responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2608

موضوع: نهج البلاغه، نامه 25

تاريخ پخش: 74/04/22

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- توضيح و شرح نامه 25 نهج‌البلاغه

به مناسبت هفته نيروي انتظامي، در خدمت برادران دانشجو و پرسنل و برادران عقيدتي سياسي نيروي انتظامي هستيم. ماه محرم و صفر قرار بر اين بود كه راجع به امام حسين صحبت كنيم، بنابراين بحثمان مجموعه‌اي است از كار شما و بحث رسمي خودمان. در ماه محرم و صفر، حساب برخورد شما با مردم حساب شما فرق مي‌كند با باقي نيروهاي مسلح، باقي نيروهاي مسلح مثل برادران عزيز سپاه و ارتش اينها چون بيشتر مسئول حفاظت از مرز آسمان و دريا و زمين است رابطه مستقيم با تك تك مردم ندارند. اما شما تك تك با مردم تماس داريد، بنابراين يك خورده‌ كارتان ظريف‌تر است.
من براي هديه، نامه بيست و پنج نهج البلاغه را براي شما تفسير مي‌كنم. نهج البلاغه مجموعه خطبه‌هايي از اميرالمومنين است. نه همه خطبه‌هاي آن حضرت. خطبه‌هاي اميرالمومنين شش برابر اين است كه علماي ديگر جمع آوري كرده‌اند به نام مشتركات نهج البلاغه يعني حرف‌ها و فرمايشات حضرت علي(ع) در چندين جلد است. منتها يكي از آن‌ها نهج البلاغه است. يك وقت خيال نكنيد كه همه علم حضرت علي فقط در اين نهج البلاغه است. بگذريم كه گاهي وقت‌ها در يك خطبه‌اش همه را گيج كرده، خطبه اول نهج البلاغه را تا الان كسي فهميده كه چه چيزي مي‌خواهد بگويد هر چي هم شرح و تفسير مطالعه كرديم. اين خطبه يك شبهي است درست مثل فيلمي كه برفك دارد.
خداننده سر در نمي‌آورند كه قصه چيست؟ گاهي يك جمله مي‌گويد ولي اين جمله، جمله مهمي است، نهج البلاغه سه بخش دارد بخش اول خطبه‌ها است، فرض كنيم اگر ششصد صفحه است دويست صفحه آن خطبه‌ها است، دويست صفحه‌اش نامه هاست تقريباً، دويست صفحه كلمات قصار و موعظه است، خطبه، نامه، موعظه، خطبه‌هاي بيشتر عقايد است، نامه‌ها بيشتر سياست است، موعظه‌ها بيشت اخلاق‌ است. پس عقايد، سياست، اخلاق، نامه‌ها عددش هفتاد و هفت تا است، كه در نهج البلاغه آمده است در نامه بيست وپنجم يك چيزي است كه مربوط به نيروهاي انتظامي است يعني مامورين رسمي كه مباشرين با مردم هستند البته اين به مسئولين اداره دارايي هم مي‌خورد، به همه كساني كهبا مردم سر و كار دارد و كارمند دولت هستند، حالا كارمند بانك، آب، برق، گاز و… باشد آن كه مستقيم با مردم هست واميرالمؤنين اين خطبه را مي‌گويد من سريع مي‌خوانم و ترجمه مي‌كنم،
«انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّةَ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ» (نهج‌البلاغه/ نامه 25).

2- اصل عمل براي خدا باشد

حركت مي‌كني براي خدا حركت كن، بگويي نه من براي پول مي‌روم، خوب زمان شاه هم براي پول كار مي‌كردند. من از ترسم مي‌روم. نروم درجه‌ام را مي‌كنند. خوب زمان شاه هم از ترس اين كار را مي‌كردند، من براي ارتقاي درجه مي‌روم كه اگر سرهنگ هستم سرتيپ شوم زمان شاه هم كار براي اين بود.
اصول دين زمان شاه سه تا بود: ترس، پول، درجه، اگر الان هم هر كس كار مي‌كند بپرسند چرا آمدي سر كار؟ مي‌ترسم مگر مي‌شود نيايم، چرا آمدي خرجي زن و بچه، چرا آمدي درجه، پس اگه الان هم اين باشد پس ما فقط عكس شاه را برداشتيم و عكس امام را زديم، اين جمله اول، بگو آقاي قرائتي پس خودت پول نمي‌گيري، اول اينكه خيلي‌ها نمي‌دهند و بعد هم اينكه بعضي‌ها كه مي‌دهند مي‌گيرم، سوم اينكه پول گرفتن غير از براي پول كار كردن است، ببينيد شما اينجا همه از اكسيژن استفاده مي‌كنيد. هيچكدام براي اكسيژن وارد سالن نشده‌ايد، همه كشاورزها براي گندم كشت مي‌كنند منتها كاه هم براي كاگل پيدا مي‌شود، هر كسي چاه مي‌كند هدفش آب است منتها هر كس هدفش آب باشد به خاك هم مي‌رسد. چاه كه مي‌كني علاوه بر اينكه آب گيرت مي‌آيد خاك هم گيرت مي‌آيد. يك وقت مي‌آيم اينجا تشنه‌ام مي‌شود آب مي‌خورم ولي بيني و بين الله براي يك ليوان آب اينجا نيامده‌ام هدفتان بالاتر از اين حرف‌ها باشد،

3- ايجاد رعب و ترس گناه است

«انْطَلِقْ» برو، اما «عَلَى تَقْوَى اللَّهِ»، بعد يك بينش مقدس، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» هيچ مسلماني را نترسان، آقاياني كه توي خيابان بوق مي‌زنند و يك نفر پيش پايشان مي‌پرد حديث داريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِيُخِيفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ» (كافي/ ج‌2/ ص‌368) اگر يك مؤمني را كسي بترساند خدا روز قيامت او را مي‌ترساند چرا مي‌ترسايم، يك زماني بعضي از بچه‌هاي حزب اللهي سوار يك بنزي شده بودند چنان اين بنز را مي‌بردند كه يك عده كه كنار خيابان منتظر اتوبوس هم بودند پريدند كنار و نزديك بود بيفتند توي جوي.
چند سال پيش بود من خودم به برادرها گفتم گازش بدهيد اين بنز را بگيريد رفتيم گرفتيم و خودم هم كار پليس را كردم ماشين را نگه داشتم جريمه كردم و اطلاع هم دادم مسئولين آمدند گرفتند و زندانشان كردند مگر مي‌شود حالا چون من مأمور هستم، اگر كسي واقعاً با بوقش، ويراژش مثلاً مي‌آيد چه مي‌گويد موبايل را هم نشان مي‌دهد كه چي، كتلت چي ربطي دارد به تافتون، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِما» (بحارالانوار/ ج33/ ص‌524) كسي را نترسانيد، ما وزارت اطلاعاتمان اگر مردم از آن بترسند كه مي‌شود ساواك شاه، اصلاً فرق جمهوري اسلامي اين است كه زمان شاه از شاه مي‌ترسيدند اما در حسينيه جماران مي‌گفتند روح مني خميني بت شكني خميني، آن ترس بود و اين محبت است اگر الان هم بر اساس ترس باشد شاه مي‌شود. عشق به رهبر فرق مي‌كند از ترس به رهبر، عشق به نظام. ترس از نظام عشق به حكومت ترس از حكومت، بنابراين همه ما بايد يكديگر را دوست داشته باشيم با مردم حرف بزنيم اگر مجرم است از جرمش بترسد اينكه چون من از وزارت اطلاعات هستم از نيروي انتظامي هستم يا از سپاه هستم، و برادرهاي عقيدتي هم همينطور، مثلاً اگر بگويد كه اگر من اين كار را نكردم فردا در گزينش ممكن است چي، روحاني را بايد دوستش داشته باشند و گرنه اگر بگويد كه من به قرائتي سلام نكردم فردا سرگردي من را براي سرهنگي امضاء نمي‌كنند. خوب اين آخوند هم شده شته. هيچ كس از هيچكس نبايد بترسد. هركس از هر كس ترسيد معلوم مي‌شود از بدترين آدم هاست. حديث دارم: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ تَأَذَّى بِهِ النَّاسُ» (إختصاص مفيد/ ص‌243) بدترين آدم‌ها آن است كه مردم از او بترسند. اگر از تو مي‌ترسند آدم بدي هستي. به بنده مي‌گويند آقاي قرائتي تلفن كرده، اگر گوشي را برنداري فردا اسمت را توي تلويزيون خواهد گفت: زود باشيد كارش را راه بيندازيد. مثلاً از مسافرت آمده مي‌گويند آقاي قرائتي ساكش را ندهيد تا معطل بشود و فردا توي تلويزيون مي‌گويد: آن وقت ساك بد بختها را مي‌گردند ساك من را نمي‌گردند. معلوم مي‌شود كه من بدترين آدم هستم كه رئيس گمرك از من مي‌ترسد. هيچكس از هيچكس نبايد بترسد اگر از امام جمعه، از دادستان، و يا از هركي ترسيديم اين خطرناك است. ترس مال طاغوت است.
ما دو تا بله قربان داريم يك گاهي مي‌گوييم بله قربان چون دوست داريم گاهي وقت‌ها مي‌گوييم بله قربان چون مي‌ترسيم قرآن مي‌گويد بله قبان پيغمبري اين است اينكه امام مي‌فرمايد اسلام ناب چون پيغمبر را مي‌فرمايد: (وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) (آل‌عمران /159)، اگر خشن بودي مردم از تو مي‌ترسند پس گاهي مردم دوست دارند پيغمبر را، و از فرعون مي‌ترسند، (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ) (زخرف /54) تحقير مي‌كرد مردم را مي‌گفتند بله قربان، اگر مردم تحقير شدند و گفتند بله قربان نظام اسلامي نيست و اگر بر اساس عشق شدارزش دارد، حالا، «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً»: هسچ مسلماني را نترسان، «وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً» (بحارالانوار/ ج33/ ص‌524) اگر خوششان نيامد فرياد نزن عصباني ش، بنده منبر رفتم چهار نفر از منبر من خسته شده‌اند بلند مي‌شوند و مي‌روند، غيظ نكن.

4- در اجراي حكم زياده‌روي نكنيد

بعد مي‌فرمايد كه: «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ» (بحارالانوار/ ج33/ ص‌524) اكثر از حق خدا را از او مگير همان حق خدا را بگير آقا بنده جرم كردم مي‌خواهند مثلاً قم بزنند «بسم الله الرحمن الرحيم» هفتاد تا شلاق بزن اما من را مي‌برند دم دكان پدرم كه آبروي پدرم برود. خوب بابا من مجرم هستم، چرا مجرم را مي‌بريد دم دكان پدرش مي‌زنيد كه آبروي پدرش بريزد. اين پيدا است كه اضافه است (وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (بقره /229)، از مرز خدا تجاوز كرد، قرآن مي‌فرمايد مجرم را تنبيه كن. اما دم دكان پدرش نه. چون نه در قرآن است و نه در حديث. اين آقا مي‌خواهد خود شيريني كند به او مي‌گويند برو كلاه بياور سر مي‌آورد. در دكان پدرش چرا؟ بود جايي كه مجرم را دم دكان باباش شلاق زدند و بابايش رفت در خانه و از خجالت به مرز سكته افتاد. خوب اين تا آخر عمرش با حكومت اسلامي بد مي‌شود اين به خاطر اين اس كه اين آقا كه شلاق دستش هست بايد دقت كند. كارها مثل آمپول زدن است. آمپول را اگر توي رگ بزني اثر مي‌كند، توي گوشت بغل فك بزني پدر آدم را در مي‌آورد. خيلي ظريف است. حكم خداهم همينطور است. آنچه كه خدا گفته، وقتي شلاق را مي‌زند هيچي شلاق را دور مي‌گرداند كه اين دور گرداندن نه توي آيه است و نه توي حديث اين خودشيريني است، و وقتي مي‌خواهد بزند مي‌گويد هن كه هنش هم در قرآن نيست. ببينيد آنكه در قرآن است شلاق بزنيد اما دم دكان پدرش در قرآن نيست تاب دادن شلاق در قرآن نيست و اين هن گفتن در قرآن نيست. اين سه چهار چيز از خودش رويش مي‌گذارد. چيزي رويش نگذار، «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِه» بيش از حق خدا از او مگير، «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ»، اگر وارد قبيله‌اي شدي، فانزل بمائهم، برو كنار چشمه آبي به قول امروزي‌ها برو هتل، مسافرخانه، چادر، يك جايي، توي خانه كسي مرو، براي اينكه اگر شما وارد شديد رفتيد بالاخره وقتي يك مدير كلي وارد يك استاني شد. معاون وزير وارد يك استان شد، رئيس و كارمند آن استان هم اگر اصفهان است چند تا جعبه گز و اگر يزد است چند تا جعبه باقلوا، اگر بوشهر‌ات چندجعبه خرما، بدرقه مي‌كند، وقتي من رفتم توي نهضت سوادآموزي، مي‌روم بازديد از دفاتر، گز و خرما به من مي‌دهند اصلاً من ديگر زبانم قفل مي‌شود كه بگويم كار شما ضعيف است يا قوي، همين جعبه گز، يك بست به لبم. بست مي‌زنند ديگه حرف حق نزنم، اسمش جعبه گز است اما واقعه‌اش قفل و بست است. مي‌گويد جايي كه مي‌روي رنگي نشويد. من ديروز براي طلبه‌هاي عزيز، از طرف مقام معظم رهبري يك طرحي را به قم دادم از طرف دفتر تبليغات و سازمان تبليغات كه دو هزار وپانصد تا طلبه در تابستان كه درس‌ها تعطيل است پخش شوند توي كل ايران شهر و روستا براي تبليغات تذكراتي را من به اين همكارهايم دادم يكي همين تذكر است. اگر خانه كسي رفتي فردا مي‌گويند اين خطي يا آن خطي است با اين است با آن است محله بالا محله پائين، هيئت حسيني هيئت ابوالفضلي، اين گروه آن گروه، اين خط سياسي آن خط سياسي، يك جايي برويد كه بي رنگ بي رنگ باشد و برايشان حديث خواندم، كه اصلاً كسي كه مي‌خواهد‌ كار فكري بكند، نمي‌تواند رنگي باشد.
رسول اكرم(ص)، حضرت آمد وار شهر مدينه شد. مدينه خط سياسي نبود اما قبيله بازي بود آن مي‌گفت اين قبيله و اين مي‌گفت آن قبيله، سران قبيله هم مي‌خواستند سوءاستفاده كنند. آمدند افسار شتر را گرفتند آن گفت بياييد خانه ما، مي‌خواست افتخارش اين باشد كه پيغمبر اولين روز ورودش آمد خانه ما، ديد حالا خانه هر كسي برود خواهندگفت اين قبيله‌اي است و آن قبيله‌اي، گفت هر جا شتر خوابيد يعني كسي كه مي‌خواهد با مردم كار بكند نبايد روز اول رنگي بشود. رنگي بشوي روز اول مي‌گويند خطي شدي ولذا حديث داريم در مسابقات التماس مي‌كردند كه پيغمبر شركت كند مي‌فرمود من چند دقيقه با اين گروه مي‌نشينم و چند دقيقه با آن گروه، اگر با اين گروه بنشينم مي‌گويند شما رفتيد با اين گروه نشستيد اينها روحيه پيدا كردند و آن گروه ديگر روحيه‌شان را باختند چند دقيقه اينجا مي‌نشينم چند دقيقه آنجا. اسلام خيلي دين قشنگي است يك دقت‌هايي است از عدالت كه الله اكبر.
خانمي دو تا بچه كوچولو داشت سه تا خرما داشت بچه‌ها گفتند مامان خرما، يك خرما را به اين داد و يك خرما را به آن داد و آن خرماي سوم را خيلي با دقت نصف كرد يك نصف را به اين و يك نصف به آن، اميرالمومنين فرمود: خانم تو به خاطر اين عدالتت اهل بهشت هستي، به قاضضي مي‌گويند يك جور نگاه كن، «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ» (نهج‌البلاغه/ نامه 27)، تو كه قاضي هستي دو نفر آمدند نزدت به يكي هفت ثانيه نگاه نكن و به يكي پنج ثانيه، مواظب باش نگاه به هر دو يك جور باشد. در قرآن آيه صدو دو سوره نسا مي‌فرمايد شما كه در جبهه نماز را شكسته مي‌خوانيد رزمنده‌ها مي‌خواهند به شما اقتدا كنند. ركعت اول يك گروه اقتدا كنند ركعت اول زود قصد فردا كنند آنهايي كه ركعت اول اقتدا كردند زود قصد فردا كنند. بروند شيفت، و فوري آنهايي كه شيفت هستند به ركوع ركعت دوم برسند يعني حتي در نماز دو ركعتي تقسيم عبادت تقسيم شده است، در نماز دوركعتي: (وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‌ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُم) (نساء /102) آيه صد و دو سوره نساء، ببين اسلام چقدر دين ظريفي است، تقسيم عادلانه، مواظب باشيد: «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ»، ‌اي كارمند دولت اگر مي‌روي يك جايي ماموريت «فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ»، داري پست مي‌دهي اگر يك كارمند شهربان برود معجون فروشي قدم بزند، طلافروشي مي‌گويد دو ليوان معجون به او داده از دم مغازه‌اش كنار نمي‌رود متهم مي‌شوي، بعد مي‌فرمايد «مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ» (نهج‌البلاغه/ نامه 27)، توي خانه هايشان مرو؛ «ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَار»، وقتي مي‌روي با آرامش برو، سكينه و وقار، گاهي وقت‌ها يك ماموريتي مي‌ورند حالا يك وقت مجرمي را مي‌خواهند بگيرند مجرم را هر چه بترساني مي‌ارزد، اما نه حالا گفتند برو ببين، مجرم نيست آقا يك مرتبه ترمز چهار تا در يك لحظه باز مي‌شود طرف سكته مي‌كند، چه جور، چي شد، قرآن مي‌گويد: «ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَار»، وقتي مي‌روي ماموريت آرام ترمز كن، آرام برو چه خبر است.
اصلاً بنده‌هاي خوب خدا و عبادالرحمان، قرآن تابلو بنده خوب خدا را ترسيم مي‌نمايد مي‌گويد بنده خوب خدا چند تا شرط دارد يك: (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63)، آرام راه مي‌ورد «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»، و گاهي هم مي‌گويد به تو چه نمي‌خواهم. ممكن است چرت و پرت هم بگويد، بگويد بالاخره كارمند دولت وقتي ماموريتي مي‌رود، اين طور نيست كه همه مردم يك جور باشند بعضي مردم ممكن است حرف بد بزنند چون نمي‌دانند، من يادم نمي‌ورد، اول سال‌هايي كه رفتم پاي تخته سياه بيست و دو سال پيش تخته سياه گذاشته بودم در يك مجلسي داشتم صحبت مي‌كردم مردي آمد يك سري تكان داد و گفت خدا لعنت كند تو را. روبروي جمعيت، من نفهميدم چرا فحشم مي‌دهد. صبر كردم، گفتم شايد با من نيست آقاي قرائتي با تو هستم خدا ذليلت كند حالا چون توي تلويزيوني مردم احترامت مي‌گيرند. آن روز هم كه تلويزيون نبود و حكومت هم مال شاه بود. حالا نمي‌دانستيم كه اصلاً كي است؟ ساواكي است يا خودي يا غيرخودي، البته خودي به معناي خودمان، خدا آيت الله سعيدي را رحمت كند. آقازاده ايشان هر كس را مي‌ديد خول است مي‌گفت: اين خودي است، اين آقا وارد شد فحش مي‌داد اين خودي است غريبه است چي است؟ بالاخره صبر كرديم ببينيم چي است؟ گفت تو تخته سياه گذاشتي كه جلوي منبر امام حسين را بگيري اين يك نقشه استعمار است، گفتم آقا تخته سياه نقشه استعمار نيست وسيله آموزشي است ما هم مي‌خواهيم همان امام حسين را بگوئيم هر جا هم كه بلد نيستيم روضه بخوانيم هستند آقاياني كه مي‌آيند كنار ما مي‌توانند به هر حال فحش كه داد من ديدم فحش آن روي مذهب و عقيده‌اش است. گاه مردم فحش مي‌دهند ولي آدم‌هاي خوبي هستند عملش بد است ولي خودش آدم خوبي است قرآن مي‌گويد، (إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ) (شعرا /168) عملت بد است.
يك كسي مرتب در نامه‌اش براي من فحش مي‌نوشت كه تو زير بغل قبايت پاره است مي‌پوشي همه‌اش مي‌آيي توي تلويزيون، سوزن نداري، نخ نداري، خانمت توجه ندارد بدوزد، مي‌خواهي به مردم بگويي دنيا ارزش ندارد، و شروع مي‌كرد همينطور فحش فحش، آخرين نامه‌اش يك كمي سوزن و نخ گذاشت و براي من فرستاد، خوب اين بنده خدا خيلي به من جسارت كرد ده پانزده نامه فحش براي من داده ولي آدم خوبي است اين نمي‌داند كه قباي آخوندها فرم دوختش اين است كه زير بغلش سوراخ است اين فرم دوختش است مثل كفش سوراخ دار، اين فرمش است چون اين فرم را نمي‌دانست همه‌اش فحش مي‌داد و عصباني مي‌شد. بعضي مردم فحش مي‌دهند ولي آدم خوبي هستند بنابراين هركس فحش مي‌دهد آدم بدي نيست حتي من يك جائي بودم ديدم يك عده فحش مي‌دهند گفتند آقاي قرائتي اينها ضد انقلاب هستند. گفتم اينها ضد انقلاب نيستند اينها غصّه دارند. مثلاً لپه، گوشت گكران شده غصّه مي‌خورد و گرنه همين آقا هم جبهه بوده و همين الان هم اگر به مملكت هجوم بياورند دو مرتبه جبهه مي‌رود، اگر يك مادري سر بچه‌اش داد زد معنايش اين نيست كه ضد بچه‌اش است.

5- به گفته ديگران اعتماد كنيم

به هر حال اگر در ماموريت كسي با شما برخورد كرد زود نگوئيد ضد انقلاب، قضاوتهاي عجولانه، يك كسي توي جبهه گفت «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» فوري شهادتين گفت مسلمانها گفتند اين كلك، زدند توي گوشش، آيه نازل شد: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً) (نساء /94)، چرا به كسي كه «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مي‌گيود، مي‌گوئيد مسلمان نيست، حالا نه اين ظاهري است بعد مي‌گويد «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» مگر خودتان ظاهري نبوديد. حالا خودتان مسلمان درجه يك هستيد كه اين ظاهري است. ما هم همينطور، به هر حال «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» كسي را نترسان، «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ» (نهج‌البلاغه/ نامه 27). يك مرتبه ترمز مكن با چهار تا ماشين، «حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِم» تو سلام كن، بده ببينم، آقا اول اينكه من مجرم نيستم ژست مي‌گيري، صبر كن اگر جرمم ثابت شد، ژست بگير، «فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِم» سلام كن، متاسفانه من خودم سلام مي‌كنم بعضي‌ها مي‌گويند سلام عليكم، آقاي سلام كردم، سلام عليكم، سلام مي‌گويم كه من آقاي قرائتي هستم كه توي تلويزيون هستم، مي‌گويد سلام عليكم آقاي مخلص هستم، آقا جواب، سلام واجب است قرائتي چه كسي است يعني جواب سلامها پارتي بازي شده تا نگويي جوابت را نمي‌گويند اين يعني چه، بابا كارمند دولت هستي، «فَتُسَلِّمَ»، سلام كن. «وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّةَ لَهُمْ»، شايد معنايش اين باشد كه كمش نگذار، حالا شما خيال مي‌كني سرتيپ هستيد طوري مي‌شود سلام كني به يك لبنيات فروشي، آيت الله هستي به يك طلبه سلام كني طوري مي‌شوي. ما اداي خارجي‌ها را در مي‌آوريم و به سمت آنها مي‌رويم. اگر نهج البلاغه را فرامش كنيم اخلاقمان از علي دور مي‌شود. علي ابن ابيطالب مي‌گيويد هر كسي هستي سلام كن. ما مي‌گوييم بايد گروه همپا باشد اگر تيمسار آمد، تيمسار برود استقبال، اگر آيت الله آمد، آيت الله برود استقبال.

6- گوهر دين را بگيريم نه پوسته آن را

تقريباً مثل مُرده خورها شده‌ايم. بعضي‌ها مُرده خور هستند يعني وقتي مي‌روند يك جائي اگر مرغ و ماهي بود يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يك دعائي مي‌كند. ابروها يكي مي‌رود شمال غربي يكي مي‌رود جنوب شرقي چون مرغ و ماهي بود. اما اگر غذا ساده بود عدس پلو بود رحم الله من قراء الفاتحه مع الصلوات، بسش است بابا جون اين برخوردها، برخوردهاي مرده خورها است يك مؤمن را بايد همه احترام بگذارند. نه ايشان در حدي نيست كه شما برويد استقبالش. به يكي از چيزها بگوئيد برود، حالا چه خبر است كه شما يك درجه رفتيد لا، اگر قپّه آمد روي دوشت تكبر گرفتي معلوم مي‌شود خطرناك است. من طلبه هر چي با سواد‌تر مي‌شوم نبايد مهرم بزرگتر شود بايد حضور قلبم بيشتر شود ولي من اينطور نيستم. اول طلبگي مهرم دو سانت بود. يعني هر چي سوادم بيشتر مي‌شود حضور قلبم همان بود كه بود فقط مهرم وجب به وجب مي‌شود. ظاهر كار را نگريم. «ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ» (نهج‌البلاغه/نامه27) با مردم اينطور حرف بزن، بگو بندگان خدا، ولي الله من را سراغ شما فرستاده است يعني من نماينده ولي امر هستم. علي ابن ابيطالب من را فرستاده است، «وَ خَلِيفَتُهُ» من جانشين اميرالمؤمنين هستم، «لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ»، آمدم حق خدا- زكات- را بگيريم «فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه»، خودت بگو آيا داري يا نداري، به مردم اعتماد كن اگر مي‌گيوند نداريم نگو دروغ مي‌گوييد من بايد بروم دفترش را ببينم به اميد روزي كه نياز به كامپيوتر نباشد وقتي قشنگ است كه اگر گفتند داري؟ بگويي آقا من اينقدر سودم هست، خواهد شد يك زماني بازار ما راست حرف بزند. آقاي تاجر شما كه ده سال پيش يك ميليون داشتي حالا ده ميليون داري، مي‌گوئي نُه ميليون مغز اقتصادي خيلي از عقلش بيشتر است، بابا آن نيروي انتظامي شب تا صبح توي بازار پست داده كه تو تاجر شدي، آن برق داده كه تو چراغ را روشن كردي، آن زير پايت را اسفالت كرده، يك عده‌اي مثل رزمنده كه يك گلوله رها مي‌كند مي‌گويند نه نفر جان مي‌كنند تا اين يك گلوله بدست رزمنده برسد، ده‌ها نفر، ده‌ها گروه، جاده امن است، شهرامن است، خانه امن است، دكانت امن است، برقت، آبت، يك عده دارند جُون مي‌كنند تا اينكه يك ميليون تو شده ده ميليون، حالا مثلاً مي‌گويند يك مقداري از آن را بده، هزار رقم كلك، برسيم به جائي كه اميرالمؤمنين مي‌گويد اين رقمي بشود، كارمند ادارة دارائي بيايد بگويد كه من جانشين اميرالمؤمنين هستم، از خودت سوال مي‌كنم: «فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ» آيا تو خمسي زكاتي داري كه بدهي. «فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه»، اگر بدهيد من به دست علي مي‌دهم، «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا» اگر گفت نه، نگويي نمي‌شود. بايد بيايم ببينم بايد بريم انبار را ببينم. مي‌شود يك زماني تجار ما راست بگويند به اميد روزي كه ما مردم را نترسانيم بايد برويم رو به اين جهت، ما از شرق و غرب آمديم. وارد جمهوري اسلامي هم شديم اما به مرز نهج البلاغه هنوز نرسيديم. امام كه فرمود ما هنوز وسط راهيم آخر راه اينجاست، هيچ مسلماني از هيچ مسلماني از هيچ كارمند دولت نترسيد و تمام كارمندهاي دولت بر تمام افراد اطمينان كنند وقتي مي‌گويد، «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا»، اگر گفت نه، «فَلَا تُرَاجِعْهُ»، ديگر به او مراجعه نكن، «وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»، اگر كسي گفت بله دارم بدون ترس و لرز بگو خودت بده، بعد مي‌فرمايد كه، «فَخُذْ مَا آتَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»، طلا بود، فقره بود هر چي بود، «فَإِنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ»، اگر گوسفند و گاو و شتر داشت، «فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ»، سرزده وار گله گوسفندش مشو، نگويي نه من منول هستم. بايد گوسفندانش را بشمارم، بگو خودت بشمار من به تو اطمينان دارم، «فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ»، وقتي وارد مي‌شوي ژست نگير. متواضع باش، نه متسلط و نه عنيف، بدعنق، عبوس وارد آغل مشو «وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً»، كاري نكن كه گوسفند‌ها رم كنند، «وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا»، آنها را نترسان، «وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا». خُلق صاحبش را تنگ نكن، ،«وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ» مال را دو قسمت كن، بگو آقا مثلاً پانصد تا گوسفندداري، مثلاً شما پانصد تا گوسفند فرض كن مي‌خواهي ده تاي آن را زكات بگيري، نگو ده تا چاق هايش را، بگو اين پانصد تا دو تا. دويست و پنجاه تا است، بعد بگو كدام دويست و پنجاه تا مال تو، مي‌گويد اين مال من، بعد مي‌گويد آن دويست و پنجاه تا باز دو تا صد و بيست و پنج تاست، نصفه چهارم، يك هشتم، بُرش بزن تا برسي به مال خودت، «ثُمَّ خَيِّرْهُ»، به او بگو اختيار با تو است، «فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ»، اگر يك گروهي را اانتخاب كرد بگو نه خير من قبول ندارم، اگر گفت اين مال من بگو اين مال تو، خلاصه‌اش اينكه، برخورد كارمندان دولت بايد برخورد با محبت باشد، اصلاً اسلام اُخوت را گذاشته، جالب اين است كه قرآن مي‌گيود اگر كسي از برادر يا خواهر تو را كُشت بعد مي‌گويد: (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ) (بقره /178)، اگر برادر تو عفو شد، يعني هنوز به قاتل مي‌گويد برادر، مي‌گويد قاتل آمده يك نفر از ما را كُشته، بعد مي‌گويد اگر خواستي عفو كني برادرت را، به قاتل باز مي‌گويد برادر، اين دين ما است، دين ما دين ترس نيست، دين وحشت نيست، وحشت توي كشورهاي ديگر هم هست، نظام حكومت اسلامي براساس محبت است براساس فكر است. براساس اعتقاد است البته يك جاهايي خشونت هم لازم است.

7- اهميت آب دادن به ديگران

چند جمله‌اي هم به خاطر ماه محرم از امام حسين بگويم، يكي از مسائل كربلا مسئله آب بود من راجع به آب مقداري مي‌خواهم صحبت كنم اول اينكه اگر كسي در راه سفر باشد و حيواني همراه داشته باشد و بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند حيوان تشنه بماند اينجا حق ندار وضو بگيرد به جاي وضو كند و آن مرغ و كبوتري كه با تو است تشنه‌اش نگذار.
حديث داريم در قيامت اولين پاداشي كه به انسان مي‌دهند اجر آب دادن است. در ميان ثوابها اولين ثوابي كه خداوند به مؤ من مي‌دهد مزد آب دادن است.
در فقه داريم نهرهايي كه بيرون روستا است آب آن مباح است گر چه مالك داشته باشد گر چه مالك آن بچه طفل صغير باشد يا مالك آن راضي نباشد يعني حتي اگر نهر آبي مال طفل صغير بود و طفل صغير هم راضي نبود باز اين آب حسابش جداست. اگر كسي به كافر غذا بدهد ثواب ندارد ولي اگر يك كسي به كافر آب بدهد باز ثواب دارد يعني كافر را نان به او بدهي ثواب ندارد ولي آب به او بدهي ثواب دارد. آدم وقتي مي‌فهمد كه اسلام راجع به آب و تشنگي نظرش چي است؟ راوي مي‌گويد در راه مكه ديدم يك نفري افتاده امام فرمود برويد ببينيد چه مشكلي دارد رفتند گفتند آقا اين تشنه است گفت خوب آبش بدهيد. گفتند آخه اين نصراني است گفت مگر من گفتم چه ديني دارد هر ديني دارد آبش بدهيد، رسول خدا(ص) داشت وضو مي‌گرفت وسط وضو يك گربه آمد رد شود يك نگاهي كرد به پيغمبر، پيغمبر فرمود شايد اين تشنه‌اش است من ديگر وضو نمي‌گيريم. وضويش را پيغمبر قطع كرد و گفت آب را به حيوان بدهيد در جنگ صفين، «فَشَكَا الْمُسْلِمُونَ الْعَطَشَ» (بحارالأنوار/ ج‌44/ ص‌266) مسلمانها گفتند يا علي عطش، در جنگ صفين مقداري آ ب بود گاهي لشگر معاويه بر آب مسلط مي‌شد و گاهي لشگر اميرالمؤمنين، هر وقت لشگر معاويه مسلط مي‌شد آب را به لشگر علي نمي‌داد ولي هر وقت لشگر علي(ع) مسلط مي‌شد آب را به لشگر معاويه مي‌داد در يك مرحله كه آب به دست معاويه افتاده بود ابوايوب انصاري همان كه شتر دم خانه‌اش خوابيد گفت من با يك گروه مي‌روم آب را مي‌گيرم، با يك گروهي رفتند آب بياورند نشد. امام حسين به پدرش گفت اگر اجازه مي‌دهي من مي‌روم آب مي‌آورم علي ابن ابيطالب گفت برو آب بياور، وقتي امام حسين با يك گروهي رفت آب بياورد، اميرالمؤمنين زدبه گريه. گفتند يا علي چرا گريه مي‌كني، «فَقَالَ ذَكَرْتُ أَنَّهُ سَيُقْتَلُ عَطْشَاناً بِطَفِّ كَرْبَلَاءَ»(بحارالأنوار/ ج‌44/ ص‌266)، همين حسيني كه مي‌رود براي مردم آب بياورد همين را مردم يك جرعه آب نخواهند داد.

8- دعاي باران امام حسين براي مردم كوفه

باز در بحار حديثي است كه اهل كوفه آمدند نزد علي ابن ابيطالب، مردم كوفه گفتند يا علي تو رئيس حكومت اسلامي هستني امسال باران نمي‌آيد نگران قحطي هستيم، «جَاءَ أَهْلُ الْكُوفَةِ إِلَى عَلِيٍّ ع فَشَكَوْا إِلَيْهِ إِمْسَاكَ الْمَطَرِ وَ قَالُوا لَهُ اسْتَسْقِ لَنَا فَقَالَ لِلْحُسَيْنِ ع قُمْ وَ اسْتَسْقِ فَقَامَ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ قَالَ اللَّهُمَّ مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرَكَاتِ أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا مِدْرَاراً وَ اسْقِنَا غَيْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً مُجَلِّلًا سَحّاً سَفُوحاً فِجَاجاً تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهِ الْمَيْتَ مِنْ بِلَادِكَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَيْثاً بَغْتَةً»(بحارالأنوار/ ج‌44/ ص‌187)، باران نيامده خطرناك هم هست، تو اميرالمؤمنين هستي بخواه باران بيايد، امير المؤمنين به بچه‌اش امام حسين فرمود تو بلندشو از خدا بخواه آب بيايد، «فَقَامَ»، امام حسين بلند شد. «وَ حَمِدَ اللَّهَ» حمد خدا كرد، «وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ»، بعد دعا كرد، تا دعاي امام تمام شد «مَا فَرَغَ ع مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ اللَّهُ تَعَالَى غَيْثاً بَغْتَةً»، يك مرتبه ابري آمد و باراني كه مدتها نيامده بود با دعاي امام حسين باران باريد. اما همين مردم كوفه در كربلا به بچه هايش آب ندادند اين هست فرق بين اسلام و غير اسلام. به هر حال، مسئله توحش در كربلا از بني اميه خيلي زياد است.

9- در جمهوري اسلامي مردم توقع دارند

خدايا تو را به آبروي امام حسين قسمت مي‌دهيم به ما توفيق بده كه روز به روز بر آيات و روايات و اخلاقيات اسلام هم آشنا بشويم هم خدا توفيق عمل بده كه اگر يك نيروي انتظامي را مردم ديدند بگويند درود بر جمهوري اسلامي با اين برخورد نيروي انتظامي و الحمد لله اينطور هست الان دانشكده‌هايي كه در ارتش و سپاه و نيروي انتظامي هست جوانهاي فارغ التحصيلش خيلي فرق مي‌كنند اصلاً قياس نيست. كلمه فرغ غلط است قابل قياس نيست. انسان لذت مي‌برد گاهي كارمند دولت را، درست بعضي‌ها به خاطر اينكه رشوه مي‌گيرند و يا كارهاي ديگه، ولي ما كارمند دولت داريم كه جوان است و بيشترين پول مملكت دست او است و او يك قلم خطا نمي‌كند. كارمند عزيز و امين خيلي داريم.
امام صادق فرمود طلبه‌ها جوري باشيد كه هركس ديد بگويد درود بر امام صادق با شاگردهايش، شما برادران نيروهاي انتظامي برخودهايتان، برخود مستقيم است شما را لب چهار راه مردم مي‌بينند و مردم هم بايد عنايت كنند و گوش به حرف شما بدهند من خودم بوده گاهي توي ماشين نشسته‌ام و نيروي انتظامي ايست داده ولي اين آقاي راننده خيال كرده حالا كه آقاي قرائتي توي ماشين است مي‌تواند تخلف كند اعتنا نكرده، به او گفتم برگرد اين آقا را برگرداندم به آقاي پليس گفتم آقا، اين آقاي راننده اشتباه كرد بي خود كرد و من به جاي ايشان از شما معذرت مي‌خواهم و آن آقاي راننده هم قهر كرد كه پنج شش سال است كه قهر كرده و رفته گفت تو آبروي من را ريختي، من گفتم تو آبروي من را ريختي، تو وقتي من آخوند را مي‌نشاني و گازش را مي‌دهي و پليس هم رودربايستي مي‌كند و جريمه نمي‌كند، به اميد روزي كه تسليم باشيم، وقتي مي‌گويد بايست خيابان كه ارث پدرش نيست لابد اينجا يك مشكلي است كه مي‌گويد بايست و گرنه بروي يا نروي چي گيراين مي‌آيد بايد مواظب باشيم خداي ناكرده متهم به رشوه نشويم بسيار از مفاسد را شما مي‌توانيد نهي از منكر كنيد كه ما نمي‌توانيم بكنيم، بسياري از كارها از دست شما بر مي‌آيد كه از دست كس ديگري بر نمي‌آيد خيلي از كارهاي شما كارهائي است كه علي ابن ابيطالب انجام مي‌داد. قصه حضرت علي را همه شنيديد كه داشت مي‌رفت پيغمبر پولي به او داد گفت برو لباس بخر، ايشان رفت يك لباسي خريد ودوازده درهم ,برگشت حضرت فرمود لباس دوازده درهمي مي‌خواهيم چه كنيم، ما با لباس ارزانتر هم مي‌توانستيم زندگي كنيم، آخه بعضي‌ها وقتي مي‌خواهند بروند از آشپزخانه غذا بگيرند با بنز مي‌روند يا با فلان ماشين، در حالي كه با يك موتور هم مي‌شود رفت. مي‌خواهد برود دو كيلو سبزي بخرد با ماشين كذائي مي‌رود مي‌خواهيم چه كنيم؟ گفت حالا با هم برويم با هم رفتند و آن دوازده درهم را يك پيراهن خريدند و وقتي همينطور كه مي‌رفتند كنيزي گريه مي‌كرد. مي‌پرسند چرا گريه مي‌كني؟ گفت آقا اربابم پولم داده بروم جنس بخرم، پولها را گًم كردم، گفت چقدر بوده، گفت چهار درهم، گفت بيا اين جهار درهم، چهار درهم داد وحضرت رفت توي بازار يك پيراهن چهاردرهمي خريد. وقتي بر مي‌گشت ديد يك نفر برهنه است پيراهن را داد به او، و باز برگشت با چهاردهم ديگه، يك پيراهن خريد و زمان برگشتي ديد باز نيز دارد گريه مي‌كند، اينها بايد فيلم بشود جمهوري اسلامي بايد اينها را فيلم كند گفت چرا گريه مي‌كني. گفت تا حالا گريه مي‌كردم كه چرا پول را كُم كردم حالا مي‌ترسم كه كتكم بزند بگويد چرا دير كردي گفت بيا من مي‌برم تو را، حضرت علي(ع) با اينكه هوا داغ بود رفت دم خانه صاحبش، و صاحبش ديد علي ابن ابيطالب، گفت آقا خانم براي اينكه دير آمده من آمدم، به احترام قدم علي ابن ابيطالب كنيز را آزاد كرد بعد حضرت فرمود چه دوازده درهم با بركتي دو تا برهنه با آن پوشيده شد، يك برهنه توي راه و يكي هم خودمان. يك كنيزهم آزاد شد ما مي‌توانيم با يك برخورد‌هايمان از اين كارها بكنيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2608
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست