باقلانى ميگويد در مجلس عضد الدوله كه رجال علم و كلام و فلسفه
و تصوف وجود داشتند، نصيبى كه از فضلاى مجلس عضد الدوله بود از من در باره ديدن
خداوند پرسش كرد كه آيا خداوند سبحانه با چشم ديده ميشود و يا ناممكن است، گفتم هر
چيزى كه با چشم ديده شود بايد مقابل ديدگان قرار گيرد، عضد الدوله بمن نگاه كرد و
گفت ادامه بده گفتم:
و لكن لا يرى اللّه بالعين- فتعجب الملك من قولى.
خدا با چشم ديده نميشود او از سخنم به شگفت آمد. قاضى القضاة بمن
نگريست و گفت پس به چه چيز ديده ميشود:
فقلت يرى بالادراك الذى فى العين.
سپس گفتم با بصيرت و ادراك و فهمى كه در پس چشم هست و باز گفتم.
العين لا ترى، و انما ترى الاشياء بالادراك الذى يحدثه اللّه تعالى
فيها و هو البصر.
چشم، خدا را نمىبيند، اشياء را بادراكى كه خداوند در آنها قرار داده
و آن بصر است مىبيند مگر نمىبينيد، كسى كه مشرف به مرگ است ملائكه را مشاهده
ميكند و ما در آنجا چيزى نمىبينيم پيامبر فرشته وحى را ميديد و كسانى كه در حضورش
بودند نمىديدند.
«قد ثبت بالنص وجوب روية الحق سبحانه في الدار الاخره.
از روى نص قرآن ثابت شده است كه در قيامت وجود خداوند ادراك ميشود،
صاحبان تراجم در باره سفارت باقلانى به روم و مباحثات طولانى و دقيق او با علماى
رومى مفصلا بحث كردهاند.
ميگويند باقلانى عادت داشت بعد از اقامه نماز عشاء. دوات و سى و پنج
برگ