نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 364
خاندان امام حسين(ع) كرد و از آن طرف، مدح و ستايش بنى اميه را كرد، يك مرتبه حضرت سجّاد(ع) از پاى منبر فرمود: اى خطيب، تو حاضر شدى كه رضاى مخلوق را به سخط خالق بخرى؟ لا اله الّا الله، اين هم مصيبتى است كه ما گرفتار آن هستيم. ان شاء الله مواظب باشيم اينطور عمل نكنيم.
عقيل خيلى عيال وار بود و در ماه به قول ما كسرى مىآورد. گاهى دستش به دهانش نمىرسيد. روزى از برادرش اميرالمؤمنين(ع) تقاضا كرد كه آقا جان، اگر مىشود مقدارى سهميه مرا بيشتر كنيد، من بچّه دارم. آقا اميرالمؤمنين(ع) سيخ داغى روى آتش گذاشت و وقتى كه خيلى داغ و سرخ شد آن را به طرف دست حضرت عقيل برد. همين كه آتش را نزديك برد عقيل فرمود: برادرم جواب من اين است؟ من از تو تقاضاى كمك كردم، در مقابل تقاضايم آتش جلوى من مىگيرى؟ حقّ برادرى را اينگونه عمل مىكنى؟ برادرى اين شد؟ البتّه من به زبان حال بيان مىكنم.
حضرت(ع) فرمود: برادرِ از تو بدتر وجود دارد كه از من انتظار برادرى بهترى دارى؟ گفت: چرا؟ فرمود: تو من را دعوت به آتش جهنّم مىكنى امّا من اين آتش دنيا را تا جلوى دستت آوردم فريادت بالا رفت. من چگونه جواب خدا را بدهم؟ آيا من مجاز هستم كه در اين اموال تصرّف كنم؟ ببينيد، معناى واقعى اين عبارت همين است: «وَ أَنْ لَا تَطْلُبَ سَخَطَ الْخَالِقِ بِرِضَى الْمَخْلُوقِ» ما گاهى به خاطر افراد، كارهايى مىكنيم كه شرعاً نمىتوانيم انجام دهيم. غريبه از ما درخواست مىكند به او مىگوييم: نه، نه؛ امّا وقتى يك نزديك و فاميل مىآيد، مىگوييم: بفرماييد؛ آيا در اينجا واقعاً خدا راضى است؟
گاهى كارهايى مىكنيم كه مىدانيم خدا از آن راضى نيست مثل برخى از خواستههاى اولاد، همسر، فاميل، همكار، افرادى كه بالاتر از ما هستند، بعد
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 364