«مُتَبَشِّراً بِفَقْرِهِ» اگر دست مؤمن مقدارى تهى است و امكانات مالى ندارد اين فقر را دليل بر نكبت و بدبختى خودش قرار نمىدهد. اينطور نيست كه اگر نداشته باشد معلوم شود كه خيلى بدبخت است و مورد غضب خدا قرار گرفته است. چه بسا ممكن است اين كم داشتن و تهى دست بودن يكى از نعمتهاى خدا براى ما باشد. دنيا و سرمايه زياد داشتن، چيزى نيست كه خيال كنيم خدا نسبت به بندگانى كه خيلى به آنها علاقه دارد، قرار داده است. چه بسيار مردانى كه بسيار پاك بودند ولى در دنيا فقير زندگى كردند. چه بسا فقر عدّه اى موجب امتحان ديگران است؛ فلذا مىفرمايند مؤمن در حالت فقر، مثل اين است كه حالت استبشار و مژده براى فقر دارد. مىگويد: من خدا را شكر مىكنم و همين قدر براى من بس است، بيشتر از اين نمىخواهم.
شاگر مرحوم آيت الله بحر العلوم، آقا سيد جواد( رضى الله عنه) نقل مىكند: شبى به خانه آمدم و نشستم كه شام بخورم، ديدم درِ خانه را مىزنند. رفتم در را باز كردم، ديدم خادم سيد بحر العلوم است. گفتم: بفرماييد. گفت: سيد بحرالعلوم با شما كار دارد. سفره شام را انداختهاند و منتظر شما هستند و فرمودند: بياييد با همديگر شام بخوريم. سيد جواد گفت: من از منزل حركت كردم و به منزل مرحوم سيد بحرالعلوم رفتم. ديدم آقا سر سفره نشسته اند. تا مرا ديدند گفتند: سيد جواد، تو خجالت نمىكشى؟ شرم نمىكنى؟ گفتم: براى چه آقا، من چه كار كرده ام؟ سيد فرمود: همسايه ديوار به ديوار خانه ات مدّتى است با خرماى زاهدى سر مىكند. (آن زمان پست ترين خرما در نجف را تعبير به خرماى زاهدى مىكردند) آقا فرمود: چند روزى اين بنده خدا خوراك خودش را با خرماى زاهدى پيش مىبرد. غذايى ندارد بخورد. امروز به مغازه اى كه قبلاً از او اين خرماها را مىگرفته، رفته و خواسته باز بگيرد كه مغازه دار به خاطر بدهى زياد به او خرما نداده است. الان خودش و زن و بچّه اش با شكم گرسنه در خانه هستند؛ تو حيا نمىكنى؟