نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2733
موضوع: آثار و بركات ايمان و مكتب
تاريخ پخش: 77/11/15
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
بينندگان عزيز بحث را در دههي فجر ميبينيد. در اين جلسه ميخواهم «نقش ايمان» را بگويم. موضوع بحث ما: آثار و برکات ايمان و مکتب.
مسئلهي جمهوري اسلامي با عوض شدن مهرهها نيست. اگر اين محتوا، محتواي خوبي باشد و به آن عمل شود اثرش را خدمتتان ميگويم؛ تمام غصّههايي که انسان دارد ميشود برطرف شود. «ايمان حل کنندهي همه نابسامانيها و نگرانيهاست.» اين ادّعاي ماست.
1- ايمان و نگرانيهاي انسان
دليل؟ اصولاً آدم از چه چيزهايي غصّه ميخورد؟ من غصّهها را مينويسم تا با هم راه حل آنها را بيابيم.
انواع نگرانيها: 1- به هدف نميرسيديم. گاهي آدم از اين غصّه ميخورد که چرا به هدف نرسيد؟ چرا کنکور قبول نشد؟ در تجارت چرا سود نکرد؟ اين سفر چرا نتيجه نداد؟ فلاني چرا نبود تا برويم به ديدنش؟ يک سري مشکلات در اين است که چرا نشد؟ کي ميتواند اين درد را دوا کند؟ هر رئيس جمهوري، هر رهبري، هر قهرماني، هر فيلسوفي، هر استاد دانشگاهي و هر… مشکلاتي دارد و يک سري اهدافي دارد که به آنها نرسيده است.
اينطور نيست که فقط بگوييم: فقراء به هدف نرسيدند. رفتم تو صف نانوايي، نان تمام شده بود! گاهي وقتها بزرگان هم به هدفشان نميرسند. اين مشکل عمومي است. هيچ راه حلّي براي اين مشکل نيست جز ايمان.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (كافي/ج2/ص84) اينطور نيست که همه به هدفشان ميرسند. تمام افرادي که کار ميکنند مقام و اجرشان را ميگيرند.
مثال: من ميآيم تا شما را ببينم. در را ميزنم و ميگويند: ايشان در منزل نيست. اگر دين نباشد ميگوييم: دماغمان سوخت! اما اگر دين باشد ميگوييم: شما چرا ميخواستي ايشان را ببيني؟ مگر نه اين است که ميخواستي مؤمني را زيارت کني؟ تو رفتي و او نبود، تو ثواب را بردهاي. من رفتم نمازجماعت بخوانم، آقا در مسجد نبود، غصّه نميخورم. آقا باشد يا نباشد من ثواب جماعت را بردهام.
لذا امام(ره) هيچ گاه غصّه نميخورد ميگفتند: آقا در عمليات والفجر 5 چقدر شهيد داديم. ميگفت: طوري نيست. ما نه ميخواستيم برويم جلو و نه ميخواستيم عقب برويم. ما ميخواستيم به وظفيهمان عمل کنيم. صدام به ما حمله کرد و بر ما واجب است دفاع کني، و ما به واجب عمل کرديم. هيچ غصّه نميخورد. يعني وقتي ايمان بود، ايمان ميگويد: تو اجرت را داري. (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى) (نجم /39) نيست برانسان مگر به مقدار سعيش. اگر سعي کردي به وظيفهات عمل نمودي. بنابراين هيچ وقت هيچ کس دماغش نميسوزد. اگر ايمان باشد دماغ کسي نميسوزد.
2- چرا تحقير شديم؟ گاهي آدم غصّه ميخورد که چرا تحقير شد؟ از امام حسين(ع) نقل شده که وقتي در کربلا به علي اصغر(ع) که در دستش بود تير زدند و گلوي او پاره شد؛
گفت: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ» (اللهوف/ص115) يعني: آسان ميکند برمن، چون خدا ميبيند. يک وقت آدم ميگويد: خدا که ميبيند، حالا مردم نديدند، نديدند. خدا که ميداند. (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) دلش آرام است. خدا که ميداند. فرقي نميکند که مردم بدانند يا ندانند. حالا اگر بدانند يک سوتي يا کفي براي او ميزنند. يک صلوات خواهند فرستاد. يک خيابان را به نام من ميکنند. يک دسته گل روي قبر ما خواهند گذاشت. يک مؤسسه را به نام ما خواهند کرد. تشکّر مردم که بيش از اين نيست.
ميخواهم بگويم: اگر آدم ايمان داشته باشد يک آرامشي دارد. بيشتر مراجع تقليد ما عمرهاي صدساله دارند. و در اواخر عمرشان هم مريض ميشوند. برايشان رمق نميماند. مثل چراغي که نفتش تمام شده است. هيجانزده نميشوند چون روح بزرگي دارند. يکي از امامان يا اولياي خدا سکته ميکند؟ فشار به قلبش بيايد و سکته کند! ميگويند: وظيفهام اين بود و انجامش دادم.
2- ايمان و رهايي از بنبست
3- چرا به بن بست رسيدم؟ يکي از نگرانيها اين است. پاسخش اين است که: قرآن ميفرمايد: هيچکس به بن بست نميرسد. يوسف و زليخا قصّهشان معروف است و در قرآن آمده است. زليخا عاشق يوسف(ع) شد. يکروز ديد خانه خلوت است، درها را بست خودش را آرايش کرد وخواست با يوسف خلوت کند! کام بگيرد! همه درها را هم سفت بست. يوسف ديد همه درها سفت بسته شده! ديد چه کند! گفت: با اينکه درها بسته است من به بن بست نرسيدهام. من به سمت درهاي بسته ميروم. به سمت درهاي بسته رفت و يکمرتبه در باز شد. قرآن ميفرمايد: (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ) (يوسف /23) زليخا درها را سفت بست.
(وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ) (يوسف /23) گفت: من آماده هستم از تو کام بگيرم. وقتي يوسف ديد که او ميخواهد او را به گناه بيندازد دويد، او هم عقبش دويد (وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ) (يوسف /25) يک مرتبه ديدند در باز شد و مرد خانه وارد شد. پس در بسته باز شد. چه کنم؟ ندا آمد: درخت خشک را تکان بده.
(وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا) (مريم /25) خرماي تازه از درخت برايت ميافتد؛ بني اسراييل تسنه شدند.
خدا فرمود: عصايت را به اين سنگ سفت بزن (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً) (بقره /60) از آن آب بيرون ميآيد؛ از سنگ خشک آبتر بيرون ميآيد.
دعاها مستجاب ميشود. خدا به زکرياي پير نوزاد ميدهد. به ابراهيم صد ساله بچّه ميدهد. زن نازا ميزايد. لشکر فيل سوار با پرنده نابود ميشود. شاهي که… به هرحال بن بست نداريم. يازده بهمن سال 57 برنامه اين شد که حکومت نظامي کنند و هيچکس در تهران از خانهها بيرون نيايد. بعد هم هرچه تانک و توپ بود متمرکز کنند در خيابان ايران (آنجايي که مقرّ امام بود) ميتوانستند 30-20 تا خانه را فوراخراب کنند. و امام وافراد امام را ضربه فنّي کنند. نقل شد که: امام رفت در يک اتاق، وقتي بيرون آمد فرمود: همه بريزند توي خيابان! حکومت نظامي يعني اينکه: هرکس آمد بيرون خونش گردن خودش. همه ريختند توي خيابان. همه که ريختند توي خيابان رژيم با همه مردم مواجه شد و ديد همه را نميتواند بمباران کند! عقب نشيني کرد. حتي نقل شد که مرحوم آيت الله طالقاني(ره) به امام تلفن کرد که: آقا کشتار ميليوني ميشود! ايشان فرموده بود: اگر من از يک جايي دستور گرفته باشم چه؟! چون امام زمان(ع) پيغام داده که: شما تقوا داشته باشيد، در بن بستها من به شما ميگويم چه کنيد.
شما فکر ميکنيد يک جمهوري اسلامي چقدر دشمن دارد؟ تمام دولتها با شاه بودند و امام خميني را حتي يک نفر هم حمايت نميکرد.
امام هم نه بودجه داشت نه حزب داشت. مردم به ايشان ميگفتند: تو بگو چه کنيم؟ خميني عزيزم بگو تا خون بريزيم! خميني عزيز چه کند؟ آيا يک گروه سياسي دارد؟ گروه مشاور دارد؟ با ابرقدرتها در تماس است؟ طرح و نقشه دارد؟ يک امام است و همه مردم بند به اين امامند. امام هم يک نفر است! گاهي در يک بن بستهايي که صدها مغز سياسي و نظامي فکر ميکنند و برنامه ميريزند، آنوقت ايشان در يک آن همه اين بافتهها را قيچي ميکند! اين امداد الهي است. و در اين 20 سال هم با آنکه حوادث زيادي رخ داده همه دنيا هم با ما بد بودند، در عين حال الآن ما در دنيا مطرحيم. اينکه ميگويم: عزيزيم من اميدوارم نه اهل تملّق باشم نه اهل… دليلي دارد تملّق کنم. واقعاً به حق عزيزيم. در هرجاي ايران حرف ميزند روي حرفش تکيه ميکنند. از کشورهايي که جمعيتشان از ما بيشتر است مهمتريم. بله چند تا کشور بخاطر تکنولوژي و پيشرفتهاي صنعتي اشان از ما جلوترند، ولي محبوبيت و حکومت بر دلها از آن ماست. يعني وقتي امام از دنيا ميرود چند نفر گريه ميکنند؟ رئيس جمهور آمريکا بميرد چند نفر گريه ميکنند؟! وضع غرب خراب است.
ما ديشب يک جايي بوديم، جمعيت زيادي از اساتيد دانشگاه آنجا بودند (از اساتيد قديمي) بعضي هاشان نفر علمي هستند در دنيا. 50-40 تايي بودند. يک بحثي شد. يکي گفت: اخيراً در غرب آدم کرايه ميکنند براي تشييع جنازه! مثلاً پدري مرده ميخواهد فاتحه بگيرد، کسي نيست که بيايد براي جلسهي فاتحه، يک چکي ميدهند، يک 80 نفر لباس مشکي ميپوشند و يک ساعت لب در ميايستند و ميروند. مثل عروسي که کسي نيايد و آدم عروسک ساختگي بياورد! اين پوک شدن است، مرگ عاطفه هاست.
وقتي امام آمد 5 ميليون نفر از او استقبال کردند، وقتي ميرود ده ميليون تشييع جنازه ميآيند. با وجود آن همه سختي و فقر و شهداء و بمبارانها و…! اينها بخاطر عشقي است که به اسلام و قرآن و امام دارند. اگر ماشين بود همه ايرانيها ميآمدند. چه کسي پنج ميليون را ده ميليون ميکند با وجود اينهمه مشکلات؟! اينها کارهايي است که فقط «ايمان» ميکند والا تکنولوژي در آن نيست و… يک جواني در يک هتلي به پدرش کمک ميکرد، مثلاً نمک و آب و… جوان ميدويد و سريع آماده ميکرد. يکي پرسيد: ماهي چقدر ميگيري؟ گفت: او پدرم است! گفت: خوب پدرت باشد، ماهي چقدر ميگيري؟ گفت: پدرم است! نتوانست بگويد: چون پدرم است دوستش دارم. ما کاشانيها يک ضرب المثل داريم که ميگويد: فلاني پايش را از روي مار… طرف لگد هم که به قبر پدرش ميخواهد بزند پول ميگيرد! ولي ما 1500 سال پيش امام حسينمان شهيد شد الآن به عشق امام حسين(ع) خودمان روغن نباتي ميخوريم، روغن خوب اگر داريم خرج امام حسين ميکنيم. گوشت يخي خودمان ميخوريم و گوسفند تازه را براي امام حسين ميکشيم. بعد از 1400 سال در و ديوار ما عزادار است. اين عشق در تکنولوژي نيست، در کامپيوترها نيست، در پيشرفت علمي نيست. الآن وسايل ارتباطي خيلي زياد شده است. شما موبايل داريد (تلفن همراه) با فشار چند تا دکمه با آنطرف دنيا حرف ميزنيد. روابط زياد شده (فاکس، تلکس، اينترنت، تلفن همراه و… ) وسايل ارتباط زياد شده اما راستش را بگو ارتباط هم زياد شده يا نه؟! گاهي اوقات حتي کساني هم که در يک شهر هستند چند ماه به چند ماه همديگر را نميبينند! خود ارتباط زياد نشده است. گاهي وقتها ميگوييم: ايشان کيست؟ ميگوييم: ايشان داماد عمو است! بعد ميگوييم: أء، شما دخترت بزرگ شده؟ ازدواج کرد؟ خوب، چند تا بچّه دارد؟ اصلاً گاهي ما در تشييع جنازه ميپرسيم: او کي بود؟ اين عروس عمّه است، داماد عمو است و… خيلي وقتها در مرگ و ميرها همديگر را ميبينيم و ميشناسيم. اما وقتي به ما ميگويند: حسين شهيد شد، يکمرتبه اشکها جاري ميشود. کجا شهيد شد؟ در کربلا! کي؟ 1400 سال پيش! يعني اين رابطه هنوز هست. در دين رابطه است وسيلهي ارتباط کم است. در غرب وسيلهي ارتباط هست خود ارتباط نيست! آدم به بن بست نميرسد؛ اناع دعاهاي مستجاب، معجزهها و… بايد برگرديم و ايمان مردم را زياد کنيم.
3- توبه راهكار رهايي از گناهان
4- گاهي آدم غصّه ميخورد از گناهان: از خلافکاريها نگران است. غصّه ميخورد که چرا من يک همچين خلافي کردم؟ غصّه ندارد. قرآن ميفرمايد: راهي است به نام توبه. آدم وقتي خلاف کرد برگردد.
يک کسي به جلسات ما ميآمد. مدّتي او را در جلسه نديدم (جواني بود) يکبار در کوچه او را ديدم. گفتم: نميبينمت! گفت: من ديگر بد شدم! نگو پسر خوبي بوده، يک نگاهي کرده بود ويا جايي رفته بود، فکر ميکرد که ديگر آدم بدي شده است! حالا که بد شد ديگر نميخواهد برود مسجد! برو باقي کارهايت را درست کن! اتّفاقاً حالا بايد بيايي مسجد. وقتي سکنجبين ميريزند و ترشياش زياد ميشود حالا بايد به آن شکر اضافه کنند. تا ديدي ترشياش زياد است شکرش را زياد کن. تا خلاف کردي زود برو مسجد. راه توبه باز است. اگر خلاف کردي مسجد رفتنت بيشتر شود نه کمتر. حتماً برو مسجد. يک آقايي پول داد به يک فقيري همراه آقا گفت: به او نده، او ترياکي است! گفت: ترياکي است، پس بايد به او بيشتر ميدادم چون خرجش بيشتر شده است. حالا که ترياکي است بايد بيشتر پولش داد. وقتي که بد کردي حتماً مذهبي شو. قرآن ميفرمايد: (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ) (هود /114) کود متعفّن است. پهن گاو يا کبوتر (فضلهي کبوتر) يا مرغ را وقتي ديدند بو ميدهد پاي درخت گل ميگذارند. همان بدبو پاي درخت گل خوشبو ميشود. خداوند در باغچهها پهن را تبديل به گل ميکند. و معناي اين پِهِن تبديل به گل ميشود.
خداوند سيئه را تبديل به حسنه ميکند. بديها را به خوبيها تبديل ميکند. مگر شراب سرکه نميشود. انسان ميتواند خودش را عوض کند. اگر خلافکاري، برگرد طوري نيست.
4- توجه به راحتي پس از سختيها
5- گاهي آدم از سختيها غصّه ميخورد. در قرآن داريم: پيغمبر از سختيها ناراحت بودند. خدا ميفرمايد: چرا ناراحتي؟ (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6) با سختيها آساني کن. (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /5) در جاي ديگر داريم: (سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً) (طلاق /7) در قرآن 12 تا کلمهي «عُسر» است 36 تا کلمهي «يُسر»، عُسر يعني سختي، يسر يعني آساني. يعني با هر سختي سه تا آساني است. شما در دانشگاه چند سال زحمت ميکشيد؟ 4 سال، 6 سال، چند سال نانش را ميخوريد؟ هفتاد سال. چند ساعت ميروي تمرين رانندگي؟ 30 ساعت. چقدر از تصديق داشتن استفاده ميکني؟ يک عمري. درد زايمان چقدر است؟ يکي دو شب، اولاد داشتن يک عمري. علاوه براينکه خود سختيها هم اجر دارد. آدم وقتي بداند اين سختيها اجر دارد آنها را راحتتر تحمّل ميکند. «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا» (مفتاحالفلاح/ص45)
حديث داريم: کاري که سخت است ثوابش بيشتر است. مثل يک کسي که قالي حمل ميکند، وقتي قالي اول را روي دوشش ميگذارند به او فشار ميآيد، عوضش يک پولي ميگيرد. قالي دوم باز هم فشار ميآيد ولي چون پول ميگيرد برايش زياد مهم نيست و… اينکه غصّه ندارد. اگر ماشين کيلومترشمار داشته باشد راننده غصّه نميخورد که مسافتش دور است. ميگويد: هرچه دور باشد بيشتر پول ميافتد. ايمان به خدا همه اين مشکلات را حل ميکند. خداوند است که به نيت اجر ميدهد. وگرنه کسي به نيت ما کاري ندارد. مثلاً آدم به کسي بگويد: آقا سلام عليکم، بنده نيت کردم که به شما سلام کنم! ميگويد: نميخواهم نيت کني، برو گمشو!! نيت کردهام براي شما کادو بياورم. ميگويد: حالا که نياوردي، برو کنار! فقط دين است که به نيت اجر ميدهد. فقط دين است که ميگويد: حالا که خدا ميبيند پس آسان ميشود. کسي که خدا ندارد ميگويد: براي کي کار بکنم؟!
5- حل مشكلات با توجه به قدرت خدا و نظارت الهي
دين است که دعا را مستجاب ميکند. خداست که توبه را ميپذيرد. ميخواهم بگويم: درمان اين دردها کار ايمان است. اگر شما ايمان را برداري افراد به بن بست ميرسند. من خدا دارم و هيچ وقت به بن بست نميرسم. همه کارها دست خداست. اما مدير کل همه کارها دستش نيست. وزير همه کارها دستش نيست. رؤساي ما همه کارها دستشان نيست. قرآن ميفرمايد: (لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ) (تغابن /1) حکومت جهان در دست اوست و او بر هر کاري قادر است. رؤساي جمهورها، پادشاهان، «لَهُ الْمُلْكُ» هستند ولي «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» نيستند. ممکن است رئيس جمهور دستور بدهد و اتاق بغلي دستورش را قبول نکند. در پادگان فرمانده دستور بدهد و اتاق بغلي دستورش را اجرا نکند. بنابراين فرق بين خدا و غيرخدا در اين است که: خدا «لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»، بشر «لَهُ الْمُلْكُ» هست ولي «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» نيست. ممکن است در مستراح رئيس جمهور آمريکا به او فحش بنويسند. او نميتواند کاري بکند. يزيد اينطور شد. آمد غذا بخورد ديد پسرش ميگويد: بدبخت! حسين را کشتيم! پسرش به او گفت: خاک بر سرت! زنش گفت: تو اهل بيت فاطمه را در کربلا کشتي؟! خيلي روسياهي. گاهي وقتها شاه در خانهي خودش هم از دست زن و بچّه هايش درامان نيست. خيليها را شاه فرستاد تا در آمريکا خلبان شوند تا بازوي او شوند و او بازوي آمريکا شود. اين خلبانها آمدند با امام بيعت کردند و شدند بازوي اسلام. بر هرچيزي قادر نيستند. يک وقت ميبيني از درون خودش بر عليه خودش ميخروشند. ايمان چه ميکند؟
گاهي انسان از اينکه باخته غصّه ميخورد. عرض کردم که در دين « باختن » نيست. در مسايل مادي باختن هست. پول گيرم بيايد بردم، گيرم نيايد باختم. اما در کارهاي معنوي باختن نداريم. امام حسين رفت کربلا و شهيد شد. آيا باخت؟ شهداي ما شهيد شدند، آيا ما باختيم؟ افرادي که نرفته بودند جبهه، ميگفتند: فلاني رفت جبهه و از بين رفت! قرآن ميفرمايد: چرا ميگويي از بين رفت؟! (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ) (بقره /154) به آنکه شهيد شده نگوييد: مرده. آنکه نيست، هست. الآن جمعيتي شهيد شدند تا انقلاب شد. نمازجمعه را آنها براي ما آوردند. ما که هستيم نتوانستيم يک نفر را به جمعيت نمازجمعه اضافه کنيم. آنها صدها نمازجمعه در جمهوري اسلامي بوجود آوردند. در زمان شاه شايد ما 20 تا نمازجمعه داشتيم، 50 تا داشتيم. الآن ممکن است 450 تا نمازجمعه داشته باشيم. آنکه رفت نمازجمعه آورد، شما که هستي نتوانستي يک نفر را نمازخوان کني. پس آنکه نيست، هست. ما که هستيم نيستيم. شهداي ما شرابفروشي را از خيابانها جمع کردند. ما که هستيم نتوانستيم يک شرابخوار را کم کنيم. حساب نکنيد که کي نفس ميکشد يا کي گندم ميخورد. حيات به خوردن و خوابيدن نيست. حيات واقعي حيات ديگري است.
6- ايمان و آينده فرزندان و گذر از دشمنيها
7- گاهي آدم غصّه بچّه هايش را ميخورد. بچّههايم چه خواهند کرد؟ جملهاي داريم که غصّه بچّه هايت را نخور. بچّهات اگر از دشمنان خداست هيچ وقت غصّه دشمنان خدا را نخور. اگر از دوستان خداست خدا دوستانش را رها نميکند. قرآن ميگويد: سقط جنين کردي؟! کورتاژ کردي؟! ترسيدي خدا از روزي او برنيايد؟!
8- گاهي به آدم تهمت ميزنند. آدم نگران از تهمت هاست. 43 تا راديو به امام(ره) دري وري ميگفت. الآن اگر يک راديو به ما فحش بدهد تا صبح نميخوابيم! اگر در محلّهمان بنويسند: مرگ بر قرائتي! ديگر تا صبح خوابم نميبرد. با يک زغال سه تا فحش به من بنويسند خواب از سرم ميپرد! 43 تا راديو به امام فحش ميداد. امام راحت ميخوابيد. اين مشکل را کي ميتواند حل کند؟ تکنولوژي، پول، قلدري، دلار، طلا؟ اينکه انسان اينقدر بزرگ باشد که 43 تا راديو به او فحش بدهند و او راحت بخوابد از چيست؟ اينها کار ايمان است. ما بايد همه نيروهايمان را صرف اين کنيم که نسل نو ما نسل مؤمني شوند. بچّههاي ما اگر باايمان باشند خودکشي تمام ميشود، فساد کم ميشود، به هم گير نميدهند و عقدهاي نميشوند، قهر نميکنند،… تمام سيليهايي که ما ميخوريم بخاطر اين است که ايمان ضعيف شده است. يک مؤمن مثل امام يک انقلاب ميکند. يک کشور مؤمن مثل ايران در مقابل همه کشورها ميايستد. يک شهري مثل دزفول 165 موشک در آن ميافتد، ده نفرشان رواني نميشوند. اگر ده تا از اين 165 تا موشک در هر کشوري بيفتد بسياري از مردمش رواني ميشوند. چي دزفول را نگه ميدارد در مقابل 165 موشک؟ کي امام را نگه ميدارد در مقابل فحش 43 تا راديو؟ کي ايران را نگه ميدارد در مقابل همه گرگهاي بين المللي؟ اين نقش ايمان است.
9- غصّه در مقابل متلکها: آيات زيادي در قرآن داريم که ميفرمايد: متلک گفتند؟ طوري نيست. به پيغمبر گفتند؟
(إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ) (اعراف /66) تو سفيهي! خُلي! فرمود: نه خير، من خُل نيستم:
(يا قَوْمِ لَيْسَ بي سَفاهَةٌ) (اعراف /67)
به يکي ديگر از پيغمبران گفتند: (إِنَّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ) (اعراف /60) تو منحرفي! فرمود: (يا قَوْمِ لَيْسَ بي ضَلالَةٌ) (اعراف /61) الآن اگر به يکي از ما بگويند: خُل، تا يک هفته پنير را با صابون قاطي ميکنيم! به پيغمبر ميگفتند: خُل! به او ميگفتند: تو شاعري، تو کاهني، تو ساحري! تو ديوانهاي! چه دري وريهايي که به پيامبران نميگفتند! چيزي نبود که به آنها نسبت نداده بودند. حالا اگر بيل مکانيکي باشد همچين ميکند؟! کامپيوتر باشد اين را حل ميکند؟ يک آقايي را بنشاني و دورتادور، کامپيوترهاي دنيا را دورش بگذاري. بعد به او بگويند: تو خُل هستي! اصلاً داغون ميشود. کامپيوتر به انسان بزرگي نميدهد. ايمان به انسان بزرگي ميدهد. روح بزرگ ميشود. روح بزرگ ديگر تاب برنمي دارد. من مثال زدم. چرخهاي تراکتور در موج تاب برنمي دارد. چون چرخش کلفت است. چرخ دوچرخه در موج تاب برمي دارد. اگر ميخواهيم در زندگي تاب برنداريم بايد بزرگ باشيم. وقتي بزرگ ميشويم که وصل به بزرگ شويم. وصل به بزرگ که شديم بزرگ ميشويم. وصل به بزرگ شدن از طريق ايمان به خدا صورت ميگيرد. از برکات ايمان است؛ توسعهي سياسي خوب است اما از نظر سياسي مردم را بزرگ ميکند. اما اگر يک متلک بارشان کردي چي؟ به صد رنگ اين متلک را پس ميزنند. ولي آنکه آدم را نگه ميدارد: (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ) (آلعمران /134) خود نگه داشتن است. توسعهي اقتصادي چي؟ حالا اگر موکتها شد قالي، اگر همه مردم خانه و ماشين و تلفن وشغل و… داشتند و مشکلات ماديشان حل شد، گاهي به بن بست ميرسد، ياد خلافهايش ميافتد، سختي،… اينها را بايد که حل کند؟ انقلاب اسلامي، 22 بهمن براي اين نبود که پنير ارزان شود (البتّه پنير بايد ارزان شود) براي اين نبود که پياز ارزان شود (بايد ارزان شود) اينها بايد حل شوند. مشکلات اقتصادي بايد حل شوند، اما نقش ايمان فقط اين نيست. 50 درصدش اين است و بلکه کمتر از 50%. آنکه مهم است اين است که:
«مردم الهي شوند.» مردم که الهي شدند ميتوانند به آمريکا بگويند: هيچ غلطي نميتواني بکني. گرچه تو همه تکنولوژي را داري و من هيچ چيز ندارم. شاه بايد برود. گرچه شاه همه قدرتي دارد و امام هيچ قدرتي ندارد. اسراييل بايد نابود شود. گرچه اسراييل هر قدرتي داشته باشد و عربها چيزي نداشته باشند. آنچه انسان را بزرگ ميکند اينها نيستند. انقلاب بارش بار مکتب است. البتّه معناي مکتب اين نيست که به زندگي نرسيم. انبياء ما به مسايل زندگي ميرسيدند. آب ميخواستند، ميآمدند نزد موسي و ميگفتند: آب ميخواهيم. خوب آب مسئلهي اقتصادي و مالي است.
(وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ) (بقره /60) موسي(ع) مسؤول آب مردم هم بود.
به حضرت عيسي گفتند: (اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً) (مائده /114) ما يک غذاي آسماني ميخواهيم. مسؤول نان مردم هم بودند. مسؤول خانهي مردم هم بودند. قرآن ميفرمايد: به موسي و هارون که دوتا پيغمبر بودند گفتيم: (وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً) (يونس /87) موسي شما بايد مشکل مسکن مردم را هم حل کنيد. يعني انبياء فکر آب و نان و مسکن مردم هم بودند و بايد هم باشند. جمهوري اسلامي مسؤول زندگي مادي و امنيت مردم هم هست اما همهاش اين نيست. ما مکتبمان يک بار معنوي دارد. آن بار معنوي براي ما اصل است. اينها را هم ميخواهيم براي اينکه به آن هدف برسيم.
اسلام همه چيز را براي يک هدف بالاتر ميخواهد. طوري نيست بگويم: زن و مرد همخوابي دارند. منتها قرآن ميفرمايد: (نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ) (بقره /223) عروس و دامادها! شما با هم همخوابي داريد. اما ميگويد: فرق است بين مرغ و خروس و عروس و داماد. مرغ و خروس که با هم جمع ميشوند براي يک مسئلهي ديگر است. اما شما که با هم جمع ميشويد «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» بايد يک هدف والايي هم داشته باشيد. براي قيامت چه ذخيره ميکنيد؟ يعني هدفتان از همخوابي هم اين باشد که: رضاي خدا را در نظر بگيريد. وگرنه مرغابي هم که توي آب است. من که ميروم توي آب، با مرغابي فرق ميکنم. من ميروم توي آب و ميگويم: امروز جمعه است پس يک غسل جمعه هم بکنم. مرغابي که غسل جمعه سرش نميشود. همه مردم صورتشان را ميشويند. دين گفته حالا که آب ميريزي قصد وضو کن. يعني به کارهايت رنگ الهي بده. حالا که بناست گوسفند ذبح شود خوب رو به قبله باشد. يعني: يادت نرود. آن هم که بناست سلول بدن شما شود و برود توي شکم شما (و گوشت و غذاي شما شود) آن هم قصّابش با بسم الله آن را ذبح کند. حتي اگر اين گوساله در آلمان هم ذبح ميشود بايد در آلمان هم مسلمان باشد و بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم، يعني گوسالههاي آلمان هم چون سلول ايرانيها ميشوند بايد رنگ الهي داشته باشند. دين آمده ما را خدايي کند. کشور الهي است. چرا اين شخص رئيس جمهور شده؟ ملاکهايش الهي بودن است. چرا به اين رأي ميدهيم؟ ملاکهايش الهي است.
7- انتخاب و گزينش و ملاكهاي الهي
در قرآن ملاک الهي را ميفرمايد:
1- ايمان (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ) (سجده /18) مؤمن با فاسق فرق ميکند. هرکه ميخواهيد به او رأي بدهيد بايد ايمان داشته باشد.
2- علم (هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ) (زمر /9)
5- هجرت (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا) (انفال /72) آيا او حاضر است از يک نقطه به نقطهي ديگر هجرت کند؟
8- قدرت و (إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ) (قصص /26)
9- تخصّص (إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ) (يوسف /55)
10- امانت (همان آيه)
8- حكومت اسلامي معيار صحيح زندگي نه حل تمام مشكلات
اينها ملاکهاست. طرف ميگويد: من از اين خوشم ميآيد! چرا؟ نميدانم چرا. حکومت اسلامي حکومتي است که از کدخدا که ميخواهيم تعيين کنيم، در شوراهاي اسلامي که ميخواهيم رأي بدهيم، تا وکيلمان تا رئيس جمهورمان تا رهبرمان و… حساب کنيم اينها ملاکها را دارند يا نه. مسؤولي که ميخواهيم انتخاب کنيم بايد رنگ الهي داشته باشد. با کي ميخواهيم رفيق شويم؟ با کي ميخواهيم ازدواج کنيم؟ همسر خوب کيست؟ در قرآن ميفرمايد: (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ) (بقره /221) تفکّر او چگونه است؟ اعتقاداتش چگونه است؟ در انتخاب همسر نميگويند: او خانه و ماشين و… دارد يا نه؟ البتّه الآن ميپرسند. ديروز يک دختري به من گفت: يک خواستگار داشتم و به او قول داده بودم. حالا يک خواستگار دارم که خانه و… دارد. گفتم: کدام بهتر است؟ گفت: اولي. دومي خيلي آدم خوبي نيست. گفتم: اگر از من ميپرسي به اولي برو. دين ما عينکي ميدهد که همه چيز را الهي ببينيم. و جمهوري اسلامي براي همين است. به موسي گفتند: موسي! آمدي چه کني؟ ما قبل از آمدنت گرفتار بوديم حالا هم گرفتاريم. فرقي نکرديم! (قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا) (اعراف /129) نه آن زمان خانه داشتيم و نه حالا. نه آن زمان خوش بوديم و نه اين زمان. موسي فرمود: من آمدم تا شماها بله قربان گوي فرعون نباشيد. حالا بندهي خدا شديد.
البتّه مشکلات هست. چه زمان شاه و چه الآن تابستان گرم است و زمستان هم يخبندان است. من نيامدم که مشکلات طبيعي را حل کنم. جنگ هست، در کشورهاي ديگر هم جنگ هست، مشکل ندارد! مشکلات طبيعي يک راه حلّي دارد. يک کسي که ميخواهد ويتامين سيب به او برسد بايد سيب بخورد، نميتواند انگور بخورد وانتظار داشته باشد ويتامين سيب به او برسد. حل مشکلات اقتصادي يک کانال دارد، حل مشکلات اخلاقي يک کانال دارد، حل مشکلات سياسي يک کانال دارد.
آيهي 102 سورهي بقره آيهي قشنگي است: (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ) (بقره /102) عدّهاي بودند پيروي ميکردند آنچه را شياطين تلاوت ميکردند. دنبال اين بود که شيطان چه ميگويد؟ چه زماني اين کار را ميکردند. در همان زماني که حضرت سليمانم حکومت ميکرد. ميخواهم بگويم: شما امام خميني را بگذار کنار، پيغمبر بيايد رئيس حکومت شود (سليمان) حتي اگر حضرت سليمان (پيغمبر معصوم) هم رهبر شود عدّهاي در زمان حکومت سلمان هم گوش به حرف سليمان نميدادند. نگوييد: انقلاب شد ولي چرا باز هم رشوه هست! حتي اگر سليمان هم بيايد رشوه خواهد بود. شما فکر ميکنيد وقتي امام زمان ظهور کند همه مردم لال ميشوند! نه خير، زبان خواهند داشت، دروغ هم خواهند گفت. تا انسان هست دروغ هم هست، شهوت هم هست،… آيا زمان امام زمان(ع) هيچ کس فحش نخواهد داد؟ چرا. غيبت نخواهند کرد؟ چرا. اينطور نيست که هرکه ميخواهد در آن زمان دروغ بگويد چانهاش کج ميشود. نه خير. چانهها سر جايش است. زبانها هم سر جاي خود است.
مثلاً اگر امام زمان بيايد يک آمپول ميزند به مردم و شهوتشان از بين ميرود! امام زمان که بيايد حکومت حق ميشود. معيارها ديني ميشود. گرچه تک تک افراد گناهاني داشته باشند.
نظام الهي غير از اين است که تک تک آدمها الهي شوند. نظام الهي غير از اين است که مردم هيچ گناهي نکنند. اين را براي اين گفتم که: گاهي وقتي حرف از دههي فجر و انقلاب ميشود.
برخي ميگويند: تخم مرغ که گران است! اين هم که دروغ گفت! اين هم پارتي بازي کرد! او هم که رشوه گرفت! فکر ميکنند حالا که شاه رفته و امام هم آمده و حالا که مسؤولين عوض شدند نبايد هيچ گناه و اشتباهي شود و همه مردم نمرهي 20 بگيرند! اينطور نيست.
حتي در زمان امام زمان هم که رژيم عوض ميشود، حکومت حق ميشود. در حکومت حق اينطور نيست که هيچکس هيچ خلافي نکند.
علي ابن ابيطالب(ع) بود و استاندارانش چپه ميشدند! حضرت چند تا از استاندارانش را عزل کرد. اصلاً علّت اينکه در کربلا آمدند امام حسين را کشتند ميدانيد کيان بودند؟ چند تا استاندار بودند که حضرت علي آنها را عزل کرده بود، اينها ناراحت شدند، رفتند در کوفه و يک دفتر سياسي زدند، نيروگيري کردند، امام حسين که آمد نيروهايشان را به کربلا فرستادند.
و لذا گفتند: حسن جان! ما با تو خوبيمها!! «بُغضاً لِأبيک» ميخواهيم انتقام پدرت را از تو بگيريم. پس معلوم ميشود در زمان حکومت حضرت علي(ع) هم ممکن است يک مسؤول مملکتي خراب دربيايد.
ما بايد روحمان طوري باشد که اگر قرائتي خراب شد نگوييم: آخوند بد است. آخوند اسلام شناس و خوب است. والا اگر اين يکي بد است او را کنار بگذار. اينطور نيست که همه عادل باشند. نظام خوب است.
هرکه بد شد او را کنار ميگذارند و نظام را نگه ميدارند. مثل يک ماشيني که همه مسافرينش سالم است و هرکه حالش به هم خورد او را پايين ميبرند. ولي ماشين سالم است.
ما خيلي شهيد داديم تا انقلاب کرديم. خدايا مشکلات ما را حل بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2733