responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 871

موضوع: تفسير سوره حجرات (17)

تاريخ پخش: 08/06/80

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- تفسير آيات سوره حجرات

سر سفره قرآن نشسته‌ايم با آيات قرآن آشنا مي‌شويم، نكات و درس‌هايي را از آن‌ها مي‌گيريم، سوره‌ي حجرات بوديم آيه هفت را معني كرديم آيه هشت هم اين است (فَضْلاً مِنَ اللَّه) (حجرات /8).
موضوع: تفسير سوره‌ي حجرات آيات، آيه هفت و هشت، آيه هفت مقداري گفتيم تا رسيد به اين جمله كه: (حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‌ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ) (حجرات /7) آيه‌ي مورد بحث: (فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ) (حجرات /8) خداوند ايمان را در دل شما محبوب قرار داد يعني انسان جوري آفريده شد كه ايمان را دوست دارد، ايمان پهلوش زينت است، حالا من دو، سه تا نمونه بگويم:

2- حسن و قبح ذاتي

جوان‌هايي هستند بد، چشم چران، خيلي به دخترهاي مردم نگاه مي‌كنند همين جوان وقتي مي‌خواهد داماد شود به خواهر و مادرش مي‌گويد ببين من مي‌خواهم سراغ يك دختري بروي كه هيچ نامردي به او نگاه نكرده باشد. خود اين نامرد به همه كس و ناكس نگاه كرده در اين كه خودش چشم چران است اما در دلش باور دارد كه بازهم دختر خوب اين است كه چشم‌هاي بد به او نگاه نكرده باشند، يعني آن چشم چران هم مي‌فهمد كه دختري كه همه بهش نگاه مي‌كنند خيلي كمال نيست برايش.
مثال ديگر: گاهي چهار نفر شريكي مي‌روند يك جايي را مي‌چاپند دزدي شريكي بعد مي‌‌گوييد ببين نگاه كن موفق شديم حالا بيا عادلانه تقسيم كنيم، دزدها كه كارشان ظلم است دم از عدالت مي‌زنند. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‌ قُلُوبِكُمْ» يعني در دل دزد هم ايمان هست.
بچه‌ي دو ساله يك سيب دستش است بچه‌ي سه ساله چهار ساله يك سيب دستش است. مي‌گويد: اين سيب را نگه دار من بروم دستشويي، بروم آب بخورم، تا سيب را به شما مي‌دهد برود آب بخورد، مي‌آيد مي‌بيند سيب او را گاز گرفته‌اي اين ممكن است بلد نباشد حرف بزند كه اين سيب امانت بود من تو را امين دانستم، در امانت خيانت كردي، سخنراني بلد نيست بكند اما به امام وجودش مي‌گويد: ‌اي خائن، اين معنايش اين است «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» يعني از نظر همه هركسي فسق بد است در درون كفر بد است، چون كفر يعني لجاجت، از نظر همه هر كسي عصيان بد است، يعني بد را انسان مي‌فهمد بد است. قرآن مي‌گويد:

3- شناخت خوبي و بدي در وجود انسانهاست

(فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) (شمس /8) يعني خداوند الهام كرده به هر كسي «فجور» و «تقوا» چيست. اين طور نيست كه يك كسي بگويد من نفهميدم قرآن در سور‌ي آيه الكرسي در سوره‌ي بقره مي‌فرمايد: (قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ) (بقره /256) راه رشد و غي معلوم است. اين طور نيست كه آقا حالا ما نفهميديم كه چي به چيست، يعني واقعاً اين‌ها كه دنبال گروهك‌ها مي‌روند، آن‌ها كه دنبال كفر و فساد مي‌روند اين‌ها نمي‌دونند كه اسلام چي مي‌گويد. حرف زدن با خدا، حرف زدن با خلق، تكيه به خدا و تكيه به خلق، صداقت، خيانت و دروغ، نام نيك، غيبت، كلام زيبا، فحش، اين‌ها را نداند، قرآن مي‌گويد: بعد هم مي‌فرمايد «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ» اين فضل خداست همين كه گرايش‌هاي شما را، يعني مايه‌هاي مكتبي را به شما دادند، اين فضل از خداست، همين كه ما خوبي‌ها را دوست داريم نعمت است، وقتي مي‌گويند نعمت چيه الحمدلله نعمت خانه و ماشين و تلفن و شغل و پول، پس اين‌ها نعمت است؟ نمي‌گوييم آن‌ها نعمت نيست، اما قرآن به اين مي‌گويد اين فضل است، چي چي فضل است؟ فضيلت نعمت اين است كه تو ايمان را دوست داري ايمان پيش تو زينت است، از كفر و فسق و عصيان تنفر داري، گرايش به حق نعمت است تنفر از باطل هم نعمت، و گرنه بسياري هستند افرادي كه سيگار كه دود مي‌شود انگار كليد فتح هندوستان است ابرو را مي‌اندازد شمال شرقي، جنوب غربي، فوت، كيف مي‌كند از اين كه دود مي‌خورد، حالا اگر واقعاً خدا مردم را اين طور خلق مي‌كرد، بابا مردم پول مي‌دهند هواي سالم مي‌خورند، اين پول مي‌دهد دود تلخ مي‌خورد پول مي‌دهد ترياك پولش را آتش مي‌زند، بچه‌هايش هم توي فقر مي‌سوزند، حالا اگر واقعاً ما اين طور بوديم مثلاً اگر دروغ و فحش را دوست داشتيم.

4- راه‌هاي خودشناسي

عمربن‌سعد عوض اين كه امام حسين(ع) را دوست داشته باشد خواست فرمانداري ري بشود، آخر اين هم شد كار، محتشم كاشاني(ره) قشنگ توي شعرهايش مي‌گويد:
مي‌گويد چي چي را با چي چي معامله كردي. مثلاً نواب صفوي را كشتي براي چي؟ آيه الله مدني و صدوقي، دستغيب را شهيد كردي براي چي؟ بهشتي را شهيد كردي براي چي؟ چي را با چي فروختي؟ آخر مخي كه مي‌تواند درس بخواند چرا اين‌ها را حفظ كردي، حديث داريم در اصول كافي مي‌گويد: ببين رفيق‌هايت چه كساني هستند، اگر مؤمنين را دوست داشتن معلوم مي‌شود خدا دوستت دارد كه تو آدم‌هاي خوب را دوست داري، اما اگر گناهكارها را علاقه داشتي معلوم مي‌شود كج شده‌اي. چون قرآن مي‌گويد: فضل و نعمت اين است كه «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ».
يه كسي بچه دار شد يك نفر بهش تلفن كرد ما به شما كه نوه دار شده‌اي مي‌خواهيم هديه بدهيم، مي‌توانم مثلاً آن زمان فيش عمرده ده تومان بود يك قاليچه‌ي كوچك هم ده تومان بود مي‌گفت مي‌خواهي يك قاليچه بخرم براي نوه‌ي شما يا يك فيش عمره براي فلان يك كسي به كسي گفت. گفت قاليچه پشم است، مدينه پيغمبر است پشم با پيغمبر، بابا «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» چي چي را با چي چي. زيارت كربلا هر قدمي كه برميداري، آب زمزم، مشعرالحرام، مسجد الحرام، زيارت حضرت رضا(ع).
حديث: نگاه كن رفيق‌هايت چه كساني هستند.
چه كتابي را دوست داري، مطالعه كني شماره تلفن چه افرادي را داري؟
راه شناخت خود: يك، به چه كسي علاقه داري به آن كسي كه شاگرد اول مدرسه است و درسش بهتر است يا به آنكه كتش قشنگ‌تر است.
خداوند بيامرزد، پدري داشتم گفتم آقا خانه‌ي ما بهتر است يا خانه‌ي فلاني، گفت هر كدام خانه‌ها عبادت بيشتر مي‌شود. ارديبهشت خوب نيست امتحان‌ها شروع مي‌شود، بابا «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» مي‌گويد: امروز روز نحس است، چرا؟ مي‌گويد: صد تا امتحان دارم، هر روزي درس است مي‌گويد نحس، مي‌گويد: امروز روز خوش بود چون صبح كله پاچه خورديم، به پاچه مي‌گويد خير به درس مي‌گويد نحس، اين خيلي است، اين انحراف است.
به چه كسي علاقمندي؟ كجا مي‌روي؟ چه مي‌خواني؟ چه آرزو داري؟ چه حفظ كرده‌ايم؟ چه جمع كرده‌ايم، اين‌ها علامت خودشناسي است. اين‌ها يك چيزهايي است كه: «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً».
آيه بعد مي‌فرمايد كه، آيه نه: (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما) (حجرات /9) اگر دو طائفه از مؤمنين درگير شدند با هم.

5- خاطره‌اي از شهادت قاري قرآن در جنگ جمل

يك خاطره‌اي ديروز ياد گرفته‌ام برايتان بگويم: ما يك خاطره‌اي در كربلا شنيديم كه ابالفضل(ع) رفت براي بچه‌هاي امام حسين(ع) آب بياورد دورش را اشرار گرفتند دست راست آقا جدا شد مشك راداد به دست چپ دست چپش را قطع كردند، مشك را به… اين را ما همه شنده‌ايم. مثل همين راجع به قرآن اتفاق افتاد. در جنگ جمل كه به رهبري عايشه عليه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) راه افتاد و ضد قرآن عمل شد چون قرآن فرموده: (وَ قَرْنَ في‌ بُيُوتِكُن) (احزاب /33) تو خانه هايتان قرار بگيريد. سوار شتر شدند و جنگ به پا كردند و جنگ جمل را در تلويزيون ديديد، طلحه و زبير و عايشه بود. طلحه و زبير و عايشه مسلمان هستند، علي بن ابيطالب و طرفدارانش هم مسلمان هستند، خوب اگر دو مسلمان با هم درگير شدند. مثل فرض كنيد ايران مسلمان است عراق هم مسلمان است.
اگر دو طايفه از مسلمان‌ها با هم درگير شدند همه‌ي كشورهاي اسلامي قيام كنند براي صلح، بي تفاوتي ممنوع در مقابل درگيري شما مسؤوليد.
اميرالمؤمنين(ع) همين كه ديد كار سخت شده اين‌ها را نهي كرد و فرمود نكنيد اين كار را، اين‌ها گوش نكردند، حضرت به خدا شكايت كرد گفت: خدايا من هر چه نصيحت مي‌كنم اين مردم گوش نمي‌دهند. قرآن را حضرت به دست گرفت و فرمود كيست كه اين آيه را برود براي مردم بخواند: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» يكي برود بخواند، يك نفر آمد به نام «مسلم مشاجعي» اين پاشد توي لشكر حضرت علي(ع) و گفت: آقا من، من مي‌روم اين آيه را مي‌خوانم گفت: اين آيه خيلي تاوان دارد، تو را مي‌كشند، گفت: بكشند، امام(ع) فرمود: دست راستت را قطع مي‌كنند، و دست چپت را قطع مي‌كند بعد شهيد مي‌كنند، و گفت مسلم اين قطع شدن دست راست و چپ، بهاي كمي است در راه خدا كم است قابل نيست. دست راست و چپ من قابل نيست خودم هم قابل نيستم، بگذار من بروم قرآن را بخوانم. يك زماني اين آيه را مي‌خواستند بخوانند تكه تكه مي‌شدند و مي‌خواندند، الآن ما زير درخت نشسته‌ايم و هواي خوب و بلبل‌ها هم چه چه مي‌زنند، بهار و… يك زماني مسلم مشاجعي، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: دست راست و چپت را قطع و تو را شهيد مي‌كنند گفت: «و هذا قليل في ذات الله» خوب.
ايشان قرآن را گرفت و مردم را به خدا دعوت كرد، همين طور كه داشت مي‌خواند دست راستش را قطع كردند، فوري قرآن را دست چپ گرفت، دست چپش را قطع كرند فوري قرآن را به دندان گرفت.
مثل ابالفضل كه مشك را به دندان گرفت اين هم قرآن را به دندان گرفت، بالاخره او را كشتند بعد يك مادري شعري گفته مي‌خواهم شعر را بگويم. ببينيد مقام زن چيه واقعاً، مادر مسلم: «يَا رَبِّ إِنَّ مُسْلِماً أَتَاهُمْ بِمُحْكَمِ التَّنْزِيلِ إِذْ دَعَاهُمْ يَتْلُو كِتَابَ اللَّهِ لَا يَخْشَاهُمْ فَرَمَّلُوهُ رُمِّلَتْ لِحَاهُم» (بحارالانوار/ج32/ص174)
خدايا پسرم مسلم رفت سراغ مردم ـ دعوت كرد مردم را به قرآن محكم، قرآن را تلاوت كرد و از آنها نترسيد ـ او را به خون آغشته كردند خدايا صورت‌شان را به خون آغشته كن. خدايا او را كشتند بچه‌شان را بكش حالا حساب كن، يك زن جنازه بچه‌اش را مي‌بيند و اين زن چقدر اديب است ممكن است يكي ليسانس ادبيات و دكترا هم داشته باشد ولي نتواند به قشنگي رجز بخواند ريتم را ببيند: «يَا رَبِّ إِنَّ مُسْلِماً أَتَاهُمْ بِمُحْكَمِ التَّنْزِيلِ إِذْ دَعَاهُمْ‌ يَتْلُو كِتَابَ اللَّهِ لَا يَخْشَاهُمْ فَرَمَّلُوهُ رُمِّلَتْ لِحَاهُم» (بحارالانوار/ج32/ص174)
اين زن اديب، شاعر، اهل رجز، خودش را نباخت خيلي مهم است. اتمام حجت كرد و از اين معلوم مي‌شود كه ما، در جنگها بايد اتمام حجت كنيم باز براي مردم لابد شنيده¬ايد كه: امام حسين(ع) از صبح تا ظهر عاشورا ده تا سخنراني كرد. خودش و اصحابش، سخنراني دو دقيقه‌اي پنج دقيقه‌اي ده تا سخنراني كه يك وقت نگويند ما نفهميديم و گيج شديم. اتمام حجت كرد.

6- درون مايه تبليغ

دو: تبليغ بايد با قرآن باشد.
اين خطاب به روحانيون و پيش نمازها و منبري هاست كه سخنراني‌ها كم بشود و وحي و قرآن وحديثش بيشتر شود وقتي مي‌خواهي تبليغ كني نرو حرف بزن برو قرآن بخوان مايه‌هاي تبليغي بايد قرآن باشد.
صحبت كن كه مردم بصير بشوند، دو تبليغ با قرآن باشد، مبلغ بايد شجاع باشد، يك وقت يك آيه‌اي را بخواند گرچه به قيمتي كه شهيد شد، قرآن هم مي‌گويد: (الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) (احزاب /39) كساني كه رسالت الهي را مي‌رسانند و نمي‌ترسند.
دشمنان علي(ع) در جنگ جمل با تلاوت قرآن مخالف بودند، از اين چهره‌ي جنگ جملي‌ها هم روشن مي‌شود يعني طرفداران، مخالفين اميرالمؤمنين معلوم مي‌شود كه تحمل شنيدن آيه قرآن را ندارند مي‌گويند ما مسلمان هستيم، اما اين آقاي «مسلم» كه رفت آيه قرآن بخواند، شهيدش كردند، از اين معلوم مي‌شود چهره‌ي آن‌ها چيست.
يك كسي از من پرسيد، بالاخره امام حسين(ع) روز عاشورا از مردم آب تقاضا كرد يا نكرد گفتم هر دو طرفش مفيد است اگر تقاضا نكرد اين عزت امام است كه از تشنگي شهيد مي‌شود ولي از مردم آب نمي‌خواهد، اگر بخواهد هم توجيه دارد كه امام حسين(ع) براي علي اصغر تقاضاي آب بكند و آن‌ها آب ندهند تا مردم بدانند كه اين جانورها چه كساني هستند. چون گاهي وقت‌ها آدم تقاضا مي‌كند تا هويت طرف روشن شود. جملي‌ها چه كساني هستند، كسي كه اين آيه را خواند او را تكه تكه كردند دست راست و چپ، تا چهره‌ي دشمنان علي در جنگ جمل روشن شود. فداكاري تا آخرين مرحله، قرآن را به دندان گرفت.

«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 871
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست