نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 292
بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ
بینندگان عزیز بحث را زمانی از تلویزیون می بینند که در ایام شهادت امام رضا علیه السلام هستیم. امامی که الحمدلله در کشور خودمان است و ما می توانیم آسانتر از خیلی از امام های دیگر به پابوسش برسیم. راجع به امام رضا هم مقداری می خواهم صحبت کنم از ابعاد مختلف، انشاءالله. بحث اول اینکه چرا امام ولیعهد طاغوت شد؟ چون مأمون الرشید، پسر هارون الرشید امام رضا را از مدینه آورد ولیعهدش کرد. ما که می گوئیم کمک به ظالم نکنید، پس چرا ایشان رفت، نفر دوم کشور شد. مگر مأمون الرشید ستمگر نبود؟ چرا ولیعهد شد؟ ده دوازده تا جواب دارد، چند تا را خدمتتان می گویم.
1- دلایل مأمون برای تحمیل ولایتعهدی بر امام
مأمون دلواپس امام رضا بود در مدینه، از طرفی هم نمی خواست او را در مدینه شهید کند. چون پدرش هارون الرشید، که امام کاظم را کشته بود، شهید کرده بود، مردم ناراحت بودند از هارون الرشید، نمی خواست دیگر آن ناراحتی شود، به اسم ولیعهدی امام را از مدینه کشاند در دربار که همه کارهای امام زیر نظر خودش باشد. 1- برای کنترل امام. 2- در شهرها گروه های انقلابی، راهپیمائی، موج، زنده باد، مرده باد، علیه حکومت مأمون داشتند. پهلوی خودش گفت، یک پستی به اینها بدهم، به امام رضا، تا امام رضا باقیها را ساکت کند. برای ساکت کردن انقلابیون. 3- امام چهره دینی و مقدسی داشت. گفت ولیعهدش کنم تا به مردم بگویم این امامها هم اینطور که می گویند نیست، اینها پست هم گیرشان بیاید دو دستی می گیرند. یعنی می خواست بگوید اینها هم طرفدار حکومت هستند. اگر یک وقت اینها می گویند زاهد و نماز شب و دعا و قرآن و معنویت، دستشان به جایی نمی رسد، دستشان برسد دو دستی می گیرند. می خواست سیمای مقدس امام را لطمه دار کند. اینها اهداف مأمون بود. 4- چون آبروی پدرش هارون الرشید ریخته بود، چون امام موسی را کشته بود، گفت اگر بابایم امام را کشته، هارون الرشید امام کاظم را کشت، مأمون الرشید پست می دهد که جبران جنایت های پدرش را بکند. جبران جنایات پدر، پدرش هارون. 5- می خواست اگر یک دسته گلی آب می دهد بگوید من تنهایی نیستم، ولیعهد هم بود، در جرمهایش شریک جرم پیدا کند. شریک جرم پیدا کند. 6- خوب، می خواست حکومتش مشروع شود، مشروعیت دادن به حکومت. بگوید که امام رضا ولیعهدش است، لابد همه کارهایش درست است، اگر غلطی بود که امام بغل دستش است، نهی از منکر می کرد، پس معلوم می شود همه کارهایش درست است. 7- می خواست دلِ شیعیان را به خود جلب کند. می خواست مدینه آرام باشد. اینها گوشه ای از نیت های پلید مأمون بود.
2- برخورد امام رضا(ع) با درخواست مأمون
امام رضا چه کرد؟ امام رضا هم، اول که گفت من نمی پذیرم. گفتند نپذیری جانت در خطر است. این پست اجباری است. امام رضا علیه السلام همه نقشهها را فهمید، تمام این گرهها را باز کرد، یعنی ولیعهدی را قبول کرد، ولی همه تکها را پاتک زد، یعنی همه نقشهها را خنثی کرد. چطوری؟ می خواست امام را کنترل کند، امام با شاگردانی که تربیت می کرد، با نمایندگانی که این طرف و آن طرف داشت، با سفارشها و پیام هایی که به این و آن می داد کار خودش را می کرد و به انقلابیون شهرها هم اطلاع می داد که شما کاری به من نداشته باشید، می خواهید علیه حکومت قیام کنید هر کاری می توانید بکنید. در مدینه با قبر جدش پیغمبر خداحافظی کرد، روضه خوانی راه انداخت، به زنها سفارش گریه کرد، اینکه خداحافظی می کند با گریه و روضه، یعنی مردم مدینه خوابتان نبرد، من را نمی برند پست بدهند، پست که روضه خوانی ندارد، من را می برند بکشند. یعنی با روضه و خداحافظی و گریه هایی که راه افتاد در مدینه وقتِ رفتن، به همه فهماند که این سفر، سفرِ آخر است، سفر، سفرِ شهادت است، سفرِ حکومت و پست و شیرینی نیست. او می خواست قداست را بشکند. امام رضا همان زمانی که ولیعهد هم بود روی حصیر زندگی می کرد و غذای ساده می خورد که بگوید من در کاخ هستم یا ولیعهد هستم، اما زندگی ام با قبل فرقی نکرده. جبران جنایت پدر و مشروعیت دادن. گفت حالا که مجبورم ولیعهدی را قبول کنم ولی مردم بدانید، در همان جلسه ولیعهدی، گفت در هیچ کار مأمون من شریک نیستم. یعنی اگر جنایتی کرد، من را شریک جرم ندانید. گفت به شرطی ولیعهدی را قبول می کنم که در هیچ کاری کمکت نکنم. می خواست امام رضا را ساکت کند، ساکت نمی شد. دو نفر آمدند پهلوی امام رضا علیه السلام که ما مسافریم، نمازمان چهار رکعتی است یا دو رکعتی، فرمود تو چهار رکعتی، تو دو رکعتی. گفتند اه، ما دو تا از یک جا آمدیم، فرمود تو به قصد زیارت مأمون آمدی، مأمون طاغوت جنایتکار است، سفری که برای زیارت جنایتکار است، سفر، سفرِ معصیت است و در سفر معصیت، نماز چهار رکعتی دو رکعتی نیست، تو چهار رکعتی بخوان. اما تو به قصد زیارت من آمدی، زیارت من، ثواب دارد، زیارت مأمون جنایت است. پس تو نماز دو رکعتی بخوان. یعنی همان زمانی که ولیعهد بود می گفت زیارت مأمون سفرِ معصیت است. روی حصیر نشستن، روضه خوانی کردن و خداحافظی، من شریک نیستم، من در هیچ کاری دخالت نمی کنم، تربیت شاگرد، نامهها و پیامها، تمام نقشهها را بر آب کرد. هدیه برای روح امام رضا یک صلوات بفرستید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) این بخش اول عرایض است. و امّا یک مقداری از درسهای اخلاقی امام رضا علیه السلام.
3- احترام امام رضا(ع) به میهمان
یک شب امام رضا مهمان داشت، چراغی بود، فتیله چراغ نامیزان بود، میهمان دستش را دراز کرد فتیله را درست کند، فوری امام رضا دست مهمان را گرفت، گفت دستتان پهلویتان باشد، من خودم فتیله را درست می کنم، گفت آقا من کاری نکردم، فرمود: ما اهل بیت از میهمان کار نمی کشیم. علامت نامرد این است که میهمان در خانهاش کار کند. اگر خواستی ببینی کی مرد است، کی نامرد، علامت نامرد این است که آدم به میهمانش بگوید کار بکن. البته خودِ میهمان کار کند یک حساب دیگر است. آدم گاهی خانه پیرمردی می رود، عمه ای، خاله ای، پامی شود ظرفهایش را می شوید، لباسش را می شوید، ولی نه استخدام فرق می کند، یک حدیث بخوانم خط کش خوبی است، خیلی حدیث قشنگی است، این حدیث را هرکسی می تواند حفظ کند. حدیث داریم(أخدِم أخاک) یعنی خدمت کن به برادرت، اما(فان استخدمَک فلا) اما اگر او خواست از او کار بکشد زیرِ بار نرو. یعنی داوطلبانه قبول کن، اما تحمیلی قبول نکن. فقر هم همینطور است. فقر دوجور است. فقر، یک وقتی فقر انتخابی است، فقرِ انتخابی ارزش است. (الفقر فخری). اما فقرِ تحمیلی بد است. فقرِ افتخاری یعنی من می توانم کلاه سرِ مشتری بگذارم، دوبله بفروشم، کلک، اختلاس، حقّه، رشوه، من می توانم ولی نمی کنم، این فقر انتخابی است. یعنی من امکان درآمد حرام دارم، اما خودم درآمد کم را انتخاب می کنم. انتخاب می کنم، یعنی می توانم، نمی خواهم. این ارزش است. اما یک وقت فقر تحمیلی است. فقرِ تحمیلی یعنی چه؟ یعنی نمی گذارند شما رشد کنی. مثل الان همین برنامه ای که دنیا علیه برنامه هسته ای ایران دارد. می خواهند به ما تحمیل کنند نداشتن را، این خیلی بد است، تحمیل کنند، می گویند تو نفهم، نداشته باش، حرف نزن، این تحمیل بد است. انتخاب خوب است. یک وقت آدم داوطلبانه می گوید باشد. هر چیزی که دواطلبانه باشد. . . اگر شما دست کردی در جیبت پول دادی، ارزش دارد، اگر تو را به دیوار بستند پولهایت را کشیدند بیرون، اینکه سخاوت نیست. ماشاءالله خیلی آدم با سخاوتی است، دستهایش را بستیم پولهایش را درآوردیم. اگر تحمیلی بود و زوری بود که ارزش ندارد، هر چیزی ارزشش با انتخاب است. یکی از برکات نماز جماعت و نماز جمعه انتخاب است. آدم آقا را دوست دارد، به او اقتدا می کند، اگر این آقا را دوست نداری، برو یک مسجدی که آقایش را دوست داشته باشی، آزادی است. پای منبر من می خواهی بنشین، دوست نداری برو یک منبر دیگر. این کتاب را دوست داری بخوان، دوست نداری یک کتاب دیگر. هر چیزی انتخابش ارزش دارد. (أخدم أخاک) انتخاب کن خدمت را. بگو من می خواهم خدمت کنم، اما(فانستخدمک) اما اگر خواستند از تو کار بکشند، خواستند تو را به نوکری بیاورند، (فلا) زیرِ بار نرو. خوب؛ عرض کنم که…
4- برخورد اسلام با نظام برده داری
یک بار امام رضا به برده هایش فرمود، این برده هایی هم که امامها داشتند. اول من راجع به برده داری یک چیزی بگویم، البته مردم می دانند، حالا این جوان های نو ممکن است، قبلاً هم، چند سال پیش گفتم. یک سؤال، چرا اسلام گفته یکی آقا شود، یکی برده؟ چر اصلا اسلام نظام برده داری را قبول کرده؟ من چند سؤال می کنم یکی را جواب دهید. اول: بردهها از کجا پیدا شدند؟ جنگ که پیش می آمد، طرفی که پیروز می شد اسیر می گرفت، اسم اسیرها می شد برده. حالا ما فرض کنیم هزارتا اسیر داریم. چند تا راه داریم هزارتا اسیر را، هرطوری شما رأی دادید ما همان را انجام می دهیم. حالا جوانهای جلسه می توانند همینطور که پاک می کنم این حدیث را بخوانند؟ امتحان هوش، بخوانید ببینیم. خدمت انتخابی آری، خدمت تحمیلی هرگز. فقر انتخابی ارزش است، فقر تحمیلی ارزش نیست. حالا، ما می گوئیم جنگ کردیم صد تا اسیر گرفتیم. این اسیرها را پنج راه برایشان داریم. 1- در اردوگاه بخورند و بخوابند. 2- همه را یکسره آزاد کنیم. این هم طرح دو. 3- همه را یکسره بکشیم. 4- تقسیم، تعلیم، ترخیص. چهار راه بیشتر ندارد، هر کدام را رأی دادید، همان. بگوییم همه در اردوگاه بخورند و بخوابند، این درست است که این آقائی که شمشیر دست گرفته و آمده من را بکشد، اگر همه را هزار تا اسیر گرفتیم اینکه آمده من را بکشد، حالا بگوییم بفرما در اردوگاه غذا هم بخور و بخواب، آنوقت من که مسلمان هستم جان بکنم، آن که کافر است آمده من را بکشد، بخورد و بخوابد. این درست نیست. این مردود. بگوییم همه را آزاد کنیم، خوب اینکه آمده من را بکشد، آزادش کنیم می رود شمشیرش را تیز می کند دوباره برمی گردد، این هم نه. از دم اسیرها را بکشیم، این هم درست نیست، در اسیرها بعضیها غافلگیر شدند، ناآگاه بودند. این هم درست نیست. اسلام طرحش این است که این اسیرها را تقسیم کن، هر یک اسیر برود خانه یک مسلمان، دیگر اردوگاه نمی خواهد، اینها پخش می شود نیرویشان، دوم اینها در خانه مسلمانها آموزش می بینند، بعد هم اینها را مرخص می کنی، هرکه روزه خورد می گوئیم یکی آزاد کن، هرکه می خواهد عبادت کند می گوئیم یکی را آزاد کن، هرکه قسم خورد، به قسمش عمل نکرد می گوئیم یک برده آزاد کن، یعنی هرکه هر جرمی کرد می گوئیم کفارهاش این است که یک برده بخری آزاد کنی. تقسیم نیرو، تعلیم نیرو خانه به خانه، بعد هم به مرور اینها ترخیص می شوند، طرح اسلام این است.
5- پیروی از اسلام، در گرو شناخت درست اسلام
اسلام را ما نشناختیم. تمام اینهایی که به اسلام اشکال می کنند، باید نشست حالیشان کرد. چون شهادت امام رضا این بحث پخش می شود، یک چیزی از امام رضا برایتان بگویم خیلی قشنگ است. امام رضا فرمود: (انّ) کلماتش را می فهمید، (انّ) را می دانید یعنی چه، (ناس) هم می دانید یعنی چه، (ناس) یعنی، (انّ النّاس)، (لَو) یعنی اگر، (عرفوا) یعنی معرفت پیدا کنند، (محاسن) یعنی خوبیها، (کلام) هم که یعنی کلام، (اتّبعوا) تبعیت می کنند ما را، این حدیث برای امام رضا است. فرمود: (انّ النّاس) بدرستی که مردم، (لو عرفوا محاسن کلامنا) اگر بدانند ما حرفمان چی است، همه مطیع می شوند. هرکس مسلمان نیست، اسلام را نشناخته. اگر اسلام درست شناخته شود، همه مسلمان می شوند. یک کسی مثل ما نشناخته. همینطور یک چیزی می گویند از دور. می گوید بله، اسلام گفته هرکه دزدی کرد دستش را قطع کن، خوب این حالا یک بدبختی فقر به او فشار آورده، رفته یک جایی یک غلطی کرده، حالا تو دستش را قطع می کنی، بی دست می شود جلوی فامیل، آنوقت دخترش هم دیگر خواستگار ندارد، می گویند این دختر دزد را گرفتی؟ شما برادرزن دزد هستی؟ اصلاً همه فامیل خجالت می کشند، آخر این چه دینی است، این خشن است، این دین با رأفت و مدنیت نمی سازد، همینطور یک چیزی می گوید، او هم می گوید خوب بله. بعضی از احکام اسلام با مدنیّت نمی سازد، با روح بشریت و حقوق بشر نمی سازد. دنیا که خودش را ضایع کرد. یعنی دیگر از این بدتر آبروریزی نیست که همه دنیا جمع شوند بگویند اسرائیل داشته باشد، شرق داشته باشد، غرب داشته باشد، مسلمانها نداشته باشند. دیگر از این رسواتر نیست. چه حقوقی؟ صد رحمت به باغ وحش، صد رحمت به باغ وحش. چون باغ وحش، شیر می گوید من داشته باشم، تو نداشته باشی، گرگ می گوید من باشم گوسفند نباشد، باید عزا بگیرند تمام دانشکده های حقوق کره زمین. یعنی امروز، یعنی این ایام باید عزا بگیرند. اگر عقل داشته باشند باید عزا بگیرند که این همه دکترای حقوق داریم آخر حقوق بشر به این راحتی از بین می رود. می گوید ایرانیها حق ندارند همچین چیزی داشته باشند. حق ندارد ایرانی بفهمد. اصلا من کار به اسلام هم ندارم، کسی انسان باشد باید از این تنفس در این تمدن خجالت بکشد، خجالت بکشد که بگوید دنیا تمدن دارد. اگر تمدنی هست در سایه مکتب اسلام است. یک چیزی بگویم از نخست وزیر دانمارک و از این کشورها، جسارت به پیغمبر که می کنند می گویند ما حرفی نداریم، جسارت به باقی پیغمبرها هم می کنیم، این حرفی است که از حلقوم یک نخست وزیر بیرون می آید؛ آنوقت پیغمبر ما نشسته بود جنازه یک یهودی رد می شد، پاشد ایستاد. گفتند یا رسول الله، یهودی است، فرمود یهودی است، انسان که هست، انسان که هست. امام صادق دید یک کسی در جاده هی دست اشاره می کند فرمود بروید ببینید چی است. رفتند گفتند تشنه است، گفت آب به او دادید؟ گفتند نه یهودی بود، فرمود انسان که بود، آب بدهید. تمدن در اسلام است. البته من خوشحالم، این حرکت هایی که می شود جوانها چشمهایشان باز می شود که سیمای غرب را می شناسند، یعنی می فهمند که سیمای اروپا، سیمای آمریکا، دکترای حقوق خجالت می کشند. الان صدام را گرفتهاند، قاضیاش دنبال این می گردد به چه دلیلی ظلم کرده! آخر ببین ما در کجا داریم نفس می کشیم. یعنی هنوز قاضی در ظلم صدام به نتیجه نرسیده. اصلاً دیوانه خانه است اینجا. یعنی صدام دلیل می خواهد! یعنی این قاضی باید مخش را. . . حیف چی آدم بگوید؟ قاضی هنوز به نتیجه نرسید. آنوقت اسلام بگویم، تمدن اسلام. اسلام می گوید اگر همه حاجیها دوشنبه آمدند مکه، یک حاجی یکشنبه آمد، این حاجی که زودتر آمده، امضایش را قبول نکنید. چرا؟ او که زود آمده معلوم می شود اسب و شترش را در راه دوانده، خسته کرده و کسی که حتی حیوانش را در راه مکه خسته کند، معلوم می شود سنگ دل است و قساوت قلب دارد و همچین آدمی امضایش در دادگستری از اعتبار ساقط است. یعنی اسلام می گوید شتر را حتی در مکه خسته نکن. آنوقت دنیای متمدن امروز قرن فلان در جرم صدام، قاضی به نتیجه نرسیده. این همه دانشکده حقوق، می گویند حق ایرانیها هیچی، ایرانیها هیچی. اصلا حق وطن چی؟ یعنی همه کره زمین حرف بزنند، من لغو می کنم. یعنی همه شما کشک هستید. اصلا ما در دنیای زندگی می کنیم که به ما می گویند همه نسل بشر، نه ما، همه رئیس جمهورها کشک هستند، چون این رئیس جمهور می تواند حق رأی همه رئیس جمهورها را وتو کند. خوب وتو یعنی چه؟ یعنی کل شما کشک هستید. آنوقت ما در این دنیا اشکال می کنیم به اسلامی که نمی شناسیم. شهادت امام رضا بحث را گوش می دهید. فرمود مردم اسلام را نشناختند و لذا(لو) گفته. بد نیست کلمه(لو) را معنی کنم. (لو) یعنی اگر. ما سه تا اگر داریم. اگر، سه تا اگر داریم، اگر، اگر. اگر هایی که شدنی است، می گویند(إِذَا). مثلا می گوئیم (;إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ) (التكویر/1) مثل این که می گویند که اگر عید شد، برایت لباس می خرم. خوب قهراً، حتماً عید می شود. این اگرهای شدنی است. آدم به بچهاش می گوید اگر عید شد، این اگر شدنی است. بعضی اگرها نشدنی است. مثل اینکه می گویم اگر عمهام مرد بود، عمو بود. ولی حضرت عباسی عمه هیچ وقت مرد نمی شود. (;لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا) (الأنبیاء/22) اگر دو تا خدا بود فاسد می شد. دو تا خدا شدنی نیست. این هم اگر نشدنی است، اگر نشدنی را ببینید. می گویند(لو). یک اگری هست پنجاه، پنجاه. می گویم اگر فردا باران بیاید، ممکن است بیاید، ممکن است نیاید. پس اگر پنجاه، پنجاه را می گویند(إِن). اگری که صد در صد می شود می گوید(إِذَا) اگری که پنجاه، پنجاه است می گوید(إِن)، اگری که صد در صد نمی شود می گویند(لو). و لذا امام رضا فرموده(لو). (إِنّ النّاس لو عَرَفوا) یعنی نمی شود بشناسند مردم. یعنی اسلام را تا آخر تاریخ، درست مردم اسلام را نخواهند شناخت. شما فکر می کنید ما امام رضا را می شناسیم؟ تازه خوبهایمان که می رویم می گوییم یا ضامن آهو. یک کسی رفته بود امام رضا می گفت یا ضامن آهو، ضامن منِ خر هم بشو. دیگر حالا. . . ببین آقا جان، یعنی وقتی می خواهیم امام رضا را هم معرفی کنیم، به اسم ضامن آهو می گوییم، شناختمان آبکی است. (لو)، امام رضا نگفته(إِنّ النّاس إِذا عرفوا) اگر می گفت(إِنّ النّاس إِذا عرفوا) یعنی حتماً مردم اسلام را می شناسند. اگر می گفت(إِنّ النّاس إِن عرفوا) شاید بشناسند، شاید نشناسند، گفته(لو عرفوا) یعنی اسلام به قدری عمیق است که شناخته شده نیست. همین قرآن را، من در تفسیری که خدا لطف کرد تمام کردم، به سوره (;إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ) (الكوثر/1) رسیدم، هفتاد و پنج نکته گیرِ منِ طلبه آمد، حالا شما فکر می کنید من دانشمند هستم. طلبهها من را می شناسند، من یک طلبه عادی هستم. یعنی نه مجتهد هستم، نه فیلسوف هستم، نه انقلابی هستم، نه سیاسی هستم، نه نمی دانم مورّخ هستم، نه مفسّرم، یک طلبه عادی، من می گویم عادی هستم، شما بگو اختیار داری، خواهش می کنم، یک چیزی بگو. عرض کنم به حضور شما که، ببین حاج آقا هفتاد و پنج نکته در سوره «إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ» گیرِ من طلبه آمد. آیه 100 سوره بقره را علامه طباطبائی می فرماید این آیه یک میلیون و دویست هزار رقم معنا دارد. ما عوام هستیم می گوییم نفت همین است که در چراغ است. دنیای پتروشیمی از نفت هزار دسته چیز درمی آورد.
6- برخورد محبت آمیز امام رضا(ع) با بردگان
به هر حال، امام رضا فرمود به برده هایش، اگر من یک وقتی به شما کار داشتم، مشغول غذا خوردن هستید، غذایتان را بخورید. نگویید امام، یعنی بگذارید غذا به دهانشان بنشیند. حالا یک چیزی به شما بگویم. چقدر این امام رئوف است، الله اکبر. سم داده بودند به امام رضا، امام رضا کلافه بود، حالا این سم چی بود، ولی فرمود که به بردهها بگویید بیایند با هم غذا بخوریم، بردهها هم خبر نداشتند که امام دارد از تو می سوزد، غذایشان را همینطور طبیعی می خوردند. بردهها که یکی یکی رفتند امام فرمود در را ببندید، امام رضا فرمود در را بستند و تا در را بستند امام رضا افتاد روی زمین، غلتید، غلتید، گفتند چی شد؟ گفت سوختم، سوختم، گفتند کی؟ گفت دو ساعت است دارم می سوزم، منتهی دیدم بگویم سوختم، غذا به دهان بردهها مزه نمی کند. گفتم بسوزم ولی غذا به دهان بردهها مزه کند. امام رئوف همین است. خوب، بعد از شهادت امام رضا خیلی خفقان بود، آبروی هارون الرشید رفت، چون موسی ابن جعفر را کشت، سه روز هم بدن موسی ابن جعفر را روی پل بغداد گذاشتند. البته این هم یک کار سیاسی جاسوسی بود. گفتند بدنِ امام را روی پل بغداد بگذاریم، ببینیم کی جیغ می زند، هرکه جیغ بزند معلوم است شیعه است، این را دنبال کنید بگیرید. یعنی برای شناخت شیعهها بود. بعد هم گفتند به مرگ طبیعی بوده، که امام خودش گفت نه مرگ طبیعی نیست، قتلاً قتلاً قتلا. آبروی هارون الرشید که رفت دنبال این بودند که دیگر کسی امام نشود، بالاخره بعد از امام رضا، امام رضا آمد بیرون رفت بازار، یک خروس و یک قوچ و اینها خرید آورد خانه. خبر دادند جاسوسها که آقا ایشان تا حالا بیرون نیامده، حالا رفته دنبال خروس و قوچ و اینها، فرمود معلوم می شود این مخش به درد امامت نمی خورد. جاسوسها که رفتند آنوقت امام اشاره کرد بیائید حرفهایی که می خواهم بهتان بزنم، بزنم. یعنی رد گم کرد. یعنی به اسم قوچ و خروس و اینها. . . . یعنی اینقدر خفقان بود. امام رضا را زندان کردند یک مدتی، منتهی بازداشت. هرکه می آمد می گفتند امام رضا ملاقات نمی دهد که مردم از دست امام رضا ناراحت شوند. خیلی خفقان بود. زمان پدرش موسی ابن جعفر کسانی که می خواستند خمس به امام برسانند می گرفتند جاسوس های بنی عباس، آخرش امام کاظم فرمود من خمس را بخشیدم. یعنی به خاطر پرداخت خمس خودتان را گیر ندهید. بعد از امام کاظم، امام رضا که امام شد، نامه نوشتند آقا پدر شما امام کاظم خمس را بخشید، خواهش می کنیم، ما مردم منطقه فلان، خواهش می کنیم خمس را. . . امام رضا فرمود خمس بخشیدنی نیست، امام کاظم که خمس را بخشید برای این بود که شما می آمدید، گیر طاغوت می افتادید، برای اینکه جانِ شما سالم باشد فرمود بابا خمس نمی خواهم، برای خودتان، اما خمس بخشیدنی نیست. این دو تایش. خوب؛ شخصی آمد خدمت امام و گفت که من سفری بودم و الان پولم تمام شده است و امام دویست دینار، با هر دیناری یک شتر می شود خرید، دویست دینار را از بالای سر در داد، گفتند آقا چرا در را باز نکردی؟ فرمود می ترسم نگاهش در صورت من بخورد خجالت بکشد. از بالای سر. ثواب زیارت امام رضا از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. روایات داریم، از عمره بیشتر است ثوابش، از زیارت امام حسین بیشتر است. و حدیث داریم امام رضا فرمود اگر کسی بیاید زیارت من، من لحظه جان کندن، دقیقه آخر عمر، می روم بازدیدش. یک سلامی به امام رضا بدهیم، السلام علیک یا ابالحسن، یا علی ابن موسی الرضا، و رحمه الله و برکاته. خدایا تمام قاتلین انبیاء و اولیاء، قاتلین ائمه اطهار را، همه را به اشدّ عذاب روز به روز، عذابشان را بیشتر بفرما. (الهی آمین) معرفت، مودّت، اطاعت.
7- معرفت، مودّت، اطاعت
ما راجع به امامت سه تا چیز می خواهیم. درباره امامت از ما سه تا چیز خواستند، 1- معرفت، بشناسیم امام را، بعد مودّت، به آنها عشق بورزیم، بعد اطاعت. این سه تا هر کدام نباشد ناقص است. معرفت نباشد، دو لیتر هم گریه کنیم ارزش آنچنانی ندارد، چون قرآن می فرماید: (;الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا) (المائدة/83) آیه قرآن است، «الدَّمْعِ» یعنی اشک، « مِمَّا عَرَفُوا» یعنی باید اشک بر اساس معرفت باشد، باید معرفت باشد. آدم بعضیها را می شناسد، اما دوستش ندارد. بعد، بعد از اینکه شناختیم به او عشق بورزیم، عشق خالی هم نه، اطاعت کنیم، چون بعضیها معرفتشان کم است، بعضیها هم معرفت دارند عشقشان کم است، بعضی معرفت دارند، مودّت هم دارند، گوش به حرف نمی دهند. خدایا روز به روز بر معرفت ما، بر مودّت ما، بر اطاعت ما، نسبت به اهل بیت و امام زمان و همه اهل بیت بیفزا. (الهی آمین) پدران و مادرانی که ما را با قرآن و اهل بیت آشنا کردند و الان نیستند، همهشان را با اهل بیت محشور بفرما. (الهی آمین) تمام عزاداری هایی که محرم و صفر در طول تاریخ شده، چه امسال، چه سال قبل، عزاداران را با صاحبان عزا محشور و شفاعت اهل بیت را نصیبشان بفرما. (الهی آمین) تا آخر تاریخ نسل ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده. (الهی آمین) والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 292