responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 551
1- توجه به تربيت خود و خانواده
2- پندگرفتن از تاريخ گذشتگان و اقوام پيشين
3- كار براي رضاي خدا، نه مردم يا مسئولان
4- اراده و اختيار، زيربناي تربيت انسان
5- ايمان به قيامت، عامل كنترل انسان در دنيا
6- محاسبه‌ي عمل انسان و آثار آن، در دادگاه قيامت
7- تربيت انسان، بر مبناي تعاليم الهي نه بشري

موضوع: ايمان به خدا، مبناي تربيت اسلامي

تاريخ پخش:  25/05/89

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحث‌هاي رمضان 89 است. موضوع تربيت است. كه شنيدنش براي همه مفيد است. چون از قرآن و روايات و مسائل تربيتي است. به خصوص براي آموزش و پرورشي‌ها و دانشجوها و طلبه‌ها و اصولاً براي هركسي كه مي‌خواهد كسي را تربيت كند يا مي‌خواهد تربيت شود. همه‌ي ما پاي سفره‌ي قرآن هستيم. ببينيم خدا به ما چه مي‌گويد؟ درباره‌ي مباني تربيت بايد بگوييم: كه اصولاً انسان قابل تربيت است.

مباني تربيت. يعني چه؟ يعني حالا انسان را رها كنيم. حالا مگر لازم است تربيت كنيم؟ ول كن بابا! مثل درخت‌هاي جنگل. درخت‌هاي جنگل نه كشاورزي مي‌خواهد، نه سم پاشي مي‌خواهد. خودش سبز مي‌شود. همينطور كه درخت‌هاي جنگل بدون كشاورزي، كشاورزان خودش سبز مي‌شود، انسان را هم ول كنيد. هرطور شد، شد. لازم است كه ما حتماً دنبال اين كار را بگيريم.

من يك بررسي ديشب داشتم كه ما مأمور به تربيت هستيم. ما مأمور به چند چيز هستيم:

1- توجه به تربيت خود و خانواده

1- به تربيت خود، نمي‌توانيم خودمان را رها كنيم. قرآن مي‌فرمايد كه: («عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ») (مائده/105) يعني خودتان را حفظ كنيد. («قُوا أَنْفُسَكُم وَ أَهْليكُمْ‏») (تحريم/6) ما مأمور به تربيت بستگان هم هستيم. نمي‌توانيم بچه را رها كنيم، در كوچه برود، پارك برود. سينما برود. هر فيلمي، هر سي‌دي، هر ماهواره‌اي، بابا ولش كن جوان است ديگر. ما مأمور هستيم. («قُوا» )يعني حفظ كنيد. («قُوا أَنْفُسَكُم‏» )خودتان را حفظ كنيد.(«وَ أَهْليكُمْ») (تحريم/6) اهلتان را هم حفظ كنيد. ما مأمور هستيم به پيمودن راه مستقيم. («وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً‏») (انعام/153) قرآن مي‌فرمايد: اين راه مستقيم من است. («فَاتَّبِعُوه») (انعام/153) پس بايد تبعيت كنيد. نمي‌تواني هر كاري خودت مي‌خواهي انجام بدهي. من از نظر قرآن مي‌گويم. هرچه مي‌نويسم عربي‌هايش قرآن است.

«عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» بر شما باد به نفستان. يعني مواظب نفستان باشيد. خودتان را مهار كنيد. هرچه دلم مي‌خواهد، بخورم. خوب براي چه؟ هرطور دلم مي‌خواهد بروم. خوب تصادف مي‌كني. هرچه دلم مي‌خواهد ببينم. بايد مواظب خودت باشي، بر خودت نظارت كن. شما يك ساختمان مي‌سازي، مي‌روي ببيني بنا چه كرده است. روي آجرها نظارت مي‌كني. روي خودت نظارت نمي‌كني؟ يك غذا مي‌خواهي بخوري، دقت مي‌كني مسموم نباشد. آنوقت اين فيلم، اين حرف، اين كتاب، اين مقاله، اين رفيق، هرچه وارد مغزت شد بايد قبول كني؟ يعني غذاي جسمي كه چند ساعت در معده است كنترل مي‌خواهد. غذاي فكري كه يك عمري روي فكر ما اثر دارد، نظارت نمي‌خواهد. بايد نظارت كنيم. ما مسئول خانواده‌ هستيم. ما مأمور هستيم. («فَاتَّبِعُوه» )خدا گفته: راه مستقيم را به تو نشان مي‌دهم، تو بايد پيروي كني. ما مأمور به «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» هستيم. به ما گفتند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» (بحارالانوار/ج58/ص129) يعني اگر خدا عيب را مي پوشاند تو هم عيب مردم را بپوشان. چرا آبرويش را ريختي؟ خدا از شما چقدر عيب سراغ دارد، مي‌پوشاند. هركسي كلي گناه كرده است. خدا ستّار است. آنوقت تو يك گناه از رفيقت ديدي، آبرويش را ريختي؟ ما مأمور به «تَخَلُّق» هستيم.

ما مأمور به ربانّي بودن هستيم. («كُونُوا رَبَّانِيِّين‏») (آل عمران/79) يعني همه شما، يعني يك رابطه‌ي تنگاتنگ با پروردگار بايد داشته باشيد. ما كارهايي كه مي‌كنيم، بايد جواب بدهيم. («يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّك») (انشقاق/6) تو داري مي‌روي. جايي مي‌روي كه بايد جواب بدهي. اگر راننده بداند كه جلوي راهش پليس است، و پليس كنترل مي‌كند. اينطور نيست كه هر جور دلش مي‌خواهد برود. كجا مي روي؟ جلوي راه پليس است. پليس تو را مي‌گيرد. («إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ») (فجر/14) خدا در كمين است.

2- پندگرفتن از تاريخ گذشتگان و اقوام پيشين

ما مأمور هستيم. («سيرُوا فِي الْأَرْضِ») (انعام/11) بارها در قرآن گفته: («سيرُوا فِي الْأَرْضِ» )بلند شويد در جهان يك جهانگردي هدف‌دار بكنيد. نه جهانگردي عيّاشي كه يك عده دارند. نه جهانگردي جاسوسي كه يك عده دارند. جهانگردي هدفدار! بلند شويد برويد از تاريخ پيشينيان عبرت بگيريد.

ما مأمور هستيم. ما مأمور پرورش فكر هستيم. نمي‌توانيم هرچه عقلمان رسيد همان را عمل كنيم.  تو حق نداري هرچه عقلت مي‌فهمد عمل كني. («شاوِرْهُمْ») (آل عمران/159) خدا به پيغمبر كه عقل كل است مي‌گويد: با مردم مشورت كن. مي‌شود آدم بگويد: آقا من كاري به مردم ندارم. خودم تشخيص دادم عمل كردم. خوب تشخيص دادي، عمل كردي. اگر شما يك بوته بودي در بيابان طوري نيست. يك بوته مي‌خواهد سبز شود، مي‌خواهد خشك شود. اما در يك زندگي اجتماعي گاهي يك تصميم فرد در جامعه  اثر مي‌گذارد. آقا من تصميم گرفتم اين كار را بكنم. اينجا جاده است. اين رقمي كه در باران مي‌روي خوب آب چرخ ماشين تو به لباس مردم مي‌ريزد. آقا به شما ربط ندارد من تصميم خودم را گرفتم. خوب غلط كردي. تصميم گرفتي هرطوري بروي ولو اين آب گل به هركس رسيد، رسيد. من تصميم گرفتم خانه‌ام را اينطور بسازم. ولو اين ساختمان تو مشرف به خانه‌ي همسايه‌ها شد. ولو جلوي آفتاب خانه‌ي همسايه‌ها را گرفت. در زندگي اجتماعي مگر مي‌تواند عقل فردي تصميم بگيرد. بايد مواظب … شما بگو: من تصميم گرفتم بخوانم. خوب مي‌آيند با شما برخورد مي‌كنند. تصميم فردي در زندگي اجتماعي جايز نيست. («شاوِرْ») امر است. («شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر»).

ما مأموريم كه از خرافات دوري كنيم. اگر تربيت نباشد انسان دنبال خرافات مي‌رود. دنبال خرافات مي‌روي. حتي در مسائل سير و سلوك هم اگر دستمان را در دست پيغمبر نگذاريم ما را يك جايي مي‌برند كه معلوم نيست كجا مي‌برند. نصيحت‌هايي كه مي‌كنند، نصيحت‌هاي بدي است. حتي كارشناسان ما آنجايي كه دستشان را از دست انبيا جدا كردند، كارشناسان ناشي هستند. الآن بچه‌هاي ايران مي‌خوانند. در آفريقا رودخانه‌ي فلان از تانزانيا به زيمباوه مي‌رود. رود فلانجا به فلان دريا مي‌رسد. مثلاً حالا رود زيمباوه به فلان دريا رسيد، من چه خاكي بر سرم كنم؟ اين چه نقشي دارد براي من مي‌گويي؟ كوه هيماليا در شعاع فلان، سلسله جبال فلان، الآن اين اطلاعات چه نقشي براي من دارد. خدا مي‌داند اينقدر حرف بيخود در كتاب‌هاي آموزش و پرورش هست. كه نه واجب است. نه مستحب است. نه نياز فرد است. نه نياز جامعه است. همه هم كارشناس‌ها نوشتند. روز قيامت بايد جواب بدهند. ان كاغذي كه حرام مي‌شود. آن استادي كه پول مي‌گيرد و اينها را مي‌گويد. آن عمري از جوان‌ها كه صرف حرف‌هايي مي‌شود كه آنوقت ديپلم ما هزارها مطلب بايد بلد باشد، بلد نيست. و هزارها مطلب كه هيچ نيازي به آن نيست، بگوييد بلد است. آنچه نياز ندارد ياد مي‌گيرد. و آنچه نياز دارد، نمي‌داند. بايد در كتاب‌ها يك كودتا شود. كودتا، با اينكه ويرگول و تشديد آن را هم عوض كنيم كافي نيست. هرچه مي‌خوانيم بايد يا مشكل فردي در آن حل شود، يا مشكل جامعه. وگرنه به من چه؟ شما بنويس بوعلي سينا چند كيلو است. خوب مگر الان مشكل ما وزن بوعلي سينا است. ما علم بوعلي سينا را مي‌خواهيم. نه وزن او را! ما مأمور هستيم به دوري از حرف‌هاي بيخود، آداب و رسوم غلط، دوري از خرافات!

3- كار براي رضاي خدا، نه مردم يا مسئولان

ما مأمور هستيم كارهايمان را رنگ الهي بدهيم. چون رنگ‌هاي غير الهي پاك مي‌شود. براي رضاي شاه كار بكنيم. شاه رفت. رييس جمهور، رفت. مي‌روند. خواهند رفت. براي رضاي هركس كار كنيم مي‌پرد. شاه عباس شاه بود. تاج داشت. تخت داشت. طلا داشت. حرمسرا داشت. دربار داشت. همه پريد. فقط آنچه كه از شاه عباس مانده است، كاروانسراي شاه عباسي است. آن هم چون در راه كربلا ساخته است. چيزهاي خدايي مي‌ماند. چيزهاي غير خدايي مي‌پرد. شما براي اينكه جُك بگويي، بخندي سر به سر او مي‌گذاري. از او مي‌شنوي. اس‌ام اس به او مي‌زني. نمي‌دانم خوب خنده‌هايي كه آدم در طول عمرش مي‌كند. همه مي‌پرد. يك لحظه مي‌فهمد مثل خاراندن! وقتي دست آدم مي‌خارد، تمام شد. وقتي كه مي‌خاراني حال مي‌آيي. بعد از 5 دقيقه نه اينجا چيزي است، نه اينجا. سخنراني‌ها هم همينطور است. سخنراني‌هايي كه اثر نداشته باشد، من اسمش را سخنراني خاراندني گذاشتم. يعني در يك لحظه آدم گوش مي‌دهد و يك لبخندي مي‌زند. بعدش هم مي‌پرد كه مي‌پرد كه مي‌پرد. تمام! آنچه مي‌ماند آن است كه رنگ خدايي داشته باشد. بارها گفتم: تخم مرغي را كه ما رنگ مي‌كنيم، با يك خرده آب دهان پاك مي‌شود. دُم طاووسي را كه خدا رنگ كرده، هرچه هم شيلنگ بگيري، پاك نمي‌شود. چيزهاي خدايي مي‌ماند، چيزهاي خلقي مي‌پرد. («ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد») (نحل/96) قرآن مي‌گويد: هرچه رنگ شما است، مي‌پرد.

مامأموريم كه خودمان را يكبار مصرف قرار ندهيم. ليوان كاغذي درست نكنيم. ليوان مسي و استيلي درست كنيم.

پس سؤال: آيا لازم است ما در تربيت فكر كنيم؟ بله! سرمايه را هدر دادن است اگر تربيت نكنيم. چون بهترين سرمايه ما هستيم. اگر به شما بگويند: سرمايه‌دار ترين مردم ايران چه كسي است، يكي از آن سرمايه‌دار ترين مردم ايران بنده هستم. چرا؟ به خاطر اينكه در تلويزيون كه حرف مي‌زنم، ميليون‌ها مغز پاي حرف من مي‌نشيند. من كه ميليون‌ها مغز در اختيار من است، سرمايه‌دار هستم. نه آن كسي كه سكه دارد و برج دارد و قالي ابريشمي دارد و هواپيماي شخصي. يا مزرعه دارد. آنها جماد دارند. معلم مخ نسل نو دارد. آموزش و پرورشي‌ها سرمايه‌دار هستند. نه اينكه پول دارند. مخ نسل نو دارند. استاد دانشگاه سرمايه‌دار است. طلبه سرمايه‌‌دار است. معلم سرمايه‌دار است. چون همه‌ي مردم جماد دارند، استاد دانشگاه و آموزش  پرورش و طلبه سرمايه‌اي ندارد. اما مخ دارد. مخ نسلي كه نشستند و حرف‌هايش را گوش مي‌دهند. آنوقت ما مي‌توانيم بگوييم: تربيت مهم نيست. يعني مخ‌ها را رها كن. شما زمينت را به هر معماري مي‌دهي، هرطور بخواهد بسازد؟ آنوقت مخ و نسل و فطرت و همه را رها كنيم، هركس هرطور مي‌خواهد بار بيايد.

راجع به اهميت تربيت كسي، فكر نمي‌كنم كسي يك ذرّه عقل داشته باشد، شك كند. البته افراد لاابالي هستند، كه هم خودشان را رها كردند، هم نسلشان را. بخور بخور. بريم، برو برويم. (خنده حضار) ببين، ببين. رهاي رها هستند. اصلاً مثل موم است. مثل موم يعني هركس هرطور مي‌خواهد اينها را مي‌سازد. اين آدم‌هاي ول هم در جامعه داريم. ولي اينها غافل هستند. اينها غافل هستند. چطور ما قبول كنيم، كشاورز روي گياه كار مي‌كند. افرادي تربيت حيوان دارند. روي حيوان، اسب را تربيت مي‌كنند. سگ را تربيت مي‌كنند. گياه را تربيت مي‌كنند. روي قالي روي پشم نظارت مي‌كنند كه اين قالي بافته شود كه قيمتي شود. آنوقت بشر روي پشم و نخ و آجر و سراميك و سنگ و انسان روي همه‌چيز كار بكند، آنوقت روي خودش كار نكند. خيلي خوب صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

4- اراده و اختيار، زيربناي تربيت انسان

عرض كنم كه انسان يك موجودي است از ماده و غير ماده. نگاه ما اين است. انسان ماده نيست. هم ماده است، هم ماوراي ماده. و انسان مختار است. مي‌تواند خوب باشد، مي‌تواند بد باشد. آيا ما اختيار داريم يا نه؟ دلايلي كه ما اختيار داريم زياد است. من چهار تا دليل مي‌گويم، كه ديگر يك بچه‌ي كلاس سوم ابتدايي و استاد دانشگاه يكسان برايشان حل شود. قند براي همه شيرين است. ببينيد سؤال از من و جواب از شما.

انسان در عمرش پشيمان مي‌شود يا نمي‌شود؟ با هم بگوييد… بله! اگر پشيمان مي‌شود پيداست كه انسان آزاد است. چون اگر مجبور بود، آدم مجبور پشيمان نمي‌شود. اينكه مي‌گويد: چرا انجام دادم، يعني مي‌توانستم انجام ندهم. يعني آزاد بودم. مي‌شد انجام بدهم. مي‌شد انجام ندهم. چرا انجام دادم؟ پس پشيماني دليل بر اين است كه انسان آزاد است. يعني مي‌تواند انجام بدهد، مي‌تواند انجام ندهد. مي‌تواند خوب باشد، مي‌تواند بد باشد. كسي نگويد: آقا من نمي‌توانم خوب باشم. در اين اوضاع، در اين فيلم‌ها، در اين نمي‌دانم ماهواره‌ها، در اين خانواده با اين پدر ، با اين مادر، با اين معلم، با اين مجلّه، با اين خيابان، من نمي‌توانم خوب باشم. كسي نمي‌تواند بگويد: با اينكه هوا سرد است، من نمي‌توانم سرما نخورم. نخير! سالها زمستان آمد و رفت، همه جا هم سرد بود. و شما سرما نخوردي. يك بوليز پوشيدي. پس نمي‌شود گفت: چون همه‌جا سرد است، پس من هم بايد سرما بخورم. چون هوا داغ است پس من هم گرما بخورم. نه، همه‌جا داغ است. اما شما با يك بادبزني، با يك پنكه‌اي، با يك كولري، جايت را عوض مي‌كني. به هر حال يك شكلي خودت را نگه مي‌داري. چطور در خيابان و كوچه همه‌چيز ريخته است. ولي شما با پوشيدن يك كفش پايت را از همه رقم تيغ و شيشه حفظ مي‌كني. به همان دليلي كه پايت را حفظ مي‌كني، در زمستان با يك جُبّه، سرما را از خودت دور مي‌كني، با يك باد بزن گرما را از خودت دور مي‌كني، نمي‌شود گفت: چون فساد است، بلكه يك اراده مي‌خواهد.

كسي آمد نزد من گفت: آقا من نمي‌توانم جلوي چشمم را بگيرم. با اين هم كه ازدواج كردم، باز هم يك زني، دختري را ديدم دوست دارم نگاهش كنم. به او گفتم: خودت را جريمه كن. گفت: چطور؟ گفتم: بگو مثلاً به هر نفر يك نگاه كنم، فلان مبلغ جريمه. اگر دو تا 5 هزار تومان، براي دو نگاه جريمه دادي، ديگر نگاه نمي‌كني. خودت را جريمه كن. تعهد كن، نذر كن. خودت را جريمه كن. انسان مي‌تواند اراده‌ي خودش را تقويت كند. از بركات روزه همين است. آخر بعضي‌ها مي‌گويند: روزه براي  تنظيم غذايي است. آدم تنظيم غذايي از شب تا صبح تنظيم مي‌كند. مي‌گويد: روز تنظيم كن، كه غذا را ببيني، نخوري. ببين، نخور. چرا؟ مي‌خواهم اراده، مثل اينكه من مي‌گويم: آقا من شما را مي‌خندانم، اما نخندي. من حركاتي مي‌كنم، مي‌گويم: نخندي‌ها! مي‌خواهم ببينم اراده داري كه اگر خنده‌ات گرفت، جلوي خنده‌ات را بگيري. تمرين اراده. ببين، نخور. ببين، نخور. تشنه‌ات هست، نخور. خودت را نگه‌دار. اصلاً يكي از بركات روزه تمرين اراده است. آدم وقتي ماه رمضان به خانم خودش دست دراز نكرد، به زن مردم هم مي‌تواند دست دراز نكند. نان و آب خودش را وقتي نخورد، نان و آب مردم هم مي‌تواند نخورد. چون اراده و تمرين كرده است. يكي از بركات روزه است.

يكي ديگر، شما تا به حال به كسي انتقاد هم داشتي يا نه؟ خوب بله. خيلي وقت‌ها به افرادي مي‌گوييم: چرا اين كار را كردي؟ همين كه انتقاد داري يعني چه؟ يعني انسان آزاد است. مي‌توانست انجام بدهد، مي‌توانست انجام ندهد. شما انتقاد مي‌كني كه چرا انجام نداده است. يا انجام داده است. پس انتقاد ما از ديگران دليل بر اين است كه انسان آزاد است. اگر كسي رعشه دارد. دست خودش نيست. شما نمي‌گويي: آقا چرا دستت را مي‌جنباني؟ مي‌گويد: بابا دست خودم نيست. به كسي كه مرتعش است، دستش رعشه دارد، شما انتقاد نمي‌كني. اما به كسي كه دستش سالم است، چنين مي‌كند. مي‌گويي: بيا ببينم چرا دست تو بي‌جا حركت كرد؟ انتقاد دليل بر اين است كه انسان مي‌تواند انجام بدهد، مي‌تواند انجام ندهد. پشيماني دليل بر اين است كه انسان مي‌تواند انجام بدهد، مي‌تواند انجام ندهد.

شَك، تا حالا شك كردي كه اين كار را انجام بدهيم يا نه؟ بله! گاهي وقتي نمي‌دانيم برويم يا نرويم. همين كه شك داري پيداست كه آزاد هستي. انسان آزاد شك دارد كه اين كار را بكند يا نكند.

يكي هم تمام مردم كره‌ي زمين بچه‌هايشان را مدرسه مي‌فرستند. نصيحت مي‌كنند. همين كه همه‌ي مردم كره‌ي زمين به بچه‌شان پند مي‌دهند، اين پيداست بچه مي‌تواند خوب شود. وگرنه هيچ‌ وقت آدم نمي‌تواند به يك آجر پند بدهد. آجر جون! تو چنين باش. اصلاً آجر دست خودش نيست. شما به آدم پند مي‌دهي. نه آجر! پند دادن، پشيمان شدن، انتقاد كردن، شك كردن اينها دليل بر اين است كه انسان آزاد است. پس 1- انسان آزاد است. 2- هم مادي و هم غير مادي است. حالا چون اينطور است ما بايد اين انسان را استفاده‌ي بهينه از او انجام دهيم.

5- ايمان به قيامت، عامل كنترل انسان در دنيا

حالا مبناي اين تربيت چيست؟ بهترين چيزي كه مي‌تواند انسان را تربيت كند، ايمان به خداست. و ايمان به معاد. قرآن مي‌گويد كه: آقا چرا كم‌فروشي مي‌كني؟ چرا كم‌فروشي مي‌كني؟ مال مردم را كم ندهيد. («أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ») (مطففين/4و5) شما فكر نمي‌كنيد روز قيامت بايد حق‌الناس را جواب بدهيد. يعني از راه ايمان به معاد مي‌گويد مال مردم را نخور. مال يتيم را نخور. («في‏ بُطُونِهِمْ نارا») (نسا/10) خوردن مال يتيم، انگار آتش مي‌خوري. مي‌گويد: گناه نكن. چون زير نظر هستي.

شما اگر وارد يك خانه شدي، در اين خانه كه هيچ‌كس نيست، نه صاحب دارد، نه حساب، يخچالش هم پر است. هرچه نخوريم از جيب ما رفته است. بخور هيچ‌كس نيست. هيچ‌كس نيست. خيلي خوب! اما اگر ديدي دور تا دور خانه دوربين است. دور تا دور خانه دوربين است. از آن طرف هم دم در كنترل مي‌كنند. بازديد بدني مي‌كنند. چيزي برداريم در جيبمان بگذاريم مي‌بينند. اگر اين خانه صاحب دارد، حساب دارد. شما در اين خانه آرام هستي. آيا اين كره‌ي زمين صاحب دارد يا نه؟ بله، حساب هم دارد؟ بله، دوربين‌ها هم كار مي‌كند. («إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»)، («ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه‏») (ق/18) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. («يَلْفِظُ» )همان لفظ است. هر لفظي از لبت بيرون مي‌آيد، مي‌نويسيم. («إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد» )(ق/18) يعني كنار هر كلمه رقيب و عتيد مي‌نويسند. تمام كلمات تو ثبت مي‌شود. («وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ») (زخرف/80) فرشته‌ها همه‌ي كارهاي شما را مي‌نويسند. («وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ») (تكوير/10) روز قيامت، نوشته‌ها و پرونده‌ها باز مي‌شود. و انسان مي‌گويد: («ما لِهذَا الْكِتاب‏») (كهف/49) اين چه پرونده‌اي است؟ («لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها») (كهف/49) گناه صغيره و كبيره‌اي نيست مگر اينكه با دقت همه را نوشته است. ما اگر بدانيم دوربين هست. خدا ناظر است. در محضر خدا هستيم. همه چيز ما حساب مي‌شود. نوشته مي‌شود. روز قيامت پرونده باز مي‌شود. به خودما مي‌گويند: پرونده‌ات را بخوان. خودمان، خودمان را محكوم مي‌كنيم. («كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً») (اسرا/14) اگر بداني خانه صاحب و حساب دارد، آرام هستي.

شخصي داشت مي‌رفت. به يك خيمه‌اي در بيابان رسيد. به صاحب خيمه گفت كه: مي‌تواني از اين شير ميش‌ها به ما بدهي بخوريم؟ گفت: آخر صاحبش نيست. صاحبش به من اجازه نداده است. گفت: حالا كه صاحبش نيست. بده بخوريم! فرمود: «فانّ الله» صاحبش نيست، خدا كه هست. خدا كه هست. اگر انسان ايمان به خدا داشته باشد، حالا هيچ‌كس نفهميد، خدا كه مي‌داند. ايمان به خدا وسيله‌ي تربيت است. ايمان به معاد وسيله‌ي تربيت است.

اين نرخ دستش نيست. ولي اگر من در بازار كلاه سر اين بگذارم، اين نمي‌دانم تعزيرات حكومتي و اتاق بازرگاني و نمي‌دانم كلانتري و اين نمي‌تواند. اين يك آدمي است كه اصلاً جايي را بلد نيست. قانون هم بلد نيست. قانون نمي‌داند. محل شكايت هم نمي‌داند. اما خدا كه حاضر است. چرا سر اين كلاه مي‌گذاري؟ چرا كلاه سر اين مي‌گذاري؟ حالا يك دختري پدر ندارد، يا مادر ندارد، بايد گولشان زد؟ يك پسري اگر سرپرست ندارد، بايد گولش زد؟ مشتري اگر جنس و نرخ را نمي‌داند، تعزيرات حكومتي را نمي‌داند، بايد گولش زد. كلاه سرش گذاشت؟ حالا او نفهميد بايد خودنويسش را بدزديم؟ ما اگر ايمان به خدا داشته باشيم، اتوماتيك تربيت مي‌شويم. ولي اگر ايمان نباشد، تمام مردم همه‌ي آجرهاي مدرسه و دانشگاه امور تربيتي شوند، اگر ايمان نباشد آدم باز هم شيطنت خودش را مي‌كند.

بهترين چيزي كه وسيله‌ي تربيت است، ايمان است. ما بايد روي ايمان تكيه كنيم. ايمان به خدا. ايمان به حساب و كتاب. ايمان به اينكه اين عمل نيست نمي‌شود.

6- محاسبه‌ي عمل انسان و آثار آن، در دادگاه قيامت

تمام اعمال ما ثبت مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: («لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏») (نجم/39) («وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى» )‏(نجم/39 و40) يعني تلاشي كه مي‌كني روز قيامت ديده مي‌شود. بگذار اينها را بنويسم.چه آياتي داريم. خيلي آيات قشنگي است. قرآن مي‌فرمايد كه: («وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى‏» «سَعي» )يعني تلاشي كه كني، سعي و تلاش تو («سَوْفَ يُرَى» «يُرَي» )يعني ديده مي‌شود. يعني روز قيامت تلاش تو… قرآن مي‌گويد: («وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا» )آنچه عمل كرديد، («حاضِرا» )(كهف/49) عمل شما در مقابلت حاضر است. «يُرَي» ديده مي‌شود. حاضر است. اينطور نيست كه حالا ما يك چيزي گفتيم فرار كرديم، محو شود. هيچ چيزي در اين هستي محو نمي‌شود. ايمان داشته باشيم. چيزي محو نمي‌شود.

7- تربيت انسان، بر مبناي تعاليم الهي نه بشري

چرا انسان را تربيت كنيم؟ دليل: انساني كه روي گياه كار مي‌كند، گياه را تربيت مي‌كند. حيوان را تربيت مي‌كند، خودش را تربيت نكند. هرچه جنس گرانتر است، شما گوني را به هركس مي‌خواهي بده بدوزد. اما فاستوني را به هر خياطي نمي‌دهي. هرچه جنس گرانتر است، بايد خياطش مهم‌تر باشد. گرانترين جنس‌هاي هستي، بشر است. باقي موجودات جماد هستند. انسان، انسان است. گرانترين مواد هستي انسان است. بنابراين مربي‌اش بايد خدا باشد. («الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ») (فاتحه/2) خدا مربي ما است. چون خدا مي‌داند چه ساخته است؟ روانشناسان غرب و شرق مي‌دانند ما چه هستيم؟ اصلاً روح چيست؟ كدام دانشمند تا به حال فهميده است، روح چيست؟ خدا بايد مربي ما باشد. چون او مي‌داند چه ساخته است. او مي‌داند نياز من چيست. او آينده‌ي مرا مي‌داند. روانشناسان كه آينده مرا نمي‌دانند. بازتاب عمل من در آينده را او مي‌داند. اگر خواسته باشيم تربيت شويم بايد دستمان را در دست قرآن بگذاريم. در دست اهلبيت، آنها مي‌توانند ما را تربيت كنند. اهلبيت هم چون از قرآن است.

زمان جنگ 165 موشك در دزفول افتاد. مردم دزفول رواني نشدند. يكي از اين موشك‌ها در دانشكده‌ي روانشناسي كشورهاي غربي بيافتد، اساتيد دانشكده‌ي روانشناسي رواني مي‌شوند. («أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ») (رعد/28) خداست كه دل آدم را نگه مي‌دارد.

اگر خواستيم تربيت شويم بايد مذهبي شويم. نه مذهبي كه فقط ظاهر ما مذهبي باشد. يعني ايمان واقعي! رابطه با خدا ما را تربيت مي‌كند. آن چوپان در بيابان كلاس ايدئولوژي و جهان‌بيني نداشت. منبر و محراب نداشت. گفت: شير ميش را بده بخورم. گفت: صاحبش نيست. گفت: صاحبش نيست، خدا كه هست. ايمان به خدا است كه آدم را حفظ مي‌كند. ولو هيچ پليسي نباشد. هيچ كامپيوتري نباشد. ايمان باشد آدم حفظ مي‌شود. دور تا دور آدم كامپيوتر بگذارند، از همه‌ي دور تا دور آدم ناظر بگذارند، ولي اگر انسان از درون، مثل چاهي كه خشك است. چاهي كه خشك است هرچه هم شيلنگ در آن بياندازي، اين چاه آبدار نمي‌شود. آب از بيرون نمي‌شود ريخت. چاه بايد خودش آب داشته باشد. اگر دل ايمان به خدا داشته باشد، با خودش فكر مي‌كند. من كه نبودم. من كه خودم، خودم را نساختم. خلاص! خودم، خودم را ساختم؟ نه! يك قدرتي مي‌خواهد من را بسازد. عكس خروس نقاش مي‌خواهد. آنوقت خود خروس بي‌نقاش است. عكس من عكاس مي‌خواهد. آنوقت خود من عكاس نمي‌خواهم. خوب من كه يك آفريدگاري دارم. او كه اين همه چيز به من داده است، چرا من به هر‌كس و ناكسي حرف مي‌زنم. با خدا حرف نمي‌زنم.

سال 365 روز است. مي‌گويد: 335 روز را بخور. اين يك ماه رمضان ناهارت را غروب بخور. نمي‌ارزد اين همه نعمت من به حرفش گوش بدهم. مگر پنج دقيقه، ده دقيقه نماز چقدر طول مي‌كشد؟ مگر سي‌روز ناهار را عقب انداختن، چقدر طول مي‌كشد؟

اين خانم مي‌گويد: خوب من كه بنده‌ي خدا هستم. خدا از من خواسته كه من حجابم را حفظ كنم. من كه خودم هفتاد كيلو هستم. حالا اين نيم كيلو هم روي آن! مگر حجاب… اصلاً مگر اين لباس حجابي كه اسلام گفته است، بيش از نيم كيلو وزن دارد؟ خوب يكسري لباس‌ها را كه همه‌ي دنيا مي‌پوشند. آنها حساب نيست. آن لباسي كه مثلاً اسلام گفته است، اضافه است، فوقش نيم كيلو مي‌شود. آخر من كه هفتاد كيلو هستم، اين نيم كيلو هم روي آن. نخير! من هفتاد كيلو هستم. آن نيم كيلو را گوش به حرفت نمي‌دهم. من هم مي‌خواهم هر روز ماه رمضان ناهارم را بخورم. اينها چه جواب مي‌دهند؟ («أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون‏») (مطففين/4) شما فكر نمي‌كند انسان كه روز قيامت بايد جواب بدهد. («إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّك‏» )(انشقاق/6) داريد سمت خدا مي‌رويد. («وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» )(بقره/156)، («إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏» )(نجم/42)، («) إِلَيْهِ الْمَصير» (مائده/18) داريم به سمت خدا مي‌رويم. بايد جواب بدهيم. يعني اينقدر شكم تو از خدا مهم‌تر است. خدا مي‌گويد: نخور! شكم مي‌گويد: بخور.  نخور، بخور، بخور، بخور. آنوقت اين خدا را ول مي‌كند مي‌گويد: بله قربان! به شكمش بله‌ قربان مي‌گويد. مي‌خورد. اسير شكم… اگر خواسته باشيم تربيت شويم بهترين راه اين است كه يك خرده فكر كنيم. ايمان خودمان را تقويت كنيم. ايمان به خدا بهترين مبنا و بهترين اهرم تربيت است. روانشناسي و جامعه‌شناسي و اينها علومي هستند، بخوانيد. ولي اينها ما را نجات نمي‌دهد. اگر مي‌خواست نجات بدهد، آمريكا را نجات داده بود. اگر حقوق بشر نجات مي‌داد، الآن آمريكا در افغانستان و عراق نبود. پيداست حقوق بشر هم خاصيتي ندارد. اگر حقوق بشر خاصيتي داشت، اين حقوقدانان بشر جمع مي‌شدند مي‌گفتند: آمريكا رفتي افغانستان چه كني؟ يهودي‌ها را از همه‌ي عالم فلسطين مي‌آوريد كه چه شود؟ اين پيداست كه حقوق بشر هم خاصيتي ندارد. فقط اينها گنبدهايي هستند، كه هيچ نمازي روي آن خوانده نمي‌شود. («إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها») (نجم/23) سازمان ملل، حقوق بشر، اينها القاب است. هيچ خاصيتي ندارد. هيچي!

يكي از آقايان مي‌گفت: اول انقلاب دكتر و مهندس نمي‌گفتند. همه به هم برادر مي‌گفتند. مي‌گفت: يك نفر يك موتور مي‌خواست. اداره‌ي بازرگاني رفت. به مدير كل بازرگاني گفت: يك موتور به ما بده. مثلاً ما نمي‌دانم پدر شهيد هستيم. يا برادر شهيد هستيم. نوشت برادر! مدير كل بازرگاني يك موتور… آن هم نوشت: برادر ارتباطات يك موتور! آن هم نوشت برادر حمل و نقل يك موتور! آن هم نوشت برادر انباردار يك موتور! دائم زير نامه‌ها را پاراف مي‌كردند. او به او، او به او، او به او، حواله مي‌دادند. آخرين نفر گفتند: موتور نداريم. گفت: اي خدا بي‌ برادرم كند! شما يك گروهي به هم برادر برادر نوشتيد، آخرش هم يك موتور به اينها نداديد. حالا حقوق بشر، سازمان ملل، غير متحدها، كنفرانس فلان، كنفرانس فلان، همه‌ي اينها هست، هيچ‌كدام خاصيتي ما از آنها نمي‌بينيم. كه مثلاً بگويند: اينجا يكي از اين جنايت‌ها محكوم شد. و يا اگر محكوم كرد، اسرائيل يك ذره از اين محكوميت ترسيد. يك اقليّتي هرچه جنايت مي‌خواهد بكند، سازمان ملل هم دائم محكوم كند. البته محكوم نمي‌كند وقتي هم محكوم كند، او نمي‌ترسد. پشمي به كلاهشان نيست.

اگر قرار است يك وقتي انسان آدم شود، ايمان آدم را آدم مي‌كند. نه اين كنفرانس‌ها و نه اين سازمان‌ها و نه اين مدارك علمي. آنچه انسان را نجات مي‌دهد ايمان است.

خدايا هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني، بر ايمان ما، بر بصيرت ما بيفزا. آنگونه كه تو مي‌خواهي، ما را تربيت بفرما. اين بشر خواب رفته‌ي غافل را از خواب غفلت و ما را از خواب غفلت بيدار كن.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 551
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست