نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 334
موضوع: امام علي(ع)، رستگاري
تاريخ پخش: 13/09/80
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
1- فوز و رستگاري واقعي
در جوار قبر حضرت فاطمه معصومه(س) هستيم كه امام جواد فرمودهاند هر كه عمه مرا در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب ميشود و در جوار مرقد علما و مراجع بزرگي هستيم. بينندههاي عزيز بحث را شبي تماشا ميكنند که شب ضربت خوردن آقاست، از همينجا به نجف سلامي بدهيم، السلام عليك يا ابالحسن، يا اميرالمؤمنين، جملهاي كه ميخواهم بگويم تفسير كلمه (فوز) است. چون اميرالمؤمنين فرمودند «فزت و رب الكعبة» (طرائف/ج2/ص519) من راجع به فوز و رستگاري امشب ميخواهم صحبت كنم. مسأله فوز و رستگاري به مناسبت جمله «فزت و رب الكعبه»، اميرالمونين(ع) فرمودند «فزت و رب الكعبه» كلمه فوز را ما بررسي ميكنيم.
2- فوز در قرآن
در قرآن 17 يا 18 صفت هست كه خداوند به اينها ميگويد (ذلِكَ الْفَوْز) (نساء /13) فوز اينهاست، اميرالمؤمنين كه ميگويد «فزت» يعني از همه پلهها بالا رفتم، مردان بزرگ قطعنامه عمرشان، كلام آخرشان، يعني آن كلمهاي كه آخر عمر ميگويند، قطعنامه عمر اميرالمؤمنين اين بود: فزت، اگر در قرآن 18 كمال تقريباً گفته فوز، و كساني كه آن كمالات را دارند (أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) (توبه /20) فزت، من از همه پلهها بالا رفتم، از اين 18 آيه، يك آيهاش را امشب معنا كنيم، آيه 20 سوره توبه. (ا لَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ ُهمُ الْفائِزُونَ) (توبه /20) كساني كه ايمان دارند، «وَ هاجَرُوا» هجرت كردند، «وَ جاهَدُوا» و جهاد كردند، در راه خدا، «بِأَمْوالِهِم»، با مالشان، «وَ أَنْفُسِهِم»، با جانشان، اينها «أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّه» بزرگترين درجات را نزد خداوند دارند «وَ أُولئِكَ ُهمُ الْفائِزُونَ» همينها هستند «فائز». «فزت و رب الكعبه» همينها هستند. حالا ما يكي يكي اينها را معنا ميكنيم. اما «آمنوا» ايمان اميرالمؤمنين. چند جملهاي راجع به ايمان اميرالمؤمنين صحبت كنيم.
3- ايمان و عاقبتبخيري علي
اول كسي كه از مردها به پيغمبر ايمان آورد اميرالمونين بود. بعضي گفتند اول مؤمن كسي ديگر بود. سلام و صلوات خداوند بر علاّمه اميني در الغدير صد تا حديث از اهل سنت با سند نقل ميکند كه اول كسي كه به پيغمبر ايمان آورد علي بن ابيطالب بود. اين آغاز ايمانش. پايان ايمانش، گفت ماه رمضان ضربت ميزنند، و شهيدت ميكنند. «افِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِي» (شرحنهجالبلاغه/ج4/ص107) آيا وقتي كه ضربت ميخورم دينم سالم است؟ خوش عاقبتم؟ دين خواهم داشت يا بي دين خواهم بود؟ حضرت فرمود نه «فِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِي» تا امشب فكر ميكردم يكبار حضرت امير كلمه «افِي سَلَامَةٍ» را گفته است. دوستان از كامپيوتر درآوردند كه چند مورد در صحنههايي پيش آمده اميرالمؤمنين از پيغمبر پرسيده «فِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِي» يعني انگار دغدغه داشته، خيلي مهم است. وقتي اميرالمؤمنين دغدغه دارد مهم است. افرادي هستند ميگويند براي يك دستمال يك قيصريه را آتش ميزنند، ميگويند حالا كه پست به من ندادي من انقلاب را زير و رو ميكنم، حالا كه از اداره بيرونم كردي طومار جمع ميكنم مدير كل را سرنگون ميكنم. حالا كه به من رأي نداديد اصلاً فرار ميكنم. حالا كه ما اينها را به چشممان ديدهايم، گاهي انسان يك عقيدهاي دارد عقيدهاش عملي نميشود. در مجلس است رأي نميآورد. در شهر است رأي نميآورد. كتابش چاپ ميشود فروش نميرود، مغازهاش نميگردد. يكجا ميخواهد بنايي كند شهرداري نميگذارد. به هرحال يک جايي يك چيزي مطابق سليقهاش نميشود. كاري به حق و ناحق ندارد. ممكن است حق باشد، ممكن است ناحق باشد من نميخواهم الآن اينجا توجيه كنم که همه كارها حق است. اما اين آقا ميبيني تمام مسائل را زير سؤال ميبرد اين خيلي مهم است. بيست و پنج سال اميرالمؤمنين صبر كرد. فرمود صبر كردم. چه جوري؟ خار به چشم و استخوان در گلويم، اما نظام اسلامي را بهم نزدم، آغازش اولين مؤمن، پايانش «فِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِي» وزن ايمان، يک حديث ميخوانم كه من و شما دين داريم مثلاً دينمان چقدر ميارزد؟ آدم گاهي اوقات ميخواهد ببيند چقدر دين دارد، حديث داريم هر كه ميخواهد ببيند چقدر دين دارد ببيند چقدر گناه ميكند. اگر صد تومان به تو دادند دروغ گفتي، به قدر صد تومان دين داري. اگر يك بستني خوردي دروغ گفتي دين شما يك بستني است. اگر سكه، يك حواله ماشين، يك قطعه زمين، پست، مقام، هر جا گناه كردي دين شما همان قدر است. دين علي چقدر است؟ اميرالمؤمنين فرمودند والله قسم اگر حکومت بر كره زمين را به من بدهند که كوچكترين گناهي بكنم، حتي پوست جو از دهان مورچه بگيرم، والله نميگيرم، يعني دين من از حكومت كره زمين ارزشش بيشتر است. وزن ايمان؛ حديثي داريم «لَوْ وُضِعَتْ فِي كِفَّةٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ(ع) فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِيٍّ ع» (مستدرك الوسائل/ ج15/ص338) اگر ايمان علي را يك كفه بگذارند، ايمان همه امت مرا هم يك كفه بگذارند، باز ايمان اميرالمؤمنين از ايمان همه امت اسلامي بيشتر است. كيفيت ايمان، يقين، حضرت فرمودند «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَق» (شرحنهجالبلاغه/ج1/ص207) از اول تا حالا هيچ شك نكردم، آخر قرآن بعضي ميگويد (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْف) (حج /11) بعضي كنار ميايستند اگر خوب شد ميگويند ما بوديم، اگر بد شد ميگويند من كه گفتم نرو. زمان شاه سخنرانيهاي انقلابي كه ميشد يک مشت انقلابيها ميآمدند پاي منبر مينشستند بعضيها در مسجد ميايستادند هي يك نگاه به مسجد ميكردند يك نگاه به خيابان ميكردند ببينند پليس آمد يا نه، كه اگر پليس آمد زود جيم شوند اگر هم خبري نبود، ببينند آقا چه ميگويد. پس ايمان اميرالمؤمنين، سابقهاش اول مؤمن، صد تا حديث در الغدير، موجود است. حكومت را عوض نميكنم ولو به گناه كوچك، پايان، آيا وقتي از دنيا ميروم دينم سالم است؟
4- سفرها و هجرتهاي علي
در مورد هجرت: اميرالمؤمنين هجرتهاي مختلفي داشتند. 1- هجرت به مدينه، 2- هجرت به يمن، هجرتهايي كه براي جبهه داشتند، اين هم مال «هاجروا». پس هاجروا به مدينه، به يمن، به جبههها. و اما «جاهدوا» جهادهاي حضرت علي(ع)، حضرت جز در جنگ تبوك در همه جبههها حضرت حضور داشتند. فقط در جنگ تبوك نرفتند آن هم گريه كرد گفت ميخواهم بيايم، پيغمبر فرمودند خواهش ميكنم نيا. بعد گفت نميخواهي تو نسبت به من مثل: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» (كافي/ ج8/ص106) موسي كه رفت هارون را جايش گذاشت. تو بمان. به امر پيغمبر و به تقاضاي پيغمبر اشك ريخت ميخواهم بروم. جز در تبوك در همه جبههها بود. علي بن ابيطالب را هر كس ميخواهد بشناسد از (وَالْعادِياتِ ضَبْحاً) (عاديات /1) بشناسد. (فَالْمُورِياتِ قَدْحا) (عاديات /2)، عاديات جمع عاديه، عاديه يعني اسبي كه ميدود. ضبحا يعني اُه اُه ميكند. اشرار حمله كردند به مدينه گروهي را فرستاد سركوب كنند. رفت شكست خورد برگشت. نفر دوم رفت موفق نشد. چند نفر رفتند موفق نشدند. پيغمبر گفت بيا علي اين كار خودت است. حضرت امير رفت، سحرگاه همه را قلع و قمع كرد. پيغمبر صبح آمد نماز بخواند (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) تا ضالين را گفت ميخواست يك سوره بخواند، جبرئيل گفت اين سوره را بخواند «وَالْعادِياتِ ضَبْحاً، فَالْمُورِياتِ قَدْحا» (عاديات/1و2) مردم تا آن لحظه والعاديات نشنيده بودند. گوشها تيز شد پيغمبر دارد چيز نويي ميخواند. نماز تمام شد، ريختند يا رسول الله چي ميخوانديد؟ گفت بعد از «وَ لاَ الضَّالِّينَ» نازل شد، چي بود؟ علي بن ابيطالب ديشب سحر اشرار را قلع و قمع كرد. و خداوند به اُه اُه اسبش قسم خورد.
5- علي كه بود؟
قسم به اسبهايي كه ميدوند و ضبحا، (اُه اُه) ميكنند. باز (اُه اُه) مال سينه است، «فَالْمُورِياتِ قَدْحا» موريات جمع موريه، اسب توي جبهه ميدود سمش به سنگ ميخورد جرقه ميزند، قسم به آن جرقهها. علي كيست؟ اميرالمؤمنين كسي است كه خداوند به نفسِ اسب زير پايش و جرقه سم اسبش، قسم ميخورد. جنگ احد شصت جاي بدن آقا خوني شده بود، پيغمبر دستور دادند همه زخميها يكبار ديگر بيايند جبهه، اميرالمؤمنين، با شصت زخم پا شد آمد جبهه. «لضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين» (اقبال الاعمال/ص467) تمام كفر با تمام ايمان در برابر هم. علي كيست؟ كسي است كه فرشته در آسمان گفت «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار» (كافي/ج8/ص110). علي كيست؟ اميرالمؤمنين(ع)، كسي است كه در نهج البلاغه ميفرمايند، ما توي جبههها هيچ حسابي براي هيچ كس باز نميكرديم. حتي اگر بنا بود نزديكترين فاميلمان را بكشيم، ميكشتيم «نَقْتُلُ آبَاءَنَا» (بحارالانوار/ج30/ص321) پدرمان را هم ميكشتيم، ميكشتيم، «وَ أَبْنَاءَنَا» بنا بود بچه هايمان را هم بكشيم، ميكشتيم، «وَ أَخْوَالَنَا» و بنا بود برادرانمان را بكشيم ميكشتيم، «وَ أَعْمَامَنَا» عمويمان هم بنا بود بكشيم ميكشتيم، ولي لكن دغدغه داشتيم، «ثُمَّ لَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَانا و تسليماً» (بحارالانوار/ج30/ص321) يعني ما وقتي خداوند را ديديم، هيچ چيز را ديگر حساب نميكرديم. خداوند را ميديديم، و هيچ ملاحظاتي نميكرديم، اين كه ايشان فاميل است، چشم توي چشمش ميخورد و… اينها نبود. كي جاي پيغمبر خوابيد؟ اميرالمؤمنين، با غلامش رفتند بازار لباس خريدند، ارزان و گران، ارزانه را پوشيد، گرانه را به غلامش داد. گفت شما بپوش، گفت آقا شما مولايي و من غلام و بردهام. فرمود: درست است غلامي, ولي چون جواني. جوان ميخواهد شيك بپوشد. اين شيكتر است تو بپوش. (أَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً) (توبه /20) آيا ميشود ما علي را بشناسيم؟ دنيا علي را نشناخت، اميرالمؤمنين را نشناخت. بعد ايشان چقدر بايد غصه بخورد كه وقتي شمشير بخورد بگويد «فزت و رب الكعبه». آخر آيه ميگويد (أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) (توبه /20) فائز آمد. فوز همين فائز است. فوز و فائز يكي است. به هر حال شب آخر اميرالمؤمنين است، مهمان دخترش شد، علامه اميني ميآمد توي حرم اميرالمؤمنين سلامش چه بود؟ من شنيدم بعد ديدم اين سلام ايشان نيست سلام امام كاظم است سلام امام رضاست. امام رضا در حرم اميرالمؤمنين ميگفت: «السلام عليك يا اول مظلوم». كلمه اول مظلوم در زيارتش است. چرا علي را كنار زدند؟ كينههاي جنگ خيبر، عدالتش را تحمل نكردند شب ضربت خوردن اميرالمؤمنين شب قدر است، شب نوزدهم، مهمتر شب بيست و يكم. بعد يك خبري هم داد كه بعد ميگويم انشاءالله. كهام سلمه ميگويد من در اتاق پيغمبر بودم. پيغمبر گفت شما برو بيرون. ام سلمه زن خوبي بود رفت بيرون. علي وارد شد. ميگفت پشت در ماندم. يك مرتبه ديدم رسول الله و اميرالمؤمنين زار زار گريه ميكنند چه گريهاي. ميخواستم بروم تو ببينم چه شده گفتم گفته برو بيرون، بالاخره مدتي پشت در بودم در باز شد. اميرالمؤمنين آمد. اشكهايش را پاك كرد. هي گفت صبر ميكنم. چشم چشم صبر ميكنم. بعد فهميدم پيغمبر گفته بعد از من خيلي اذيتت خواهند كرد. تو قول بده صبر كني. گفت حالا اگر قول بدهي صبر كني خداوند به خاطر صبر تو، تو و نسلت را پناهگاه مسلمانان ميکند. و اين دختر معصومه است يكي از ذريههايي كه قبرش پناهگاه شده. حاج شيخ عبدالكريم به حضرت معصومه پناه آورده بود كه روح الله بهش داد. كما اينكه جبرئيل به مريم نزديك شد كه خدا عيسي را داد. جبرئيل در يك قيافه آمد پهلوي مريم، مريم گفت: كي هستي؟ گفت من فرستاده خداوند متعال هستم. آمدهام به تو مژده روح الله بدهم. حاج شيخ عبدالكريم آمد قم و حضرت معصومه به روح الله داد، حضرت امام. اگر صبر كني نسل تو در طول تاريخ قبرش پناهگاه مسلمانان ميشود. «السلام عليك يا اباالحسن يا اميرالمؤمنين». هر كجا خواستي سلام بدهي، يكي از مراجع ميگفت سلام خالي هم يك زيارت كامل است. مثلاً شما ميرويد مشهد ميگويند آقا يك زيارت هم براي ما بخوان لازم نيست دو تا زيارت جامعه بخواني، همينطور برو حرم بگو السلام عليك يا علي بن موسي الرضا. يك زيارت كامل است. هر كه ميخواهد سلام بدهد از همين پاي تلويزيون يك سلام به نجف بدهد. و فرشتهها سلام را ميرسانند و جواب گرمتر هم ميدهند. و شهيد زنده است و جواب سلام را ميشنود و گرمتر جواب سلام را ميدهد. برويم مقداري سه چهار دقيقه آخر را سر سفره اميرالمؤمنين بنشينيم. هر جور دوست داريد. بسم الله الرحمن الرحيم، نامش به لب اهل نياز است علي، در خلوتيان محرم راز است علي، در مسجد كوفه چون شهيدش كردند، گفتند مگر اهل نماز است علي، مسجد كوفه ببين عزم سفر كرد علي، با دلي خون ز تو هم قطع نظر كرد علي، مسجد كوفه مگر مسجدالاقصايي تو، كه زمحراب تو تا عرش سفر كرد علي، رفت امشب كه به مهماني ام كلثوم، دخترش را ز غمي تلخ خبر كرد علي. هي نگاه كردام كلثوم ميديد بابا هي نگاه به آسمان ميكند، بابا چيه نگاه به آسمان ميكني، فرمود وعده من با خدا امشب است دخترم، كس روزه يك ساعته هرگز نگرفت، چون كه افطار به هنگام سحر كرد علي، علي، علي، دلهاتن راروانه كنيد، بسوي مسجد كوفه، فرزندان مولا منتظر بودند يكمرتبه ديدند ندا ميآيد «يا اهل العالم قد قتل المرتضي»، اي اول مظلوم عالم، تا اين ندا را شنيدند دويدند طرف مسجد يك نگاه كردند ديدند بابا توي محراب افتاده سورتش غرق بخون است. اه كمك كردند بابا را در گليمي نهادند. بابا را بردند طرف خانه اما همين كه به نزديكي خانه رسيدند ديدند بابا ميگويد: حسنم، حسينم مرا زمين بگذاريد، بگذاريد با پاي خودم وارد خانه شود. بابا شما نميتوانيد راه برويد، فرمودند آخر نميخواهم زينبم مرا به اين حالت ببيند، فرمود آخر دخترم طاقت ندارد، يا علي راضي نشدي بي بي زينب فرق شكافته شما را ببينند، اما يا علي نبودي كربلا وقتي بي بي زينب آمد بالاي بلندي يك نگاه كرد ديد شمر روي سينه حسين، همه بگوييد يا مظلوم حسين. خدايا هرچه شب قدر براي بندگان خوبت مقدر ميكني همه را براي ما هم مقدر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 334