، وظيفه‌ي تو جهاد نيست. شوهرش گفت: برگرد، گفت نه. تو كه شهيد مي‌شوي، من هم بايد شهيد شوم. آخر به امام حسين(ع) متوسل شدند. گفت: حسين جان زن من هم به جبهه مي‌آيد. امام حسين(ع) گفت: خانم تو برگرد. گفت: چون شما مي‌گويي برگرد، برمي گردم. اين ولايت فقيه است. معناي ولايت اين است. ولايت امام، بالاتر از فقيه، فقيه نايب امام است. تو مي‌گويي برگرد برمي گردم، چون گاهي وقت‌ها در اثناي داغي به آدم ايست مي‌دهند و آدم اطاعت مي‌كند و مي‌ايستد.

9- عشق به نماز

قرآن را مي‌خوانم. قرآن مي‌گويد: گاهي در وسط جنگ و جبهه‌ها مي‌گوييم ايست (أَ لَمْ‌تر إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة) (نساء /77) به رزمنده‌ها مي‌گوييم ايست و نماز بخوانيد، همه مي‌ايستند. عزاداران ما بايد به اين جا برسند، ظهر عاشورادر شور حسين حسين يك مرتبه مي‌گويند الله اكبر. . . فوراً هر كجا هستند بگويند ايست و «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» نگويند آقادسته‌ي ما از حركت باز مي‌ايستد. مگر تنور است كه ما داغش كنيم. امام حسين(ع) ظهر عاشورا نماز خواند و بعضي وقتي امام نماز مي‌خواند، سپر او شدند. بدنشان سوراخ سوراخ شدند، ولي ايستادند و امام حسين(ع) ظهر عاشورا نمازخواند و جالب اين است كه شب عاشورا امام حسين(ع) به لشكر دشمن خبر داد و فرمود: «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ»(إرشاد مفيد، ج‌2، ص‌89) من نمازرا دوست دارم. به اين جمله دقت كنيد، زماني نماز مي‌خوانيم و زماني نماز را دوست داريم. ما نماز را مي‌خوانيم، نماز را كه دوست نداريم و لذا گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: حسن جان، فاطمه خانم برو نمازت را بخوان، راحت شوي، يعني گير افتاده‌ايم، برويم بخوانيم كه راحت شويم. ما نماز را چون واجب است، مي‌خوانيم و لذا گاهي وقت‌ها مي‌گوييم سفر چيز خوبي است، نمازش شكسته است. يا مي‌گوييم در مسافرت نماز دو ركعت است. به صرف ماست اگر آقايي پيدا شود كه بر فرض بگويد نماز صبح را بخشيدم، مي‌گوييم قربان تو آقا بشوم و لذا مساجدي شلوغ مي‌شود كه پيش نمازش، نمازش را تند تند مي‌خواند. هر پيش نمازي نمازش را تند بخواند، مي‌گوييم او آقاي خوبي است. نمازت را بخوان تا راحت شوي، ما نماز را دوست نداريم ولي امام حسين(ع) روز عاشورا فرمود: «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ» من نماز را دوست دارم. عزاداران حسين(ع) بايد با نماز باشيد. بايد با انقلاب باشيد. بايد با فرزند عزيز حسين(ع)، رهبر انقلاب باشيد.

10- جنگ رواني با اشك و گريه

چند جمله‌اي از ابوالفضل بگويم، البته بيننده‌هايي كه اين شب جمعه بحث را گوش مي‌دهند توقع سخنراني از من نداشته باشند. شب عاشورا شب اشك و گريه است و گريه جنگ عاطفي است. همانطور كه ما با اسلحه جنگ نظامي داريم، جنگ عاطفي هم داريم. اشك، جنگ عاطفي عليه دشمنان است. كسي كه اشك ندارد كمبود عاطفه دارد. امام در يكي از مناجات هايش مي‌گويد: خدايا غصه مي‌خورم كه چرا اشك ندارم. با اين كه امام زين العابدين بيشترين اشك‌ها را داشت. اگر زماني عزاداري مي‌كنند و شما خيره خيره نگاه مي‌كني و هيچ تكان نمي‌خوري، حواست را جمع كن، لقمه‌هايي كه مي‌خوري از كجاست، چون لقمه‌ي حرام قساوت قلب مي‌آورد. مگر مي‌شود انسان شب عاشورا وروز تاسوعا هيجاني نباشد. شب اشك است. امام كاظم از اول محرم نمي‌خنديد. امامان ما مي‌گفتند: كسي هست كه مرثيه بخواند و صدايش مي‌زدند كه مرثيه بخواند. يكي دو سال پيش رهبر عزيز انقلاب ما كه قم تشريف داشتند، به آن برادر ما آقاي كوثري گفتند كه بيا. امام مي‌گويد: من مي‌خواهم گريه كنم. مي‌گفت: روضه مي‌خواندم و امام با صداي بلند گريه مي‌كرد. خجالت بكشيد. ما خيال مي‌كنيم حالا كه ماشين ما بنز است يا نمي‌دانم فوق ليسانس يا آيت الله هستيم، نبايد زار زار گريه كنيم و لذا گريه‌هايي مي‌كنيم، گريه‌هاي تشريفاتي، چرا اينطوري گريه مي‌كنيم. حسين(ع) راكشتند، شب عاشورا آب جيره بندي شد. تازه بعضي از جيره بندي خود استفاده نكردند. سه نفر از جيره‌ي آب خوداستفاده نكردند، يكي امام حسين(ع) بود. يكي ابوالفضل(ع) بود و يكي حضرت زينب(ع)، اين‌ها از جيره‌ي آبشان استفاده نكردند. براي آب رساني چه مشكلاتي به وجود آمد تا آب رساني كردند. زماني امام حسين(ع)، ابوالفضل را خواست و فرمود: برو و آب بياور. حضرت ابوالفضل(ع) فرمود: من جنگ را با اين‌ها شروع مي‌كنم و سر اين‌ها را گرم مي‌كنم ولو كشته شوم، شما آب را برسانيد.
يكي از برادران مي‌گفت در مدينه، زنان ايراني مي‌خواستند قبر پيغمبر را ببوسند، متأسفانه يك گروه از تسنن هستند به نام وهابي‌ها. اين گروه عقايد كجي دارند. هيچ دليلي هم ندارند. مثلاً مي‌روي قبر پيغمبر را ببوسي، مي‌گويند: «هذاحديد» اين آهن است، فايده ندارد. من هم زماني چيزي به يكي از اين‌ها گفتم كه گيج شد. در سرش نزدم اما يك آيه خواندم كه اين آيه گيجش كرد. گفتم قبر پيغمبر آهن است ولي آهن در جوار پيغمبر اثر دارد. مگر تو سني وهابي به قرآن عقيده نداري؟ قرآن مي‌گويد: پيراهن يوسف پنبه بود وقتي روي چشم پدر گذاشتند، چشم او شفا يافت. پنبه وقتي درجوار يوسف بود، شفا داد. آهن است، ولي وقتي آهن در جوار پيغمبر باشد، مثل نخي است كه در پيراهن يوسف به كاررود.
گفتم: آقا چه مي‌گويي؟ اين احترام است، گفت: پيغمبر از دنيا رفت. گفتم: من كاري به بدن پيغمبر ندارم. مقام پيغمبر براي من مهم است. بوسيدن ضريح احترام به مقام رسالت است. تو چه مي‌گويي؟ خوب كار نداريم، اين حكومت وهابي است و آخوندهاي كذايي. يك مشت زن ايراني مي‌خواستند ضريح را ببوسند، خيلي علاقه داشتند، از آن طرف اين وهابي‌ها مي‌گفتند: ضريح را نبوسيد. خود سني‌ها هم از اين وهابي‌ها ناراحت بودند. دو سه تا زن ايراني گفتند ما كناري جيغ مي‌زنيم و بلوايي به پا مي‌كنيم. اين شرطه‌ها كه دور قبر پيغمبر هستند مي‌آيند ما را ساكت كنند، شما برويد و ضريح را ببوسيد و اين‌ها جيغ زدند. سني‌هايي كه مسئول قبر پيغمبر بودند آمدند كه ببينند چه خبر است؟ آن وقت ايراني‌ها رفتند و قبر پيغمبر را بوسيدند. بايد چطور اظهار علاقه كرد؟

11- يزيديان و چشم‌پوشي از كمالات اهل بيت

وقتي ابوالفضل(ع) به امر امام حسين(ع) آمد آب ببرد، ديد دور آب را گرفته‌اند، آن وقت جالب اين است كه بعضي از اين‌هايي كه به امام حسين(ع) سخت گيري كردند، خودشان سر سفره‌ي اين اهل بيت بودند. ابن زياد زماني زندان بود، امام حسين(ع) واسطه شد كه او را از زندان آزاد كنند. يعني ابن زياد آزاد شده‌ي امام حسين(ع) بود. پدر حسين(ع) به پدر يزيد، در جبهه آب داد. چون مسلمانان يعني طرفداران علي(ع) در جنگ صفين جلوي آب را گرفتند، گفتند آب به معاويه نمي‌دهيم. حضرت علي(ع) فرمود: آب را باز كنيد. يعني پدر حسين(ع) به پدر يزيد آب داد. خود امام حسين(ع) ابن زياد را از زندان آزاد كرده بود.
در يكي از جبهه‌ها مردي كشته مي‌شود، زني كه از بستگان اين مرد است، خواهر يا همسرش، يادم نيست، اين زن اسير مي‌شود، مرد كافر را مي‌كشند و زن را اسير مي‌كنند. زن را به يكي از اصحاب مي‌سپرند و مي‌گويند او را نزد پيغمبر ببر وببين تكليفش چيست؟ اين مرد وقتي مي‌خواست آن زن را ببرد از كنار جنازه‌ي شوهرش برد. مرد صحابي او را از سمتي برد كه بدن شوهر كافرش را ببيند، تا زن كافر بدن شوهرش را ديد، جيغ زد. پيغمبر وقتي مطلع شد، گفت: مگر تو رحم نداشتي. گيرم مرد كافر باشد، گيرم زن كافر باشد. اگر ما كافري را كه آمده ما را بكشد، كشتيم، چرا دل زنش را سوزاندي؟ ما مرد كافر را مي‌كشيم اما دل زن كافره را نمي‌سوزانيم، آن وقت عصر عاشورا وقتي خواستند حضرت زينب(س) را از كربلا عبور بدهند، دستور دادند زينب كبري و بچه‌هاي امام حسين(ع) را از راهي ببرند كه بدن مقدس امام حسين(ع) را ببينند. يعني پيغمبر حاضر نبود، زن كافر كشته‌ي كافر ببيند اما امتش حاضر شدند زينب كبري(س) بدن امام حسين(ع) راببيند.
امام حسين(ع) پيروز شد. ما دو پيروزي داريم، يك پيروزي حق، اين پيروزي حق خيلي مهم است، چون اگر امام حسين(ع) در جبهه‌ي رزمي پيروز مي‌شد، پيدا نبود حق پيروز است. خود حضرت علي اميرالمؤمنين(ع) در جنگ جمل پيروز شد اما آيا مردم فهميدند حق با كيست؟ پيروزي نظامي نشان نمي‌دهد حق با كيست، اما خون نشان مي‌دهد كه حق با كيست؟ اگر بهشتي و يارانش با بني صدر و منافقين، جنگ مسلحانه مي‌كردند و يكي يكي آن‌ها را از پا در مي‌آوردند، معلوم نبود حق با بهشتي است يا حق با بني صدر. ممكن است در جنگ نظامي آدم پيروز شود اما نمي‌فهميم حق با كيست، مي‌گوييم خوب زورشان بيش‌تر بود، اما خون نشان مي‌دهد حق با كيست. در كربلا حق با كيست، در كربلا حق پيروز شد، گرچه لشكر به حسب ظاهر شكست بخورد.

12- ابوالفضل كربلا

اما شب تاسوعا، شب تاسوعا از ابوالفضل مي‌گويند حال چرا از ابوالفضل مي‌گويند، نمي‌دانم چرا؟ ابوالفضل القابي دارد 1- قمر بني هاشم، قمر يعني ماه منتهي فرق قمر بني هاشم با ماهي كه در آسمان است اين است كه ماهي كه در آسمان است، فقط از خورشيد كسب نور مي‌كند، قمر بني هاشم، هم از علي بن ابيطالب(ع) كسب نور كرد، هم از امام حسن مجتبي(ع) كسب نور كرد و هم از امام حسين(ع). ابوالفضل(ع) قمري بود غير از ماه در آسمان. او از سه خورشيد كسب نور كرد، يكي از صفاتش سقا بود. آن وقت اسب ابوالفضل كار آمبولانس را مي‌كرد، يعني يكي از كارهايي كه ابوالفضل(ع) مي‌كرد، كاري بود كه راننده‌هاي آمبولانس در جبهه مي‌كنند. يعني يكي از مسئوليت‌هاي ابوالفضل در روز عاشورا اين بود كه مجروحين را به خيمه‌ها مي‌رساند. يكي از كارهاي مهم ابوالفضل(ع) حفاظت و پاسداري بود. كارهايي كه عزيزان ما لب مرزها مي‌كردند. ‌اي ژاندارمري، كميته، ارتش، سپاه، كساني كه جاده‌ها و مرزها را پاسداري مي‌كنيد، خوشا به حالتان، شغلتان شغل ابوالفضل(ع) است. ابوالفضل(ع) شب عاشورا مرز خيمه‌ها را حفظ مي‌كرد و لذا شب عاشورا اين‌هايي كه بايد بخوابند، خوابيدند، چون مرزبان خوبي داشتند. اگر چهل ميليون جمعيت ايران مي‌خوابند به خاطر اين است كه شما عزيزان جاده‌ها و مرزها را حفظ مي‌كنيد، دستتان درد نكند، اجرتان هم با ابوالفضل(ع). حفاظت از خيمه‌ها، رساندن مجروحين، جالب اين است كه ابوالفضل(ع) شبي هم كه حفاظت مي‌كرد، ذكر مي‌گفت و دعا مي‌خواند، چون حيف است وقتي كشيك است، بايد قدم بزند و پاسداري كند، خوب پاسبان شهرباني است، ژاندارم است در جاده، حالا كه بناست در شب كشيك باشد و قدم بزند، چرا لبش بي كار باشد. كفش اميرالمؤمنين(ع) پاره شده بود و داشت مي‌دوخت و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مي‌گفت. گفتند علي جان چه مي‌كني؟ گفت: با دستم كفش هايم را وصله مي‌كنم اما چرا زبانم بي كار باشد. ابوالفضل(ع) شب عاشورا ياد خدا بود و ذكر خدا هم داشت، چون ابوالفضل(ع)، پسر آن علي(ع) است كه در جبهه هم پاسداري مي‌كرد و هم ياد خدا بود.
قمر بني هاشم، دو دستش را داد و‌اي ابوالفضل العباس در جلسه‌ي ما ده، پانزده نفر بي دست هستند و صف اول نشسته‌اند به هر يكي از عزيزان كه مي‌گوييم دست نداريد، مي‌گويند: ما يك دست خود را داديم، ابوالفضل(ع) دو دستش را داد. اگر ما يك دست نداريم، چشم داريم، ابوالفضل چشمش را هم داد، اوسرش را هم داد. ما هر چه فداكاري كنيم به كربلا نمي‌رسد. شب تاسوعاست و بحث‌هاي درس‌هايي از قرآن ما تبديل به عاشورا شد و خوب هم تبديل شد. اصلاً آدم نمي‌داند شب تاسوعا و شب عاشورا چه بگويد. الآن بنده كه چندسال است در تلويزيون حديث خوانده‌ام، خوب خيلي از اين حديث‌ها را من زمان شاه هم بلد بودم، اين حديثي كه مي‌خوانم صدقه سر خون انقلاب است. همين طور كه حديث‌هاي من به خاطر خون و اين انقلاب است، اگر دست شما قطع نمي‌شد، نمي‌توانستم در اين تلويزيون حديث بخوانم، كما اين كه اگر دست ابوالفضل(ع) در كربلا قطع نمي‌شد اصلاً ما اسلامي نداشتيم، بد نيست عزاداري كنيم. شما هر شب تاسوعا و عاشورا عاشقانه عزاداري كنيد. پست ورياست و ليسانس و آيت اللهي را كنار بگذار و هر چه هست دور بريز. مثل جد آيت الله بروجردي، سيد بحرالعلوم، مثل خود امام زمان عاشقانه عزاداري كنيم.
«السلام عليك يا ابالفضل العباس، يا باب الحوائج و رحمة الله و بركاته»

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 258
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست