كسالتى كه داشت فرمود: «نوادگان من اگر متدين هستند خدا روزى آنها را مىرساند و اگر نه، چگونه از مالى كه از آن من نيست به آنها كمك كنم.» بدين ترتيب حاضر نشد از اموال بيت المال استفاده شخصى نمايد و به فرزندانش بخوراند و همين باعث شد كه در آينده فرزندان و نوادگان ايشان جزو ستارگان علم و انديشه و از فقها و صاحبنظران طراز اول عالم اسلام گردند.[1]
لقمه حرام:
غذاى حرام قلب را چنان فاسد مىكند كه سركه عسل را، به طورى كه موعظه خدا و پيامبر و امام هم در او اثر نمىكند چنانچه نصيحت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا در دل اهالى كوفه و شام فايدهاى نداشت.
عارفى گويد: كسى كه لقمهى حرام و يا شبهه ناك بخورد بدون ترديد از درگاه حق رانده شده و مطرود است. مگر نمىبينى كسى كه وضو ندارد از وارد شدن به خانه خدا و دست زدن به كتاب خدا معذور است؟ با آنكه دو مقولهى وضو و جنابت دو اصل مباح هستند نه حرام، با اين حساب چگونه خواهد بود احوال كسى كه به لقمهى حرام گرفتار شده و به نجاسات و شبهات آلوده گشته؟ او بى ترديد از ساحت قرب خداوند، دور است و حق ورود به حرمِ او را ندارد.[2]
غذاى حرام چرك و خونابهاى بيش نيست اگر بصيرت داشته باشيم:
حاجى مؤمن سرايدار مسجد سردزك شيراز گويد: «در ايام جوانى اشتياق وافر به ديدن امام زمان عليه السلام طورى مرا فرا گرفته بود كه از خورد و خوراك انداخته و هر روز نحيفتر و لاغرتر مىشدم به طورى كه روزى بر اثر ضعف بى هوش به زمين افتادم، ناگاه صدايى به گوشم رسيد: حاجى مؤمن برخيز از غذايى كه براى تو آوردهاند تناول كن و اين راهش نيست.
[1] . قصههاى عارفان، جمشيد غلامى، چاپ دوم، ص 20 و 21.P