responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 452

موضوع: انتخابات، ملاك‌هاي انتخاب

تاريخ پخش: 23/12/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

شب جمعه‌اي كه عزيزان پاي تلويزيون بحث را مي‌بينند، شب جمعه‌اي است كه فرداي آن بناست رأي بدهند. اين رأي همان است كه در قرآن مي‌فرمايد: («وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر») (آل‌عمران/159) («وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ») (شوري/38) مشورت كنيد. و اين مشورت كتبي است. به نظر شما چه كسي به مجلس برود؟ يا به نظر شما چه كسي به شوراي شهر برود و يا رئيس جمهور و يا حتي هر انتخابي! اين يك مشورت است. و مشورت خيلي مبارك است. مشورت و انتخابات بركاتي دارد. بنابراين موضوع بحثمان، انتخابات!

1- بركات انتخابات در جامعه

بركات انتخابات:

1- احترام به افكار عمومي: كسي كه با مردم مشورت نمي‌كند، اين استبداد است. و روايت داريم كه هلاك مي‌شود كسي كه خود رأي و بدون توجه به افكار عمومي باشد.

2- حضور در صحنه

3- ارتباط مسئولين با مردم

4- كار را از دست نور چشمي‌ها خارج كردن: اين هم يكي از بركاتش است. كشورهايي كه در آن انتخابات نيست، شاه به شاهزاده مي‌دهد، آن شاهزاده به آن شاهزاده مي‌دهد، اصلش بين خودشان كار را تقسيم مي‌كنند، كار در خود سران كشور و نورچشمي‌ها تاب مي‌خورد. خوب و قهراً…

5- طرد رياست طلبان: آن‌هايي كه فكر مي‌كنند هميشه بايد رئيس باشند، نه خير! مردم مي‌گويند ما اين دوره مي‌خواهيم كس ديگري رئيس باشد. در قرآن داريم كه بني اسرائيل مي‌گفتند پيغمبر بايد نژادش اسرائيلي باشد. چرا از عرب‌ها پيغمبر شد؟ قرآن مي‌گويد: به تو چه!!! («أَ هُمْ يَقْسِمُون») مگر مسئول تقسيم شما هستيد؟ («نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ») (زخرف/32) («وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ») (بقره/247) لطف خدا وسعت دارد. («تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس‏») (آل‌عمران/140) هر دو سه روزي يك كسي رئيس باشد، ببينيم چه مي‌كند.

خوب! انتخابات، آقاياني كه خودشان را كانديدا كردند، يا طرفدارانشان، بايد مواظب باشند، خيلي هم حلواي گلوسوزي نيست. يعني واقعاً اگر كسي نتواند كار كند… و خيلي‌هايشان هم نمي‌توانند كار بكنند. يادم نمي‌رود كه در بعضي از دوره‌ها، چند نفر آمدند نزد من و گفتند: آقاي قرائتي! بشارت! گفتم: چه؟ گفتند: ما يك مشت حزب اللهي‌ها آمده‌ايم در مجلس، اين واجب فراموش شده را پرچمش را بلند مي‌كنيم. گفتم: كدام! گفتند: مگر زكات نيست؟ گفتم: چرا! گفت: به! نمي‌داني چه مي‌كنيم. و هيچ كاري نكرد. هيچ كاري نكرد. اينها گاهي وقت‌ها در عالم خيال… من اگر… من آنم كه رستم بود پهلوان! خبري جايي نيست. اگر واقعاً كسي خودش را اهل نداند و دلش مي‌خواهد كه برود و رئيس شود، روايت داريم كه: «ملعون من ترأس» خدا لعنت كند كسي را كه لايق نيست ولي دوست دارد كه رئيس باشد. «ملعون من هم بها» خدا لعنت كند كسي را كه همت مي‌گذارد به اينكه رئيس شود، ولي اهلش نيست. «ملعون من حدّث بها نفسه» خدا لعنت كند كسي را كه پيش بيني مي‌كند كه چنين مي‌‌كنيم… بعد چنين مي‌‌كنيم… بعد چنين مي‌‌كنيم، بعد جاي كيا مي‌نشينيم. يعني اين كارها را اگر وظيفه بود و به عنوان تكليف انجام بدهيم، از كجا كه مثلاً ما برويم مجلس! ما داشته‌ايم آدم‌هاي محترم، آدم‌هاي خوب، با چه زحمتي خودشان را كانديدا كردند، با چه خرجي رأي آوردند، اما حتي براي نيم ساعت هم در مجلس، ننشستند. يعني خداوند آن‌ها را برد. رزقش نبود. رزق داشتن نيست. رزق كاميابي است. خيلي‌ها دارند و رزقشان نيست.

يك كسي يك سيب برداشت و گفت من با اين سيب آبروي امام صادق را مي‌ريزم. گفتند چه مي‌كني؟ گفت مي‌روم و مي‌گويم: اي امام صادق! اين رزق من هست يا نه؟ اگر گفت رزقت نيست، مي‌خورم! تا گفت: رزقت نيست، مي‌خورم، امام صادق خجالت مي‌كشد و شرمنده مي‌شود. اگر گفت رزقت هست، لگد مي‌كنم، هر چه امام گفت، ضدش را انجام مي‌دهم، امام رسوا مي‌شود. گفتند: آقا! برويم و ببينيم چيست؟ يك عده هم هميشه آدم‌هايي هستند كه ريگ در كفششان است. مريض هستند. اين‌ها را برداشت و برد و گفت: آقا! اين سيب رزق من هست؟ امام صادق (عليه‌السلام) مرتب به ايشان نگاه كرد و به سيب و… به ايشان و به سيب و… به ايشان و به سيب و… يك خورده… بعد فرمود: اگر از گلويت پايين برود، معلوم مي‌شود رزق تو است. و اين فكر كرد چه كند! خيلي وقت‌ها نماينده مجلس هم مي‌شوند، اما نمايندگي از گلويشان پايين نمي‌رود. بنابراين خيلي چنين هيجان زده نباشيم. براي خدا برويم، شد شد، نشد نشد.

2- دوري از برتري طلبي و بلندپروازي

قرآن يك آيه دارد كه امام… ما كه نبوديم. ولي آن‌هايي كه بودند، گفتند. گفتند امام كه در قديم درس اخلاق مي‌گفته است، آخر درسش اين آيه را مي‌خوانده، مي‌فرمايد: («تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ») اين قيامت («نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً») (قصص/83) آخرت براي كسي است كه بلند پروازي و فسادگر نباشد. عزت در مجلس نيست. كنكور هم همينطور است. بعضي‌ها همينكه در كنكور رد مي‌شوند، اينگار تمام درهاي سعادت به رويشان بسته شده است. من وارد خانه شدم، دخترم گفت: بابا! گفتم: بله! گفت در دانشگاه قبول شدم. گفتم خوب الحمدلله! گفت: مي‌خواستم يك هيجاني نشان بدهي! چه دليلي داريم كه هر كس به دانشگاه رفت خوشبخت است و هر كس نرفت بدبخت است؟ دانشگاه يك كمال است. دانشگاه بيش از يك كمال نيست. ولي خيلي‌ها ممكن است مدارك عاليه را هم داشته باشند، زندگيشان هزار و يك مشكل داشته باشد. چه كسي گفت اگر بنده مجتهد و حجة‌الاسلام شدم، خوشبخت هستم؟ آدم هست كه يك هزارم من سواد دارد، هزار برابر من به خدا نزديك است. آدم هست كه يك مهر كوچك دارد و يك نمازهاي باحالي مي‌خواند. آدم هست كه مهر در سجاده‌اش هست، يك وجب در دو وجب! يك ركعت نماز باحال نمي‌خواند. چه كسي گفت هر كس مهرش درازتر است، نمازش مقبول‌تر است؟ چه كسي گفت هر چه مناز درازتر است، بر روي آن اذان بهتري گفته مي‌شود؟ اينقدر منارهايي هست كه فقط گنجشك روي آن مي‌نشيند. و اينقدر كف ايوان و حياط و بالكن هستند افراد مؤمني كه دارند اذان مي‌گويند. دم اتاقش اذان مي‌گويد، روي منار نود متري يك گنجشك هم نمي‌پرد. اينطور كه ما خيال مي‌كنيم، نيست. فقط مي‌خواهم بگويم خيالات ما… قرآن خيلي آيه دارد. هي مي‌گويد: («يحسبون») چنين خيال مي‌كنيد. («لا تحسبنّ» «افحسبتم») اينطور نيست. اينطور نيست. بنده نسبت به مسئله زكات از نمايندگاني كه به من قول دادند، كه ما برويم مجلس زكات را زنده مي‌كنيم، هيچ كاري نكردند، هيچ! هيچ! هيچ! و حال آنكه قرآن مي‌گويد مؤمن وقتي حكومت به دست گرفت، اولين كارش («أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاة») (بقره/277) ما هنوز مشكل نماز داريم، همين امروز كه به اينجا مي‌آمدم، ما متوجه شديم كه چندين هزار، ده‌ها هزار نفر از كرج به تهران مي‌آيند براي اينكه به هفت و نيم برسند، نمازشان بين تهرا ن و كرج قضا مي‌شود. و اينهمه مسئولين مملكتي يك مسجد در جاده كرج – تهران نساختند. 29 سال از انقلاب مي‌گذرد. دلمان را خوش نكنيم كه مثلاً… يك جاهايي گير خواهيم بود. همه هم با هم گير هستيم.

در يك استاني رفتم گفتند چهار ماهه چندين سالن ورزشي براي دخترها ساختيم. گفتم: خوب دست شما درد نكند. دخترها هم مثل پسرها نياز به ورزش دارند به خصوص سالن خصوصي كه راحت‌تر بتوانند ورزش كنند. ولي خوب ما حالا نمي‌گوييم: آنرا چرا ساختي؟ مي‌گوييم: آيا نيست كه در اين استان 2000 مدرسه داريد كه بچه‌ها مي‌خواهند نماز بخوانند و جا ندارند؟ ما حكومت به دست گرفتيم كه سالن ورزش بسازيم، يا حكومت به دست گرفتيم كه نماز را اقامه كنيم؟ نمي‌گوييم كه سالن ورزش نسازيد… سمپاشي نكنيد. من خودم تا جان داشتم ورزش مي‌كردم، حالا ديگر پاهايم درد مي كند، نمي‌توانم. وگرنه واليبال بازي مي‌كردم. ورزش لازم است، براي پيرها لازم‌تر است. ولي چرا ورزش از نماز جلوتر بيفتد؟ چرا بايد در استاني كه هزارها، ده‌ها هزار نسل نو ظهر مي‌خواهند نماز بخوانند، جا ندارند. آن وقت سالن ورزشمان زودتر از نماز باشد؟ اينها يك خورده ناميزان‌هايي است. عدالت هنوز در كشور پياده نشده است. مثلاً ما زيارت عاشورا در يك شهر دويست تا با كم و زيادش داريم، اما جلسه‌ي تفسير نداريم. در هر شهري ما يك نهج البلاغه نداريم. يعني حضرت امير(ع) در ايران هم غريب است. اگر 500 تا فرمانده داريم، 500 تا نهج البلاغه نداريم. يك مقداري ما بايد مواظب باشيم كه غافل نشويم.

خوب عرض كنم به حضور شما راجع به انتخابات چندحرف دارم كه بزنم.

يك اينكه معيار انتخابات چيست؟ در قرآن چند آيه داريم براي معيار عزل و نصب. يك اينكه مي‌گويد روي اينها تكيه كنيد. ملاك‌هايي كه مربوط به گرفتن پست است:

3- حفظ بيت المال و كاردان بودن، شرط مسئوليت پذيري

1- («إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ») (يوسف/55) يوسف گفت: مسئوليت گندم كشور را به من بده! گندم منطقه را… («إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ») من هم مي‌توانم حفظ كنم، هم آگاه هستم. هم علمش را دارم و هم قدرتش را دارم. جيره بندي مي‌كنم كه در اين هفت سال قحطي كه در مصر است، به كسي بد نگذرد. پس يك («حَفيظٌ عَليمٌ»)

ملاك‌هاي عزل و نصب. يك: («حَفيظٌ عَليمٌ»)

2- دختر شعيب به حضرت شعيب گفت كه اين جواني كه هست – يعني حضرت موسي – اين را اجيرش كن! («إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ») (قصص/26) («الْقَوِيُّ الْأَمينُ») بايد توان داشته باشد. ما الان مساجدي داريم كه پيشنمازش قوي نيست. 70 – 80 – 90 سالش است، واقعاً بسيار آدم خوبي است، اما ديگر از نظر سن و حوصله، قدرت ارتباط با نسل نو و منطقه را ندارد. همين عالمي هم كه اينجا پيشنماز ايستاده و پير است كه ديگر قوي نيست، قوي نيست، عالم هست ولي قوي نيست، يعني عليم هست، ولي قوي نيست. پير شده است ديگر. همين آقا يا پسرش طلبه است، يا دامادش طلبه است، يا برادر زنش طلبه است، يا شاگردش طلبه است، بالاخره يك طلبه جوان را بياورد و بگويد آقا جان من پير شده‌ام، نماز را من مي‌خوانم، ارتباط با نسل نو منطقه با تو. نماز را مي‌خوانم، تقسيم كار كنيم. از موسي ياد بگيريد. موسي گفت ببين! خدايا! درست است كه من موسي و پيامبر اولوالعزم هستم، اما هارون از من بيانش بهتر است. («هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي‏») (قصص/34) («أَفْصَحُ مِنِّي») او بيانش از من فصيح‌تر است. چه اشكالي دارد؟ مگر امام نمي‌نشست و آقاي كوثري روضه مي‌خواند؟ از اين چه ياد مي‌گيريد؟ يعني كسي ممكن است براي رهبري درجه يك باشد، اما روز عاشورا در عزاداري، يك نفر ديگر را صدا بزند و بگويد تو بيا و روضه بخوان! تو دهانت، صوتت، سابقت، تسلطت بر روضه خواني از من بيش‌تر است. («هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي‏») از امام ياد بگيريم. اگر پيشنمازهاي پيرمرد ما مسجدشان را به طلبه جوان بدهند، بسيار جوان‌ها به مسجد راغب مي‌شوند، ببينيد يك لوله‌ي 6 كه مي‌خواهد وصل به يك لوله‌ي 2 شود، زانويي مي‌خواهد. ما يك زانويي مي‌خواهيم يك جاهايي…

(وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏) (بقره/247)«زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏» خداوند فرمود طالوت به درد رهبري مي‌خورد. گفتند طالوت جيبش خالي است. فرمود چه كار به جيبش داريد؟ رهبر نظامي بايد بازويش قوي باشد، اطلاعات رزمي هم داشته باشد. («وَ زادَهُ بَسْطَةً…» «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقا») (سجده/18) مؤمن با فاسق يك جور است؟ يعني ايمان شرط است. («وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ») (واقعه/10) («أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ») (واقعه/11) سابقه شرط است.

4- آمادگي براي هجرت به مناطق محروم

«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» كساني كه ايمان دارند ولي هجرت نمي‌كنند. قرآن مي‌گويد اينها را نه دوستشان داشته باشيد، نه پست به آن‌ها بدهيد و نه به آن‌ها رأي بدهيد. («آمَنُوا») ايمان دارد ولي («وَ لَمْ يُهاجِرُوا») تكان نمي‌خورد. تكان نمي‌خورد. مي‌گويد همين‌جا خوب است، چسبيده. («أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض‏») (اعراف/176) كساني كه («آمنوا») ايمان دارند («وَ لَمْ يُهاجِرُوا») هجرت نمي‌كنند، («ما لَكُم‏») حق نداريد شما («مِنْ وَلايَتِهِم‏») (انفال/72) از محبتشان و يا از حكومتي كه به ايشان مي‌دهيد، حق نداريد هيچ به آن‌ها بدهيد. نه پست دهيد به اينها و نه رأي دهيد به اين‌ها، و نه دوستشان داشته باشيد. چون («آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا») وقتي هم مي‌خواهد هجرت كند، رفاهيات را مي‌گيرد. بله اگر عمره شد، الحمدلله مي‌رويم. مشهد هم شد مي‌رويم. البته سوريه را هم حرفي نداريم برويم. مثل اين مسافرها هستند، تهران – كرج! هيچ خيابان ديگري نمي‌رود، فقط تهران – كرج! بعضي‌ها هم هجرت مي‌كنند، واشنگتن، نيويورك،آلمان، اتريش… يعني مثلاً دائم عقربك روحش اين است كه خيز بگيرد و كدام سفر را مرفه برود. يك سفر مثلاً تلخ باشد، نه! آن چيزهايش را سوا مي‌كند، آره راحت‌هايش را سوا مي‌كند! («وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» )

اميرالمؤمنين مي فرمايد: ببينيد اي مردم! من كسي را براي شما فرستادم كه «لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْف‏» وقت خوف نمي‌خوابد. يعني يك چنين عنصري بدرد مي‌خورد. كه آن وقتي كه ناامني است، خوابش نبرد. و دلش براي مردم بسوزد. «وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْع‏» ساعات ترس غافل نشود. «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّار» نسبت به دشمن آتش است، «فَاسْتَمِعُوا لَه‏» اين را گوش به حرفش بدهيد. «وَ أَطِيعُوا أَمْرَه‏» و اطاعت از فرمانش كنيد. البته باز هم «فِيمَا طَابَقَ الْحَق‏» (بحارالانوار/ج33/ص595) تا آنجايي كه حق هست.

قرآن تعريف مي‌كند، مي‌گويد: («لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏») (مائده/54) از نيش‌ها نترسد. گاهي وقت‌ها مي‌گويند آقا! راديو بي‌بي‌سي‌ چنين گفت، عقب مي‌زند. اول انقلاب يك عده‌اي بودند كه مثلاً وقتي مي‌گفتند دست دزد را قطع كن، گفتند: آخر قانون قصاص نه با مدنيت مي‌سازد و نه با تمدن بشري مي‌سازد و نه با حقوق بشر مي‌سازد، بمباران فلسطين به همه مي‌سازد، حالا قطع دزد، اين را هم اسلام نگفته كه هر كس دزدي كرد. هر دزدي را كه دستش را قطع نمي‌كنند، 26 شرط دارد. دزد بايد حتماً ديواري را خراب كند، قفلي را بشكند. اگر دزد از يك پادگاني، وزاتخانه‌اي، مسجدي، نمي‌دانم، حسينيه‌اي، دانشگاهي چيزي برداشته است، دزد هست، اما دستش را قطع نمي‌كنند. حتماً بايد يك جايي قفل باشد و قفل را بشكند. يا ديواري را خراب كند. بايد قانون را هم بداند، اگر دزد بگويد كه من نمي‌دانستم دستم را قطع مي‌كنيد، دستش را قطع نمي‌كنند. بايد قانون را هم بداند. ديوار را بشكند. زمان قحطي نان و آب هم نباشد. يعني زمان قحطي اگر كسي نان دزديد و خورد، دستش را قطع نمي‌كنند. قحطي است. براي شريك و شاگردش هم نباشد. نرخم هم نمي‌دانم فلان… 26 شرط دارد. براي قطع دست دزد گفتند نه… تعبيرش را يادم رفت كه… نه انساني… اصطلاح همان آقايي كه نمي‌دانم حالا زنده است يا مرده است. مي‌گفت كه قانون قصاص نه نمي‌دانم مدني است و نه انساني است و نه فلان است.

5- ايستادگي در برابر نيش‌ها و نوش‌هاي دشمن

نترسيم. اگر همه‌ي راديوها هم عليه ما چيزي گفتند، مي‌گوييم: آقا! همين است كه مي‌گوييم. نه روي يكدندگي، خدا همين را گفته است انجام بدهيم. پيش پدرشان!!! هر كه مي‌خواهد خوشش بيايد، هر كس مي‌خواهد بدش بيايد.

نزد امام آمدند، گفتند آقا اين دستوري كه شما داديد براي اعدام سلمان رشدي، اين چيز نيست‌ها، با قوانين بين‌الملل سازگار نيست. اين با قوانين بين‌الملل سازگار نيست. فرمود: به درك!!! آبروي رسول الله را برد. كاش خودم قدرت داشتم و مي‌رفتم و مي‌كشتم و به شما نمي‌گفتم. به درك!!! آبروي رسول الله را برد. اين غيرت ديني است. ما تا مثلاً مي‌گوييم فلان مجله و فلان روزنامه يك كاريكاتور، عقب مي‌نشينيم. هر چه مي‌خواهند بگويند، بگويند. اميرالمؤمنين مي‌فرمايند اگر در دستت طلاست، همه بگويند: سفاله! سفاله!… سفاله! سفاله! خودت كه مي‌داني طلاست، آرام باش. اگر هم در دستت سفال است، همه گفتند: طلاست! طلاست! طلاست! خودم كه مي‌دانم سفال است. يعني ما سوار موج نشويم. سوار موج نشويم. گاهي وقت‌ها خشونت و بداخلاقي ارزش است. بعضي‌ها مي‌گويند من از فلاني خوشم نمي‌آيد، آدم تندي است. ببينم تندي‌اش كجاست؟ آمدند و گفتند يا رسول الله! علي بن ابيطالب همه چيزش خوب است، يك كمي خشك است. خشن است. فرمود اين خشني خوب است. «إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ» (بحارالانوار/ج41/ص116) چون در جنگ مثلاً غنائم را برمي‌داشتند و فرار مي‌كردند. مي‌فرمود: بيا و پس بده! بگذار سر جايش. مي‌گفت: اَي… ديگر حالگيري مي‌كني! يك خورده مي‌گفتند حالمان را مي‌گيرد. حالا پيروز شديم، نمي‌دانم دشمن را كشتيم، حالا بگذار لباسش را برداريم و ساعتش را برداريم، مي فرمود: نه! برگردانيد اينجا! بعد از جنگ تقسيم عادلانه. يك خورده از عدالت علي بن ابيطالب… خيلي‌ها كه از حضرت علي فرار كردند، عدالت را تحمل نمي‌كردند. به علي‌ابن ابيطالب گفتند كه ببين فلاني آمد بايد به او يك چيزي بدهي. سبيلش را بايد چرب كني. پولش ندادي، رفت. به فلاني ملحق شد. حضرت علي فرمود: («وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ») (بقره/45) اين آيه براي نماز است. يعني نماز سنگين است. مگر براي افراد خاشع. من هم براي بعضي‌ها سنگين هستم، نمي‌توانند مرا تحمل كنند، آن وقت نتيجه كسي كه حسين را تحمل نكرد، اين است كه در طول تاريخ چوب بخورد. يا صدام بيايد و يا بدتر از صدام بيايد. و آب خوش از گلوي اين‌ها پايين نرود. چه كساني بر عراق حاكم شدند. از صدر اسلام تا الان؟ آب خوش از گلويشان پايين نرفت. چرا؟ براي اينكه نگذاشتند يك ليوان آب خوش از گلوي امام حسين پايين برود. چه چوبي خوردند. بايد مواظب باشيم كه خوشم مي‌آيد، خوشم نمي‌آيد… اينرا دوستش ندارم. من عكس اين را خوشم آمده من به اين رأي مي‌دهم. اين عكسش خيلي قشنگ است. خيلي آدم بايد پايين فكر كند، كه مثلاً جذب عكس بشود. سرنوشت مملكت را بدهيم به خوشكل‌ها!!! نمي‌گويم به زشت‌ها بدهيد. مي‌گويم واي به فكري كه… اين بايد يك نمره‌‌ي صفر بدهد به خودش، منتها نه صفر كوچك. يك صفر اندازه درب قوري! كساني كه به خاطر عكس رأي مي‌دهند، اينها از نظر سياسي، از نظر ديني نمره‌شان صفر است. صفر بزرگ. البته شكل خوب هم خوب است. منتها به شرطي كه حالا… يك وقتي همه يك جور هستند، يك وقت نه ايشان مي‌دانم از همه‌ي آن‌ها، لياقتش، سوادش، سابقه‌اش، شجاعتش، تقوايش… ولي مي‌داني خيلي خوشكل است. پس اگر اينطور شد، آن وقت در انتخابات هي مي‌روند به خصوص افرادي كه جوان‌تر هستند، مي‌روند هي عكس‌هاي قشنگ‌تري چاپ مي‌كنند. آن مثلاً مملكتمان را عكس… سرونوشتمان را عكس روشن مي‌كند. خوشكلي معين مي‌كند.

6- انتخاب افراد باتجربه و اصيل

«تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة» اميرالمؤمنين مي‌فرمايد انتخاب كن اهل تجربه را… اين تجربه داشته باشد. «الْحَيَاءِ» عفت داشته باشد. «الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة» از خانواده شريف و اصيلي باشد. در خطبه‌ي 172 مي‌فرمايد «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ» كسي مي‌تواند امور مملكت را به دست بگيرد كه «أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ» قوي‌ترين فرد باشد. «وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّه‏» رضاي خدا و فرمان خدا را بهتر بشناسد. هم راه خدا را بهتر بشناسد و هم قوي ترين فرد باشد نسبت به رقبايش. قوي‌ترين! باتقواترين! اين جمهوري اسلامي امانت است. اگر كسي در انتخابات جز حق به كس ديگري رأي بدهد، به امانت خيانت كرده است. به خون شهداء خيانت كرده است. هنوز هستند افرادي كه 25 سال است كه فقط گردنشان حركت مي‌كند. بدنشان يعني از گردن به پايين… نخاعي هستند. اين روي تخت خواب نشسته است و آن وقت شما مي‌گويي: اين همزباني ما است. اين هم لهجه‌ي ما است. به لهجه رأي مي‌دهيم. به لباس رأي مي‌دهيم، چون اين آخوند، يا چون اين كت و شلواري است. چون اين مهندس است. چون اين دكتر است. چون اين وكيل است. چون اين نمي‌دانم چه است و چه است… لهجه، لباس، وطن، اينها هيچ كدام در انتخابات نبايد سهم اصلي داشته باشد. سهم اصلي با تقواترين، باحياترين، چه بود يكبار ديگر بگويم. حفاظت، علم، قدرت بدني، امانت، ايمان، سابقه، نترسيدن از نيش و نوش‌ها، وگرنه ممكن است يك موجي راه بيفتد و طرف تو بزند. با موج تو بزند. تعصب نبايد داشته باشيم. تعصب نبايد داشته باشيم. اين خيلي مهم است كه تعصب نبايد داشته باشيم.

خوب حالا چند مسئله‌ي ديگر هم هست كه خدمتتان بگويم. آقايان نامزدها اگر رأي آورديد، مغرور نشويد. ممكن است دوره‌ي بعدي به شما رأي ندهند. ممكن است اين زنده بادها تبديل به چيز ديگري بشود. مغرور نشويم. محبت دست خداست. اينطور نيست كه اگر مردم به شما رأي دادند، حتماً هم هميشه وفادار باشند. ممكن است شما امروز و فردا جور ديگري بشويد. ممكن است مردم جور ديگري بشوند. انسان خبر ندارد.

به اميرالمؤمنين گفتند: چقدر مي‌گويي («اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم»)؟ تو كه راهت مستقيم است. گفت من تا الان راهم مستقيم است. فردا چه مي‌شود؟ فردا چه مي‌شود. من كه خبر از… ما كه خبر از آينده نداريم. فردا ممكن است يك جا بلند شوي و بنشيني يك چيزي را امضاء كني، يك موضع گيري بكني، همه چيز بهم بريزد. مغرور نشويم.

7- دوري از نفاق و دورويي با مردم

اگر رأي نياورد آراء را مخدوش نكند. البته حالا فرار كردند. سال‌هاي اول منافقين هم خودشان را كانديدا كرده بودند، براي اينكه رأي جمع كنند، اين شهر و آن شهر حرف مي‌زدند. ملت قهرمان! ملت قهرمان! ملت قهرمان! هي ملت قهرمان! رأي‌ها را شمردند و گفتند فلاني و فلاني رأي نياورند. گفت: اين توده‌ي نا‌آگاه! يعني پيش از ظهر همه ملت قهرمان بودند، عصري شدند توده‌ي ناآگاه! اين نامردي است كه اگر به من رأي دادند، مردم حزب اللهي هستند، اگر به من رأي ندادند، توده‌ي ناآگاه هستند. قرآن مي‌فرمايد كه يك مشت آدم داريم، («وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات‏») مي‌گويند: پيغمبر! زكات ها را معلوم نيست چه مي‌كني! ما كه نفهميديم پول‌ها كجا رفت. قرآن مي‌گويد مي‌داني! اينها عقده‌اي هستند. («فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا») اگر يك خورده و يك سكه در كف مشتش بگذاري راضي مي‌شود و مي‌گويد نه واقعاً پيغمبر… خيلي تو خوب هستي. و اگر عطا نشود («إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ») (توبه/58) سخط و ناراحتي‌شان براي اين است كه به آن‌ها ندادي. به آن‌ها بدهي خوب هستي و اگر ندهي بد مي‌شوي. قرآن مي‌گويد كه اين علامت منافقين است. منافق را اگر به او بدهي راضي شد، اگر خداي نكرده رأي آورديم، امت فهميده و رشيد هستند، اگر رأي نياوريم توده‌ي نا آگاه هستند. اين خصلت را قرآن نقل مي‌كند و مي‌گويد اين خصلت براي منافقين است. («فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا») اگر چيزي به آن‌ها عطا شد، راضي هستند («وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا») اگر رأي نياوردي… اصلاً اگر دنيا به شما پشت كرد، چرا مي‌گويي مردم؟ بگو خودم! بگو خودم! ما زود توپ را خانه‌ي همسايه مي‌اندازيم. گاهي هم گردن خدا مي‌گذاريم. مي‌گوييم: («رَبِّي أَكْرَمَنِ») (فجر/15) (« رَبِّي أَهانَنِ») (فجر/16) خدا به من اكرام كرد. خدا به من اهانت كرد. نه خير خدا نه… خدا مي‌گويد براي خودت است. («كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ») (فجر/17) پارسال به تو داديم، ندادي به يتيم، امسال سوزانديم. پارسال به تو داديم، به يتيم ندادي، امسال سوزانديم، چرا هي مي‌گويي امسال چند ميليمتر باران آمده است، پارسال چند ميليمتر باران آمده است. فلانجا آتش سوزي شد، فلانجا سيل شد، فلانجا نمي‌دانم چه شد، چه شد، چه شد، چه شد، چرا تقصير خودت را حساب نمي‌كني؟ يك گناهاني كرده‌ايم كه بايد چوب بخوريم. «اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم» در دعاي كميل است. خدايا گناهان نعمت‌ها را واژگون مي‌كند. گناه مي‌كنيم، واژگون مي‌كند. هيچ كس هم از اين حرف‌ها نمي‌زند. كه بگويد آقا به خاطر اينكه گناه كرديم، سيلي خورديم. اين سرما، اين گرما، اين قحطي، اين خشكسالي، اين نمي‌دانم آفت، اين سيل، اين زلزله… يكي نمي‌نشيند و بگويد كه آقا خودم بودم. هي مي‌گوييم: («رَبِّي أَكْرَمَنِ»)، («رَبِّي أَهانَنِ») خدا چنين كرد، خدا چنان كرد. نه («كَلاَّ»)! («كَلاَّ») يعني اين تحليل‌ها را كنار بگذار. («بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ») پارسال به تو داديم و به يتيم ندادي، امسال گرفتيم. امام كاظم(ع) فرمود: اگر پول حقي را بايد بدهيد و ندهيد. يك جايي، يك خمسي و يك زكاتي، انفاقي، يك جايي بايد به يك كسي رحم كني، نكردي، مثلاً يك ميليون بايد كمك كني، نكردي! بيست هزار تومان بايد كمك كني، نكردي! امام كاظم(ع) فرمود: هر كس پول حقي را ندهد، خدا جوري زندگي‌اش را تاب مي‌دهد، كه دو برابرش را در راه باطل بدهد. يعني يك بيست توماني به حق نمي‌دهي، يك خرج چهل توماني خدا روي دستت مي‌گذارد. يك خرج چهل توماني روي دستت مي‌گذارد، اين حديث است. «تغير النعم»

8- طرد افراد متملق و چاپلوس

جلوي ستايش‌ها را بگيريم. اسوه‌ي تقوا! اسوه‌ي تقوا! نمي‌دانم فلان. تبليغات، ستايش‌ها، «احْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَاب‏» (فقيه/ج4/ص11) مي‌گويد اگر كسي مدح بيجا مي‌كند، و اگر كسي خوشش بيايد، قطعاً جهنمي است. اُخ اُخ اُخ اُخ… اُخ اُخ اُخ اُخ… يك كسي كتاب مي‌نويسد، رويش مي‌نويسد كه مولف من و حال اينكه براي خودش نيست. يك شعري مي‌گويد و مي‌گويد كه اين شعر براي من است. ستايش مي‌كند كه ايشان سابقه‌ي انقلابي، سابقه‌ي چه و سابقه‌ي چه دارد. يعني مردم براي او ستايشي مي‌كنند كه اهلش نيست. اگر سكوت كند و راضي باشد و خوشش بيايد از اين ستايش نابجا قرآن مي‌گويد قطعاً جهنمي است. آيه‌اش را بخوانم و بحثم تمام. كساني كه «يُحِبُّونَ» آيه قرآن است كه مي‌خوانم. «يُحِبُّونَ» يعني محب دارد و دوست دارد. چه دوست دارد؟ «أَنْ يُحْمَدُوا» دوست دارد كه حمد و ستايش شود «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» خوشش مي‌آيد كه وقتي دكتر نيست، به او دكتر بگويند. مهندس نيست، به او مهندس بگويند. آيت الله نيست و به او آيت الله بگويند. اين هم زيرسبيلي رد مي‌كند. خوب بلند شو و بگو آقا من آيت الله نيستم. من مجتهد نيستم. نعره بكش. آقا من دكتر نيستم. من مهندس نيستم. بابا اين كتاب براي من نيست. شاعر فرزانه… فيلسوف فرزانه… نمي‌دانم عارف فرزانه… بابا چه عارفي، چه فيلسوفي، اگر كسي نيست، به او لقبي را بند مي‌كنند، و اگر نعره نكشد و خوشش بيايد، از اين ستايش‌ها، («فَلا») اين كه مي‌گويم متن وحي است. متن قرآن است. («فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَة» «مَفازَة»)، («فوز») فوز يعني رستگاري، («لا تَحْسَبَنَّهُمْ») يعني احتمال نده كه يك روز اهل رستگاري باشد. يعني قطعاً جهنمي است. قطعاً جهنمي هستند كساني كه ستايش‌هاي الكي به خودشان بند مي‌كنند. مواظب باشيم.

حضرت فرمود: تو ولي ما نيستي مگر اينكه اگر همه‌ي اهل شهر گفتند بدي باكي نداشته باشي، اگر همه مردم هم گفتند خوب هستي، باكي نداشته باشي. يعني دنبال موج و دهن مردم نباشي. و اين پستي هم كه گرفتي، «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة» (بحارالانوار/ج32/ص361) طعمه نيست و به گردنت امانت است. («ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ») (يونس/14) سوره‌ي يونس مي‌گويد ما شما را دو سه روز پستتان داديم («لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ») ببينيم كه شما چه مي‌كنيد. شركت در انتخابات لازم است. هر چه آمار شركت كنندگان بيش‌تر شود، دشمن ما تحقير مي‌شود. عزت ما بيش‌تر مي‌شود. در انتخابات شركت كنيم، يك وقت هم نگوييد آقا چه فايده‌اي؟ ما هر چه جان مي‌كنيم، خانه گران شد، تخم مرغ گران شد، نمي‌دانم لپه گران شد، نظام را با لپه و نخود و تخم مرغ مقايسه نكنيد. نظام را اينگونه حساب كنيد كه الان دنيا روي ما حساب مي‌كند. همينكه به شما مي‌گويند نظر شما چيست، خودش ارزش است. عمري شاه و شاهنشاهي بود، كسي به ما نگفت كه نظر شما چيست؟ الان جمهوري اسلامي تا به حال حدود سي بار از ما پرسيده كه نظر شما چيست؟ همينكه به من اختيار دادند كه من نظر بدهم، ارزش است. البته نمي‌گويم، گراني‌ها را بايد توجيه كرد. گراني‌ها را هر چه مي‌شود بايد جلويش را گرفت. ولي ما يك مرتبه گراني را پاي حساب اصل انقلاب نگذاريم. مثلاً يك استاد است، حالا مريض شده است و موهاي سر و صورتش ريخته است، نبايد بگوييم بابا اين ديگر مو به كله‌اش نيست. بابا چه كار داري؟ اين كله‌اش كار مي‌كند. خيلي از كشورها، زلفي هستند، اما خل هستند. ما اگر هم موهاي سرمان ريخته است، از تو عاقل هستيم. ممكن است بعضي از كشورها خيلي سوپردولوكس باشند، اما يا خفقان است، يا توحش است، يا فساد و فحشاست، يا… و يا… و يا… قدر اين نظام را داشته باشيم. با همه‌ي ضعف‌هايي كه من بيش‌ از شما سراغ دارم، در عين حال راننده‌مان امام است، مقام معظم رهبري است. ماشينمان اسلام است. حالا مسافرها آن شهردار، آن وكيل، آن امام جمعه، آن سفير، آن بازاري، آن تاجر، آن كارمند، آن شهردار، يكي رشوه مي‌گيرد، يكي پارتي بازي مي‌كند، خلافكاري در مملكت هست، اما خلافكاري‌ها مثل مسافرهايي است كه يكي سيگار مي‌كشد، يكي سير خورده است، يكي پياز خورده است، يكي پوست تخمه مي‌ريزد، يكي پرتقال مي‌ريزد، بله مسافر‌ها هر كدام يك دسته گلي آب مي‌دهند، اما از اين ماشين نبايد پياده شد، چرا؟ چون ماشينمان اسلام است و راننده‌مان امام است. اگر از اين ماشين پياده شوي، باقي مسافرها ممكن است كه سوپردولوكس بنشينند، اما يا ماشينشان موتور ندارد، يا راننده‌شان مست است. ما ماشين و راننده‌مان درست است، اما حالا مسافرها دسته گل به آب مي‌دهند. باقي مسافرها… باقي ماشين‌ها يا گير راننده دارند و يا گير ماشين. ماشين ما اسلام است، راننده‌مان امام است، نقاط ضعفي هم داريم كه بايد حل شود. خدايا مشكلات مملكت ما را حل كن. آن‌هايي كه ناآگانه ضرر مي‌زنند، به آن‌ها هوشياري و دين بده. آن‌هايي كه آگاهانه ضربه مي‌زنند، دستشان را قطع كن. روز به روز بر عزت نظام ما بيفزا.

شركت در انتخابات لازم، سبب عزت و وفاداري به خون شهداست. حتماً شركت كنيد، به هر كه خواستيم رأي بدهيم، رأي بدهيم، منتها در رأي مواظب دينمان باشيم. دينتان را به بچه محل و به لباس و شكل و نمي‌دانم لهجه و… دين خودتان را به اينها نفروشيد. دين از همه‌ي اينها ارزشش بيش‌تر است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 452
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست