responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 850

موضوع: تفسیر سورة سوره انشقاق

تاریخ پخش: 76/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

1- سيماي مجرمان

(إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففين /29) بدرستی که آنهایی که مجرم هستند (آدمهای مجرم، تبهکار، خلافکار) خلافکارها یک برنامه ای دارند. «كانُوا» یعنی برنامه خلافکار این است که به کسانی که ایمان دارند می‌خندند. بدها به خوبها می‌خندند. در یک خانواده کسی که بلند مي‌شود نماز اول وقت می‌خواند به او مي‌خندد. در یک مجلس عروسی کسی که می‌خواهد نماز بخواند به او پوزخند مي‌زنند. البته در جامعه فاسد اینطور است. در امت حزب الله اینگونه نیست. تشویق هم مي‌کنند: (وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ) (عصر /3) قرآن مي‌فرماید: این متلکها را باید تحمل کنید چیزی نیستند. «ضحک» یعنی خنده ای مردم! به شما خواهند خندید. اگر خواسته باشید دیندار باشید، در یک جلسه که غیبت مي‌کنند اگر شما بخواهید بروید بیرون، به شما مي‌خندند. بگذارید بخندند. ما نمی‌توانیم به خاطر خنده مردم از مکتبمان دست برداریم.
(وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ) (مطففين /30)، «إِذا» یعنی زمانی که. زماني که مجرمین مي‌خواهند از کنار مؤمنین عبور کنند به ایشان غمزه مي‌آیند. چشمک مي‌زنند. ابرو بالا و پایین مي‌اندازند. مي‌گویند: ببین! مجرمین مي‌خواهند روحیه شما را تضعیف کنند. مؤمن نشکن است. (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ) (منافقون /8) عزت یعنی نشکن بودن. یعنی نفوذ ناپذیر بود. غیرمؤمن بشکن است. تا دید اینجا چهار نفر نگاهش مي‌کنند، رنگ عوض مي‌کند.
«أَجْرَمُوا» به «آمَنُوا»‌ها مي‌خندند. نکند که اینقدر ایمان شما سست باشد که به خاطر غمزه این و آن وبه خاطر حرف مردم دست از کار بکشید؟! مردم خواهند گفت! خب بگویند. ما خیلی وقتها خیلی از کارهای حق را انجام نمی‌دهیم به خاطر اینکه مي‌گوییم: مردم چنان خواهند گفت!! به دختره مي‌گویم: چرا ازدواج نمی‌کنی؟ مي‌گوید: هنوز هیچکدام از همکلاسی‌های من ازدواج نکرده‌اند؟! خب نکرده باشند. دخترها فلان خواهند گفت. خب بگویند. ازدواج کار مقدسی است. وقتی یک دانشجو در سالهای اول دانشگاه بخواهد ازدواج کند به او خواهند خندید، خب بخندند. من حدود سی سال پیش طلبه نجف بودم. از نجف هم مي‌شد با ماشین به مکه رفت. با 800 تومان من با ماشین رفتم به مکه و برگشتم. وقتی برگشتم یک حاجی جوان بودم. یکی به من گفت: تو را به حضرت عباس(ع) تو هم شدی حاجی؟! حاجی باید یک تنگی نفسی، ریش سفیدی، کمر قوزی، عصا و… داشته باشد! من ناراحت هستم که به تو حاجی مي‌گویم! گفتم: خب نگو. نگو تا بزرگ شوم. گاهی اوقات پیش مي‌آید که دختر مهرش را گرفته و به اندازه ای است که مي‌تواند به مکه برود يا اصلاً مهریه‌اش مکه است. می‌گوید: من اگر مکه بروم همه خواهند گفت: تو هم شدی حاجیه!؟ خلاصه گیریم. خود بنده هم گیرم. بنده مثلا در جایی دارم راه مي‌روم. یکمرتبه یادم مي‌آید که ای وای نماز نخوانده‌ام. الآن هم نزدیک غروب است. باید چه کنم؟ باید همانجا کنار پیاده رو (اگر شد در یک مغازه یا مسجد) اگر نشد کنار پیاده رو یک روزنامه اگر نبود روی خاک نماز بخوانم!! مي‌گوید: مؤمن باید جوری باشد که با خنده‌ها و غمزه‌ها دینش را از دست ندهد.

2- برخورد مجرمان و سرنوشت اخروي آنان

(وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ) (مطففين /31) وقتی مجرمین پیش اهل و باند خودشان بر مي‌گردند (وقتی مي‌روند تو قهوه خانه و کاباره ای که با هم هستند) پشت مؤمنین فکاهی می‌گویند. مي‌گویند: دیدی! تو عروسی یک خانم بلند شد و نماز خواند!؟ (و با هم مي‌خندند) که چی؟ ما باید به شما بخندیم. البته خواهم گفت در کجا.
(وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) (مطففين /32) زمانی که مجرمین، مؤمنین را از دور مي‌بینند با انگشت نشانشان مي‌دهند که: ای مي‌بینی گمراه هستند. خودش گمراه است و مؤمنین را گمراه مي‌داند.
پس مجرمین به مؤمنین چهار جور متلک مي‌گویند: 1- به ما مي‌خندند. 2- نسبت گمراهی به ما مي‌دهند. 3- غمزه مي‌آیند. 4- فکاهی مي‌گویند.
(وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ) (مطففين /33) شما که محافظ مؤمنین نیستید. مسؤولیتی ندارید. اصلا به شما چه؟ (فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) (مطففين /34) روز قیامت مؤمنین به کفار خواهند خندید. امروز شما به ما مي‌خندید فردا ما به شما خواهیم خندید. مقابل به مثل: یادت مي‌آید به من مي‌خندیدی؟! حالا من به تو مي‌خندم. بعد: او در کجا خندید؟ در عروسی و میدان ورزش و خیابان و (عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ) (مطففين /35) من در بهشت روی تختها تکیه مي‌دهم و به شما مي‌خندم. (هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ) (مطففين /36) آیا کفار کیفر عملکرد خود را گرفتند؟! این خنده جواب آن خنده. این جزا جواب آن اذیت. خلاصه این چهار تا آیه مي‌خواهد بگوید: مؤمن باید محکم باشد. خیال نکنید که همه دوستتان دارند. انبیاء را هم مسخره کردند. اصولا همیشه افرادی که حرف نو دارند مورد تهاجم قرار مي‌گیرند. امیرالمؤمنین علی(ع) مي‌فرمایند: یک کاری که حق است انجام بده. اگر امروز طرفدار ندارید در آینده طرفدارانی پیدا خواهید کرد.
بروید سراغ سوره مبارکه انشقاق.

3- تفسير سوره‌ي انشقاق و آستانه قيامت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، (إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ) (انشقاق /1) زمانی که آسمان شکافته شود. هیچ چیزی محکم نیست. همین آسمان‌هایی که قرآن درباره آنها مي‌فرماید: (سَبْعاً شِداداً) (نبأ /12) محکم است، همین محکم‌ها روزی فرو مي‌ریزند. خیلی به هوش خودتان اطمینان نکنید. همین تیزهوشان و خوش استعدادان روزی را مي‌بینند که اسمشان را هم فراموش کرده‌اند. یک مدتی است. ای پولدارها! یک زمان بود که چیزی نداشتی، فردا هم نخواهی داشت. سواد نداشتی، فردا هم نخواهی داشت. قدرت نداشتی، فردا هم نخواهی داشت. هر چیزی که در دست انسان است روزی پوچ می‌شود: (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ) (نحل /96) قرآن مي‌فرماید: هرچه نزد شماست پوچ می‌شود و از بین مي‌رود. (وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ) (انشقاق /2) آسمان گوش به فرمان خداست. هستی گوش به فرمان خداست. از این آیه معلوم مي‌شود که هستی شعور دارد. ما آیات زیادی در قرآن داریم که مي‌‌فرمایند: خیال نکن که شعور مال انسانهاست. زمین هم شعور دارد. «حُقَّتْ» یعنی: این سزار است. اصولاً فقط تسلیم در برابر خدا است. به چه دلیل من بله قربان گوی شما باشم یا بالعکس؟! ما را مادرهایمان آزاد به دنیا آورده‌اند. فرعون به موسی(ع) گفت: تو در خانه من بزرگ شده‌ای (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ) (شعراء /18) تو بچه بودی من بزرگت کردم. موسی(ع) فرمود: (وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‌ إِسْرائيلَ) (شعراء /22) این نعمت است که منت مي‌گذاری که مرا بزرگ کرده‌ای؟! من باید خانه پدرم بزرگ مي‌شدم. همینی که خانه تو بزرگ شده‌ام پیداست که تو پدرم را استعمار کرده‌ای.
شاگردي آمد به اتاق مدیر و مي‌خواست بگوید: چرا مرا رفوزه کردی؟ چرا مرا رد کردی؟ عوض اینکه بگوید: به چه مُجوّزی، گفت: به چه مَجوزی! گفت: به چه مَجوزی مرا رد کردی؟ مدیر هم گفت: به همین مَجوز که تو مُجوّز را مَجوز مي‌گویی.
(وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ) (انشقاق /3) زمانی که زمین گسترش پیدا مي‌کند. زمین کش پیدا مي‌کند. هم آسمان و هم زمین قابل گسترش هستند. اینها حوادث قیامت هستند.
(وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ) (انشقاق /4)‌ زمین هرچه دارد بیرون پرتاب مي‌کند. مرده، گنج،… و خودش را (تخلی) خالی مي‌کند.
(وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ) (انشقاق /5) زمین هم تسلیم خداست.

4- قيامت و سرنوشت حسابرسي خوبان

(يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ) (انشقاق /6) «کدح» یعنی تلاش و کوشش همراه با رنج و تعب. ای بشر تو داری با زحمت به سمت خدا مي‌روی، او را ملاقات خواهی کرد. یعنی شما دارید به سمت خدا مي‌روید. یادت نرود که: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) (بقره /156) ما داریم به سمت خدا مي‌رویم. حالا که داریم به سمت خدا مي‌رویم باید کارهایمان را تنظیم کنیم با اهداف الهی. چون خط سیر آنجاست پس کارهایت را با آن مطابقت بده. چون بالاخره باید جواب بدهید. پس از حالا خودتان را آماده کنید. اگر ما بدانیم که گمرکی وجود دارد و ما را مي‌گردند از حالا چیز قاچاق حمل نمی‌کنیم.
(فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ) (انشقاق /7) روز قیامت، نامه عمل مؤمنین را به دست راستشان مي‌دهند. و نامه عمل انسانها مجرم را به دست چپشان مي‌دهند. اما کسی که نامه عملش را به دست راستش بدهند. (فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً) (انشقاق /8) حساب او را به آسانی مي‌کشند. مؤمن حسابش آسان است. در قرآن چهار نوع حساب داریم: (حِساباً شَديدا) (جن /8) داریم، «حِساباً يَسيراً» داریم، بعضی‌ها بی حساب به بهشت مي‌روند، بعضی‌ها بی‌حساب به جهنم مي‌روند. در این مورد یک حدیث مي‌خوانم: شخصی از شخص دیگری طلب داشت. خیلی دقت می‌کرد که او تا یک قران آخرش هم بدهد. هرچه می‌گفت: آقا 2 روز صبر کن. کمی کوتاه بیا، مي‌گفت: الا و بالله و لابد همین است که گفتم! و خیلی سخت‌گیری مي‌کرد. بدهکار از طلبکار پیش امام(ع) شکایت کرد. امام(ع) طلبکار را به حضور خواستند. فرمود: به او چه کردی؟ گفت: من با او کاری نکرده‌ام. از او طلب دارم و مي‌خواهم طلبم را بگیرم. حق را باید گرفت. من قدرت دارم و حقم را از او مي‌گیرم! امام(ع) فرمود: درست است که حقت است و مي‌خواهی بگیری و باید بگیری، اما سختگیری نکن. گفت: نه من حقم را مي‌گیرم. امام(ع) فرمود: قرآن مي‌خوانی؟ گفت: بله. فرمود: این آیه را خوانده ای: (وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) (رعد /21) یعنی: بعضی‌ها حسابشان بد است. یعنی روز قیامت خدا به آنها سختگیری مي‌کند. (حِساباً شَديداً) (طلاق /8). گفت: بله. فرمود: مي‌دانی این آیه شامل حال چه کسانی است؟ کسانی که مثل تو سخت مي‌گیرند خدا هم روز قیامت به اینها سخت خواهد گرفت. کسانی که با مردم مدارا کنند خدا هم با آنها در روز قیامت مدارا خواهد کرد؛ به مردم سخت نگیرید.
البته بعضی جاها هم باید سخت گرفت. در بیت المال باید سخت گرفت. قاضی باید سخت بگیرد. اگر من یک «تیرآهن» دزدیدم و رفتم یک خانه ده طبقه ساختم. و تیر آهن دزدی را در طبقه اول کار گذاشتم. اگر صاحب تیرآهن گفت: آقا تیرآهن خودم را مي‌خواهم، بگویم: آقا من تیرآهن را برداشته‌‌ام، یک تیرآهن مي‌خرم و به تو مي‌دهم. چون آن را دزدیدی صاحب آن حق دارد بگوید: باید نه طبقه را خراب کنی و تیرآهن خودم را بدهی. اگرچه حق دارد ولی بهتر است این کار را نکند. (وَ يَنْقَلِبُ إِلى‌ أَهْلِهِ مَسْرُوراً) (انشقاق /9) کسی که حسابش آسان است خیلی شادمان به سوی خانواده و همفکرانش باز مي‌گردد.

5- قيامت و حسابرسي و سرنوشت بدان

(وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِه ِفَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً ) (انشقاق /11-10) اما کسی که مجرم است نامه‌اش را از پشت سر به او مي‌دهند. اما کسی که نامه عمل را از پشت سر به او بدهند داد مي‌زند، به خودش نفرین مي‌کند.
(وَ يَصْلى‌ سَعيراً) (انشقاق /12) جایگاهش جهنم است. چرا؟ (إِنَّهُ كانَ في‌ أَهْلِهِ مَسْرُوراً) (انشقاق /13) چون در دنیا بد مستی مي‌کرد. خوش بود. کاری به این نداشت که الآن من خوش هستم کسی گرسنه هست یا نیست؟ الآن من این همه لباس دارم بی‌لباسی وجود دارد یا نه؟!! الآن من سالم هستم مریضی هست یا نه؟!! بی خیال و بی مسؤولیت بود. وقتی هم با او صحبت مي‌کردی خیلی خوشحال بود. (إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ بَلى‌ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً) (انشقاق /15-14) او خیال مي‌کرد که دنیا همین است. بازگشتی و حسابی نیست. مي‌گفت: حالا کی رفت از قیامت خبر آورد! فعلا خوش باشیم! «بَلی» چرا. بازگشت دارد.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 850
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست