نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2607
موضوع: نمازهاي مثبت و منفي در قرآن
تاريخ پخش: 17/03/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
اگر يک نگاهي به قرآن بکنيم و کارهايمان را با معيارها اندازه بگيريم، ميبينيم که حتي بهترين کار ما که نماز است، چند رقم در قرآن مطرح شده است. در اين جلسه انواع نمازها را ميخواهيم بگوييم.
موضوع بحث: انواع نمازها: منفي و مثبت
هر کسي نماز را با يک ديدي ميبيند. ببينيد هر چيزي يک بلوغي ميخواهد. يک جوان مثلاً رشيد، 20 ساله يا 25 ساله. او چون در يک شرايطي قرار گرفته است که گاهي وقتها مثلاً دو ساعت يک فيلمي را ببيند براي اينکه در آن فيلم يک لحظهاي بود که از آن خوشحال ميشود. و براي آن لحظه يکبار ديگر ميرود بليط ميگيرد که آن لحظه را يکبار ديگر هم ببيند. گاهي وقتها براي يک قاب ممکن است ميليونها تومان بدهند و اين قاب را بخرند. کسي که بالغ باشد دوست دارد که ساعتها در يک جايي بايستد تا آن کسي را که دوست دارد را در يک لحظه ببيند. امّا به يک بچه سه ساله اگر بگويي که عروس ميخواهي يا بستني؟ ميگويد: بستني. اگر بگويي يک بستني يا بيست تا عروس؟ ميگويد: يک بستني. چون او سه سال دارد و هنوز بالغ نشده است و لذا بيست تا عروس را با يک بستني عوض ميکند. نگاهها فرق ميکنند. گل زدن براي يک فوتباليست يک معنا دارد ولي براي يک پيرزن اصلاً معنا ندارد. پيرزن ميگويد اينها مگر بيکارند که اينقدر ميدوند؟ هر چيزي بلوغ ميخواهد.
1- نماز در نگاه پيامبر گرامي اسلام
نماز از ديد چه کسي؟ پيغمبر ميفرمايد: نماز نور چشم من است. «قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ» (الكافي/ج5/ص321) نور چشم آدم نماز است. پيغمبر ميفرمايد: «يَقُولُ أَرِحْنَا يَا بِلَالُ» (بحارالانوار/ج79/ص193) بلال به من فشار آمده است و يک اذان بگو و مرا آزاد کن. يعني وقتي که ميگويد «الله اکبر» پيغمبر آزاد ميشود. مثل يک طنابي که ميآيد و کسي را از درون چاه بيرون ميکشد. اگر نماز را از ديد پيغمبر ميگوييد. عايشه ميگويد: پيغمبر با من صحبت ميکرد همينکه صداي اذان را شنيد مثل اينکه ديگر من زن او نبودم و کلاً از صفحه ذهنشان پاک ميشديم. زن بي زن. بچّه بي بچّه. از پيغمبر ميگويي او چنان نماز ميخواند که «تورّم القدمه» پاهايشان ورم ميکرد. آيه نازل شد که طاها،اي پيغمبر ما قرآن را نازل نکرديم که «لتشقي» تو خودت را به مشقّت بي اندازي تو داري خودکشي ميکني، چقدر ميسوزي. به منزل يکي از مراجع موجود رفتم. گفت: من يک حديث ميخواستم، خوب در آن زمان کامپيوتر نبود که يک کليد را بزنيم تا همه حديثها را بتواني ببيني. گفت: من براي يافتن يک حديث اين 16 جلد کتاب را مطالعه کردم. نگاه کردم ديدم که هر جلد 700 صفحه ميباشد. يعني 16 تا 700 صفحه براي پيدا کردن يک سطر. چندهزار صفحه را مطالعه ميکند، براي اينکه دنبال يک چيزي ميگردد. اين ديدها فرق ميکنند، نگاهها فرق ميکنند.
عالمي در هندوستان مشغول تحقيقات است که يکي از علماي شيعه است. يک کتابي را ميخواهد ميگويند که اين در حجاز است وارد حجاز که ميشود ميگويند اين در رابغ است بين مکه و مدينه. به آنجا که ميرود ميبيند که در منزل يکي از علماي اهل سنّت است. خوب اين شيعه ميخواهد که آن کتاب را بگيرد. بعد ميگويد اگر من در قيافه يک عالم بروم ممکن است که ايشان حسّاس بشود، بنابراين لباسها و قيافه اش را عوض ميکند و به عنوان يک نوکر ميگويد که من ميخواهم در خانه شما خدمتکاري کنم و مدّتها نوکري آقا را ميکند. شبها تا صبح اين کتاب را برمي دارد و در کتابخانه رونويسي ميکند و بعد وقتي که ميخواهد بياورد در کشتي که برمي گردد. ميگويند که بار کشتي سنگين است هر کسي هر باري که دارد بياندازد در دريا. بار ايشان را هم ميگيرند و مياندازند در دريا. اين عالم خودش را هم به دريا مياندازد و کتابش را با يک دست بالا ميگيرد و با دست ديگرش شنا ميکند. بلکه اين موج بخوابد تا اينکه اين کتاب را که از هندوستان آمده و در قالب نوکري اين مطلب را گرفته و حالا اين را به عنوان اينکه وزنه سنگين است انداختهاند در دريا. و آن کتاب الآن هم هست و آن آب نمک دريا که در اين کتاب اثر کرده هم هست و ورقه هايش هم هنوز حفظ شده است. يعني گاهي وقتها فهميدن يک مطلب براي يک کسي ميارزد که يک عمري را بسوزاند و در عوض به يک هدف يا يک نکته علمي برسد. علم بلوغ ميخواهد، عبادت بلوغ ميخواهد. کما اينکه شهوت بلوغ ميخواهد.
2- علم و عبادت، نيازمند بلوغ فکري و روحي
بعضيها در پول بالغ شدهاند و جانشان را فداي پول ميکنند. هر چقدر که ميگويي که آقا داري خودکشي ميکني ميگويد: پول، پول…. اصول دين چند تا است؟ اصول دين يکي است و آن هم پول است و جانشان را فداي پول ميکنند. يعني بعضيها نسبت به پول بالغ شدهاند و همه کمالات را زيرپا ميگذارند. يعني عاطفه را نميبيند، فاميل را نميبيند. گرسنگان را نميبيند، خدا را نميبيند و همه چيز را فدا ميکند براي پول پرستي.
همه چيز بلوغ ميخواهد و بحث ما اين است که عبادت را با چشم چه کسي ببينيم؟ با چشم پيغمبر؟ در قرآن از آن آيههايي که اول نازل شد: («يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ») (مزمل/1)، («يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ») (مدثر/1). اي کسي که به خودت پارچه پيچيدهاي و در کناري خزيدي، بلند شو که تو بايد نماز شب بخواني. پاسي از شب را بايد، نصفش را، کمترش را، بيشترش را، يا نصف شب و يا بيشتر از نصف يا کمتر از نصف. بخشي از شب را بايد با خدا رابطه داشته باشي. آخرين وصيت همه انبيا نماز بوده است. اصولاً آدم در لحظه آخر حرف آخر را ميزند. يکي از فضلا، دانشمندان پنج جلد کتاب نوشته که شامل آخرين کلمات است و هر جلدي هم 400 يا 500 صفحه ميباشد. مثلاً حرف آخر بوعلي سينا چه بود که گفت و از دنيا رفت؟ فلان دانشمند حرف آخرش چه بود؟ يا فلاني حرف آخرش چه بود؟ کلمات آخرين گفتارها را جمع کرده و چند جلد کتاب شده است. آخرين کلمه همه انبيا مسئله نماز بوده است. حالا مثلاً نماز چيست؟ يک زمين خوب را وقتي کسي ميبيند ميگويد که اينجا براي فوتبال خوب است و ديگري ميگويد اينجا براي دانشگاه خوب است. يکي ميگويداينجا برج چند طبقه بسازيم و بفروشيم، يکي ميگويد اينجا براي پاساژ خوب است و يکي ميگويد اينجا براي مسجد خوب است و هرکسي با يک عينکي به اين قطعه زمين نگاه ميکند. وقتي يوسف را از چاه بيرون آوردند يکي ميگفت: به به بفروشيم و پولش را بگيريم يعني به عنوان يک کالا. زليخا که يوسف را ميبيند ميگويد: به به عجب جوان زيبايي با او خلوت کنيم. در کاخ که شاه خواب ميبيند ميگويد کسي است که تعبير خواب ميکند، اين خوابي که ما را گيج کرده است برويم تا برايمان تعبير خواب بکند. در زندان، زندانيها ميگويند که خواب ديدهايم برايمان تعبير کن. يعني يوسف در چشم يکي تعبير خواب بين است. و در چشم زليخا مردي است که براي کاميابي خوب است و در چشم آنهايي که او را از چاه بيرون کشيدند يک کالايي است که ميگويند بفروشيم و پولش را بگيريم.
حالا بايد ديد که با چه نگاهي و اين مربوط به اين است که انسان ظرفيتش چقدر باشد؟ آدمهايي هستند که ميآيند به حرم امام رضا(ع)، و قبل از اينکه با امام رضا صحبت کنند به لوستر نگاه ميکنند و ميگويند به نظرم اين لوسترها براي دو قرن قبل است يا اين کاشيها براي زمان ناصرالدين شاه است. بابا امام رضا آنجاست واين دارد سفال قيمت ميکند.
3- تمسخر نماز، نشانه کفر به خدا
حالا نماز را معنا کنيم: يک نماز مثبت داريم و يک نماز منفي داريم. نمازهاي منفي: افرادي که کافر هستند و افرادي که مسلمان هستند، در منفيها هم دو مدل است. در مورد کفّار که ميگويد: («وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا»)(مائده/58) هزواً يعني اصلاً مسخره ميکنند. وقتي اذان ميگويي مسخره ميکنند. خوب 1- کفّار که نماز را مسخره ميکنند. پسر به سن 15 يا 14 سالگي رسيده و احساس ميکند که به تکليف رسيده است. وقتي به منزل عمّه اش ميرود ميبيند که دختر عمهها همه بي چادر هستند و ميگويد: يا الله يا الله.اي بابا بيا داخل، تو که ديگر مرد نشدي. يعني وقتي که ميگويد يا الله آنها يا الله او را مسخره ميکنند و ميگويند که هنوز مرد نشده اي. يا الله ميگويد يعني اينکه من مرد شده ام. اصلاً دخترها و پسرها و فاميل خودش او را مسخره ميکنند. خوب يک عده که مسخره ميکنند.
افرادي هم هستند که اصلاً سر به سجده نميگذارند. افرادي وقتي که روح رسيد به اينجايشان. ميگويند: عجب ما رفتيم ولي «لا صدّق و لا صلي» لا صدق يعني تصديق نکرد و لا صلي يعني نماز هم نخواند. افرادي هستند که(«الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» )(ماعون/5). گاهي ميخوانند و گاهي هم نميخوانند. يکي از علما به شاگردش گفت: که چرا ديروز براي درس نيامدي؟ گفت: حاج آقا ببخشيد کار داشتم. گفت يعني وقتي بيکار هستي براي درس ميآيي؟ کار داشتم يعني چه؟ يعني الآن بيکارم. هر وقت که کار نداريم نماز ميخوانيم. («عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»). گاهي ميخوانند و گاهي هم نميخوانند. ساهون يعني سهو ميکنند يعني گاهي ميخوانند و گاهي نميخوانند.
4- سبک شمردن نماز، نشانه ضعف ايمان
نمازهاي منفي: («اضاعوا»). اين مسلماناني هستند که نماز را ضايع ميکنند. («استخفّ» )خفيف و سبک ميشمارند نماز را. («اهان بالصلاه») به نماز اهانت ميکنند. اين سه تا تعبير دارد: اضاعوا، استخفّوا، اهانوا، اهانت ميکند و ضايع ميکند. وقتي ميخواهد که به مسجد برود با يک لباس کهنه ميرود ولي وقتي که ميخواهد به عروسي برود شيک ترين لباسهايش را ميپوشد. مذاکره با خدا. آقاي مدير کل است. وزير، معاون وزير، سفير، وکيل، از اين مسئولين مملکتي است. به اتاقش که ميروي مثل اينکه اتاق عروس است ولي وقتي به نمازخانه اداره ميروي، انبار سيب زميني است. يعني يک تاريک خانه يا يک جايي که حالا مثلاً اگر نمازخانه هم نبود به جايش بشکه ميگذاشتند. يعني يک جايي که يک جاي هرزي است. اسلام ميگويد بهترين جاي بدنت را براي نماز بگذار. همه عضوهاي ما يک کاري را انجام ميدهند به غير از پيشاني. تنها عضوي که هيچ کاري به گردنش نيست پيشاني است. اين پيشاني هيچ کاري ندارد و از همه بالاتر هم هست. خدا اين را گذاشته براي نماز. ميگويد وقتي که نماز ميخواني بلندترين نقطه بدنت را بگذار و نميگويد که وقتي نماز ميخواني اينجايت را به خاک بمال. پاشنه پايت را به خاک بمال.نه. بلندترين نقطه يعني بهترين جاي بدن براي نماز است. بهترين جاي خيابان بايد مسجد باشد. الآن حتي گاهي وقتها زمينهايي که مال امام رضا و حضرت معصومه و امام زادهها و… گاهي وقتها زمينهاي وقفي است. امّا متولّي اش ميگويد والله اگر اينجا پاساژ بسازيم سودش از مسجد بيشتر است. خيلي از مؤمنين مسجد ميسازند و بهترين جاي مسجد را مغازه در ميآورند که اجاره بدهند. گفتهاند که در خانه يک جايي را براي نماز بگذاريد و بهترين لباس را براي نماز بگذاريد. مذاکره با خدا چه ربطي به مذاکره با مدير کل دارد؟ چرا براي مذاکره با مدير کل اتاق لوکس است ولي در مذاکره با خدا دخمه است؟ نور آن، برق آن. به قدري ما شهرک داريم که مسجد ندارند. بلوار دارد، گلکاري دارد، شهرداري دارد و درمانگاه دارد، مدرسه دارد، آب دارد، برق دارد، تلفن دارد، فقط مسجد ندارد. خوب مهندسيني که اين شهرک را ساختهاند چرا فکر دين مردم نبوده اند؟ چرا فکر نماز مردم نبوده اند؟
5- بلندگوي مساجد، عامل آزار ديگران
آنوقت نماز را هم ضايع ميکنيم. يکي از ضايع کردنهاي نماز همين بلندگوهاي مسجد است. هر جا که يک کسي مُرد اين بلندگو بايد مردم را از خواب بيدار کند. صداي بلندگو به بيرون مسجد حرام است. من مسلمان و آخوند هستم که اين حرف را ميگويم، اگر مردم آزاري بشود. مردم آزاري حرام است. شب عاشورا هم قصه را حل نميکند. بابا امشب شب عاشورا است. خوب باشد يعني بايد مردم را از خواب بيدار کنيم؟ به يک جواني گفتيم که حلقه طلا براي مرد حرام است. گفت: نامزدي است. گفتيم: حالا اگر نامزدي باشد حلال ميشود؟ يک زماني يک مثالي را گفتم که يک کسي جگر گذاشت روي منقل، گربهها که جمع شدند گفت: بلال است بلال. مثلاً فکرکرد که اگر بگويد بلال است گربهها ميروند. اگر به جگر بگوييم بلال آيا گربهها ميروند؟ اگر به حلقه طلا گفتيم نامزدي آيا طلا براي مرد حلال ميشود؟ اگر بگوييم که بابا حالا شب عروسي است خوب حالا چون شب عروسي است بايد مردم را از خواب بيدار کنيم؟ امشب شب عاشورا است. خوب بايد مردم را بيدار کنيم؟ با اينها ضايع ميکنيم يعني دين را خراب ميکنيم. يک طوري معرفي ميکنيم که… اميرالمؤمنين فرمود: دين وقتي که کج معنا شد مثل پوستين وارونه است نميگويد مثل کفش وارونه است چون آدم از کفش دمر نميترسد. آدم از کت وشلوار و پيرهن دمر نميترسد تنها لباسي که اگر پشت و رو بشود لولو ميشود پوستين است. پوستين اگر برگشت لولو ميشود. اميرالمؤمنين فرمود که دين اگر درست معرفي نشود مردم از دين فرار ميکنند. دين را خشن معرفي نکنيم.
6- نشاط در نماز و دوري از ريا
در مورد زمينهاي ورزشي ما: اينهمه جمعيت آمدهاند تماشا حالا که ميخواهي نماز بخواني يا نمازخانه ندارد يا تنگ است. فرودگاههاي ما: بسياري از فرودگاههاي جمهوري اسلامي وضع نمازش در شأن و حد مسافران نميباشد. ما نماز را سبک شمردهايم. اصلاً تعبيرات نمازمان سبک است. ميگوييم که ما که نمازمان را خوانديم و راحت شديم، يعني گير افتاده بوديم. حسن جان بلندشو نمازت را بخوان که راحت شوي. يعني گير افتاده اي. اصلاً کلمه راحت بشويم. («إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى») (نساء/142) در حال کسالت. نماز که ميخواند دهن دره ميکند يا پيشانيش را ميخارد يا گردنش را ميخارد يا عطسه ميکند يا سرفه ميکند. ساعتش را ميبيند، دستش را در بيني اش ميکند. اصلاً طوري نماز ميخواند که اگر اينطور با رئيس کلانتري صحبت بکند ميگويد که آقا برو خودت را درست کن و بعد بيا. در حال کسالت.(«يراوءون» )نماز ميخواند ولي در حال ريا. دلش ميخواهد که او را نشان بدهند. در هنگام نماز بود يکي مشغول نماز خواندن بود همين که فهميد دوربين را به طرف او آوردند هميچين کرد…. کسي اگر در يک جايي نماز بخواند که ريا بشود رياکار است و نمازش غلط است. نمازش دائمي نيست، گاهي ميخواند و گاهي نميخواند («قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» )(مدثر/43) در قرآن ميگويد که اهل بهشت از اهل جهنّم ميپرسند که: («ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ»)(مدثر/42) چطور شما دوزخي شديد؟ ميگويند: ما گاهي ميخوانديم و گاهي هم نميخوانديم. وقت امتحانات و يا وقتي که ميخواستيم به زايشگاه برويم ميخوانديم يا پشت کنکور ميخوانديم زمانهاي خطرناک جمکران و امام زادههاي شهر را هم ميرفتيم. امّا خرمان که از پل گذشت…. قرآن ميگويد که بعضيها وقتي گيج شدهاند يا الله ميگويند. («إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوْا اللَّهَ») (عنكبوت/65) وقتي که ميبينند که کشتي دارد غرق ميشود ميگويند: ياالله. («فلمّا نجّاهم» )جفتک ميزند. همين که نجات پيدا کرد يادش ميرود. در قرآن خيلي آيه داريم در چند جاي قرآن داريم که انسانها… مثلاً يک خانمي حامله است، خيليها آمدهاند نزد من مثلاً پدر ميآيد و ميگويد: که خداوند بنا است که يک بچهاي را به ما بدهد چه دعايي را بخوانيم که بچه ما انشاءالله سالم و صالح و… گفتهام که نان حلال به او بده. و مواظب باش که خمس و زکات درآمدت را بدهي و درآمدت حلال باشد.
7- وفا به عهد و نذر در راه خدا
قرآن ميگويد: («حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا») (اعراف/189) عروس و داماد به نزد هم ميروند و عروس حامله ميشود («فلمّا اثقلت» )همين که ثقيل شد. سنگين شد و بچه چند ماهه شد و بچه را احساس کرد. («دعوا») عروس و داماد هر دو ميگويند: («لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً») خداوندا اگر يک بچه سالم به ما بدهي («لَنَكُونَنَّ مِنْ الشَّاكِرِينَ» )(انعام/63) اگر يک بچه سالم به ما بدهي، ما شکر تو را بجا ميآوريم. («فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا») (اعراف/190). وقتي خدا يک بچّه سالم به آنها ميدهد، به بچه ميگويد: ببين خيلي مقدّس نشو و برو درست را بخوان، حالا مسجد نميخواهد بروي، برو دانشگاه. ميگويم خوب آقا هم دانشگاه برو و هم مسجد. مگر دانشگاه ضدّ مسجد است؟ ما الآن چقدر خانم داريم که حجابشان بيست است و فوق تخصص هم هستند؟ حالا اين دختر فکر ميکند که چون رفته است دانشگاه اين موهايش بايد پيدا باشد خوب اصلاً چه معنايي دارد؟ فکر ميکند که اگر بخواهد تفريح کند حتماً بايد با گناه تفريح کند. آنقدر آدمهايي هستند که سه يا چهار برابر افراد ديگر تفريح ميکنند و يک گناه هم نميکنند. اينکه حالا چون ميخواهيم برويم سيزده بدر حتماً بايد شاخه درخت مردم را بشکنيم و به زمين مردم برويم. اگر ميخواهيم که بخنديم با گناه بخنديم. اگر ميخواهيم که دانشجو بشويم با بيرون گذاشتن مو دانشجو بشويم. پريروز يک دکتري آمده بود نهضت سواد آموزي گفت من فلان تخصص را دارم و بعد گفت: حاج آقا ما چون در فلان کشور زندگي ميکنيم نميتوانيم که کروات نزنيم. گفتم: که آقا خودت را باخته اي. حالا مثلاً کروات نزني چه ميشود؟ آقاي دکتر احمدي نزاد با يک کاپشن نزد همه رئيس جمهورها ميرود و رئيس جمهور آمريکا هم از ايشان زهره اش ميرود و ميگويد که بيا بحث کنيم ولي رئيس جمهور آمريکا فرار ميکند. شما اگر نژادتان، نژاد با عرضهاي باشد، با يک کاپشن حمله ميکني به رئيس جمهورها و آنها فرار ميکنند از اينکه با شما ملاقات کنند. از نظر علمي ميگويم. از نظر بحثي ميگويد: بيا سؤال ميکنم شما پاسخش را بده. ده تا سؤال شما از من بکن و ده تا سؤال هم من از شما ميکنم. ما خودمان مو نداريم ولي ميخواهيم با کلاه گيس مو درست کنيم. آقا اين پشم است خوب پشم باشد معلوم ميشود که خودت شخصيت نداري و ميخواهي که با زور فاستوني شخصيت پيدا کني. آدم اگر شخصيت داشته باشد اصلاً لازم نيست که بوعلي سينا بگويد که پشم است يا نخ. بوعلي سينا عظمتش در خودش است. بوعلي سينا لباس نخي هم بپوشد بوعلي سينا است و آدم خُل اگر کت و شلوار دو ميليوني هم بپوشد باز خُل است. يعني طاووس در چاه هم برود باز طاووس است و گنجشک روي گلدسته هم بنشيند باز هم گنجشک است. يک خورده خودباختگي داريم. خدا رحمت کند امام را به ايران عزّت داد. به جوانها گفت: 1- ميفهميد 2- ميتوانيد 3- آمريکا نميتواند هيچ غلطي بکند.
نماز وصل به خداست انساني كه دستش را در دست خدا گذاشت خودش بزرگ ميشود. نماز رابطه با خدا است و خدا به نماز ما احتياجي ندارد. امّا انسان خدايي خودش بزرگ ميشود و قطره وقتي به اقيانوس وصل شد ميشود اقيانوس. نمازهاي منفي، افرادي كه حضور قلب ندارند، افرادي كه نماز ميخوانند ولي زكات نميدهند. افرادي كه بول خود را نگه ميدارند كه نماز بخوانند و بعد به دستشويي بروند. وقتي كه آدم بول خود را نگه دارد به خودش ضرر ميزند و نمازش قبول نيست. كسي كه لقمه اش حرام است و با درآمد حرام نماز ميخواند. حديث داريم كه ميفرمايد مثل ساختماني است كه روي ريگ يا شن است و ارزشي ندارد. همسري كه به وظيفه همسري اش عمل نكند نمازش قبول نيست. بچهاي كه عاق والدين است نمازش قبول نيست. كسي سر نماز ركوع و سجودش را خراب بكند. وقتي كه به سجده ميرود مثل اين است كه به زمين نوك ميزند و اين درست نيست. نماز ميخواند ولي رهبر او رهبري آسماني نباشد و نماز بي ولايت قبول نيست. ما هم نمازهاي منفي داريم كه قبول نيست و هم نمازهاي مثبت داريم. («الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» )(مؤمنون/2) دائمون، يحافظون. كساني كه از نمازشان حفاظت ميكنند و كساني كه به نمازشان پايبند هستند و از نماز لذّت ميبرند. نمازهاي مثبت هم زياد داريم. خدايا معرفتي به ما بده كه از نماز لذّت ببريم. نماز ما را(«تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» )(عنكبوت/45) قرار بده . مزه تحصيل، عبادت و خدمت خالصانه به خلق را به ما بچشان . از آنچه كه تا حالا كوتاهي كرده ايم، («ساهون» )يعني سهو كردهايم. («هزواً») يعني لبخند زدهايم. («اضاعوا») يعني ضايع كردهايم. («استخفّ») خفيف شمردهايم. («اهان») يعني اهانت كردهايم. («كسالي») در حال كسالت نماز خواندهايم. («يراءون») رياكاري كردهايم. («لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» )نماز خواندهايم ولي به فقرا نرسيدهايم. آنچه در گذشته كم گذاشتهايم از ما ببخش و توفيق جبران مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2607