نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 811
1- تأكيد اسلام بر حضور در جماعت مسلمانان 2- تربيت فرزندان براي امر به معروف 3- بهرهگيري از فكر و مشورت ديگران در جامعه 4- مسئوليت پذيري در برابر مسائل اجتماعي 5- مسئوليت افراد جامعه در اصلاح عيوب يكديگر 6- رعايت مساوات و عدالت در روابط اجتماعي 7- انصاف در برخورد با اقشار جامعه 8- تواضع در برابر مردم، بياعتنايي به فاسقان
موضوع: تربيت اجتماعي در آيات و روايات
تاريخ پخش: 03/06/89
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمك! الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 89 بحثمان راجع به تربيت است. ضرورت تربيت، ابعاد تربيت، اهميتش، موانع تربيت، روشهاي تربيت، تربيت بدني را يك دو جلسه صحبت كرديم، تربيت سياسي را صحبت كرديم. تربيت خانوادگي، اخلاقي و امروز تربيت اجتماعي را ميخواهيم بگوييم. يعني بچههايمان را در آموزش و پرورش، دانشجوهايمان را… چطور نسلمان را اجتماعي كنيم؟ اسلام و تربيت اجتماعي!
در تربيت اجتماعي، چگونه بچهمان را تربيت كنيم؟ يكوقت يك جواني نزد من آمد و گفت: من خجالتي هستم. چه كنم؟ گفتم: در خانه اذان بگو. گفت: در خانهام خجالت ميكشم اذان بگويم. گفتم: زير لحاف بگو: الله اكبر! اگر ديدي زلزله نشد، سرت را از لحاف بيرون كن و الله اكبر بگو. باز اگر ديدي آسمان پايين نيفتاد، در ايوان الله اكبر بگو. بعد يك ذره بگو: «الله اكبر»! الله اكبر! يك خرده بالاتر، الله اكبر، بالاتر، «اشهد ان لا اله الا الله»، «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) تمرين كن. تمرين كن. با اين خجالتت را برطرف كن.
1- تأكيد اسلام بر حضور در جماعت مسلمانان
يكي از راههاي تربيت اجتماعي همين حضور بچهها در نماز جماعت است. فاطمهي زهرا (س) امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را مسجد ميفرستاد. ميگفت: برويد پاي سخنراني پدرتان بنشينيد، و وقتي ميرفتند مينشستند، برميگشتند ميگفت: حالا بلند شو سخنراني كن ببينم پدرت چه گفت؟ امام حسن كوچولو سخنراني ميكرد كه پدرم امروز در مسجد چه گفت. فاطمهي زهرا (س) گوش ميداد. اين را تربيت اجتماعي ميگويند. («وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعينَ») (بقره/43) در نماز، اصل نماز جماعت است. مثل اصل در مسكن، خانه است. اگر كسي در خيمه زندگي ميكند، پيداست اتاق گير او نيامده است. اصل نماز جماعت است.
خود حج، در مكه يك گروهي بودند، ميگفتند: چون ما گروه شريفي هستيم،از يك راه خاصي وارد ميشدند. آيه نازل شد، («أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ») (بقره/199) از همان راهي كه مردم ميروند. يعني جدا نشويد. امام رضا به امام جواد (ع) نوشت كه شنيدم تو را از يك در ويژه ميبرند. در مردم باش! قرآن ميگويد: پيغمبر از مردم بود. («رَسُولاً مِنْهُم») (بقره/129) در مردم بود. («فيهِمْ رَسُولا») (آلعمران/164) با مردم بود. («وَ الَّذينَ مَعَه») (اعراف/64) («مِنهُم»)، («فيهِم»)، («مَعَه») يعني از مردم، در مردم، با مردم. من عربي ميخوانم شما معنا كن ببينم. («مِنهُم» )يعني چه؟ («فيهم» )يعني؟ («مَعَه» )يعني؟ از مردم، با مردم، در مردم. استثنا نباشيم. بعضيها هستند يك مرضي دارند، نميدانم چه مرضي است. مثلاً وقتي همه پپسي ميخورند، اين ميگويد: براي من كانادا بياوريد. تا كانادا ميخورند ميگويد: براي من كوكا بياوريد. تا كوكا ميخورند… همه چاي ميخورند، ميگويد: آب جوش بياوريد. تا آب جوش ميآورند، ميگويد: براي من چاي بياور. يك مرضي دارد، دلش ميخواهد با همه… اين مرض است. مثلاً ميخواهد بند كفشش با همه… مثلاً صداي گاو روي موبايلش گذاشته است. زنگ موبايلش صداي گاو است. دلش ميخواهد يك طوري خودش را مطرح كند. با موي سرش، با زنگ موبايلش، با بند كفشش، با انگشترش، با عطسه كردنش، با آمين گفتنش. همه ميگويند: الهي آمين، يك مرتبه در مسجد ميگويد: الهي آمين! مريض هستي؟ تو مريض هستي؟ خوب مثل باقيها الهي آمين بگو. افرادي هستند مريض هستند. ساختمان خانهاش، عرض كردم ميخواهد كاري بكند كه ديگران نكنند. قرآن ميگويد: («تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا») (قصص/83) آنهايي كه («لا يُريدُونَ عُلُوًّا» )نميخواهد برتري داشته باشد.
اين حديث را گفتم يكبار ديگر هم بگويم. ميگويد: پول ميخواهي به فقير بدهي، به بچهات بده او به فقير بدهد. يعني چه؟ يعني اين بچهي تو با فقرا آشنا شود.
2- تربيت فرزندان براي امر به معروف
امر به معروف، لقمان به بچهاش ميگويد: («يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ») (لقمان/17) («بُنَي» )يعني بچهي كوچولو! («أَقِمِ الصَّلاةَ» )ترجمهاش را ميدانيد. اقامه كن. نماز را به پا دار. بعد ميگويد: («وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» )تو با اينكه كوچولو هستي امر به معروف كن. يعني به مردم بگو: اين كار خوب است، انجام بدهيد. اين كار بد است انجام ندهيد. يعني در جامعه امر و نهي كن. بچه بايد جرأت امر و نهي داشته باشد. رُك حرفت را بزن. بگو: من بچه هستم. نوجوان بايد جسور باشد. حيا يك جايي دارد. حديث داريم حيا دو رقم است. «حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْق» (بحارالانوار/ج68/ص331) بعضي حياها از احمقي است. بعضي حياها از عقل است. ميخواهي فحش بدهي حيا كن. ميخواهي به پدر و مادرت پرخاش كني، حيا كن. به استاد بيادبي، حيا كن. آنجا حيا خوب است. اما ميخواهي اذان بگويي حيا ندارد. ميخواهي سؤال كني حيا ندارد. مسألهي ديني است حيا ندارد. بلد نيستي بپرس خجالت ميكشي، چرا خجالت ميكشي؟ بپرس! حديث داريم آدم يك چيزي را كه بلد نيست بپرسد. و خجالت نكشد. و اگر خجالت كشيد، اين خجالت، خجالت احمقي است.
تعاون، («تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى») (مائده/2) در كارهاي خير كمك كنيد. در كارهاي دسته جمعي، كارهاي دسته جمعي. بياييد مثلاً با هم دسته جمعي اين كار را كنيد. عيد قربان است پول نداريم يك گوسفند بكشيم، خيلي خوب نفري يك مبلغ بگذاريم ده نفري يك گوسفند بكشيم. حديث هم داريم كه اگر پول نداريد يك گوسفند درست بخريد، شريك شويد چند نفري يك گوسفند بخريد.
عروسيهاي قديم شريكي بود. ما بچه كه بوديم كاشان عروسي كه بود، مثلاً همهي خانهها هرچه صندلي داشتند. قالي داشتند. ديگ داشتند، ظرف داشتند، اصلاً براي يك عروسي يك محله بسيج ميشد. ولي خوب الآن هم وضع پولي خوب است، هم اين ظروف كرايه هست. تالار هم هست. و لذا خانم فقط آرايش ميكند، ميآيد مينشيند و برميگردد. اين هيئتهاي عزاداري الحمدلله سر جايش مانده است. هيئتهاي عزاداري تعاون دارند. تعاون يعني دسته جمعي كار بكنيم.
«وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُع» (نهجالبلاغه/نامهي 47) ميگويد: شما به هم وصلت كنيد. به هم ببخشيد و از اينكه به هم پشت كنيد، قطع رابطه كنيد، دوري كنيد.
«أَحْسَنُكُمْ أَخْلَاقاً الَّذِينَ يَأْلِفُونَ وَ يُؤْلَفُون» (مستدرك/ج8/ص451) بهترين آدمها كسي است كه هم با مردم بتواند رابطه برقرار كند، مردم هم بتوانند با اين رابطه برقرار كنند. يعني خوش مشرب باشد. رفيق باشد. نگويند: اين اخمو است. اين عبوس است. اين را نميشود با هيچ عسلي خورد.
3- بهرهگيري از فكر و مشورت ديگران در جامعه
يكي از روابط، رابطهي علمي است. مشورت كنيم. از فكر ديگران استفاده كنيم. مشورت فايدههاي زيادي دارد. دوازده فايده من در يادداشتهايم نوشتم، دو موردش را بگويم. اگر شما مشورت كردي، موفق شدي حسود نداري. من مشورت ميكنم اين زمين را بخرم، يا نه؟ من ميخرم و اين زمين هم خيابان ميآيد از كنارش ميگذرد، گران ميشود. شما حسود نميشوي. ميگويي: من به او گفتم: بخر پولدار شد! يعني پولداري اين به خاطر مشورت با من است. اگر هم شكست خوردي، غمخوار داري. ميگويم: اين زمين را بخرم؟ شما ميگويي: بله بخر. من زمين را ميخرم، بعد هم شهرداري ميگويد: اينجا جزء فضاي سبز است. هيچي! شما غصهي مرا ميخوري. ميگويي:عجب! من به او گفتم: بخر، در چاله افتاد. يعني در مشورت اگر پيروز شديم، حسود نداريد. و اگر شكست خورديم، غمخوار داريم. اين از بركات مشورت است.
خوب، در مشورت آدم افراد را شناسايي ميكند.
تا مرد سخن نگفته باشد *** عيب و هنرش نهفته باشد
آدم وقتي صحبت ميكند، هركسي يك چيزي ميگويد. اين چيزهايي كه ميگويد آدم عقل مردم را، دلسوزي مردم را، رشد مردم را تشخيص ميدهد.
رابطهي علمي… كتاب به هم قرض بدهند. آقا اين كتاب را خواندي؟ يك كتاب كه مطالعه ميكنيد، جاهاي حساسش را يك نقطه بگذاريد. بعد جاهاي حساسش را دوباره بخوانيد. بعد آنوقت با رفقا كه مينشيني ميگويي: آقا من يك مقالهاي خواندم خلاصهاش اين بود. تبادل علمي، گفتگوي علمي… يكي از امتيازاتي كه حوزه بر دانشگاه دارد، اين است كه حوزه درسهايي كه ميخوانند با هم مباحثه ميكنند. يعني استاد يك چيزي ميگويد، شاگردها گوش ميدهند. بعد حرفهاي كتاب و استاد را خود طلبهها با هم مينشينند، كلنجار ميروند. با هم گفتگو ميكنند. مباحثه ميكنند. گفتگوي علمي!
در آخرت داريم كساني كه اهل رابطهي خوب با همديگر هستند، قيامت حسابشان آسانتر است. از صراط راحتتر ميگذرند. گناهانشان بخشيده ميشود.
رابطه لازم نيست از نزديك باشد. امروز اينترنت هست، تلفن هست. فاكس هست. تلكس هست. نامه هست. رابطه نبايد قطع شود. نامههايي كه پيغمبر به اطراف نوشت، يك كتابي شده است. خدا آيتالله احمدي ميانهاي را رحمت كند. چند جلد كتاب دارد نامههايي كه ائمه به افراد مينوشتند. به اطراف، نامههاي پيغمبر و نامههاي ائمه چند جلد كتاب شده است. در آن زماني كه حالا ممكن است در يك شهر دو نفر نويسنده بودند. آن زماني كه بالاي نود و هشت درصد بيسواد بودند، چند جلد كتاب از نامههاي ائمه است.
4- مسئوليت پذيري در برابر مسائل اجتماعي
رابطه بايد مسئولانه باشد. گاهي وقتها رابطه فقط در حد سلام عليك است. فلاني مشكل دارد، مشكل ندارد. بله سلام و عليك ميكنيم. اما حالا اين دخترش را چطور جهازيه داد، پسرش مشكل دارد چيست؟ بيا ببينم مشكل چيست؟ چه ميكني؟ شغلت چيست؟ از كجا ميآوري ميخوري؟ رابطه بايد مسئولانه باشد. حديث داريم «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (وسايل الشيعه/ ج15/ص141) اگر كسي بداند مسلماني فرياد ميزند، جوابش را ندهد، مسلمان نيست. چطور بعضي به خودشان پارسال اجازه دادند با كمال چه عرض كنم، چه لقبي بدهم نميدانم. زبانم نميگردد. كه گفتند: نه غزه، نه لبنان! نه غزه و نه لبنان نداريم. غزه مسلمان نيست؟ لبنان مسلمان نيست؟ اگر كسي ديد غزه دارو ندارند. غذا ندارند. آنوقت شما مسلمان هستي؟ پيغمبر دروغ گفت؟
قال رسول الله (ص)، هركس مسلمان است گوش بدهد. پيغمبر فرمود: كسي كه بشنود صداي مسلماني را كه ميگويد: «يَا لَلْمُسْلِمِينَ»، «يَا لَلْمُسْلِمِينَ» يعني اي مسلمانها! به فرياد من برسيد. «فَلَمْ يُجِبْهُ» ولي جواب ندهد، «فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» مسلمان نيست. اصلاً كشورهايي كه به لبنان و غزه و امثال اينها، به افغانستان، به عراق، به هرجا، كسي كه نالهي مسلماني را بشنود، جواب ندهد، مسلمان نيست. تكرار ميكنم. مسلمان نيست. مسلمان نيست. مسلمان نيست! رمز مسلماني ما اين است كه اگر ناله را شنيديم، غيرت به خرج بدهيم.
آن كسي كه ميگويد: نه غزه، نه لبنان! يعني ما بيغيرت هستيم. به درك كه مردند! يك چنين آدمي مسلمان نيست. منتهي عرض كردم اينها گول خوردند اين شعار را دادند. همهي اينها هم آدمهاي بدي نيستند. گول خوردند. يك كسي دهانشان گذاشت، بعضي آدمها هستند مثل مجّسمههايي هستند كه با سيمان درست ميكنند. لولهكشي ميكنند، آب از دهان اردك ميآيد. خود اردك هم نميفهمد! از يكجايي آب در آن ميرود. از يكجايي آب بيرون ميرود. ما متأسفانه يك مشت آدم اينچنيني هم داريم. كه نميفهمد اين شعار را چه كسي ساخت. چه كسي در دهانش گذاشت؟ همينطور ميگويد: نه غزه، نه لبنان، ما مسلمان هستيم. قرآن بخوانم. چرا از پيغمبر بگويم؟ از قرآن بگويم. در قرآن ديگر شيعه و سني هم ندارد. قرآن ميگويد: («وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين») (نسا/75) چرا شما به نفع مستضعفين نعره نميكشيد؟ ميگوييم: به ما چه؟ اگر آن طرف كرهي زمين هم يك كسي ناله زد، شما بايد كمك كني. اين صليب سرخي كه درست شده است، هر طرف دنيا سيل ميآيد، صليب سرخ حاضر ميشود. خوب اين دستور اسلام است. صليب سرخ به اين آيهي قرآن عمل ميكند. آنوقت تو مسلمان هستي عمل نميكني؟ مسيحيت به اين عمل ميكند. هرجا سيلي، زلزلهاي، خطري بيايد به عنوان كمكهاي انسان دوستانه، كار به دينش هم ندارد، كمك ميكند. رابطه بايد مسئولانه باشد.
رابطه بايد مكتبي باشد. اگر رابطه داريم نه به خاطر نفت رابطه داشته باشيم. خوب نفت كه خشك شد، رابطه هم خشك ميشود. مثل رابطهي عروس و داماد اگر به خاطر شكل باشد، اگر داماد يا عروس زشت شد، طلاق ميگيرند. رابطه به خاطر شكل، رابطه به خاطر نفت، مثل رابطهاي كه ما با انار داريم. ما با انار رابطه داريم. چون آب دارد. دو دستي بلندش ميكنيم، بالا ميآوريم. آبش را كشيديم، تمام شد. ديگر آب ندارد. ما هم تا كشور ايران نفت دارد، گاز دارد، بله بله! نفت خشك شود، ما هم خشك ميشويم. رابطهي شكلي، شكل زشت شود، ما خشك ميشويم.
رابطهي («وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ») (آلعمران/103) رابطه بايد حبل الله باشد، ريسمان خدا! رابطه بايد مسئولانه باشد. رابطه مسئولانه، رابطه مكتبي، («حَبلِ الله»)، مكتبي («حَبْلِ اللَّهِ» «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعا») رابطه مسئولانه، «مَنْ سَمِعَ» كسي كه بشنود، «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا» كسي كه بشنود «رَجُلًا» حتي يك نفر را كه «يُنَادِي» ندا ميزند، «يَا لَلْمُسْلِمِينَ» يعني اي مسلمانها به فرياد من برسيد. «فَلَمْ يُجِبْهُ» جوابش را ندهد، «فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» رابطهي مكتبي اين رابطه است.
5- مسئوليت افراد جامعه در اصلاح عيوب يكديگر
رابطه بايد سازنده باشد. خيليها با هم رابطه دارند ولي هيچ اثري ندارند. رابطهي سازنده را پيغمبر فرمود: «الْمُؤْمِنَانِ كَالْيَدَيْنِ يُغْسَلُ إِحْدَاهُمَا بِالْأُخْرَى» (مستدرك/ج9/ص49) مثل دو دست كه همديگر را ميشويند، بايد من عيب شما را برطرف كنم، شما عيب مرا. بگويي: بيا! شما يك نقطه ضعف داري. به من بگو. با هم رفيق هستيم، يك چيزي به من ياد بده. پول داري؟ وام بده. خطت خوب است، كمك كن. سازنده باشد. خوشم آمد… از چند دانشجوي رشتهي پزشكي يك روز نهضت سواد آموزي تهران آمدند. گفتند: ما شش تا دانشجو در يك منطقه هستيم. تصميم گرفتهايم كه امسال تابستان بچههايي را كه از نظر علمي ضعيف هستند، بچههاي دبيرستاني و راهنمايي كلاس برايشان بگذاريم. يكي فيزيكش را، يكي شيمياش را، يكي دينياش را، يكي ورزشش را، هركس در هر رشتهاي ضعيف است، رابطه بايد سازنده باشد. وگرنه حالا من و شما رابطه داريم، چه خاصيتي داريم؟ چه خاصيتي داريم؟ رابطه سازنده باشد. مثل يَد…
داريم كه «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي» (بحارالانوار/ج75/ص249) امام صادق (ع) فرمود: بهترين دوستان من كسي است كه عيب مرا به من بگويد. اگر كسي عيب تو را گفت، او را دوست داشته باش. «صديقك من نهاك» (غررالحكم/ص415) هركس ميگويد: فحش نده، اين حرف را نزن، اينجا نرو، اين غذا را نخور، هركس تو را از خطر بازميدارد، معلوم ميشود اين دوست واقعي است. هركس هركاري كردي، خنديد پيداست دشمن تو است. «و عدوك من اغراك» (غررالحكم/ص415) دشمن تو كسي است كه كار به تو ندارد. چرت و پرت ميگوييم. قهقهه ميخندد. هركاري ميكني نگاهت ميكند. اينها لاشههاي رفيق هستند. رفيق واقعي كسي است كه عيب شما را به شما تذكر بدهد. و ما هم بايد آن كسي را كه عيب مرا ميگويد دوست داشته باشيم. اگر آينه به شما گفت: اينجا سياه است، خودت را درست كن. آينه را نشكن. كسي گفت: عيب داري، خودت را اصلاح كن. به او نگو: به تو چه؟ به تو ربطي ندارد.
6- رعايت مساوات و عدالت در روابط اجتماعي
رابطه بايد عادلانه باشد. حضرت فرمود: تمام مسلمانها «كَأَسْنَانِ الْمُشْط» (الفقيه/ج4/ص379) مثل شانه، مثل دندههاي شانه هستند. دندههاي شانه مساوي هستند. «لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِي» عرب بر عجم فضيلتي ندارد. «وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَد» سرخ پوست بر سياه پوست فضيلتي ندارد. «إِلَّا بِالتَّقْوَى» (مستدرك/ج12/ص89) رابطه بايد عادلانه باشد.
حتي امام رضا (ع) فرمود: «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِي» اگر كسي به فقر رسيد گفت: سلامعليكم! اگر به غني رسيد گفت: سلام عليكم، مخلصم! چه خبر است.! پولدار است. اگر كسي بين سلام به پولدار و سلام به فقير فرق گذاشت، «لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ» (وسايل الشيعه/ج12/ص64) خدا روز قيامت به او غضب ميكند. كه تو بين پولدار و فقير فرق گذاشتي. همه را يكسان سلام كنيد. عادلانه باشد. همه را يكسان سلام كنيد.
كسي ميخواست مهماني بدهد، حالا چون در آستانهي تولد امام حسن هم بينندهها بحث را ميبينند. امام حسن (ع) خيلي سفرههاي خوبي ميداد. يك كسي فقرا را دعوت كرد، امام فرمود: كار تو غلط است. گفت: آقا اغنيا را دعوت كردم، گفتي: غلط است. حالا هم فقرا را دعوت كردم، ميگويي: غلط است. من چه خاكي بر سرم كنم؟ فرمود: فقير و غني با هم دعوت شوند. چون فقرا كه دعوت شوند، ميبينند اوه همه دور تا دور اتاق فقير هستند. ميگويد: لابد اين حاج آقا يك روزهاي خورده است، گفتند: شصت تا فقير را كفاره بده، اين ما را دعوت كرده براي كفّارهي روزههايي كه خورده است. اغنياء هم تنها باشند درست نيست.
خوب رابطه بايد منصفانه باشد. «اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ وَ أَحِبَّ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك» (نهجالبلاغه/ نامه31) نامهي 31 يك نامهي مفصلي است، به اميد روزي كه امور تربيتي كشور ما اين نامهي اميرالمؤمنين را كه به امام حسن مجتبي (ع) نوشته است. ميخواهد بچهاش را تربيت كند. امور تربيتي همين نامه را دستورالعمل قرار بدهد.
بعضيها دين در دلشان نرفته است. يك عده آمدند گفتند: يا رسولالله! ما مؤمن هستيم. فرمود: نه! نگوييد: مؤمن هستيد. شما مسلمان هستيد، هنوز مؤمن نشديد. («وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمان») (حجرات/14) دين در قلب ما نرفته است. هنوز براي تربيت بچههايمان ميخواهيم ببينيم روانشناسان غربي چه گفتند؟ نامهي اميرالمؤمنين نامهي 31 نهجالبلاغه، نامهي مفصلي است، به بچهاش. ببينيد اميرالمؤمنين چطور امام حسن و امام حسين را تربيت كرده است؟ تربيت شدههاي اميرالمؤمنين كيست؟ امام حسن، امام حسين، زينب كبري و كلثوم.
زينب كبري در پايتخت شام يك سخنراني كرد، اين سخنراني بني اميه را به رگبار بست. شما يك لنگه كفش آن خبرنگار به بوش زد، بارها تلويزيونهاي دنيا نشان داد. بابا اين لنگه كفش چيزي نبود. تازه آن خبرنگار اسير نبود. شهيد نداده بود. زينب كبري دو تا جوانهايش را داده بود. برادرش امام حسين را داده بود. ابوالفضل را داده بود. هجده نفر شهيد داده بود. يك زن، يك روز هجده شهيد داده باشد، بعد آنوقت در شام بيايد در كاخ يزيد سخنراني كند. كه هر يك كلمهي سخنرانياش يك نارنجك است. ميخواهيد بچه تربيت كنيد از علي بپرسيد. روانشناسان غرب جورابشان تا به تا شود رواني ميشوند. رنگ جورابش! چه روانشناسي… ما خودمان چه كمبودي داريم كه خودمان را باختيم؟ يك مشت خودباخته، نميتوانند نسل را تربيت كنند. كسي ميتواند نسل را تربيت كند كه خودش به دين خودش، به عقل خودش، به وطن خودش، خودش را كشف كند. كسي كه خودش را باخته است خودش گير است. خودش گير است.
7- انصاف در برخورد با اقشار جامعه
رابطه بايد با انصاف باشد. اميرالمؤمن با غلامش قنبر بازار ميروند. يك پيراهن ميخرند مثلاً گرانتر، يك پيراهن ارزانتر! پيراهن گرانتر يك خرده شيك است. اميرالمؤمنين به غلام ميگويد: تو بپوش. ميگويد: آقا تو اميرالمؤمنيني، من غلامم! فرمود: ميدانم غلامي، ولي تو جوان هستي. جوان دلش ميخواهد لباسش شيك باشد. چون جوان دلش ميخواهد لباسش شيك باشد، اين شيك را تو بپوش. مثلاً با داشتن اميرالمؤمنين كجا ميخواهيم بچهمان را تربيت كنيم؟ ميخواهيم بچهمان را كجا تربيت كنيم؟ اين حديث را شنيديد يك حديث ديگر هم بشنويد. خوب گوش بدهيد. اينهايي كه چنان دلشان خوش است به اينكه ببينند روانشناسان غربي چه گفتند. اگر روي كرهي زمين، يك نفر ديگر پيدا كرديد، ما از همهي عقايدمان دست برميداريم. از همهي عقايدمان دست برميداريم. يك نفر ديگر پيدا كنيد، مشابه اش، اميرالمؤمنين خانهي يتيمها آمد. يك بچه يتيم همينطور افسرده بود. گفت: عزيز، عزيز! آقا جان! هرچه محبت كرد و لبخند زد، اين يتيم همينطور افسردگياش باز نشد. حضرت علي (ع) خيلي كلافه شد كه چه كند؟ با زانو و دستهايش مثل بزغاله راه رفت. بع… مع… صداي بزغاله درآورد. يتيم خنديد! يك كسي آمد گفت: آقا، آقا بلند شو. بد است! تو اميرالمؤمنيني، رييس حكومت اسلامي هستي. گفت: پستها را ول كن. من صداي بزغاله كنم يك يتيم بخندد، براي من ارزش دارد. مثلاً با اين تربيت شما كجا ميرويد؟ («فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»)(تكوير/26) به قول قرآن كجا ميرويد؟ («فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ») (انعام/95) به قول قرآن («فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ») آيهي قرآن است. يعني كجا منصرف شديد. كجا مي روي؟ چه كسي چه چيزي دارد؟
كسي از ياران معاويه وارد مدينه شد. به قدري به امام حسن (ع) جسارت كرد، خيلي جسارت كرد. امام حسن فحشهايش را شنيد، فرمود: غريبي! گفت: بله، گفت: منزل ما برويم. حالا امام حسن را نشناخت، شناخت، من نميدانم. رفت، آقا امام حسن يك پذيرايي از او كرد. پول به او داد. امكانات به او داد. گفت: آقا حق با شماست. انصافاً… («اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه»)(انعام/124) خدا ميداند كه چه كسي امام شود.
ما در قرآنمان يك يوسف داريم كه برادرها او را در چاه انداختند. وقتي گفتند: ببخش!گفت: همين الآن شما را بخشيدم. هيچ غصه نخوريد. من را در چاه انداختيد، تمام شد. همين الآن شما را بخشيدم. با اين الگوي اخلاقي، ميخواهيم الگوي اخلاقي ما چه كسي باشد؟ عكس چه كسي را روي پيراهنمان به عنوان قهرمان ميزنيم؟ حالا يك كسي در آنطرف دنيا بُكس زده است. خيلي خوب! حالا اين مثلاً قهرمان است كه شما مثلاًعكس او را روي پيراهنت زدي؟ اين قهرمان است. قهرمان كسي است كه چهل سال زجر كشيد، پدرش يعقوب از گريه نابينا شد. خودش در چاه افتاد. در زندان افتاد. گرفتار عشق زليخا شد. سي چهل سال چقدر بلا و پيسي سرش آمد، اما در يك آن گفت: همهي شما را بخشيدم. هيچ غصه نخوريد.
يك روز برادران يوسف گفتند: يوسف جان! شما سفرهات را از ما جدا بيانداز. گفتند: چرا؟ گفت: وقتي تو كنار ما مينشيني غذا ميخوري، ما ناراحت ميشويم. اِ… اِ… ما يك عزيز را در چاه انداختيم. ميبينيم تو بزرگواري، شرمنده هستيم، فرمود: اتفاقاً من كنار شما غذا ميخورم، كيف ميكنم. براي اينكه وقتي مرا از چاه درآوردند، گفتند: يك بردهي بيسر و بيپايي است. معلوم نيست پدر و مادرش چه كسي است؟ الآن كه شما دور من هستيد، ميگويند: بابا يك كس و كاري داشته است. برادرهايي داشته است. پدري داشته است. اين يك فاميلي داشته است. من به شما افتخار ميكنم. با بودن اين الگو كجا ميرويم؟ كجا ميرويم؟ ميخواهيم چه كتاب اخلاقي بخوانيم؟ كدام عارف ميتواند براي ما اخلاق بگويد؟ من نميدانم اين سير و سلوكها كجا ميروند؟ عرفا كجا مردم را ميبرند؟ ما قرآن را كم داريم؟
روز فتح مكه، خوب در مكه خيلي پيغمبر را اذيت كردند. خاكستر سرش ريختند. شكمبهي شتر سرش انداختند. شاعر گفتند. ساحر گفتند. كاهن گفتند. مجنون گفتند. هرچه و هر كاري بود كردند. در خانهاش ريختند او را بكشند. كه حضرت علي را جاي خودش خواباند. همه بلايي سرش آوردند. سنگ بارانش كردند. روز فتح مكه مردم مكه گفتند: حالا ميخواهي چه كني؟ گفت: برادر من چه كرد؟ يوسف! گفتند: برادرت يوسف همه را بخشيد. گفت: همينطور كه يوسف يازده برادرش را بخشيد، من الآن تمام مردم مكه را در يك آن ميبخشم. الآن تمام مردم مكه را در يك آن ميبخشم. خوب با بودن چنين الگويي مثلاً ما ميخواهيم كجا برويم؟ كجا برويم؟
يك نمونه كسي بگويد كه يك كسي يك كاري كرده است، كه درجهي اعلايش در دين نيست.
8- تواضع در برابر مردم، بياعتنايي به فاسقان
رابطه بايد عاطفي باشد. سلام كنيم. ميگويند: بخيل كسي نيست كه پول ندهد. رييس بخيلها كسي است كه سلام نميكند. با هم مي نشينند ميگويد: نه او بايد به من سلام كند. آخر من فوق ليسانس هستم. او ديپلم است. اي بابا! من آيتالله هستم، اين حجة الاسلام است. اي بابا!من تاجر هستم. اين كارگر است. اي بابا! پيغمبر به بچهها سلام ميكرد. روي كرهي زمين آيا رهبري سراغ داريد كه به كوچولوها سلام كند جز پيغمبر! الگوي تربيتي ما بايد اينها باشند.
داريم كه سوارهها بر پيادهها سلام كنند. هركس مركبش گرانتر است، بر آنهايي كه ماشينشان ارزانتر است سلام كنند. چرا؟ براي اينكه اين تكبرش گرفته شود. چون آدمي كه سوار ماشين شيك ميشود و اسب خوب، يك غروري او را ميگيرد. ميگويد: براي اينكه غرورت را تنظيم كني، سلام عليك، سلام عليكم، بنز سوارها، به اين موتور گازيها سلام كنند. تا آن پزي كه از بنز بالا رفته است، با سلام بيايد پايين. تواضع است.
منتهي ميگويد: به آدم فاسق! به آدم رباخوار سلام نكن. چرا آنها؟ ميگويد: براي اينكه اين نهي از منكر است. وقتي سلامش نكردي، رباخوار راه ميرود و هيچ كس سلامش نميكند. ميفهمد غلط كرد. منحرف، فاسق هيچ كس سلامش نميكند. ما اگر اين افرادي كه بدحجاب در خيابان ميآيند، مردم تا نگاهش كردند چنين كند… اين ديگر فردا طبيعي بيرون ميآيد. اين، اين رقمي آمد كه نگاهش كني. وقتي شما نگاهش نكردي، فردا آرام بيرون ميآيد. فردا آرام بيرون ميآيد. طبيعي بيرون ميآيد.
رابطه بايد با احتياط باشد. گاهي وقتها آدم نميداند طرف چه كسي است؟ قرآن يك آيه دارد ميگويد: («إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا») (حجرات/6) فاسق خبري آورد، تحقيق كن. آقا ماهوارهها گفتند. در اينترنت نوشته بود. خوب غلط كرده گفته است. از كجا راست گفته است؟ مگر هرچه ماهواره بود راست است؟ مگر هرچه اينترنت بود… در كتابها نوشته باشند. باسمه تعالي غلط نوشتند. غلط نوشتند. صرف اينكه يك چيزي چاپ شده است. آقا اين كتاب پنجاه بار چاپ شده است! دويست بار چاپ شود. مگر چاپخانه دروغ را راست ميكند؟ او چاپ ميكند، دروغ بدهي چاپ ميكند، راست هم بدهي… قرآن ميگويد: («إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» )اگر فاسق خبري آورد تحقيق كنيد. صرف اينكه حتي فلاني گفته است. قرآن نميگويد: «الذين يستمعون القائل» ميگويد: («الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْل») (زمر/18) حرف را بررسي كن. حرف درست است يا غلط؟ ممكن است گويندهاش يك آدم مهمي باشد. ولي حرفش غلط باشد.
دو نفر آدم عادل يك روز خانهي ما آمدند. دو نفر آدم عادل! گفتند: فلاني يك خانه دارد چند ميليارد كجا. من ديدم اين دو نفر عادل هستند. گفتم: اتفاقاً من تلفنش را دارم. تلفن كردم، الو سلام عليكم! ببخشيد آقا من دو تا مهمان عادل خانهام آمدهاند. مهمان با تقوا! ميگويند: شما يك چنين خانهاي داري. يك چنين قيمتي، يك چنين منطقهاي!گفت: والله روي كرهي زمين چيزي ندارم! نه خودم، نه زنم، نه بچههايم. والله ندارم. گفتم: آقا چه ميگوييد؟ گفتند: والله ما هم شنيديم. همينطور ميگويند. يادتان نرود. گفتند: ماه ديده شده است. فردا عيد فطر است؟ چه كسي ديده است؟ فلان استان. زنگ زدند امام جمعه گفت: بله فلان منطقه مشهور است كه ماه را ديدند. فلان منطقه رفتند، گفتند: مردم مسجد ماه را ديدند. رفتند پيش مردم مسجد، گفتند: مش عباس خادم ماه را ديده است. پيش مش عباس رفتند، ديدند اصلاً كور است. چشم ندارد چيزي را ببيند. (خنده حضار) مشهور است. ده بار چاپ شده است. در ماهواره است. اينترنت است. در روزنامهها نوشتند. من نمونههايي دارم كه يك چيزي را همه مينويسند و همه با هم دروغ ميگويند. اينطور نيست. اينطور نيست. ميگويند: زن يك دنده از مرد كمتر دارد. والله اينطور نيست. شما يك شب عمهات را بخوابان دندههايش را بشمار. (خنده حضار) دندههاي زن و مرد يكسان است. در ايران مشهور است سيزده نحس است. نخير سيزده نحس نيست. اميرالمؤمنين سيزده رجب به دنيا آمد. خلاصه شهرت و اينترنت و ماهواره و روزنامه دليل بر اين نيست كه حرف حرف درستي است.
خوب خدايا يك عقل و ايماني به ما بده ما حق را از باطل تشخيص بدهيم. ما را در فهم حق و باطل گرفتار موجهاي كاذب قرار نده. انشاءالله قسمت شود كربلا و كاظمين برويد. زيارت امام جواد(ع)، بعد از زيارت امام جواد(ع) اين دعا است. خدايا حق را حق ببينم تا پيروي كنم. من هم يك دعا مي كنم آمين بگوييد. خدايا ايماني به ما بده حق را حق ببينيم پيروي كنيم. باطل را باطل ببينيم دوري كنيم. ما را در فهم حق و باطل متحيّر قرار نده. تولد امام حسن مجتبي(ع) را تبريك ميگوييم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 811