responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 883

موضوع: تفسير سوره حجرات (28)

تاريخ پخش: 06/10/80

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- در ايمان امتحان مي‌شويد

انشاء الله در اين جلسه دو آيه آخر سوره حجرات را سريع تفسيرش را مي‌گويم كه اين سوره در اين جلسه تمام بشود. در جلسه قبل آيه 14 بود كه باديه‌نشين‌ها و عربهاي بيابان نشين مي‌آمدند و مي‌گفتند قدر ما را داشته باش. ما ايمان داريم، آيه داريم كه شعار بي خود ندهيد. در مرحله ايمان نيستيد. مسلمان هستيد ولي شما هنوز ايمان در دلتان رسوخ نكرده. روايت داريم كه ايمان درجه بالاتر از اسلام است. يعني اول اسلام، بعد ايمان، بعد تقوا بعد ورع. اينها هم مثل سرگرد، سرهنگ، تيمسار درجه بندي دارد. حتي اولياء هم درجات دارند، مثلاً حضرت ابراهيم اول «عبدالله» بنده خدا شد، بعد «نبي‌الله» شد. بعد رسول الله شد. بعد خليل الله شد. يعني درجات، خدا درجه‌ را براساس آزمايش مي‌دهد. يك امتحاني پيش مي‌آورد. اگر از امتحان را سفيد بيرون ‌آيد يك درجهبالا مي‌برد.
مثل اينكه شما ده هزار تومان مي‌دهي به پسرت گر رفت بازار جنس خريد، با اين خريد اين دفعه بيست تومان به او مي‌دهي يك پنجاه هزار تومان نسيه به او مي‌دهي اگر آورد دفعه بعد صد تومان اگر آورد دويست تومان تا انسان به جايي مي‌رسد كه صدها ميليون نسيه مي‌برد. اين بخاطر اين كه در طي سي سال خوش حساب بوده اين ذره ذره اعتبارش زياد شده. به هرحال ادعاي ايمان مي‌كردند آيه نازل شد دست نگه داريد شما در اين حد نيستيد.
در جلسه قبل در روايتي اسلام به مسجدالحرام تشبيه شده ولي ايمان به كعبه انشاءالله خدا قسمت كند برويد مكه مسجد‌الحرام يك مسجد بسيار بزرگي چند هزارمتري است. وسطش كعبه است فرموده اسلام مثل مسجد است و ايمان هم مثل كعبه. آن وقت تولد حضرت علي(ع) در وسط كعبه يعني مغز ايمان اميرالمؤمنين علي(ع) است.

2- مؤمن واقعي كيست؟

حالا شما كه مي‌گوييد ما مؤمن هستيم، خدا مي‌گويد دست نگه داريد. اين آيات آخر اين را مي‌گويد، آيات آخر سوره حجرات «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُون‌»، «اِنَّما» يعني فقط در قرآن چهار تا آيه با «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُون‌» شروع شده يعني مؤمن واقعي همين‌ها هستند. بقيه دروغ مي‌گويند، (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (حجرات /10) مومنين با هم برادرند. اگر ايمان نباشد، ريشه‌اي نيست. اگر ايمان باشد به هم «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم‌» يعني دلها با هم است. وگرنه (أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم) (انفال /63) جسم‌هايشان پهلو هم، دلهايشان با هم گره نمي‌خورد. بدن‌هايشان باهم قرآن مي‌گويد «أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم» يعني دل بايد با هم جوش بخوره (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ) (حجرات /15) مؤمن واقعي كسي است كه «الَّذينَ» مؤمن واقعي كساني هستند كه «آمَنُوا بِاللَّه» ايمان به خدا دارند «وَ رَسُولِهِ» ايمان به رسول هم دارد.
ايمان به خدا به طوري نيست كه آدم بگويد ايمان دارم. خواستگاري سراغ دختر آدم مي‌آيد. پسر خوبي هم هست آدم مي‌گويد كه اولاً من نمي‌دانم آينده چي مي‌شود ما جرأت نمي‌كنيم اگر يك خانه‌اي، ماشين يا تلفن داشت ايمانش به خانه و ماشين و تلفنش است وقتي داماد خواستگاري آمد اگر از نظر فكري، اخلاقي و جسم سالم است دوچرخه و ماشين مهم نيست، موكت و قالي مهم نيست، مؤمن كسي است كه ايمان به خدا و رسول داشته باشد «ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا» بعد هم شك نكنيد. بعضي‌ها ايمان دارند بعضي‌ها شك مي‌كنند.
«وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ» و با مال خودش جهاد كند و «جاهَدُوا» جهاد با مال يعني پول خرج كنيد «وَ أَنْفُسِهِم» يك وقت جون مي‌خواهد خرج كنيد بعد هم «في‌ سَبيلِ اللَّهِ» بشود در راه خدا بشود. چون گاهي آدم پول خرج مي‌كند براي پز دادن، جبهه مي‌رود براي پز دادن نه براي خدا نمي‌رود.

3- صادق كيست؟

«أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون»، «أُولئِكَ» يعني آنهايي كه اين صفات را دارند، «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون» اينها راست مي‌گويند، اينها صادقند يعني بقيه دروغ مي‌گويند، خيلي آيه روشني است و خط كش خوبي است. بينندگان عزيز واقعاً دور از همه تشريفات امشب با اين آيه خودتان را خط بزنيد. «انما» يعني فقط، فقط مؤمن فقط مؤمن اينها هستند. «امنوا» ايمان به خدا، ايمان به رسول تزلزل پيدا نكنيد بعد جهاد با مال، جهاد با جان «في سبيل الله» اخلاص، اينها شرط ايمان است.
هر هفته روضه مي‌خواند. روضه هفتگي دارد، عزاداري، افطار، عاشورا، پيراهن سياه، خيمه، مسجد يعني همه كارها را مي‌كند اما مثلاً مي‌بيني كه در وادي پول مي‌لنگد، در وادي جان مي‌لنگد.
صادق كيست؟ صادق كسي است كه ايمان داشته باشد، شك نداشته باشد، از پول، مال، جان، خالصانه مايه بگذارد. اخلاص ضامن است. خوب از اين آيه جامعيت اسلام هم معلوم مي‌شود كه اسلام آدم جامعي است. جهاد با مال تنها قبول نمي‌كند، جهاد با جان تنها قبول نمي‌كند مي‌گويد هم پول هم جان، شرك بشود قبول نمي‌كند خيلي اسلام دقيق مي‌گويد اگر يك كاري كرديد ولي اخلاص در كار نيست مثل اينكه آدم يك جايي مي‌ايستد كه دوربين نشانش بدهد. مثلاً مي‌رود صف اول نماز جماعت كه دوربين نشانش بدهد. اگر يك جايي ايستاده كه دوربين نشانت بدهد نماز جماعتت باطل است. بله اگر براي خدا ايستادي حالا اگر دوربين نشان داد، داد نداد، نداد. شما دوربين را انتخاب نكردي، شما آمدي اينجا نماز بخواني حالا دوربين آمد، آمد نيامد نيامد. اما اگر شما گفتيد نه برويم اونجا تا دوربين نشانم بدهد اگر براي اين باشد نمازت گير دارد، اين سوره را بخوانيم تا مردم به ما توجه پيدا كنند.

4- چگونه به يقين برسيم؟

برادرها و خواهرها اگر يك وقت شك كرديد چون مي‌گويد «ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا»، ممكن است بگويد ايمان دست خود مؤمن است ولي بعد (آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه) (حجرات /15) هفته اول، هفته دوم هفته سوم اين «لَمْ يَرْتابُوا» شك مي‌كند حالا بعضي از آدمها شك مي‌كند، جواب شك اين است كه سؤال بكند، آقا نسبت به فلاني شك مي‌كنيد. آدم، خوب شك كردي سؤال كن، نگذار تو ذهنت چيزي بماند.
چند سال پيش من در دانشگاه سخنراني مي‌كردم، سؤال شد، طرف دار سرمايه دارها هستيد يا فقرا؟ گفتم: من طرفدار حقم. حالا يك وقت مي‌بيني البته اكثر سرمايه دارها از راه باطل پولدار شدند اما يک وقت هم ممكن است از راه درست بوده است. حالا تخصصي داشته يا نداشته، بعد گفتند: از پيغمبرها دو تاشون پولدارند شما مي‌خواهيد آن دو تا را هم خفه كنيد و بكشيد؟ چرا اين سئوالات را مي‌كنيد، بله همه پيغمبرها چوپان و فقير بودند اما دوتاشون پولدار بودند؛ مي‌خواهي شما چه كني؟ حضرت سليمان را مي‌خواهي چي كني؟ مي‌تواني بگويي: خدايا من حضرت سليمان را قبول ندارم، بقيه را قبول دارم. حضرت يوسف وضعش خوب بود به حكومت رسيد. دين ما بر اساس اين رنگ و وارنگها نبايد باشد.
آيه بعد، مي‌فرمايد: (أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ) (حجرات /16) مي‌رفتند پيش يك پيغمبر مي‌گفتند قدرمان را داشته باش ما مؤمن‌ هستيم. تو مثل ما را نداري. واقعاً من يك كسي را ديدم. غذا را كه خورد، گفت: خدايا من كه نمي‌تونم غذاي تو را داشته باشم، لااقل بو غذاي منو داشته باش، حالا با خدا شوخي مي‌كرد. مكه بود يك كسي هوا گرم شده بود خيلي اذيت شده بود تو هواي داغ مكه گفت خدايا ما كه آمديم اما خودت بودي مي‌آمدي؟ حالا گاهي اينا هم مي‌گفتند قدرمان را داشته باش. «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ» شما دينتان را به پيغمبر عرضه مي‌كنيد مي‌گوييد آن قدر شما را داشته باشد «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» خدا همه را مي‌داند، پيش قاضي و ملق بازي.
(أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ) (حجرات /16) به خودتان راست بگوييد، حديث داريم اگر مي‌خواهيد دعايتان مستجاب بشود صاف با خدا بگوييد يواشكي من چه كردم به كس ديگر بگوييد بابا من ضعيفم چون گاهي وقتها آدم خودش هم خودش را نمي‌شناسد.
خدا شهيد مطهري را رحمت كند. مي‌گفت: هركس مي‌خواهد بداند چه جور آدمي است ببيند چه جور خوابي مي‌بيند. در خواب چند نفر را كشت ولي در بيداري ممكن است يك مورچه را هم نزند. اما در خواب مي‌بيني يكي را كشت بايد شما در خواب ببيني چي هستيد انسان هر خوابي ببيند جوابش همان است. اگر تو بيداري دست از پا خطا نكرد تو رودربايستي گير كرده نگاه مي‌كند اين دوربين‌ها هستند بابا ديگر درست حسابي نشستند. اگر آدم صادق باشد خدا رسوا نمي‌كند اما اگر به خدا كلك زدي خدا نيشت را مي‌كند.

5- خداوند عليم است

يك كسي وارد يك جايي شد ميهماني بود يك ساعت خيلي قشنگي بود ديد ساعت قشنگي است ور داشت توي كيسه ش گذاشت صاحبخانه آمد ديد ساعتش نيست رفت به اتاق به خانمش گفت: ساعت در اتاق بود. گفت: بود يك ساعت پيش هم بود آمد به ميهمان گفت: شما وارد شديد ساعت چند بود؟ گفت: نه، يك نيم ساعت كه نشستند غذا مي‌خوردند يك مرتبه ساعت توي كيسه ميهمان زنگ زد. خدا مي‌آورد روزي كه انسان گناه كند «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ» كلاه سر خدا مي‌گذاريد.
حاجي¬ها مي‌روند مكه بعضي‌ها خيلي پولدارند. مي‌گويد ببخشيد آقا لباس احرام من را خمسش را حساب كن، خدا مقداري پول بهت داده خب 20 درصدش را بده مي‌گويد نه من همان حجم درست بشود «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ» شما مگه… پيغمبر… (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ) (حجرات /16) اينجا هم داريم «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ» هم داريم «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ»، «عليم و يعلم» فرقش چيست؟ انباردار مي‌داند در انبار چيه اما تمام ترجمات را نمي‌داند مثلاُ مي‌داند كه اين صابون است. اين مسواك است. اين دارو، اين قرص چيه ممكن است يك انباردار بدونه چند تا كارتون و تو هر كارتون چند بسته هست و تو هر بسته چند تا عدد اما تركيبات و آثارش را ديگر نمي‌داند، تو اين آيه هم مي‌گويد والله يعلم هم مي‌گويد: «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ» هم عليم هم يعلم يعني هم كلي مي‌دونه هم جزئي و هم آثارش را مي‌داند.
يك كسي آمد گفت علي من چه قدر كشتم تو چند تا بله همينطور از دم مي‌كشي من نگاه مي‌كنم حتي اگر نسل اين آدم خوبيِ و تا عمق تاريخ نگاه مي‌كنم اگر اين و نسلش بد بود مي‌كشم اما اگر ببينم يك بچه خوبي هم داشت اين را نگهش مي‌دارم به هرحال اين را براي نسلش نگهش مي‌دارم و فرق مي‌كنه كه هم مي‌گويد «عليم» هم مي‌گويد «والله يعلم» خدا عميق مي‌دونه ريز مي‌دونه و اولياء خدا هم مي‌دونن حالا من مي‌ترسم راضي نباشند اسمش را بياورم الآن زنده است. يكي از بزرگان قم زمان شاه خوب يك فشارهايي بود طلبه‌هاي با سواد را مي‌گرفتن زنداني و تبعيد و فلان دو نفر به خود بنده مي‌گفت ما تو كوچه راه مي‌رفتيم مي‌ديديم هر جا مي‌رفتيم ساواك و شاه ما را در فشارها مي‌گذاريد گفتن بيا ما عبامون را برداريم حالا كت و شلوار بپوشيم ديگر حالا آنقدر ديگر ما خسته شديم حالا هم زندان و هم تبعيد و برويم از لباس بيرون و برويم دنبال كاسبي، مي‌گويد آن را دوتايي تو كوچه مي‌گفتيم و احدي هم نبود رفتيم از يك كوچه ديگر كوچه ديگر رسيدن به خونه آن مرجع تقليد گفتيم حالا آقا را هم ببينيم مي‌گفت تا وارد خانه آقا شديم آقا يك نگاهي كرد گفت بعضي‌ها اين را مرجع تقليد گفت: بعضي‌ها همينكه در فشار قرار مي‌گيرند فكر لباسشون را بكنند حيف، حيف، بعضي‌ها تو چه فكرهايي هستند، مي‌گفت خلاصه هرچي تو كوچه‌ها گفته بوديم آقا را كرد، خيلي خجالت كشيديم. اولياء خدا هم مي‌دانند.

6- بخاطر ايمانتان منت نگذاريد

آيه بعد (يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا) (حجرات /17) «قُلْ» اينها منت مي‌گذارند كه مسلمانند «قُلْ» بهشون بگو «لا تَمُنُّوا» شما منت نگذاريد، يعني بگيد خدايا، يا امام زمان شب چهارشنبه برم جمكران يا الله فرشته‌ها از آسمونت بيافتند، يك چند شب رفتن جمكران حالا مثلاً مي‌خواهد دستش را كه تكان مي‌دهد ملايكه بريزند. همين كه تو با خدا حرف زدي مثل بچه‌اي كه بياد پهلوي استاد بگويد آقا درس شما را خوب خواندم حالا سكه بده بابا همين كه ياد گرفتي سكه تو عيب توِ، تو بي سواد بودي حالا اومدي سر كلاس با سواد شدي حالا ديگر وقتي باسواد شدي چيزي اضافه هم مي‌خواهي، همين كه ما به خدا مي‌گيم خدايا، همين كه به شما اجازه مي‌دهم تو با خدا حرف بزني درجه گرفتي به شما اجازه مي‌دهم نماز بخواني حرف بزني اصل دعا يك مثنوي يك شعري دارد مي‌گويد همين كه تو دعا مي‌كني گفت و گوي تو همين كه شيرجه مي‌روي، ارزش است. مگر هر كي شيرجه مي‌رود مي‌خواهد يك شن بياورد بيرون يا لنگه كفش بياورد بيرون. خود شيرجه ارزشه، و لا اينكه تو استخر چيزي نباشد. شما اينها منت مي‌گذ‌ارند كه مسلمان شديم بگو «قُلْ لا تَمُنُّوا» شما منت بر ما نگذاريد، يك تاجري آمد پهلو امام پول داد خمس و سهم امام داد و بعد گفت آقا يك رساله به ما بده گفتند كه آقا گفته رساله مي‌خواهي برو از دكان كتاب فروشي بخرد، معنا اينطور نيست كه حالا تو پول داري من رساله مفت بهت بدم اين حسابش جداست با حساب كتاب.
يك كسي آمده بود گفت اصلاً من از اين اداره مي‌روم گفتم كجا رفت؟ اصلاً من جمهوري اسلامي را قبول ندارم. تشريف بياريد ببخشيد. مثلاً جمهوري اسلامي را قبول نداريد كي را قبول داريد مي‌خواي ماشين هم سوارشي، راننده‌اش طلبه‌ام اين جنايتكار اين آمريكاست كه افغانستان را دارد ترور مي‌كنه. تركيه كشورهاي خليج حالا فرض كنيم به كي مي‌خواهي دل بسپري اگر ايران را رها كني كجا مي‌روي اينها كه مثلاً با ايران قهر كردند كجا رفتند؟ به كي پناه بردند؟
منصور دوانقي شاه بود يك كسي آمد پهلو او. خليفه دوانقي دست داد منصور دوانقي گفت: من حال ندارم به تو دست بدم با پا به من دست بده پاشو دراز كرد و آن هم پاي منصور را گرفت و چنين كرد گفت حق كساني كه با امام صادق بيعت نمي‌كنند بايد با پاي منصور بيعت كنند. انگوري بدون امام شراب مي‌شود منت نگذاريد حالا مثلاً جوان دخترهاي ما حجاب دارند حالا اوني كه خودش را رها كرد، كي را قانع كرد كي را راضي كرد يك مشت آدم چشم چران را راضي كرد خدا را به غضب آورد به چه قيمتي؟
آقا يا خانمي كه نماز نخواند آن مقداري كه نماز نخواند با كي حرف زد. مثلاً 5 دقيقه اگر نماز مي‌خواند دل به خدا مي‌داد حالا نشسته بلژيك با مكزيك دارند بازي مي‌كنند نگاه مي‌كند كه مثلاً توپ بلژيك كجا رفت يعني دلي كه به طرف خدا نرود به طرف توپ بلژيك مي‌رود 2 ساعت نشسته كه بلژيك به مكزيك گل زد يا مكزيك به بلژيك گل زد. بعد هم مي‌گويي نماز بخوان مي‌گويد حالش را ندارم. دو دقيقه با خدا حرف ندارد ولي دو ساعت و نيم نشسته دنبال توپ بلژيك است. حيف نيست؟ بد نيست يك خرده فكر كنيم، جوان‌ها به كجا رفت با خدا حرف نزنيم با كي حرف بزنيم؟ البته با همه عيب‌هايش‌ يعني گاهي وقت‌ها در جمهوري اسلامي آن دروغ گرفت، آن رشوه گرفت، او، او، او، همه با اوليايي كه مي‌گوييد من هفته‌اي دو تا استان مي‌روم تا چهار تا و در هر استاني هم در دانشگاه سخنراني دارم و در حوزه به همه دانشجوها مي‌گويم بنده ضامن افراد نيستم كه اين كيه من كاري به فرد ندارم. ولي من مي‌گويم شما بخاطر فرد نيايد از من شكايت بشويد بارها اين حرف‌ها را زدم بارها يك بار ديگر تكرار مي‌كنم: اگر شما سوار ماشين شديد و ديديد يكي از اين مسافرها، دهانش بوي پياز مي‌دهد خوب اين بو پياز داد. اين كه تخمه مي‌شكند. پوست تخمه مي‌ريزد. آن هم كه پوست پرتغال مي‌ريزد آن هم سيگار مي‌كشد. بله اين مسافرها هر كدام يك عيبي دارند. اما شما اگر پياده شويد ماشين ديگر نيست، راننده‌اي نيست، همه راننده‌ها مستند، راننده‌هاي ديگر طاغوتند. لااقل راننده ما عادل، راننده‌هاي ديگر راننده نيستند، ماشين سالم راننده هم سالم سوار شو البته بايد دنبال اصلاحات بود آقاجان چون من مخلصتم مي‌شود سيگار نكشيد، برادر جان پوست پرتغال را تو ماشين نريز، آقا ببخشيد شما اين كار را نكنيد، هي با امر به معروف با تقاضا، با محبت، با آموزش بايد اصلاح كنيم ولا اينكه من نيستم بخاطر اينكه آن چنين كرد، عيب‌ها را مي‌بينم مرد آن است كه عيب‌ها را اصلاح كند مرد آن نيست كه يک عيب ديد از ماشين….
ديگه نبايد از ماشيني كه صد و پنجاه هزار تا شهيد داديم اسير داديم از اين ماشين‌ها نبايد پياده شد. ماشين ما اسلام و راننده‌اش هم امام، مقام معظم رهبريِ مسافرها هم تحقيق كن پوچ در دنيا، بعضي‌ها هم كه راست درآمد در مقابل اصلاح، اصلاح نپذيرفت دادگاه، از ماشين پياده نمي‌شويم.
يك قصه بهتون بگويم. يك آيت اللهي بود مرحوم شد اصفهاني ساكن آبادان آقاي بروجردي آيت الله العظمي بروجردي حدود 50 سال پيش ايشان را فرستاده بود در آبادان نماينده آقاي بروجردي در آبادان چون آخوند نبود طرفداران تعصبي و كمونيستي و افراد رنگ و وارنگ و مكتب‌ خيلي بدون آخوند جبر و سوار جبر بودند. آقاي بروجردي كه ايشان را فرستاد گفتن ‌اي خاك بر سر باز هم يك آخوند آمد گفتن آقا تهمت به او مي‌زني به بيمارها نوشتم كه ايشان سرمايه دارد مرگ هم سرمايه دارد، يك بار گفتن اين چند تا زن دارد، يك بار گفتن با قاچاقچي هاست، خود آيت الله قائمي به من گفت قصه براي سي سال پيش مي‌گفت كه: هر روزي بلند مي‌شويم مي‌بينيم روي ديوارها چيزي نوشتن آخرش من گفتم مردم جمع شويد من يك حرف‌هايي دارم، حرف آخر را بزنم، دوستان ما جمع شدن دشمن‌ها هم جمع شدن كه حرف آخر لابد بريده است و مي‌خواهد گفت: بسم الله الرحمن الرحيم. من عبدالرسول قائمي نمايده آيت الله العظمي بروجردي هستم. مدتي است در آبادان اومدم يك بار به ديوارهاي آبادان نوشتن ايشان چند تا زن دارد بشنويد باور كنيد، با قاچاقچي‌هاست بشنويد باور كنيد، سرمايه دارد بشنويد باور كنيد، بي سواده بشنويد باور كنيد، اما اگر شنيديد قائمي از آبادان رفت بيرون اين را بشنويد باور نكنيد من هستم. مي‌گفت ديگر تمام شد گاهي وقت‌ها مي‌خواهند يك چيزي را بشكنند كاري ندارد دو كيلو زغال بنويس مرگ بر قرائتي يك نردبان دو پله مي‌خواست سه كيلو زغال، ولي اول تحقيق كنيم، بعد از اين كه روشن شد اصلاح كنيم.
اينها منت مي‌گذارند كه مسلمان هستند بگو شما مسلمان نيستيد. خدا بر ما منت گذاشته ما در جمهوري اسلامي هستيم. بنده سي تا كشور رفتم بعضي از شما هم شايد رفته باشيد، بعضي از كشورها جنگل ندارد، بعضي كشورها آب ندارد، بعضي كشورها معدن ندارد، بعضي كشورها استعداد ندارد، بعضي كشورها شجاعت ندارد، تمام كشورهاي كره زمين طاغوت حكومت مي‌كند، اين جنگ افغانستان به همه تلخي‌اش شيريني هم توش هست‌ها، شيريني جنگ افغانستان چي بود؟ فهميديم حقوق بشر يعني چيست؟ فهميديم سازمان ملل يعني چه، فهميديم تمدن يعني چه، فهميديم آزادي يعني چه، آزاد، تمدن، پيشرفت، تكنولوژي، حقوق بشر كلش دروغ است.
آخرين آيه (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُونَ) (حجرات /18) خداوند همه چيز را مي‌داند، ريز مي‌داند مگه مي‌شود نداند، يعلم من خلق آن كسي كه خلق كرده مي‌داند، آن به خدا هم اذيت نمي‌كند آخر مي‌بينيد گاهي وقت‌ها مي‌گيم ما براي ساختن نردبان دو پله آسان است، ساختن نردبان سه پله مشكل است. اما براي خدا همه يك جور مثلاً شما نگاه كه مي‌كنيد نگاه به سنجاق مي‌كنيد يا نگاه به برج اينطور نيست كه نگاه به سنجاق برايت آسان باشد ولي نگاه به برج به چشمت فشار بياورد، نگاه كردن به سنجاق و برج هيچ كدام فشاري به چشم نيست در وجود ذهني شما يك ماشين دو طبقه تصور كنيد يا خانه سي طبقه در تصور ذهني به مغز شما فشار نمي‌آيد؛ براي خدا هيچ فشاري نيست، فشار چون اگر (وَ الشَّمْسِ) (شمس /1) قسم به خدا چي يا كه بگيم (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ) (تين /1) قسم به انجيل چون انجيل خدا پيش خدا يكي است. كاه و كوه پيش خدا يكي است و خدا از همه چيز خبر دارد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 883
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست