responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 541

موضوع بحث: ايام فراغت – 1، تربيت

تاريخ پخش: 14/03/66

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

در آستانه تابستان كم كم مدرسه‌ها تعطيل مي‌شود. ميليون‌ها دختر و پسر بي كار مي‌شوند و لازم است يك بحثي را كه با پيشنهاد امور تربيتي مطرح شده است مطرح كنيم. ما امور تربيتي را از آموزش و پرورش نمي‌دانيم، بلكه از صدا و سيما از پدر و مادر‌ها مي‌دانيم. از همه طلاب و روحانيون مي‌دانيم و اصولاً مسأله تربيت و تعليم مربوط به همه است.

1- ايام فراغت و توجه به مسائل تربيتي

درباره ايام فراغت قرآن مي‌فرمايد: (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) (انشراح /1) پيغمبر من سينه باز به تو دادم تا بتواني مشكلات را حل كني. روحت بزرگ است كه مشكلات نتواند تو را از پاي درآورد. من روح بزرگ به تو دادم كه هرچه متلك و سختي بود تحمل كني. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» پيغمبر من سعه صدر به تو دادم. فرق بين پيغمبر ما و حضرت موسي اين است كه حضرت موسي به خدا گفت: (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي‌ صَدْري) (طه /25) حضرت موسي خواست و خدا به او داد. پيغمبر ما نخواسته، خدا به او داده است. حضرت موسي از خدا خواست و هارون يارش شد. پيغمبر يار نخواسته، علي يارش شد. خيلي فرق مي‌كند. (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ) (انشراح /2-1) من روح بزرگ به تو دادم. من وزنه سنگيني را از تو برداشتم يعني اگر روحت بزرگ نبود نمي‌توانستي سنگيني را تحمل كني. (الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ) (انشراح /3) آن چيزهايي كه بار سنگين روي كمر تو بود.
يك مربي بايد روحش بزرگ باشد. تربيت بچه‌ها انواع مشكلات دارد، ولي پيغمبر كه مربي و رئيس همه است، خدا به او مي‌گويد: «علت اينكه تو در تربيت موفق شدي، به خاطر اين است كه روح بزرگ داشته‌اي و با روح بزرگت مشكلات را حل كردي. » بعد مي‌فرمايد: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /6) عسر يعني آساني(«عسر» الف و لام دارد ولي «يسر» الف و لام ندارد. درادبيات عرب هرجا كه الف و لام دارد اشاره به يك مساله خاص است و هرجا كه الف و لام ندارد آزاد است) يعني به همراه مشكل آساني‌ها است.
يعني اگر شما در دنيا زحمتي كشيديد، اگر 20 سال در دنيا سختي كشيديد، تا ابد در قيامت راحت هستيد. اگر باغبان پنج سال زحمت درخت را كشيد، پنجاه سال ميوه مي‌خورد. يعني هميشه كام گيري و استفاده كردن هست. اگر 15 سال بچه را تربيت كند، بچه درس مي‌خواند تا ليسانس مي‌گيرد. 15 سال اگر زحمت بچه را بكشي پنجاه سال ثمره دارد. اگر پولي كه صرف زندان مي‌شود، صرف امور تربيتي بشود ديگر در آينده خرج زندان كم مي‌شود.
مي گويند يك آقايي مرد. صد هزار تومان خرج تشييع جنازه‌اش كردند. شريكش گفت: «اگر اين پولي را كه خرج تشييع جنازه كردند، بيست هزار تومانش را مي‌دادند به آقا مي‌خورد، نمي‌مرد» چيزي نمي‌دهند تا بميرد وقتي مرد صدهزار تومان خرج مي‌كنند.
ما هم اگر به امور تربيتي نرسيم، بعد بايد به زندان، به مواد مخدر، به مساله فحشاء برسيم. حتي پرنده اگر تربيت شود ارزش دارد. حتي در مورد سگ‌ها، سگ ديگر با سگ تربيت شده فرق دارد.
همين پارچه‌اي كه پوشيده‌ام، اين پارچه چيست؟ پارچه‌اي كه من پوشيده‌ام، اول خاك بود، يك خرده روي خاك كار كردند، پنبه شد. روي پنبه كار كردند، نخ شد. روي نخ كار كردند، پارچه شد. روي پارچه كار كردند، لباس شد. الآن قيمت فاستوني از قيمت خاك بيشتر است اما اين فاستوني اصلش از خاك است. انسان كه جاي خود دارد و خليفه خدا در زمين است. روي هرچيز كار بكنند ارزش آن بيشتر مي‌شود اين براي كار روي خاك و حيوان است تا چه برسد به انسان!
در قران دوازده مرتبه كلمه «عسر» است و سي و شش مرتبه «يسر» است. يعني هر سختي سه تا آساني در پيش آن است (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) (انشراح /5) بعضي شايد بگويند كه: «خوب اين مال پيغمبر بود! » نه مال همه است. با امتحانات ثلث سوم، سه ماه تعطيلي است. با خون دادن، پيروزي است. با شكنجه‌هاي ساواك و سختي‌ها بر انقلابيون، پيروزي انقلاب است.

2- هدفدار نمودن تعطيلي و ايام فراغت

(فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (انشراح /7) حالا كه انقلاب پيروز شد، حالا كه درس هايت تمام شد. زماني كه فارغ شدي «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» خلاصه اينكه در اسلام بيكاري نيست. يك كار نو را شروع كن. حتي بين «سبت» و جمعه فرق است. هفته پيش گفتم كه «سبت» چيست و جمعه چيست. يهودي‌ها روز شنبه را تعطيل مي‌كنند. عربي آن «سبت» يعني استراحت است. يهودي‌ها به روز تعطيلي «سبت» مي‌گويند، اما ما جمعه مي‌گوييم. يعني حالا كه تعطيلي هم هست، ولي بايد جمع بشويد، ديدن هم برويد، نماز جمعه برويد، جماعت باشد، غسل جمعه باشد، نظافت باشد. يعني ما استراحتمان هم اجتماع است و اصلا كلمه استراحت در روز تعطيلي ما وجود ندارد. اگر اين طور بود به جاي «يوم الجمعه» بايد بگوييم «يوم الراحة»، «يوم الاستراحه»، «يوم النزهه» و. . . اما قرآن گفته است «يوم الجمعه» يعني تعطيلي هم بايد هدف داشته باشد.
يعني استراحت نداريم؟ چرا استراحت هم داريم. ورزش و بازي داريم، بچه بايد بازي كند. همين جا كاخ جوانان زمان شاه است كه الآن دست امور تربيتي است و با نام اردوگاه شهيد مفتح است. بايد ببينيم كه هدف چيست. اگر بنده بيكار هستم، نبايد بگويم چون من بيكار هستم، خورشيد بيكار است. چون خورشيد به خاطر من مي‌تابد، من كه بيكار هستم پس خورشيد هم بيكار است. تمام ابر و باد و مه و خورشيد فلك براي بشر هستند. اگر بشر بي تعهد و بي نماز باشد، همه را معطل خودش كرده است. . . مثلاً اگر شما‌ها در درس رفوزه بشويد، آموزش و پرورش و دبير و آموزشگاه تلفن و آب و برق و سرويس را همه اين‌ها را معطل كرديد. پس يك جواني تابستان بيكار بود نبايد بگويد: «ما امسال تابستان بيكار بوديم. » اگر اين را بگويد به منزله اين است كه امسال تابستان خورشيد را الاف كرديم.
مثلاً ما جمعه بلند مي‌شويم مسجد مي‌رويم تا آقا بيايد و حديث بخواند. اگر آقا نيايد همه ما را معطل كرده است. وقت ما را از بين برده است. نبايد بگويد: «ما يك سخنراني بود كه نرفتيم. » بايد بگويد: «يك سخنراني نرفتيم، همه مردم را الاف كرديم، چاي هم كه مصرف شد حرام شد. برق هم حرام شد. پول تاكسي‌هايي را كه براي آمدن به مسجد دادند، حرام شد. نبايد آقا بگويد: «من مسجد نرفتم» بايد بگويد: «همه مردم را حرام كردم. » شما حساب كنيد من اگر حرف حسابي درتلويزيون نزنم، ظلم به اديسون كرده‌ام. چون او برق توليد كرده و از برق او تلويزيون شما روشن است. من اگر از اين برق استفاده خوب نكنم، خيانت به اديسون هم هست. خيانت به همه كتابخانه‌ها هم هست. چون كتاب‌ها را نوشتند تا من بخوانم.
نبايد بيكاري خودتان را به حساب بيكاري كل هستي بگذاريد. جوان‌هاي ما براي چه در جبهه كشته مي‌شوند؟ رزمندگان ما در جبهه مملكت را حفظ مي‌كنند. اگر شما رشدي نكني، خون آن‌هايي كه براي حفظ شهيد شدند را حرام كرده‌اي. آن‌ها خون مي‌دهند كه شما رشد كني. پس خون‌ها، بيان‌ها، كتاب‌ها و هستي همه براي رشد شماست. اگر كسي رشد نكند خيانت به همه هستي كرده است.

3- لزوم اشتغال با توجه به سرمايه‌هاي در اختيار

ما به چه كساني بدهكار هستيم؟ به چهار گروه:
1- انسان به خدا بدهكار است.
2- انسان به نسل گذشته بدهكار است.
3- به نسل آينده بدهكار است.
4- به تاريخ بدهكار است.
نمي‌شود گفت تابستان بيكار هستم به خصوص اين‌هايي كه دبير هستند. تابستان براي چه تعطيل باشد؟ خوزستان گرم است به همدان چه ربطي دارد؟ ديپلمه‌هاي شهر‌هاي سردسير بايد دو برابر شهر‌هاي گرمسير سواد داشته باشند. اگر سواد آن‌ها مثل هم باشد. آن‌ها هم آب و هواي خنك را حرام كرده‌اند و از آن استفاده نكرده‌اند. افرادي كه در مزرعه‌ها هستند و افرادي كه در جا‌هاي خنك هستند بايد با سوادتر باشند. فرهنگيان شهر‌هاي سردسير بايد دو برابر فرهنگيان شهر‌هاي گرمسير سواد داشته باشند. انسان بدهكار است.
مرحوم مطهري مي‌فرمايد كه كار اثر دارد. اثر كار در بدن، در فكر، در تجربه، در احساس، كار در بدن تاثير دارد. آدمي كه كار مي‌كند سالم‌تر است. الآن زن‌هاي دهاتي و بچه‌هاي روستايي و مردم روستايي از مردم شهري سالم‌تر هستند. فكر آدمي كه بيكار است هميشه اين طرف و آن طرف فكر مي‌كند و تمركز ندارد. سوءظن دارد. آدمي كه كار نمي‌كند چون تمركز ندارد مثل آبي است كه توي جوب خاكي است.
فرض كنيد مزرعه سعادت در اختيار شماست و اين هم يك منبع آب همراه با امكانات در دست شماست. شما بايد لوله كشي كني و از امكانات موجود آب را به مزرعه سعادت ببري، اگر لوله كشي درست بود، سعادتمند مي‌شوي، اما اگر يك خورده از اينطرف و آنطرف هرز برود، چيزي نمي‌ماند و آب نمي‌رسد. اگر عمرمان حرام بشود، چيزي از اين آب به مزرعه نمي‌رسد. كار در فكر عامل تمركز است. كار براي تجربه است. آدمي كه كار كند استعدادش جوش مي‌آيد و ابتكار و نبوغش رشد مي‌كند. «كار نيكو كردن از پر كردن است»
اگر يك كسي خودش اهل كار باشد زحمت يك چيزي را بكشد، قدر آن را مي‌داند. الآن اگر شما اهل مطالعه نباشيد، مي‌گوييد اين قرائتي چند سال است شب جمعه در تلويزيون يك چيزي مي‌گويد. اما اگر من بگويم آقا خواهش مي‌كنم يك حديث براي بنده پيدا كنيد، و شما را از صبح تا شب توي اتاق كردم و گفتم دو تا مطلب پيدا كنيد، ولي مطلب پيدا نكرديد، بعد قشنگ برنامه را گوش مي‌دهيد. يعني اگر كسي كه خودش كار مي‌كند قدر كار ديگران را هم مي‌داند. كسي كه بچه دارد مي‌فهمد بچه دار‌ها چه مي‌گويند.

4- آفات بيكاري

اجمالاً آدمي كه كار نمي‌كند احساسش هم نسبت به كار ديگران بي تفاوت است. كار در بدن عامل سلامتي است. كار در فكر عامل تمركز است. كار در تجربه عامل ابتكار است. نقش كار در احساسات، عامل قدر داني است. اين بيان از مرحوم شهيد مطهري است.
بيكاري است كه اعتياد مي‌آورد، بيكاري است كه آدم را لوس و پرتوقع مي‌كند. بيكاري است كه مصرف را زياد مي‌كند. آدمي كه بيكار است مي‌رود خيابان و لب مغازه‌ها مي‌ايستد، مي‌خواهد خريد كند، پول ندارد. دهنش پر آب مي‌شود و بر مي‌گردد. در خانه نشسته، راضي بود مي‌رود بيرون ديگر راضي نيست.
به «ام سلمه» گفتند(زن پيغمبر) چرا كار مي‌كني؟ گفت: زن اگر در خانه كار نكند، فساد به وجود مي‌آورد. مرد هم همينطور است. اكثر گنا هان وقتي است كه انسان بيكار است. به همين علت فرزندان روستايي كه تابستان‌ها كمك پدرشان مي‌كنند، و زمستان‌ها درس مي‌خوانند، فساد در روستا كمتر است. فساد در شهر بيشتر است، چون بچه‌هاي شهري كار نمي‌كنند. اين يك واقعيت است.
حالا ايام فراغت را به چه چيز‌هايي پر كنيم؟ و چه كساني مسؤول اين كار هستند؟

5- ايام فراغت و توجه به جنگ و والدين و كارهاي منزل

مسأله اصلي جنگ است، اجازه ندهيد دانشجوي عزيز ما در كشور خارج كه با سختي درس مي‌خواند، و در آينده يك پزشك متخصص مي‌شود، با خود بگويد: چطور جوان‌هاي ايران در جبهه باشند و من اينجا درس بخوانم؟ و آنجا را رها كند و بيايد جبهه و شهيد شود. اجازه ندهيم دانشجوي ايراني كه با سختي قبول شده و براي خارج بورسيه گرفته است بيايد و جبهه برود و شما هنوز جبهه نرفته باشيد. مساله اصلي اين است. خيلي از دبيرستاني‌هاي ما ايام تحصيل درس را رها كرده و جبهه رفتند. حالا شما به سلامتي درست را خواندي تابستاني كارت جبهه است.
كار‌هاي عاطفي (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) (بقره /83) هيچ مي‌داني حضرت علي در خانه جارو مي‌كرد و پيغمبر در خانه از حيوان شير مي‌دوشيد. شما هم در خانه كار بكنيد. در قرآن چهار مرتبه مي‌فرمايد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» حالا اگر وقت‌هايي كه درس داريم، احسان نمي‌كنيم لااقل تابستان را كمك پدر و مادرمان كنيم و پدر و مادر هم بچه‌ها را به حساب بياورند.
آخر بعضي پدر و مادر‌ها هم مقصر هستند. پدر‌ها حاضرند صد تومان به بچه غريبه بدهد ولي پنجاه تومان به بچه خودش ندهد. حديث داريم يك مرد سعادتمند كسي است كه شاگردش پسرش باشد. يعني به قدري پسرش را تحويل بگيرد كه رغبت بكند پيش پدرش كار كند، نه اينكه آنقدر رويش باز شده باشد كه پسرش را كتك بزند. پدر در شرايطي مي‌تواند قهر كند، اما نبايد بزند. در قرآن براي قهر كردن يك آيه داريم. مي‌گويد: (وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً) (مزمل /10) يعني اگر قهر مي‌كني با بزرگواري يك تشري بزن و زود هم صلح كن و طول نكشد. كساني كه مي‌گويند من با كتك زدن آدم مي‌كنم، اشتباه مي‌كنند حديث داريم اگر بچه را كتك زدي بچه پرو مي‌شود. آقا زدن و گرفتن نقشي ندارد، بچه بدتر لجباز مي‌شود. البته نمي‌گويم خشونت نباشد! چون بعضي‌ها نصيحت پذير نيستند.
پدر و مادر به بچه‌ها كار بدهند. بعضي مي‌گويند به بچه كار بدهيم خراب مي‌كند. خوب عيبي ندارد كه خراب كند. از ترس اينكه بچه برود يك كيلو نخود را كيلويي 100 تومان چون نخود كيلويي 50 تومان است، مي‌بيني بچه هفتاد و چهار كيلو شده، اما جرأت خريدن يك كيلو نخود را ندارد، چون هيچ ميدان به او نداده‌اند. بايد كار دست بچه داد تا بچه خراب كند و بچه اگر خراب كند باز هم عامل تربيتي دارد.
مساله ديگر از نظر اقتصادي است. در خانه‌ها وسايل خراب زياد است، نردبان شكسته، ساعت خراب، ضبط صوت خراب، چراغ فتيله سوخته و. . . امام صادق فرمود: درخانه هر وقت بيكار هستيد، چيزهاي شكسته و خراب را وصل كنيد. زن‌هاي قديمي ما پارچه‌هاي كوچك سر چرخ خياطي را به هم مي‌دوختند و لحاف چهل تكه درست مي‌كردند. الآن صد تا قطار وسايل و چراغ‌هاي شكسته را مي‌توان جمع كرد و كنار اين صد تا قطار آدم بيكار هم نشسته، در اين تفصل تابستان در خانه دست به اين كار‌ها بزنيد.

6- ايام فراغت و آموزش‌هاي لازم و همت همگاني

يكي ديگر از كار‌ها كار فرهنگي است. پيغمبر فرمود: شنا ياد بگيريد. مي‌گويد شنا را پدر ياد پسر بدهد، پسر شما اگر برود جاي ديگر شنا ياد بگيرد احتمال دارد برايش بدآموزي داشته باشد، اما اگر پدر به بچه ياد بدهد، هم بچه شنا ياد مي‌گيرد و هم فساد كم دارد. و لذا مي‌گويد «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ وَ يَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمَهُ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُطَهِّرَهُ وَ يُعَلِّمَهُ السِّبَاحَة»(كافى، ج‌6، ص‌48) پدر خودش شنا يادش بدهد.
قرآن نازل شده است يعني پايين آمده است. اگر قرآن پايين نمي‌آمد، ما حرفش را نمي‌فهميديم «فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ»(من‌‌لايحضره‌‌الفقيه، ج‌2، ص‌613)‌ اي امام شما جايتان در عرش خداست. منتها «مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ» خدا منت گذاشته است. قرآن در عرش است، ما اين كعبه‌اي كه دورش مي‌چرخيم مقابل آسمان چهارم است، در آسمان چهارم يك جايي هست كه به آن «بيت المعمور» مي‌گويند. فرشته‌ها آنجا طواف مي‌كند و براي اينكه ما را هم رشد بدهند، يك كعبه اين پايين گذاشتند. مي‌خواهند ما را بالا بكشند، لذا قرآن نازل مي‌شود و پيغمبر مبعوث مي‌شود.
طلبه و امور تربيتي بايد نازل شود، يعني بايد پايين بيايد. چه مانعي دارد الان تابستان كه دو هزار طلبه بيكار هستند، هر طلبه، پسرعمه‌ها و پسرخاله‌ها و پسرعموها و پسردايي‌هاي خودش و ده، بيست تا از اين‌ها را جمع كند و برايشان قصه بگويد؟ اگر اينكار انجام شود، كل اسلام ترويج مي‌شود، وقت فراغت بچه‌ها گرفته مي‌شود. البته از نيم ساعت هم بيشتر نشود. قصه گويي هم هنر مي‌خواهد، بايد آموزش داد. من امسال در قرآن روانشناسي تبليغي را بررسي كردم، گفتم كه قرآن در مورد روش تبليغ چه مي‌گويد. بايد حساب كنيم كه تابستان است و اينها هم بچه هستند، پس بيش از نيم ساعت نبايد طول بكشد.
ما ماه رمضان يك جا افطار بوديم، گفتند: نماز بخوان! نماز را تند خواندم. گفتند: آقاي قرائتي نماز را خيلي تند خواندي؟ گفتم قرآن مي‌فرمايد: (الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً) (انفال /66) اگر حال نداريد، آبكي بگيريد چون «عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً» خدا مي‌داند كه شما گرسنه هستيد و حال نداريد.
يك كسي پيشنماز بود، گفت: «الله اكبر» و سوره بقره را شروع كرد. يك كارگري هم بنايش را به جماعت گذاشته بود و نماز مي‌خواند. ديد آقا نماز را تمام نمي‌كند، خلاصه قصد فرادي كرد، خواند و رفت. بعد هم پيشنماز و پس نماز با هم دعوايشان شد. گفتند: تو منافق هستي، نماز را به جماعت شروع كردي و بعد نيت فرادي كردي و رفتي. قصه را پيش پيغمبر كشيدند و پيغمبر گفتند: تو چه حقي داري كه سوره بقره به جاي «قل هو الله» مي‌خواني؟ بايد مراعات ضعيف‌ترين فرد را بكني. اگر طلبه‌ها بچه‌ها را جمع كند، كار مهمي است. چه مانعي دارد كه يك طلبه با بچه‌ها توپ بازي كند.
يك وقت زرين شهر اصفهان رفته بوديم، آنطرف ذوب آهن و داشتيم صحبت مي‌كرديم. ديديم كسي در مسجد نمي‌آيد و يك چند نفري مي‌آمدند. يك جا جوان‌ها داشتند توپ بازي مي‌كردند. گفتم: بچه‌ها من را بازي مي‌دهيد؟ نگاه كردند! گفتند: ما را دست انداخته‌اي؟ گفتم: مي‌خواهم بيايم بازي، اجازه مي‌دهيد؟ گفتند: بلدي؟ گفتم: يك مقداري. . . . ما هم عمامه و قبا را كنار گذاشتيم و با بچه‌ها يك مقدار بازي كرديم. بچه‌ها خوشحال شدند. يك مقدار نازل شديم. بعد از بازي گفتم: بچه‌ها من تقاضا دارم كه مسجد برويم. من يك نماز مي‌خوانم و يك صحبت ده دقيقه‌اي مختصري برايتان مي‌كنم. توپ را برداشتيم و با بچه‌ها مسجد رفتيم بعد هم بچه‌ها علاقه مند شدند و شب‌هاي بعد هم مي‌آمدند. چه مانعي دارد يك طلبه با بچه‌هاي محله توپ بازي كند؟
حديث داريم رسول خدا(ص) عصرها عباي خود را بر مي‌داشتند و اطراف مدينه مي‌رفتند و در باغ‌ها احوالپرسي مي‌كردند. مربي بايد سه چيز داشته باشد: از مردم، با مردم و در مردم باشد.
قرآن مي‌گويد. (رَسُولاً مِنْهُمْ) (جمعه /2) «بايد از مردم باشي» حضرت علي صبر نمي‌كرد اذان كه گفتند به مسجد برود. قبل ازظهر «يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ»(دعائم‌‌الإسلام، ج‌2، ص‌538) در بازار‌ها مي‌رفت و قدم مي‌زد. كسي كه قبل از ظهر داخل بازار‌ها رفت و بعد به مسجد آمد، مي‌داند كه چه چيزي بگويد. گاهي وقت‌ها نظارت عميق مي‌كردند.
تابستان چه كنيم؟ جبهه برويم، تجديدي‌ها را كمك كنيم، مسائل ديني و هنري بياموزيم. پدر و مادر در اردو‌ها شركت كنند. مثلا يك پدر نقاش است، بگويد من مي‌آيم هفته‌اي دو روز نقاشي ياد مي‌دهم. كار عيب نيست اگر همه دختران ما قاليبافي ياد بگيرند اين كمال است.
يك جمعي از محققان خارجي در مورد آموزش و پرورش‌هاي كشورهاي مختلف تحقيقي كردند. گفتند: بعضي از كشورها روي مغز بچه كار مي‌كند. فرمولي ديپلم خود را مي‌گيرد، اما بازويش فلج است. يعني كله‌اش پر است اما بدنش ضعيف است. يعني ديپلم، ليسانس، آيت الله است، اما حال ندارد دو تا تخم مرغ درست كند. دكمه‌اش را نمي‌دوزد. بازديد ازكارخانه‌ها براي ايام فراغت كار خوبي است. تمام شهرهايي كه كارخانه دارد همه بچه‌ها ببرند تا ماشين‌ها و كارخانه‌ها راببينند.
وزارت ارشاد و سازمان تبليغات تائير مهمي مي‌توانند داشته باشند. وزارت ارشاد چقدر كاخ دارد؟ خلاصه اينكه اين بچه‌ها نسل آينده هستند و بايد وزارت ارشاد، روحانيون و پيشنماز‌ها همه به فكر اين نسل باشند. ما هنوز مسجد هايمان مثل بانك است. الآن در بانك هر كس پولش بيشتر است، پهلوي رئيس بانك چايي مي‌خورد. قبل از انقلاب در مسجد هركس حاجي بود و پول داشت مي‌رفت صف اول و پولدار را خيلي تحويل مي‌گرفتند.

7- توجه به جوانان، زنان و محرومان

قبلاً گفتم كه ما سه گروه را بيرون كرديم و توسري خورديم:1- بچه‌ها 2- زنان 3- روستائيان.
1- ما به بچه‌ها مي‌گوييم تا بزرگ هست بچه حرف نمي‌زند. اما قرآن مي‌گويد: بچه بايد حرف بزند. «يا بُنَيَّ» ‌اي پسر من! (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ) (لقمان /17) نماز بخوان «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» يعني حرف بزند «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» يعني بچه حرف بزند. اصلا قرآن مي‌گويد لقمان به بچه‌اش گفت: بايد حرف بزني، اما ما مي‌گوييم نبايد حرف بزني اصلا تربيت ما ضد قرآن است. لقمان به پسرش مي‌گويد: ‌اي پسر كوچك بايد حرف بزني!
2- مي‌گوييم زن كه حرف نمي‌زند. قرآن مي‌گويد بايد از زنت بپرسي و (فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما) (بقره /233) يعني بايد با زنت مشورت كني، البته يك سري چيز‌ها قاطعيت مي‌خواهد. زن‌ها احساسي هستند. مثلاً مي‌گويي مي‌خواهم جبهه بروم، زن گريه وزاري مي‌كند. البته كساني را هم داريم كه مي‌گويند: من پايت را مي‌بوسم. در مسائل تربيتي حتماً بايد با زن‌ها مشورت كرد.
3- دهاتي‌ها را تحقير كرديم و گفتيم مثلاً آقا از دهات آمده اين كاره شده است. دهاتي وزن و بچه را تحقير كرديم و پنجاه سال عقب مانديم. اما امام آمد و سه جمله گفت: «عشاير ذخاير مملكت هستند. هرچه داريم از اين كوچ نشين داريم.» و دهاتي‌ها را داخل ميدان آورد. در مورد زن‌ها فرمود: «از دامن زن مرد به معراج مي‌رود و نقش زن‌ها در انقلاب بيش از نقش مردان است.» در مورد بچه‌ها هم فرمود: «رهبر من همان طفل سيزده ساله‌اي بود كه به خودش نارنجك بست» و ديروز عيد فطر در صحبتشان فرمود: «من اين جوانان را مي‌بينم كه به جبهه مي‌روند، احساس شرمندگي مي‌كنم.»
همان سه گروهي كه گفتند كه بايد كنار بروند، امام آمد و گفت كه اين سه گروه بايد داخل بيايند و امام، امام شد و مملكت مملكت شد.
نسل نو تابستان بيكار است. اين همه بچه تحت پوشش امور تربيتي نمي‌تواند قرار بگيرد، جز اينكه هركس باغ دارد، استخر دارد، آنرا در اختيار امور تربيتي بگذارد. به خصوص براي خانواده‌هاي شهدا كه اگر فراغتشان پر شود كمتر دل تنگ پدرشان مي‌شوند. همه و همه بايد بسيج بشوند، بچه‌ها يك كاري ياد بگيرند كه ما اينقدر ديپلمه فلج نداشته باشيم در مملكت ما خيلي ديپلمه فلج وجود دارد.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد به ما توفيق بده از دقيقه‌هاي عمرمان بهترين استفاده‌ها را بكنيم. خدايا! تعليم و تربيت اسلامي را در مملكت ما زنده است، زنده‌تر بفرما.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي(ع) از نهضت خميني محتفظت بفرما!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 541
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست