نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 882
موضوع: تفسير سوره حجرات (27)
تاريخ پخش: 26/09/80
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
از قبل از ماه رمضان 2 تا 3 آيه از سوره حجرات مانده تا اين سوره انشاءالله تمام شود. تفسير آيات آخر سوره حجرات: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم) (حجرات /14)
1- تفاوت اسلام و ايمان
موضوع اين آيه اين است كه بيخود پز ندهيد، شعار بيخودي ندهيد، ادعا نكنيد، اعراب به افراد باديه نشين ميگويند. بيابان نشينها، چادرنشينها، اينها را قرآن يك جا ميگويد گروهي از اينها خوب است، جاي ديگر ميگويد گروهي از اينها بد است. مثل باديه نشينها، يك جا از اينها تعريف ميكند در سوره توبه آيه 99 ميفرمايد (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّه) (توبه /99) بعضي از اعراب باديه نشينها ايمان دارند، بخاطر همين كارشان درست است. اينجا هم از اينها انتقاد ميكند كه عدهاي از آنها هي بيخودي پز ميدهند. اينها باديه نشينها را ميبردند پهلوي پيغمبر ميگفتند: قدرمان را داشته باش ما ايمان آوردهايم. فرمود نه شما هنوز ايمان نياوردهايد «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» ما دو تا «دخل» در قرآن داريم و بد نيست اين را بررسي كنيم. (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) (نصر /2) در دين خدا فوج فوج داخل ميشوند. «يَدخُلُون» يعني مردم دسته دسته وارد دين ميشوند و مسلمان ميشوند. يك آيه مثل اينجا ميگويد «لَمَّا يَدْخُلِ»، اينجا ميگويد: «لَمَّا يَدْخُلِ» نكته قشنگي ميخواهم بگويم به شرط اينكه زيادي گوش بديد، «يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» يعني فوج فوج ميايند داخل در دين ميشوند ، مثل انقلاب كه پيروز شد. همه ميآمدند اعلام همبستگي ميكردند اما فرق ميكند كه انسان برود در دين يا دين وارد مغز و دل بشود. ميگويد شماها وارد فضاي دين شديد ولي دين وارد دل شما نشده. يك وقت عروس ميآيد تو خانه داماد، داماد ميرود خانه عروس، عروس و داماد خانه هم ميروند اما مهر و عشقشان در دل هم نميرود. در غدير خم دسته دسته آمدند و گفتند: نجن، نجن، آفرين مبارك است، مبارك است. علي بن ابيطالب امروز مثل يك پيغمبر شد. اما دير يا زود ديديم كه علي رها شد. در انقلاب ما هم اين خطر پيش بيني ميشود، من يك بحثي داشتم حدود 15 سال پيش كه تيترش اين بود: انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است. ايمان داشتن مهم نيست ، مؤمن ماندن مهم است. اميرالمؤمنين سه بار از طريق كامپيوتر فهميديم سه مرتبه در سه جا اميرالمؤمنين از پيغمبر پرسيد افي سلامتٍ من ديني؟ يعني من دينم تا آخر خواهد بود يا وسطها بيدين خواهم شد؟ الله اكبر خيلي مهم است، حضرت علي از اين كه وسط راه چپ كند، دغدغه دارد. از پيغمبر پرسيد: عاقبت من خوب است؟ حضرت يوسف ميگويد: خدايا من بي دين نشوم. (تلفني مسلما)يعني من در حال مسلمان در حال تسليم بميرم. وسط راه، چون گاهي وقتها انسان صبح يك عقيدهاي دارد، چاشت عقيدهاش عوض ميشود. (قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا) (فصلت /30) تعريف نشده. اينكه به ما ميگويند در نماز بگوييد: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6) يعني خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن. گفتند آقا شما كارهايتان مستقيم است. فرمود: بله من تا الآن راهم مستقيم است، خبر از يك دقيقه ديگر ندارم. اين راننده تا اينجا تصادف نكرده ممكن است يك كيلومتر عقبتر تصادف كند. بنابراين «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (تَوَفَّني مُسْلِما) (يوسف /101) (تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ) (آلعمران /193) «أَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي» (بحارالانوار/ج34/ص338)
2- قصه طالوت و جالوت
در قرآن بنام قصه طالوت و جالوت. من اين قصه را برايتان ميگويم. عرض كنم كه حضرت موسي آمد مردم را از شر فرعون نجات داد. فرعون در دريا غرق شد. بني اسراييل پيروز شدند. يك چند سالي وضعشان خوب بود تا دو مرتبه اشرار آمدند و بني اسراييل آمدند پهلوي يكي از پيغمبرها كه بعد از موسي بود گفتند كه موسي ما را از شر فرعون نجات داد ولی دو مرتبه وضع برگشته، يك انقلاب ديگر، يك پيغمبر ديگر، ما باز به آن وضعيت اول برسيم. پيغمبر گفت: نميدانم كه شما اهل جنگ و جبهه باشيد گفتند: شما چرا اينطور با ما برخورد ميكنيد. ما حتماً اهل جنگ و جبهه هستيم. شما فقط يك فرمانده براي ما تعيين كن ما ميجنگيم. در سوره بقره هست. موسي مردم اسراييل را نجات داد فرعونيها غرق شدند مدتي وضعشان خوب بود دو مرتبه وضع برگشت. بعضي اولياء راهپيمايي كردند، آمدند پهلوی يكي از پيغمبرها كه بعد از موسي بود گفتند ما مرد جنگيم يك فرمانده، يك انقلاب ديگر، پيغمبر يك خورده قيافهها را ديد، ديد ميگويند جنگ جنگ، ما سرباز توايم، تا خون در رگ ماست ما هستيم. گفت شما نميجنگيد، گفتند: چرا اينقدر بد بينيد؟ گفت خيلي خب، همين كه فرمان جهاد آمد، يك مرتبه مثلاً اگر صدهزار تا بودند شصت هزار نفر آب رفتند، يعني شعار ميدادند. فرمان جنگ آمد آب شدند، حالا فرض كنيد كه صدهزار تا چهل هزار نفر ماندند. گفت حالا چه ميخواهيد؟ گفتند يك فرمانده نظامي كه ما برويم بجنگيم. اشرار دارند شروع ميكنند، ما بايد بجنگيم. گفت خيلي خب جناب طالوت فرمانده، گفتند: اي بابا اين به درد نميخورد فقير و گداست. گفت بابا فرمانده بايد جيبش پول داشته باشد يا مخش كار كند؟ فرمانده نظامي بايد خوش فكر باشد، يكي هم بازوش، يعني جرأت و تدبير و هر دو را آقاي طالوت دارد. گفتند: نه، چون جيبش خالي است، باباش گداست ما اين را قبول نداريم. ده بيست هزار تا ماندند و گفتند برويم جبهه. رهبرشان گفت: ببينيد شما از پيغمبر درخواست فرمانده كرديد پيغمبر هم از طرف خداوند من را معرفي كرد، منتها من بايد شما را امتحان كنم، كه شما مرد جنگ هستيد يا نه. داريم ميرويم جبهه وسط راه نهر آبي است هر كسي بخورد از ما نيست. از آن نخوريد نخوريد، گفتند باشد يك امتحان شكم البته اگر از نظر تشنگي فشار بهتون آمد، يك مشت آب بخوريد سير ننوشيد. گفتند: قول دادند به محض اينكه به آب رسيدند نتوانستند خودشان را نگه دارند، باز از اين ده، پانزده هزار تا هفت، هشت هزار تاشون مرخص شدند. تا رسيدند به جبهه دشمن گفت: ما حريف اينها نيستيم باز يك عده آب رفتند. چند نفري ماندند، در چهار تا امتحان هي آب رفتند. فرمان جبهه آمد آب رفتند. در تعيين رهبري به جرم اينكه پول نداره آب رفتند، امتحان شكم پيش آمد آب رفتند، مسائل سياسي و رهبري را قبول نكردند در مسائل اقتصادي به شكم رسيدند در مسائل رواني ترسيدند. ترس مسأله رواني است، شكم مسأله اقتصادي است، نپذيرفتن رهبري مسأله سياسي است. يعني در سه مرحله سياسي و اقتصادي و رواني هي آب رفتند. آخرش چند تايي از اين آدمهاي بسيجيهاي مخلص گفتند آقا ما اگر پنج نفر باشيم ميرويم جلو. تو چه ميدوني يك وقت ديدي خدا به دست ما پنج تا مشكل را حل كرد. (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً) (بقره /249) «غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً» گاهي گروه كمي بر گروه زيادي غالب ميشود. خدا را چه ديدي؟ حمله كردند در بين اين چند نفر بسيجي كه حمله كردند يك جواني 16، 17 ساله بود به نام داوود ، اين رهبر كفر را كشت. قرآن ميگويد ناز شصتت (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت) (بقره /251) آن پسر 16، 17 ساله داوود ، جالوت رهبر كفر را كشت. زنده باد حالا تو بايد بشوي پيغمبر. اين داوود شد حضرت داوود بعد پسرش هم شد سليمان. حضرت داوود يعني چند تا نسلش انبياء شدند. بخاطر يك جگري كه از خودش نشان داد. چون بي خودي كسي به جايي نميرسد. اين قصه را خدا در قرآن براي ما ميگويد، براي چي؟ براي اينكه خيليها شعار ميدهند ولي در امتحان پوكند، نيمه شعبان چراغاني ميكند ميگويد جانم فداي امام زمان من عاشق حضرت مهديام. ميگوييم اين حضرت مهدي مگر امام نيست سهم امام هم يعني سهم امام زمان ميگويد نه پول ندارم، چراغاني هم نميكنم. يك كسي به يك بازاري گفت صد هزار تومان بده با شش ماه مدت گفت: پول ندارم. مدت هر چقدر ميخواهي بدهم. حالا اينجا اعراب آمدند «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» باديه نشينها آمدند پز دادند گفتند ما ايمان داريم. «قل» بهشان بگو «لَمْ تُؤْمِنُوا» يعني شما ايمان نداريد (وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا) (حجرات /14) يك آيه داريم ميگويد كساني كه خوششان بيايد به كاري كه نكردند. مهندس نيست همه ميگويند مهندس اين هم نميگويد مهندس نيستم ميگويد بگذار بگويند. مجتهد نيست ميگويند آقا مجتهد هست. كساني كه يك توصيفي را دوست دارند بشنوند، يعني مردم او را به كمال بشناسند. كمالی كه ندارد. آقا ايشان تيز هوش هست ، ايشان شاعر است، ايشان خطاط است، انقلابي است، مخلصِ است، يك لقبهايي به افرادي نسبت ميدهند اگر لقب را قورت بدهد ودر حالي كه ميداند اين لقب رد ندارد ولي خوشش بياد كه مردم او را با آن لقب صدا كنند. قرآن ميگويد: اين قطعاً بدبخت است. آيهاش هم اين است: (وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا) (آلعمران /188) «يُحِبُّونَ» يعني محبت دارند خوششان ميآيد. «أَنْ يُحْمَدُوا» حمد و ستايش بشوند. «ِبما لَمْ يَفْعَلُوا» به كاري كه نكردهاند. يعني به كاري كه انجام نداده دوست دارند. مجتهد نيست آيت الله نيست به او ميگويند آيت الله. مردم من آيت الله نيستم. مردم من مهندس نيستم. مردم آن طوري كه شما فكر ميكنيد نيستم. خب بگو نيستم میگويد: حالا كه ميگويند بگذار بگويند. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» از اين آيه چي ميفهميد؟ درسهايي كه از آيه ميگيريم: 1- به هر ادعا و شعاري گوش ندهيد. ادعاهاي نابجا را كنترل كنيد، هر كس حريم خودش را حفظ كند، اسلام يك مرحله ظاهري است ولي ايمان مربوط به قلب است. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» منتها مثلاً نگو تو بيا. آخر يك وقت ميگويند برو تو بله بگو هنوز نشده «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» يعني هنوز نيامده. مثل اين كه از يكي ميپرسي بچه دار شدي ميگويد هنوز نه. يعني مثلاً هنوز اميدي هست. ميگويد لما «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» يعني هنوز ايمان در قلب شما داخل نشده. هنوز داخل نشده معناش اين است كه شما ميتوانيد ايمان در قلبتان داخل بشود. يعني اميدي هست. يعني اگر يك كسي يك پزي ميدهد. يك وقتهايي ديدي شد. الآن وقتش نيست. اگر گفتي الآن وقتش نيست، ديگر تو ذوقش نميخورد. يعني برخوردتان با افراد جوري باشد كه كساني هم كه ادعايي دارند لبشان قيچي نشود. بگو آقا الآن اين شعار را بده ، ولي انشاءالله در آينده به اينجا خواهيد رسيد. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» با مدعيان كمال جوري حرف بزنيد كه از رسيدن به كمال مأيوس نشوند. راه را براي رسيدن به كمال بسته نپندارند. آخر آيه ميفرمايد: (إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا) (حجرات /14) حالا ميخواهد راه آينده «إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ» اگر مطيع خدا و رسولش باشيد، اگر مطيع خدا و رسول خدا باشيد. «لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا» هيچي از شما كم نميگذارد. برادرها و خواهرها خداوند در قرآن خدا و رسول را خيلي جاها با هم گذاشته آورده. (وَ طيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول) (آلعمران /132) اطاعت از خدا و رسول چيست؟ بعضيها مطيع خدا هستند. ولي مطيع رسول نيستند. يعني ميگويند ما دين را قبول داريم ولي مرجع را قبول نداريم، قرآن را قبول داريم اين اقا را قبول نداريم. نميشود. از اول پيغمبر فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» (مستدركالوسائل/ج7/ص254) قرآن و اهل بيت با هم هستند اگر كسي خودش ميگويد آقا جون من چي كار دارم. من قرآن ميخوانم خودم ميفهمم، قرآن طرح و طرح الگو ميخواهد. ايدئولوژي ايدئولوك ميخواهد. طرح را خواندي. بايد بروي آزمايشگاه، نمونهاش را ببيني. يعني هميشه يك چيزي نمونه ميخواهد الگو ميخواهد صداقت خوب است شجاعت خوب است، اينها همه كليات است. مثل چه كسي؟ ميگويد مثل ايشان. در تربيت الگو مهم است. يك بچهاي در كتاب درسياش تمام كمالات را بنويسي كه اين كمالات خوب است، اينها بد است. اين بچه تا از پدرش، مربياش، استادش، دوستش يك الگو نبيند تربيت نميشود. بر عكسش اگر الگو ببيند ولي اگر آن الگو اصطلاحات را بلد نباشد همه الگو را نگه ميدارد، يعني بسياري از مردم تربيت ميشوند با ديدن يك صحنه. تربيت ميشوند ولو درسشان را نخوانده باشند. «إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه» دين سه نقش دارد، دين در قالب كلمات ميشود قرآن، دين در قالب انسان ميشود پيامبر و امام، دين در قالب عمل ميشود نماز و حج، در حج همه دين هست در نماز همه دين هست. تقريباً اگر شما مطيع خدا و رسول باشيد از عملتان كم نميشود. «ان الله غفور الرحيم» در اينجا يك بحثي را بايد باز كنيم كه فرق بين اسلام و ايمان چيست؟ چون قرآن گفت (قُولُوا أَسْلَمْنا) (حجرات /14) بگوييد: مسلمانيم. نگوييد مؤمنيم. چون آنها ميگفتند: «ءامنا» ايمان داريم. به آنها بگوييد: نه ايمان نداريم مسلمانيم، مسلمان هستيد، مؤمن نيستيد.
3- مراتب افراد در ايمان و اسلام
فرق بين اسلام و ايمان چيست؟ فرق بين اسلام و ايمان رو من فشرده بگويم: تفاوتها: تفاوت بين اسلام و ايمان در عمق، در عمل، در مسايل سياسي، در فكر، اسلام و ايمان در چند چيز با هم فرق دارد، من فرقشان را برايتان بگويم بعد بحثام را جمع كنم: 1- اما در عمق، يك آيه داريم كه كارهاتان رارنگ الهي بدهيد. (صِبْغَةَ اللَّهِ) (بقره /138) يعني رنگ الهي دادن. ميفرمايد: رنگ الهي همان اسلام است. اما ايمان: (فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى) (بقره /256) يعني اگر تظاهر به اسلام كردي مسلماني، اما اگر واقعاً با تمام وجود فهميدي اين ايمان است. ببين آدم گاهي وقتها يك كسي را قبولش دارد اين ايمانِ است ببين گاهي وقتها آدم يك كسي را قبول دارد ميگويد: «سلام عليكم» همين بس است، گاهي غير سلام پشت سرش نماز هم ميخواند. گاهي غير از اينكه نماز ميخواند ازش سئوالات علمي هم ميپرسد يك مقدار پررنگتر. گاهي كمك مالي هم ميكند، گاهي كفشهايش را هم جفت ميكند، گاهي نسلش را هم دوست دارد. ميگويد خدا پدرت را رحمت كند. چون پدرت گردن من هم حق دارد. من به او ارادت دارم. دين لايه لايه است. بعضيها مسلمان ميشوند تا بيست ويكم مسجد بيايند. بعضيها غير از اينكه بيايند مسجد در طول سال هم رابطه دارند، بعضيها رابطهشان فقط سخنراني و گريه است ، گاهي رابطه مالي هم هست، گاهي رابطة عاطفي هم هست، گاهي رابطه عملي هم هست، درجه دارد. يكي رفت خدمت آقا گفت آقا پاشو، پاشو كودتا كن اين طاغوتها رو سرنگون كن، شما خيلي يار داريد. حضرت يك مقداري به او نگاه كرد. گفت: تو هم از آن شيعيان آماده هستي، گفت: بله، گفت خيلي خب برو تو تنور، گفت آقا كاري نكرديم، گفت خب پس بنشين چيزي نگو، يك نفر آمد گفت برو تو تنور، تا رسيد صاف رفت تو تنور وقتي رفت تو آتش. البته آتش هم به امر امام آن را نسوزاند، گفت چند تا شيعه تنوري داريم؟ گفت: هيچي. خداحافظ. تنوري هيچي، خداحافظ. گاهي وقتها انسان در سلام هزار بار سلام ميكنند ولي ماشينت كنار جاده پنچر ميشود. هيچ كس نگه نميدارد، تفاوت در عمل، تفاوت در عمق، تفاوت در انگيزه. عدهاي پزشان بالاست عملشان كوتاه است. يعني سه تا مو بيشتر نيست. ولي صبح تا شب هي شانه ميكند، مشكي كه آبش كم است هي لق لق لق لق ميكند. خيلي لق لق ميكند. ولي آب در مشك نيست. جرق جرقش خيليه، اما همه دو ريالي، پنج ريالي يك اسكناس هزاري صدا نميكند. افرادي كه ظرفيتشان كم است پزشان بيشتر. بعضي خانهها كه «تارك اللصلوة» هستند جانمازهايي دارند كه يا از عمره آوردهاند يا از مكه يا از سوريه دوختش چنان، تسبيحش منگوله دارد. سر منگولهاش قلاب دارد يك مهر و تسبيحهايي يك وجب در يك وجب در سجادهاش آينه، ناخن گير، به اندازه بقچه حمام، يعني نماز چيزي نميخواند. بسياري از افراد كتابخانه دارند مطالعه نميكنند، ميگويند پوز بي خودي ندهيد، اعراب و باديه نشين آمدند گفتند: ما مؤمنيم. فرمودند: به آنجا نرسيديد. شما مسلمانيد. پوز ندهيد. انقلابي بودن مهم نيست انقلابي ماندن مهم است. شعارها را كنترل كنيد ، خوشتان نيايد تعريف بيجا شويد، اين آيه اين پيام را داشت.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 882