هديه بخورند؛ اما همه خوردند غير از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم. علت اين كار را پرسيدند، حضرت در پاسخ فرمودند: اين مرغ، حرام است و خداوند من را ازحرام نگه دارد. پس از اين ماجرا، يهوديان مرغ همسايه راگرفته، نزد ابوطالب فرستادند، به خيال اين كه بعد پولش را به صاحبش بدهند؛ ولى آن حضرت بازهم ميل نكردند و فرمودند: اين غذا شبهه ناك است.
وقتى يهود از اين جريان اطلاع يافتند، گفتند: اين كودك داراى مقام و منزلت بزرگى خواهد بود!
داستان سيد رضى و سيد مرتضى رحمهما الله:
شيخ مفيد رحمه الله در خواب ديد: فاطمه زهرا عليها السلام در حالى كه دست حسن و حسين عليهم السلام را در دست داشت نزد او آمد و رو به او فرمود: «يا شيخ، عَلِّمْهُمََا الفِقه؛ به اين دو كودك، فقه را تعليم بده.»
شيخ مفيد از خواب بيدار شد. تعجب كرد از اينكه فاطمه زهرا عليها السلام به همراه حسينين عليهما السلام بيايد و بگويد به آنها تعليم بده.
صبح روز بعد شيخ در جلسه درس نشسته بود. ناگهان زنى را ديد كه دست دو پسرش را در دست داشت، خدمت شيخ آورد. زن به شيخ مفيد گفت: «يا شيخ به اين دو كودك (سيد رضى و سيد مرتضى) فقه را تعليم بده.» شيخ مفيد كه تعبير خوابش را دريافته بود، آن دو كودك را به بهترين وجه پرورش داد تا جايى كه سيد رضى و سيد مرتضى از مفاخر جهان تشيع گرديدند.
روزى شيخ مفيد مقدارى سهم امام عليه السلام به اين دو كودك داد كه به مادرشان بدهند. مادر آن پول را قبول نكرد و گفت: «سلام مرا به شيخ برسانيد و بگوييد پدرمان مغازهاى به ارث گذاشته است. مادرمان اجاره اين مغازه را مىگيرد و خرج مىكند، لذا احتياج زيادى نداريم و با قناعت زندگى مىكنيم.»
سيد رضى رحمه الله همان جمع كنندهى نهج البلاغه مىباشد و سيد مرتضى رحمه الله صاحب نظر در علم فقه مىگردد. هم چنين در مورد درجهى معنوى مر حوم سيد رضى آمده: